ناصر
غلامرضایی یکی از
فیلمسازان برجسته ی
سینمای آزاد خرم آباد بود
.ما به تدریج کارمان
گسترش بیشتر می یافت
وشهرهای بیشتری به سینمای
آزاد می پیوستند . اما
چند شهر بودند که کارشان
درخشش بیشتر داشت دراین
شهر ها حضور مسئولینی
آگاه ومشتاق سینمای
راستین در پیشرفت کیفی
کار گروه تاثیر میگذاشت.
حضور ناصر غلامرضایی هم
در سینمای آزاد خرم آباد
ر پیشرفت کار فیلمسازان
این شهر تاثیر شایسته ای
داشت . کارهای خود ناصر
در زمینه 8 میلیمتری از
جمله کار های ماندگار
سینمای آزاد است از آن
جمله اندفیلمهایی جون «آن
مرد اسب دارد »«زیر
طاقهای کاهگلی» و«دختر بس
»وفیلم 16 میلیمتری ناصر
برای سینمای آزاد(چه پر
ستاره بود شبم). ناصر در
زمینه سینمای حرفه ای بعد
از انقلاب کم کار کرد .
روش آشتی ناپذیر
غلامرضایی ودوری جستنش از
زد وبند های متداول در کم
کاری وی نقش داشته است.
این بار در بخش مرور
کارنامه سینمای آزاد
ایران فیلمنامه دختر بس
را چاپ می کنیم.
فیلمنامه :
*دختر
بس نمی خواست تنها باشد
برنده جایزه سیمین دومین
جشنواره جهانی سوپر هشت.
نوشته: ناصر غلامرضایی
*خارجی ـ صبح زود
دو نمای باز از یک خانه
روستایی و داخل حیاطش،
گسترده آسمان با تکه های
ابر در هوای گرگ و میش
صبحگاهی خودنمایی می کند.
داخلی ـ صبح زود ـ اطاق
داخل اطاق نیمه تاریک ـ
«دختر بس» (دخترکی هشت
ساله)، خوابیده، بالای
سرش روی دیوار آدامس
جویده شده ای که شب قبل
از خواب چسبانده، دیده می
شود. وسط اطاق، پدرش میان
رختخواب نشسته و مشغول
خاراندن زانوی پای راستش
است. مادر به طرف طاقچه
می رود، فانوس را که هنوز
روشن است برمی دارد و به
شوهرش می دهد، بعد یک
مداد جوهری می آورد و به
او می دهد. پدر در پرتو
نور چراغ فانوس با مداد
جوهری که نوکش را با آب
دهانش خیس کرده، در حالی
که نقاطی روی زانویش را
می خاراند، خطی دایره وار
می کشد. مادر بالای سر
دختربس می رود، چندبار او
را صدا می کند اما دختربس
همچنان در خواب عمیقی فرو
رفته است. مادر از اطاق
بیرون می رود، پدر ضمن
این که همچنان مشغول کارش
است، چند بار دختربس را
صدا می کند، «دختربس» به
صدای پی در پی پدرش با بی
میلی از خواب برمی خیزد و
نگاهش به زانوی پدر و
کارش خیره می ماند، آدامس
جویده شده را از دیوار می
کند و به دهان می گذارد.
پدر سرش را به طرف او
بلند کرده، می گوید: عزیز
بلند شو برو، قورباغه
سبزه ای برایم بگیر، می
خواهم روی تاول پایم
بگذارم. «دختربس» از
رختخوابش برمی خیزد.
خارجی ـ روز ـ صحرا
«دختربس» در حالی که
مشغول جویدن آدامس است،
با کاسه ای در دست میان
پرچین ها، جویبار و سبزه
زار کنار آن، برای یافتن
قورباغه به جستجو می
پردازد. نگاهش در جستجوی
محلی که صدای قورباغه از
آن شنیده می شود، اطراف
را مرور می کند. جهت صدا
را می یابد، یکباره نگاهش
روی نقطه ای کنار جویبار
ثابت می ماند. صدای
قورباغه، به وضوح شنیده
می شود ـ با احتیاط به
طرف آن نزدیک می شود ـ
قورباغه را میان جویبار
که سرش بیرون از سطح آب
است می بیند، نزدیک می
شود. دستانش طرفین کاسه
را محکم چسبیده اند، قدمی
جلوتر می آید و یک پایش
را روی زانو خم کرده،
آهسته می نشیند، از جویدن
آدامس باز می ماند، در
حالی که خود را کاملا
برای شکار آماده کرده
است، کاسه را با احتیاط
بالای سر قورباغه نگه می
دارد. یکباره با سرعت
پایین می آورد، قورباغه
گیر می افتد، آن را از
زیر کاسه بیرون کشیده به
طرف خانه راه می افتد.
