این پنجمین قسمت پژوهش 30 سال سینمای جمهوری اسلامی است که
منتشر می کنیم که تکراربخشی است که ماه گذشته منتشر کردیم که
به اشتباه شماره 4 شماره گذاری شده بود. اما اصل پژوهش به خاطر
اختلال های که پیش آمد که در زیر ذره بین شماره 40 یاد آوری
کردیم ناقص بود. با پوزش از خوانندگان تمام بخش ماه گذشته
«مقایسه سینمای جمهوری اسلامی با سینمای آلمان نازی» تکرار می
شود...
...فيلمها یی که کاملا نيات حزب را منعکس مي کرد هيچ صاحب سالن
سينماِيی حق نداشت از نمايش این چنین فیلم باارزش سياسی
خودداری کند برای نمونه مي توان به «پيروزی اراده» لنی
ريفنشتال و«من متهم مي کنم» اشاره داشت . نوع ديگر فيلمهايی
بود که از ارزش سياسی وهنری ويژه برخوردار بودند اين فيلم ها
برای نازی ها جنبه حيثيتی داشت ومخصوص صدور به خارج بود . در
ارتباط با اين نوع سينما بود که گوبلز در ماه مه 1933 در
سخنرانی اش گفت :
« بگذاريد تنها دغدغه من اين باشد که فيلم آلمانی برای آلمان
چهره قابل احترامی به دست آورد»..
«درارتباط با آلودگی زدايی سياسی حيات عمومی مان؛ دولت دست به
مبارزه ای منظم برای بازگرداندن سلامت مادی ومعنوی خواهد زد.
کل نظام آموزشی؛ تئاتر؛سينما؛ادبيات؛ مطبوعات؛ راديو- همه اين
ها به عنوان وسيله ای برای رسيدن به اين هدف به کار خواهد رفت
.آن هابرای کمک به حفظ ارزش های جاودانی که جزء سرشت بيکاستی
مردم ماهستند مهارخواهند شد ».
با جابجايی چند واژه و قرار دادن واژه های اسلام وامت در بين
سطور اين فرمان نامه؛ اين تصور برای ما پيش مي آيد که گفته فوق
از بيانات رهبران جمهوری اسلامی استخراج شده است اما آنچه که
نقل شد؛ حرفهای آدلف هيتلر بود در سال1933 در يکی از موارد
اعلام خط مشی دولت ناسيونال سوسياليستی اش.
همانگونه که هيتلر قبل از تسلط تنها راه نجات از انحطاط ذاتی
آلمان وايمار را پيدايش انقلاب ناسيونال سوسيالِستی می دانست
واعتقاد داشت که همه افراد وسازمان ها بايد تحت کنترل واحد
قرار گيرند زيرا نازی ها پاسدار جهانبينی آلمان بودند وبا قدرت
واراده رهبر يا ( پيشوا ) آن جامعه از آلودگی های گذشته پاک مي
شد . آنان وعده مي دادند نه تنها بهزيستی مادی مردم راتضمين مي
کنند بلکه برای آنان بهروزی اخلاقی ومعنوی نيز به ارمغان مي
آورند .
ميدانيم که رژيم جمهوری اسلامی نيز قبل از اين که رسما مستقر
شود از طريق مساجد وتکايا وروحانيون منسوب به خمينی با
سوءاستفاده از گرايش های مذهبی مردم عامی وبا ياری سازمان های
سياسی ملی – مذهبی وعده می داد که ميخواهد سلامت مادی ومعنوی
را به جامعه بر گردانند دست چپاول گران غربی را کوتاه کنند
وبرای مردم رفاه مادی وعزت افتخار وسربلندی معنوی کسب
نمايند.اما آنهابرای پاک سازی محيط؛ روشی بسيار خشن تر از نازی
ها بر گزيدند چون استبداد آخوندی با تفکر ارتجاعی مذهبی آميخته
بود.
همخوانی سينمای جمهوری اسلامی وسينمای آلمان نازی به حدی آشکار
است که فقط با کمی تامل به بافت کلی سينمای جمهوری اسلامی وکسب
اطلاع از شرايط سينما در دوران نازی ميتوان ابعاد آن را شناخت
؛همانگونه که در چند سطر پيش گفتم در برخی از زمينه ها سينمای
جمهوری اسلامی، سينمای دوران نازی را روسفيد کرده است وما در
يک مطلب که باید 30 سال سنیما در حمهوری اسلامی را مرور کند
قادر نخواهيم بود قرابت های اين سينما در همه زمينه ها را
بررسی کنيم اما برای اين که از همين فرصت محدود بهره بيشتری
ببريم با تقسيم بندی مسايل اين اميد را داريم که بتوانيم لااقل
شباهت های مهمتر را بشکافيم.
•
نحوه کنترل سنيما در انديشه نازی ها ,آخوندها
ناسيونال سوسياليست ها از سال 1920 اعضای خود را در بسياری از
عرصه های حيات عمومی رخنه داده بودند. کل تشکيلات حزب وساختار
رهبری اش ؛وتقسيمات اداری آن چون دولتی در دولت رفته رفته شکل
گرفته بود از اين رو نازی ها برای در دست گرفتن کنترل صنعت
سينمايی که خود تا اندازه ای آماده کنترل شدن بود در موقعيت
خوبی بودند هما هنگی بخش ها ی سينمای آلمان در پشت پرده به
گونه ای انجام گرفت که تا حدودی از مردم پوشيده ماند به دين
منظور انبوهی از قوانين ومقررات پيچيده ونيز تو در توی دولت
برای باز داشتن از هر گونه سرپيچی به کار گرفته شد. پیرو سياست
رايش سوم تشکيلات حزب ودستگاه دولت در سطح ملی ومحلی از هم جدا
نگهداشته شدند ودر عين حال پيوند تنگاتنگ خود را حفظ کردند .
در ژانويه33جناح بندی های درون حزب دوباره موضوع روز
شد«اتحاديه صنفی» وسازمان« پيکاربرای فرهنگ آلمان» راه حل های
تندی مطرح کردند وخواستارتمرکز در اين صنعت وتوقيف فيلمهای
معارض شدند؛ اما گوبلز که واقع بين تر بود ميدانست که« فيلم
ولت» به اين نيروی نازی های تند رو روی خوش نشان نمي دهد او
مايل به ملی کردن بيدرنگ صنعت سينما نبود نه تنها به دلايل
ايدئولوژيکی بلکه به دلايل مصلحتی؛ اما سرانجام نه تنها
سينماداران هماهنگ شدند بلکه اين اتفاق در همه عرصه های توليد
فيلم از فيلمبرداران گرفته تا بازيگران وآهنگسازان به وقوع
پيوست وگوبلزطرح نهايی را برای ايجاد وزارت تبليغاتی که کنترل
همه جوانب ارتباطات جمعی رادر دست مي گرفت مي ريخت وبا فرمان
13 مارس1933به مقام وزارت ارشادوتبليغات عمومی منصوب شدودر ماه
ژوين هيتلر وزير جديد رامسئول همه امورمربوط به هدايت روِحی
ملت دانست .
اگر سوسيال ناسيوناليست ها از سال 1920اعضای خود بين مردم رخنه
داده بودند تفکر حکومت اسلامی نيز ناگهانی ظهور نکرد در دوران
سلطنت پهلوی دوم به آخوند ها پر وبال بسيار داده شده بود وبر
اساس پرونده های ساواک که در دوران کوتاه نخست وزيری شاپور
بختيار بخشی ازآن گشوده شد جمع قابل توجهی از آخوند ها حقوق
بگير ساواک بودند که در شهر های بزرگ وکوچک ودهات پراکنده
بودند خود به صورت حزبی فراگير عمل ميکردند ودر آماده کردن
محيط برای نزول يک حکومت واپسگرا نقش مهمی داشتند ( هرچند گفته
شده که از وحشت نفوذ کمونيزم بود که حکومت پهلوی سعی در افزايش
قدرت مذهب داشت) وهمگام با آنان روشنفکران چپ گرای مسلمان شده
نظير جلال آل احمد ؛ لباس احرام پوشيد وفاصله صفا ومروه رالی ؛
لی کنان پيمودوبا تکه های سنگ شيطان خطاکار را ادب نمود! کتاب
خسی در ميقات ؛ ره آور سفرحج او سمی بود که در کام جوانان خام
انديش فرو ریخته شد.
در اينجا قصد ما اين نيست که وضعيت سياسی حکومت پيشين را بررسی
کنيم اين مهم را به پژوهشگران مسايل اجتماعی/ سیاسی واگذار مي
کنيم ودر همان محدوده سينما بحثمان را دنبال می کنيم . در
زمينه کار ما نيز فعاليت ها در جهت تقويت پايه های مذهبی چندان
کم نبود ؛ ميزان ساخت فيلمهای مستند مذهبی به تدريج گسترش مي
يافت؛ ابوالقاسم رضايی تهيه کننده سرشناس فيلمهای فارسی مستند
طولانی ای با نام خانه خدا را از مراسم حج ساخت اين فيلم با
امکانات خوب تهيه شد و با فروش دور از انتظاری مواجه گرديد در
عنوانبندی فيلم هم عوامل تهيه فيلم که به مکه رفته بودند ؛
حاجی شدند وواژه حاج به ابتدای نامشان چسبانده شده بود. مشاور
کارگردان فيلم جلال مقدم؛ شده بود حاج جلال مقدم؛ فيلمبردار هم
حاج احمد شيرازی بود وتهيه کننده حاج رضايی و...الخ . درچند
سال آخرحکومت پهلوی حسينيه ارشاد نيز به پايگاه حاميان خمينی
مبدل شده بود در اين حسينيه علاوه ايراد سخنرانی های تند وتيز
مذهبی؛ کارهای هنری به خصوص سينما وتئاتر هم عرضه می گرديد
و«آيت فيلم» با پشتيبانی وسرمايه گذاری مذهبيون فعال شده بود
بسياری از کسانی که به هنگام استقرار جمهوری اسلامی مسئوليت
اداره بخش های فرهنگی وهنری را به عهده گرفتند عضو آنوقت آيت
فيلم بودند اينان در همان زمان فيلمی مهمل به نام جنگ
اطهر(محمدعلی نجفی )ساختند که بهمن فرمان آرا درراه آينده سازی
برای خود وخوش خدمتی؛ امکان نمايشش را فراهم آورد وهمين طوردر
آن شرايط فيلمساز فرصت طلبي چون مسعود کمييا يی با ساختن فيلم
سفر سنگ شعله های يک حکومت مذهبی را فروزانتر مي کند؛ پست
رياست توليد تلويزيون جمهوری اسلامی دستمزد اين خدمت اوست که
بلافاصله بعد از استقرار رژيم خمينی به او اهدا می شود. در اين
دوران نيز برنامه ها ورفتار های حکومت خمينی نزديکی های انکار
ناپذيری با نازی ها دارد؛ آخوندها نيز تمام امور هنری وفرهنگی
را در وزارت خانه ای که با تشکيلات هيتلر تشابه اسمی هم دارد و
تنها پسوند اسلامی را به دنبالش چسبانده اند با عنوان وزارت
ارشاد اسلامی متمرکز کردند وامر ورود فيلم وزدوبند با جشنواره
ها را به بنياد تازه ايجاد شده فارابی محول کردند وسينماهای
باقی مانده را به بنياد مستضعفان بخشيدند وسينماگران خوش خيآلی
که تصور مي کردند ميتوانند با ايجاد سنديکاهای واقعی از حق
وحقوق خود دفاع کنند محو شدند.