خارجی ـ روز ـ خانه
«دختربس» با قورباغه و
کاسه وارد حیاط خانه شده،
با احتیاط جلو پنجره می
آید و از پشت کاسه اش
درون اطاق را دید می زند
و پس از آن که مطمئن می
شود پدر یا مادرش حضور او
را در خانه حس نکرده اند
به طرف اطاقکی میان ایوان
می رود و پس از مدتی با
مقداری نخ که پیدا کرده
به قصد پشت بام خانه از
حیاط بیرون می رود.
خارجی ـ روز ـ پشت بام
خانه
«دختربس» روی کف بام می
نشیند و سرنخ را گره ای
شل می زند و سر دیگرش را
زیر کفش قرار می دهد که
باد آن را نبرد. سپس دستش
را به زیر کاسه برده
قورباغه را بیرون می کشد
و سعی می کند یکی از پنجه
هایش را میان سوراخ گره
نخ بیاندازد. اما قورباغه
دست و پا می زند و مانع
می شود که یکی از پنجه
هایش میان گره نخ گیر
بیفتد. «دختربس» با سماجت
عملش را ادامه می دهد تا
موفق می شود سرنخ را به
یکی از دستان قورباغه
ببندد. از جایش برخاسته
سر دیگر نخ را به دنبال
خود می کشد ولی قورباغه
بدون این که جستی بزند
بدنش مثل جسم بی جانی به
دنبال نخ کشیده می شود.
«دختربس» نشسته سعی می
کند بدن بی حرکت قورباغه
را به جست و خیز تحریک
کند. قورباغه شروع به جست
و خیز می کند، پس از مدتی
دوباره بی حرکت می ماند.
«دختربس» سرنخ را به قطعه
چوبی که در شکاف کف بام
فرو کرده می بندد و دو
دستی قورباغه را به حرکت
وامی دارد. پس از مدتی با
جست و خیز قورباغه قطعه
چوب از جا کنده شده،
قورباغه از روی پشت بام
به داخل حیاط می افتد.
خارجی ـ روز ـ حیاط
«دختربس» در حالی که کاسه
اش را به دست گرفته با
عجله و اضطراب داخل حیاط
می شود. اطرافش، روی زمین
را با دقت نگاه می کند،
قورباغه را می بیند، به
طرفش می رود، قورباغه خیز
برمی دارد، «دختربس» کاسه
را رها کرده، چهار دست و
پا دنبالش می کند تا موفق
می شود او را بگیرد ـ
مادر که در ایوان نشسته و
به شکستن قند مشغول است
«دختربس» را با قورباغه
در دستش میان حیاط می
بیند. کارش را نیمه کاره
رها می کند، از جایش
برخاسته به طرف او می رود
و قورباغه را از دستش می
قاپد و به داخل اطاق رفته
شوهرش را صدا می کند که
از رختخوابش بلند شود.
بعد بیرون می آید ـ
زیلویی روی ایوان پهن می
کند و سپس وسایل ریش
تراشی شوهرش را با
دستمالی آورده و بالای سر
کاسه ای که قورباغه را در
زیرش نهاده بود، می
نشیند. وسیله ریش تراشی
را باز کرده تیغش را در
می آورد و با قطعه سنگی
تیز می کند، «دختربس»
کنار کاسه می نشیند و به
کار مادرش خیره می شود ـ
گاهی با وسایل یا بندهای
حاشیه زیلو ور می رود.
پدر از اطاق بیرون می آید
در حالی که پاچه شلوارش
را تا زانوی پای راستش
بالا کشیده، روی زیلو وسط
زن و دخترش میان ایوان می
نشیند و با دستش مگس هایی
را که روی تاول زانویش می
نشینند تارومار می کند.
مادر دستش را به زیر کاسه
برده ـ قورباغه را بیرون
می کشد ـ لبه تیز تیغ را
چندبار به روی شکمش می
کشد و پوست آن را پاره می
کند ـ قورباغه دست و پا
می زند ـ «دختربس» و پدرش
نگاهشان را به کار مادر و
شکم پاره شده قورباغه
دوخته اند، در حالی که
پدر با دستش مگس های جمع
شده روی تاول را پس می
زند و «دختربس» با
انگشتان دستش پوست گلویش
را مالش می دهد. مادر بدن
قورباغه را از طرفی که
شکمش پاره شده روی تاول
زانوی پدر قرار داده، با
دستمال محکم می بندد.