•
الگوی سينما ايدئولوژيکی در دوران نازی ها وجمهوری اسلامی
از زمانی که وزارت ارشاد و تبليغات عمومی نازی ها بنيان گذاشته
شد سران حزب برای تزريق انديشه هايشان در بافت کلی سينما ی
آلمان تلاش های دامنه داری را آغاز کردند در پايان سال 1930
گوبلز بر آن شد که مرکز سينمای رايش را در پايتخت برای پخش
فيلم در سراسر آلمان بنا نهد تا سال 1932 تمام فعاليت های
سينمايی آلمان به برلين منتقل شد وزير دست گوبلز قرار گرفت
البته دردرون تشکيلات نازی ها هم به مانند ج .ا جناح بندی هايی
وجود داشت ودر مورد چگونگی کنترل صنعت سينمای آلمان نيزاختلاف
نطر هايي در درون حزب وجود داشت عناصر تند رو تر خواهان ملی
شدن بيدرنگ آن بودند؛در حالی که جناح های ديگری از تجديد
سازمان آن در درون ساختار سنتی سرمايه دارانه اش سخن می گفتند.
در اين مرحله گوبلز پی برد که شور واشتياق راتنها با رژيمی
منحصر به تبليغات حزبی نمیتوان حفظ کرد از اين رو ترتيبی داد
که در کنار فيلمهايشان؛ کولتور فيلم (فيلمهای فرهنگی) های اوفا
( تشکيلاتی نظير بنياد فارابی ) نيز به نمايش در آيد .گوبلز که
مانند محمد خاتمی ووزير انديشمندش مهاجرانی خواست رژيم را در
جملاتی فريبنده بسته بندی وحقنه مي کرد در سخنرانی ايکه به
مانندبخشی از بيانات خاتمی برای اطلاع عموم سانسور وکوتاه مي
شد گفت:
«با ايمانی نو يک ارزش اخلاقی تازه پديد خواهد آمد در باره
فيلم ها به مانند زمينه های ديگر بآيد گفته شود آلمان پيشوای
جهان است» ( مقامات سينمای جمهوری اسلامی نيز به خود مي بالندد
وادعا دارند که سينمای جمهوری اسلامی در دنيآ حرف اول را مي
زند ) متن اين سخنرانی تا سال 1936 منتشر نشد ودر نسخه کوتاه
شده ای که دريک نشريه به چاپ رسيد وعده های او مبنی بر حفظ
آزادی هنری وانتقادات او از صرف نمايش رژه هاوشيپور ها حذف شده
بود؛ و آنچه باقی مانده بود گزارشی بود برای خوش آمد اعضای
ساده حزب که از يک سوعناصر تند رو راآرام مي کرد واز سوی ديگر
او با اطلاع دادن محرمانه نياتی که وانمود می کرد نميتواند
آشکارابيان کند توانسته بود صنعت سينمارا پشتگرمی دهد وبا بر
انگيختن احساس کاذب به مانند باند دوم خردادی ج.ا آنان
رابفريبد .جالب اين که گوبلز که به انديشه های هيتلر اعتقاد
کامل داشت به خاطر نحوه ای که برای دوام وپيشرفت نازی ها ارايه
می داد ومورد پذيرش اعضا بزرگترحزب از جناح ديگرنبود بارها به
مانند مهاجرانی استيضاح شد .
در جمهوری اسلامی نيز همزمان با پاکسازی سينمااز تفکر پيشين
بعد از آتش زدن انبار های فيلم، کارهای باقی مانده از حکومت
پيََشين را نيز تماما توقيف کردند. البته در اين زمينه ازرژيم
همزاد خود يعنی نازی هاپيشي گرفتند چون در تمام فيلمهای قبل از
حکومت آخوندها زنان بدون حجاب ظاهر مي شدند ويا در صحنه هايی
از فيلمها بساط سور وسات ورقص وپايکوبی وفعل حرام شراب خواری
گنجانيده شده بود اين چنين بود که تمام آن آثار مخالف شرع مقدس
ارزيابی وتوقيف شد حتی کارگردانانی که تن به سازش دادند وبر
اساس فرمول های ديکته شده وزارت ارشاد فيلم ساختند نمايش آثار
گذشته شان همچنان ممنوع ماند برای نمونه از ميان تمام کارهای
داريوش مهرجويی تنها فيلم گاو که مورد تفقد حضرت امام قرار
گرفته بود بعد از گذشت سالها ودر سال80 مجددا اکران شد ونشان
داد که چگونه کارگردان اين فيلم با تمکين به خواست رژيم
آخوندها کارهايش سيری نزولی را پيمود تا آن حد که هنوز هم اتکا
او به فيلمی است که 40 سال پيش و به گفته خودشان در زمان طاغوت
ساخته شد . اما همانگونه که گفتیم سران رژيم خمينی به اهمیت
تبلیغاتی سینما پی برده بودند در این شرایط وزارت ارشاد که بعد
از دست به دست شدن های متوالی به حکم حضرت امام به فرزند محبوب
او خاتمی سپرده شده بود ووی در راستای تحقق انديشه های امام
وبه شيوه ای نزديک به رفتار های گوبلز کار بازسازی سينما وديگر
مسايل فرهنگی و دميدن فرهنک اسلامی را در کالبد فضای جامعه به
عهده گرفت و11 سال در اين سمت ماند وآنگاه که نه به خاطر
اندیشه های مترقی وانسانی اش بلکه به دليل شرايطی که ايجاب
ميکرد شکل کنترل مسايل هنری را برای مدتی تغيير دهند ؛ اداره
امور وزارت ارشاد را به باند ديگر درون رژيم سپردند واورا برای
آينده ای که حکومت در تنگنا قرار مي گرفت به کتابخانه مجلس
منتقل کردند . سخنرانی خاتمی در مراسم پايان سومين دوره شبه
جشنواره فجر چکيده ای از انديشه های اورا عيان مي کند وقرابت
رفتار وی را با وزارت ارشاد هيتلر نمايان تر مي سازد.
خاتمی وزير ارشاد آن زمان جمهوری اسلامی در اين مراسم چنين مي
گويد :
«اکنون در مملکت ماهنرمند واقعی امکان عرضه هنر خود را يافته
است به اعتقاد من چنانچه پيام ومحتوانود امتياز داشته باشد
تکنيک فقط ده امتياز مي گيرد. قدم کسانی که حاضرند کار کنند
روی چشم ولی صحنه بايد از هنرمندان حزب الهی پر شود ... من نمي
گويم فيلمسازان بيايند مقررات؛ احکام ومسايل اسلامی را مستقيما
نشان دهند ؛... ولی کسی که دوربين وقلم به دست ميگيرد بايد با
عينک اسلامی به رویدادها نگاه کند »( به نقل ازنشريه فيلم
شماره 84)
وگوبلز وزير ارشاد وتبليغات عمومی نازی ها در سخنرانی خود در
ماه مه 1933 می گويد:
«اگر ميبينم فيلمی با نغمه هنری ساخته شده به سازنده اش پاداش
هم مي دهيم چيزی که نميخواهم ببينم فيلمی است که با رژه
ناسيونال سوسياليست ها آغاز وتمام مي شود اين گونه فيلم ها را
به ما واگذاريدما بهتر آن ها را مي فهميم»
امادر جمهوری اسلامی هيچگاه قدرت اجرايی در يک وزارتخانه
متمرکز نشد. همان زمان که وزارت ارشاد شکل گرفت؛ بنياد
مستضعفان نيزخود تشکيلات سينمايی وسيعی را در اختيار داشت.
علاوه بر اينها ائمه جمعه در شهرهای ايران خود از قدرت ونفوذ
بسياری برخوردارند وبرای وزارت ارشاد تره هم خورد نمی کنند
؛لاشه فيلمهایی که از سلاخ خانه وزارت ارشاد بيرون مي آید؛ بار
ديگر در محضر آنان بازبينی و تکه وپاره مي شود وهمچنين فتوای
آیات اعظام نيز در سرنوشت فيلم اثر مي گذارد.
•
قانون سينمايی رايش ؛ آئین نامه سينمايی جمهوری اسلامی
گوبلز برای اين که فيلمهارا ازمرحله آغاز ساختنشان کنترل کند
به پشتوانه قانونی نياز داشت که اين خواست وی در14 فوريه1934
به انجام رسيد. اين قانون مي کوشيد سانسور مثبت تازه ای به
وجود آورد که دولت با آن به جای آنکه صرفا فيلهای بد را منع
کند فيلمهای خوب را تشويق کند. وی در اين باره نوشت: تاکنون
سانسور منفی بوده است از اين پس دولت مسئوليت کامل آفرِينش
فيلم ها را خود بر دوش خواهد خواهد گرفت تنها با توصيه ونظارت
شديد می توان فيلمهای مخالف روح زمان را از پرده دور نگهداشت .