پدر برخاسته در حالی که
پایش از درد می لنگد به
طرف اطاق می آید، و دراز
می کشد. مادر وسایل و
زیلو را از میان ایوان
برداشته به درون اطاقک می
برد، «دختربس» تنها میان
ایوان نشسته و با نوک
انگشتان دستش با تیغ که
جا مانده است بازی می کند
ـ در حالی که نگاه
وامانده اش به نقطه ای از
کف زمین دوخته شده، تصویر
تاریک می شود.
چند نما از داخل آبادی:
زنی با پیت خالی آب می
گذرد، مردی مشغول درست
کردن کاهگل است.
داخلی و خارجی ـ روز ـ
خانه
لاشه خشک شده قورباغه
مرده میان حیاط کنار
پنجره، روی کف زمین
افتاده ـ داخل اطاق زن
مشغول مداوای زانوی پای
شوهرش که میان رختخواب
نشسته، می باشد. ورم زانو
نشسته، چرکش توسط شکم
پاره قورباغه جذب شده و
به زخم گودی تبدیل شده
است. زن به روی زخم
مقداری گیاه کوبیده شده
قرار می دهد و سپس مقداری
گرده بر سطح آن می ریزد و
با دستمال دوباره محکم می
بندد.
خارجی ـ روز ـ حیاط
"دختربس" با دسته ای گیاه
در بغلش به حیاط می آید،
بالای سر لاشه قورباغه می
ایستد و نگاه مبهوتش به
قورباغه از دست رفته
دوخته می شود، روی صورتش
این گفتگو را می شنویم:
"دختربس": مادر، پدرم
پایش خوب شده؟ مادر: هان،
بهتر شده حالا هم رفته
صحرا سر کارش. سپس می
نشیند به تصور این که
قورباغه می تواند زنده
باشد، دستش به طرف لاشه
می رود. انگشتش با تن
مرده قورباغه ور می رود
اما قورباغه مرده اصلاَ
تکان نمی خورد ـ دختربس
با عجله برخاسته به طرف
ایوان می رود ـ میان
ایوان مادرش به کار خانگی
روزانه اش مشغول است،
دسته گیاهان را جلوی پای
مادر رها می کند ـ کاسه
ای برمی دارد و به طرف
لاشه قورباغه مرده می
رود، آن را برداشته بیرون
از حیاط کنار گودالی پر
از آب گندیده ساکن می
نشیند ـ لاشه قورباغه را
ابتدا درون آب ریخته شده
در کاسه و سپس میان گودال
آب گندیده می اندازد، به
تصور این که بتواند زندگی
دوباره به آن ببخشد. اما
بدن قورباغه بی حرکت بر
سطح آب می ایستد. پس از
مدتی تأمل و انتظار، بدون
این که نتیجه ای بگیرد آن
را برداشته با کاسه اش به
طرف پلکان گلی منتهی به
پشت بام می رود ـ روی پشت
بام قورباغه بی جان را در
زیر کاسه قرار می دهد و
پایین می رود.
حارجی ـ روز ـ صحرا
"دختربس" میان گیاهان
برای یافته قورباغه ای
دیگر به جستجو مشغول است
ـ نگاهش اطرافش را چرخ
زده در جهتی که صدای
قورباغه می آید ثابت می
ماند ـ گوش هایش برای
شنیدن مسیر صدا تیز شده
است ـ از جویدن آدامس باز
می ماند ـ قورباغه ای را
می بیند.
قطع به جلو حیاط ـ
"دختربس" در حالی که
قورباغه را به یک دست و
کاسه را به دست دیگرش
گرفته به طرف خانه می آید
ـ قبل از ورود به خانه
جلو درگاه می ایستد ـ
قورباغه را در زیر کش
شلوارش قایم می کند و به
داخل حیاط می رود.
داخلی ـ روز ـ اطاق
«دختربس» از پشت پنجره
دیده می شود که به طرف
دروازه می آید ـ داخل
اطاق شده با احتیاط که
کسی متوجه ورودش نشود به
طرف طاقچه می رود ـ
دستمالی را با وسایل ریش
تراشی پدرش که درون قوطی
جای داده شده برمی دارد ـ
از اطاق خارج شده با سرعت
از حیاط بیرون می رود.