در جمهوری اسلامی نيز به وجود تغيرات متوالی ای که فرمان نامه
های وزارت ارشاد می نمايد همواره دستور ونظارت از طريق اداره
ای با عنوان اداره نظارت وارزيابی بر سينما تحميِل شده است
وسينمای ايران هيچ گاه از شر حضور سانسور خلاص نشده است . تنها
بعد از خرداد 76 برای فريب مردم سانسوررا با مدد از واژه هايی
جديد با عناوين تعديل واصلاحيه وتطبيق با ضوابط اسلامی اعمال
کرده اند وکارگردانان سينمای گلخانه ای ( در داخل ايران به
فيلمهايی که به منظور بزک رژيم ساخته می شود سينمای گلخانه ای
مي گويند ) نظير داريوش مهرجويی سميرا مخملباف ؛ ابوالفضل
جليلی ؛ و...به پيروی از عباس کيارستمی سانسور را نه تنها منع
نکردند بلکه آنرا لازمه رشد خلاقيت هم دانستند. تنها حرف های
سميرا مخملباف بعد از دريافت ديپلمی از جشنواره کن برای فيلم
آماتوری تخته سياه ميتواند شاهدی باشد برای ادعای ما ؛ سميرا
خانم با سر وضع و پوشش طاغوتی نمايی که اگر ديگر همسالانش بدان
هيات درآيند بايد شلاق وزندان را به جان بخرند؛ جايزه اش را از
دست مقامات نجس(!) کن دريافت می کند ودر جمهوری اسلامی در
ميهمانی وزير ارشاد می گويد :
«من فکر نمی کنم سانسور کلا بد باشدبه نوعی مي توان گفت مفيد
هم هست چون نشان می دهد که ما مجبور نيستيم مثل هوليود
فيلمهايمان را با سکس وخشونت پر کنيم »
فرصت طلبی اين دختر جوان که گويا درس های آموخته شده در محضر
بابامحسن راپس مي دهد چنان بر مذاق مهاجرانی خوش می آيد که بي
درنگ وی را شايسته جايزه حج عمره ميداند چرا که اين شبه
کارگردان به مانند دوران هيتلر سانسور را به دوبخش مفيد ومضر
تقسيم مي کنند وحمايت از سانسور مفيد را تبليغ وستايش مي کنند.
در حکومت نازی ها نيز شکل اعمال سانسور به مانند حکومت همزادش
باتوجه به شرايط ودر جهت تقويت پايگاه نازی ها تغيير مي کرد در
شرايطی ابتدا بايد خلاصه فيلمنامه ؛ به دفتر مشاور سينمای رايش
تحويل داده مي شد ودر شرايطی ديگر دادن فيلمنامه را که قبلا
اجباری بود اختياری اعلام مي کردند. بهرحال مطابق بند 4 قانون
سينما ِيی رايش تمام مسايل مربوط به ساخت فيلم بايد در اختيار
دفتر سانسور ( در جمهوری اسلامی دفتر معاونت امور سينمايی )
قرار مي گرفت ودولت به خود حق ميدادبه تمام موارد توليد نظارت
داشته باشد وعلاوه برآن پيش پرده فيلمها؛ عکس ها وديگر موارد
تبليغاتی نيز بايد اجازه رسمی مي گرفت وبه دانها تمبرعقاب
آلمان الصاق مي شد و کپی اين رفتار ها عينا در سينمای جمهوری
اسلامی تکرار شده است؛.
البته حکومت نازی هم برای کارگردان مطيع امتياز وتسهيلات
بسياری قايل مي شدند وسعی مي کردند با کمک به تهيه کنندگان
قبلا مستقل آنان به خدمت خود وادارند وبا اين قصد فيلم کرديت
بانک( بانک وام سينمايی ) در 1933 ايجاد شد وحتی آنان ماليات
فيلمها را از 11در صد به 8 در صد کاهش دادند وبه محبوبيت خويش
افزودند وبعد از مدتی اين وام های بانکی خود وسيله ای شد برای
وابستگی هر چه بيَشتر سينما به دولت وهمين طور آنان فيلمها را
ارزش گذاری ودر ده بند طبقه بندی کردند وبيشترين امتياز برای
فِيلمهاِيی بود که ارزش سياسی وهنری بيشتری داشتند والبته
تشخيص وخواست فيلمشناسان دولتی وديگر مقامات سينمايی رايش
معياری برای ارزش گذاری بود. در جمهوری اسلامی نيزعين اين
برنامه پياده شد وسينماها موظف شدند زمان نمايش بهتر را به
فيلمهايی بدهند که اداره ارزشيابی وزارت ارشاد آنها را در رديف
الف قرار داده بود ودر اين گونه ارزيابی ها بيش از ارزش
فيلمها؛ گوش به فرمانی فيلمساز ورابطه وی با دولت مد نظر قرار
مي گرفت؛ اينان همچنين اعطای وام بانکی را با شکل وشيوه ای
نزديک به نازی ها برقرار کردند واين گونه امتياز ها به
فيلمهایی از فيلمسازان سربزيراهدا مي شد وبانک ها نه بر اساس
تشخيص خودشان بلکه بر پايه دستور وزارت ارشاد وآن وزارتخانه
نيز نه براساس ارزش های سينمايی فيلم بلکه با توجه به ميزان
تسليم پذيری کارگردان وديگرعوامل تهيه ؛فيلم را تقويت مادی مي
کردند ويااز هر نوع امتيازی محروم مي نمودند اين سياست هم
اکنون نيز اعمال مي شود اما در شکل اجرايی آن تغييرات
رياکارانه ای داده اند .
•
بافت امنيتی سينمای جمهوری اسلامی ونقش سازمانهای امنيتی در
سينما
اين يک قاعده تثبيت شده است که در کشور های که سانسور فيلم
وکتاب وديگر پديده های فرهنگی وهنری رايج است سازمان های
امنيتی نيز در اين امر دخالت مستقيم دارند اما در اکثر موارد
سياست های اين کشور ها چنان ايجاب مي کند که نقش اين گونه
سازمان ها مخفی بماند . در رژيم پيشين نيز در اداره نمايش فيلم
وزارت فرهنگ وهنر ودر شورای صدور پروانه مامورين سازمان امنيت
حضور موثر وکارسازی داشتند واگر فيلمی از ديدگاه آنان برای حفظ
منافع نظام مضر تشخيص داده مي شد بعيد مي نمود که ديگر اعضائ
شورا جرات کنندو به فيلم اجازه اکران دهند . اما در رژيم های
ايدئولوژيکی سازمان های امنيتی چنان در زندگی عمومی وارد می
شوند که قبح همکاری با اين سازمانها از بين می رود وهر کدام از
سازمانها وتشکيلات فرهنگی خود به گونه يک سازمان امنيت عمل مي
کنند در دوران هیتلر هر جوان نازی وهر کارمند وزارت ارشاد
وتبليغات و همه آنها که فريادهاِيل هِيتلر سر مي دادند خودقادر
بودند امور جاسوسي برای رژیم را هم به نحواحسن وبا ميل ورغبت
انجام بدهند.
در حکومت اسلامی نيز خمينی کبير امت هميشه در صحنه را فرا
خواند تا خود نقش سازمان های امنيتی را بعهده بگيرند وبه خبر
چين های بی جيره و مواجب بدل شوند او ميخواست شعار خمينی رهبر
را به مانند هاِيل هيتلر همگانی کند؛ هر چند سال های اول حکومت
در انجام اين خواست به پيروزی هايی دست يافت اما با فاصله
گرفتن مردم از رژيم؛ شعار ها وخواست های حکومتی دايره محدود
تری يافت اما بافت امنيتی سينمای اسلامی حفظ وتقويت شد.
فلاحيان که از شخصيت ها امنيتی جمهوری اسلامی است وچند سالی
است که نقش اورا پنهان کرده اند در مصاحبه با نشريه سينما؛جهان
به صراحت می گويد:
« مادر تهيه وساخت بسياری ازفيلم های سينمايی ومجموعه های
تلويزيونی از نگارش فيلمنامه تا مرحله توليد مشارکت داشتييم
وارتباط منظمی با وزارت ارشاد وديگرنهاد های سينمايی داشتيم من
نشست های منظمی با هنرمندان داشتم که در آن جلسات به بيان
ديدگاه های هنری خود می پرداختم وبرای ساخت آثار سينمايی که در
نظرمان بود جهت دهی مي کردم »
مامور رژیم محمد رضا درويش که در گشت ثاراله فعاليت مي کرد
برای رجب محمدين کارگردان فيلم به خاطر همه چيز پاپوش دوخت وی
که جانش در معرض خطر جدی بودبه خارج گريخت ودر هلند مقيم شد.
همين کارگردان امنيتی بعد از دوم خرداد فيلم مثلا معترضا نه؛
تولد ماه مه را ساخت وکارگردانی فيلم انتخاباتی رئيس جمهور
آزاده(! )نيز به وی محول شد.
باز هم به حاشیه بروم وبگویم که هر کدام از کارگردانان حکومتی
خود در داخل سيستم مافيايی سينمای جمهوری اسلامی باندمحافظ
ومراقب خودشان را دارند که در مطبوعات هم نفوذ دارند ومراقب
جوانب امر هستند آقای مسعود کيميايی هم از اين قاعده متداول
جدا نيستند وقتی در دوران خاتمی ماجرای همبستگی آقای کيميايی
با تشکيلات امنيتی وتهیه 2 فیلم سلطان وضیافت با همکاری مستقیم
سعید امامی را«سينا مطلبی »در نشريه« عصر آزادگان» بر ملا کرد
نشريه گزارش فیلم که هوشنگ اسدی ونوشابه اميری آنرا مي
چرخاندند به مقابله با اين رسوايی بر خواست ؛احمد رضا احمدی
شاعر که از زمان های پيش جز باند مسعود خان است به دفاع از او
وارد ميدان شد ودکتر اميد روحانی هم که در حمايت از فيملسازان
حکومتی سابقه طولانی دارد به ياری مسعود خان شتافت البته جواد
طوسی که هم سينمابنويس است وهم وکيل دادگستری وهم بپای مسعود
خان، برای رفع ورجوع ماجرا به تکاپو افتاد. اما همه این تلاش
ها موثر نیفتاد به ناچار دستگاه های امنیتی صلاح چنین دیدند که
ایشان را مدتی به خارج از ایران بفرستند.
خروج فيلم وتئاتر وديگر پديده های هنری از ايران نيز بر اساس
اساسنامه وزارت ارشاد تمام و کمال با صلاح ديد دولت در شورايی
باحضور ماموران امنيتی امکان پذير است وما اروپانشينانی که از
فيلم وديگرصادرات فرهنگی جمهوری اسلامی استقبال می کنيم در
حقيقت برای انتخاب های واواک دست افشانی وپايکوبی می کنيم ؛
فيلمی از خانم تهمينه ميلانی با عنوان نيمه پنهان با شگرد
وبرنامه ريزی مقامات رژيم بعنوان کاری معترض به خوردمان داده
می شود به استناد مطالبی که در مطبوعات داخل کشور انعکاس يافته
محتوای آن همانند فيلم ضد انسانی بايکوت مخملباف است که
استليزه شده وشکل امروزی به خود گرفته وبه عنوان يک فيلم ضد
حکومت از جانب خود حکومت به ضد انقلاب های متواری تقديم می شود
.