خارجی ـ روز ـ پشت بام
«دختربس» از طریق پلکان
گلی پشت خانه شان به روی
پشت بام آمده، بالای سر
کاسه ای که قورباغه در
زیرش قرار گرفته می رود ـ
وسایل ریش تراشی پدرش را
با دستمال روی زمین می
گذارد ـ قورباغه زنده را
که زیر کش شلوارش قایم
کرده بود بیرون می آورد و
آن را هم در زیر کاسه
قرار می دهد ـ سپس مداد
جوهری را که همراه خود
آورده با آب دهانش خیس می
کند و دور زخم شکم
قورباغه مرده را خطی
دایره وار می کشد ـ
دستمال را پهن کرده ـ
قورباغه مرده را وسطش رو
به هوا قرار می دهد ـ
قورباغه زنده را هم از
زیر کاسه خارج نموده بدنش
را بر سطح کاسه پهن می
کند ـ انگشتانش بدن
قورباغه زنده را در قسمت
سر و دست و پا مهار کرده،
لبه تیغی را که همراه
وسایل با خود آورده بود
بر سطح شکم قورباغه
چندبار می کشد تا آن را
پاره می کند. سپس آن را
به روی بدن قورباغه مرده
می نهد به نحوی که شکم
های پاره دو قورباغه بر
هم مماس و منطبق شوند ـ
دستمال را دور آن ها
پیچانده انتهایش را گره
محکمی می زند. نگاهش روی
دستمال تاب خورده که
قورباغه ها میانش قرار
گرفته ثابت می ماند. نگاه
«دختربس» تلفیق می شود به
نمای بازی از روستا در شب
که دو چراغ در کنار هم در
دوردست میان تاریکی سوسو
می زند.
داخلی ـ شب ـ خانه
پاسی از شب گذشته ـ
«دختربس» هنوز نخوابیده ـ
سرش را بیرون از لحاف به
دیوار تکیه داده است ـ
حواس و نگاهش به بیرون
پنجره دوخته شده ـ و
مشغول جویدن آدامس است ـ
پس از مدتی آدامس را از
دهانش بیرون می آورد و به
دیوار بالای سرش می
چسباند ـ دست هایش را زیر
لحاف کشانده ـ خواب سنگین
چشم هایش را به تدریج می
بندد.
داخلی ـ روز ـ صبح زود
تصویر روی دیوار که آدامس
به آن چسبیده روشن می شود
ـ شعاع کمرنگ طلوع آفتاب
صبحگاهی لایه ای نور بر
سطح دیوار انداخته است.
«دختربس» از خواب برخاسته
ـ آدامسش را از دیوار می
کند و به دهان می گذارد ـ
از جای بلند شده از اطاق
بیرون می رود.
خارجی ـ روز ـ صبح زود
«دختربس» از پلکان بالا
می رود ـ روی پشت بام
بالای سر کاسه می آید، می
نشیند خودش را جمع و جور
کرده با احتیاط کاسه را
برمی دارد ـ گره دستمال
را باز می کند ـ در نگاهش
اشتیاق و کنجکاوی موج می
زند. آخرین لایه دستمال
را می گشاید ـ دستش از
حرکت باز می ماند. نگاهش
بر تن بی جان قورباغه ها
که در کنار هم بی حرکت و
رو به هوا بر سطح دستمال
قرار دارند مات می ماند،
اندوهگین می شود ـ تابش
آفتاب صبحگاهی پاییز به
تدریج پشت بام را یکپارچه
غرق نور می کند ـ
«دختربس» پس از مدتی
تأمل، لاشه بی جان
قورباغه ها و کاسه را
برداشته از پلکان پشت بام
پایین می رود ـ قبل از
ورود به خانه کنار گودال
پر از آب گندیده می رود ـ
لاشه قورباغه ها را به
درون آن می اندازد ـ سقوط
قورباغه ها بر سطح آب موج
های دواری می سازند که به
تدریج بی حرکت و ساکن می
شوند، «دختربس» از کنار
گودال دور می شود.
داخلی ـ روز ـ خانه
«دختربس» به درون اطاق می
آید ـ به رختخواب می رود
و دراز می کشد، سرش را به
دیوار تکیه می دهد، حواس
و نگاهش به بیرون است.
دو نمای بسته و باز از
پدر در صحرا که مشغول کار
با چرخ چاه و کشیدن آب به
بالا است ـ در اطراف چرخ
چاه ـ گله ای گوسفند به
خوردن مشغولند.
صورت «دختربس» که
اندوهگین به بیرون می
نگرد و دهانش پس از جویدن
آدامس بی حرکت می ماند
(صدای چرخ چاه ادامه دارد
و به تدریج ضعیف می شود)،
«دختربس» بدون اینکه لب
بگشاید ـ صدایش شنیده می
شود: مادر؛ پدرم پاش خوب
شده؟ ...مکث ـ دوباره
صدای دستگاه چرخ چاه شدت
می گیرد. این صدا روی
پنجره ادامه می یابد ـ
آهنگی آرام با این صدا
تلفیق می شود و سپس
کاملاً جایش را می گیرد ـ
نوای آهنگ اوج می گیرد ـ
تصویر به تدریج تاریک می
شود.
اشتراک گذاری: |
|
|