. محسن مخملباف هم برای جا باز کردن در ميان مردم وراه يافتن
به جشنواره ها ماسک تغيير وتحول را بر چهره ضد انسانی اش قرار
داده امروزه به جای اين که به اتهام شرکت مستقيم در قتل
مخالفان؛ ساخت فيلمهای ضد انسانی نظير بايکوت وکشاندن زندانيان
عادل اّبادزيرعنوان تواب به فيلم مذکور وتشکيل گروه بلال حبشی
برای شکار مخلفان چپگرا به محاکمه کشانده شود؛ محبوب ترين چهره
جشنواره ها واپوزیسيون مترقی است نامه او به لاجوردی جلاد اوين
خود به حدی گويااست که نياز به توضيح بيشتر ندارد. بخش هايی از
نامه را باهم ميخوانيم:
«اخوی بزرگوار حاج سيد اسداله لاجوردی؛ پيرومذاکره تلفنی؛
زندانی رژيم سرنگون شده طاغوت حشمت ...رئيسی(آقای رئیسی آن
زمان عضو سازمان چریک های فدایی خلق -قبل ار انشعاب- بود وی
بعدا به اکثریت پیوست، خط سیاسی اش از آن پس با مواضع سازمان
اکثریت منطبق شد) را توسط گروه گشت بلال حبشی به زندان اوين
منتقل میکنم... فرد مذکورهمواره در افکار کفر آميز وضلالت های
خود محکم واستوار بوده است آثار شکنجه هايی که بر بدن اومانده
دليل آشکاری بر اين مدعاست... بايد اضافه کنم ايشان از
سردمداران مبارزه عليه دين ؛مذهب وروحانيت بوده ... برادر کوچک
شما محسن مخملباف»
•
سينمای انسانی -شاعرانه نازیها
و
جمهوری اسلامی
گوبلز در يکی از نخستين سخنرانيهايش در مقام وزير ارشاد
وتبليغات اعلام کرد :
«کار هنر جديد آلمان اين نيست که به برنامه حزب صورت نمايشی
بدهد بلکه اينست که به گرايش های معنوی ونيرومند ما شکل
شاعرانه هنری بدهد... تجديدحيات سياسی ماقطعا بايد پايه های
معنوی وفرهنگی داشته باشد از اين رو مهم است که شالوده تازه ای
برای هنر آلمان پديد آيد »
نياز به توضيح نيست که ساخت وصدور سينمای شاعرانه برنامه ايست
که سالهاست در سينمای جمهوری اسلامی نيز دنبال مي شود ؛
منتقدين فرنگی هم که انگار از روی دست هم رونويسی می کنند در
چند سطر وبا مدد از واژه بي گناه شاعرانه برای سينمای جمهوری
اسلامی؛ غش وريسه می روند بی آن که بدانند ويا بخواهند بدانند
معنی شعر در سينما ويا سينما ی شاعرانه چه ربطي با فيلمهای
سفارشی جمهوری اسلامی دارد ؟ کار بدان جا کشيد که رئيس جمهور
آزاده ومحبوب هم اين فضاراکشف کرد وفرمود :
«شعر وشعور موجود در فرهنگ اسلامی- ملی بود که دروازه های ورود
سينمای ايران رابه ميدان های جهانی گشود » وقتي گوبلز وخاتمی
از شعور ومعنويت در سينما حرف ميزنند واز سينمای شاعرانه سخن
مي گويند می شود دريافت برای اولی شعله های کوره های آدمسوزی
فضای شاعرانه ايجاد مي کند واز نظر دومی صحنه های چشم از حدقه
در آوردن ؛ سنگسار ؛ تازيانه ؛ قطعه قطعه کردن مخلفان ولايت
فقيه؛ شکنجه وتجاوز در زندان وکشتار وحشيانه در طول حکومت
خمينی و در سالهای 60 و67 چنين فضايی را خلق مي کند .
• موقعيت سينماگران در دوران نازی ودر حکومت اسلامی
به هنگام تسلط نازی ها؛ گوبلز قصد داشت هنرمندان مستعد که از
شهرت واعتبار اجتماعی بهره مند بودند به گرد خود جمع کنند واز
حضور آنها برای چهره سازی نازی ها بهره بگيرد اين چنين بود که
به فريتس لانگ پيشنهاد رياست سينمای آلمان را داداما لانگ اين
پيشنهاد را نپذيزفت وبلا فاصله خاک آلمان را ترک گفت. اما
همسرش تئافون هاربو که فيلمنامه نويس بود ماند وهمراه فاشيست
ها شد . مارلين ديتريش بازيگر ی که با حضور در فيلم فرشته آبی
به شهرت ومحبوبيت رسيده بود نيز در جواب مامورين نازی ها که
اعلام داشتند پيشوا به او نياز دارد شجاعانه ايستاد وبه صراحت
جواب داد: اما من به پيشوا نيازی ندارم وی نيز از سرزميِنش دور
شد. پابست کارگردان اطريشي نيز در آلمان فيلم می ساخت او هم از
چنگال نازيها گريخت وبه امريکا رفت وبعد از چندی به اطريش
برگشت؛ گوبلز برای او پيغام فرستاد که مي تواند به آلمان
برگردد وفيلمهاِی مورد علاقه خودش را بسازد وپابست به در خواست
گوبلز پاسخ مثبت داد پابست با این رفتارش به موقعیتش لطمه ای
جبران ناپذیرزد چرا که بر گشت او به تداوم و مقاومت وهمبستگی
تبعيديان ضد نازی آسیب رسانده بود.
در ايران نيز علاوه برجمع وسيعی از خانواده چند هزار نفره
سينما وتلويزيون که با اسقرار حکومتی ارتجاعی از کشور خارج
شدند بخشی ار این خانواده گسترده در داخل ماندنداگرتن به سازش
ندادند, اگر بازيگر بودند خانه نشين شدند واگر فيلمسازبودند از
تمام امتياز های حکومت محروم ماندند ؛ نه آثارشان به جشنواره
ها ارسال شد ونه از وام بانگی بهره ای يافتند. فقر وبيماری
وقرض؛ ره آورد حکومت مذهبی برای باقی مانده خانواده سينما بود
به خصوص کسانی که در حکومت پيشين کار وفعاليت داشتند اگر
میخواستند به کارشان ادامه دهند مي بايد در تملق گويی از حزب
الهی هايی نظير محسن مخملباف ويا حاتمی کيا فراترروند برای
آنان برنامه های نمايشی فراهم مي آوردند اگر هم خود تمايلی
نداشتند آنان را مجبور می کردند برای کسب امتياز بيشتر در آن
برنامه ها حضور يابند حتی يکبار کيارستمی ومسعود کميایی داريوش
مهرجويی عزت اله انتظامی؛ داريوش ارجمند؛ فاطمه گودرزی رضاکرم
رضايی وچند تای ديگر را بر سرقبر خمينی کشاندند وبا نوحه خوانی
برادر آهنگران؛ کارگردان جهانی شان مي بايد حسين؛ حسين گويان
محکم برسرو سينه مي کوبيد . ويا نامه ای که در ذيل مي آورم از
جانب کارگردانان سينمای جمهوری اسلامی نظير رخشان بنی اعتماد
؛تهمينه ميلانی؛ ابوالفضل جليلی، جعفر پناهی جهانگيرکوثری،
و... درارتباط با انتخاب خاتمی به رياست جمهوری در تائيد خامنه
ای رهبر جنايت کاران جهان صادر شده است :
«در شرايطی که شبيخون فرهنگ غرب وغرب زدگان اين پرچم بر
افراشته راآماج حملات سهمگین خود قرار داده است ودر حالی که
رهبرفرزانه ومعظم انقلاب اسلامی ايران؛مقابله با اين شبيخون
فرهنگی رادر صدر حرکت های عاجل وضروری انقلاب اسلامی دانسته
اند انتخاب شايسته ترين فرد برای جايگاه رياست جمهوری که
بتواند در اين برهه حساس؛ درخشش فرهنگ تابناک اسلامی را از
ميان طوفان به سلامت وبر افراشته عبور دهد اهميت والايی
دارد....»
اتکای اين نامه به رهبر وپرچم است و ياد آور حرفهایی است که
رودلف هس در کنگره 1934حزب ناسيونال سوسياليست بيان کرد که
فيلم پيِروزی اراده بر اساس آن سخنرانی شکل گرفت. البته هس به
پرچم ناسيونال سوسياليست ها ورهبر آن معتقد است وسينماگران ما
به پرچم مقدس اسلام و رهبر جمهوری اسلامی متصل ؛ شايسته است
تکه کوتاهی از نطق رودلف را هم نقل کنيم : «رهبر من! در
پيرامون توپرچم ها ونشان های ناسيونال سوسياليست گرد آمده است
هنگامی که از اين همه جز غباری بر جای نماند ؛ آنگاه تنها نگاه
مردم به راستی توان آنرا خواهند يافت که به گذشته بنگرد وشکوه
زمان را در يابد وپی ببرد که تو؛ پيشوای من ؛ برای آلمان چه
معنی ای داری تو آلمانی وقتی توداوری ملت داور است در عوض ما
سوگند می خوريم که در خوب و بد با توباشيم توضامن پيروزی ما
بوده ای و اکنون ضامن صلح مايی؛ هايل هيتلر !زيک هايل »
داود رشيدی بازيگر وکارگردان تياتر ومسئول واحد نمايش در
تلويزيون ملی ايران در حکومت پهلوی در فيلم پرواز قرن (
کارگردان : رسول صدر عاملی سناريونويس : فريدون جيرانی ... )
در باره اقامت امام در پاريس شرکت کرد اين فيلم با بی اعتنايی
مردم مواجه شد ولی سابقه طاغوتی رشيدی را کم رنگ کرد اما
مقامات امنيتی به اين حد هم رضايت ندادند و اورا برای دعوت
ايرانيان به باز گشت توبه آميز به دارالخلافه به خارج از ايران
گيسل داشتند .
•
نقش سينما در بزک چهره ی سينمای آلمان نازی و
جمهوری اسلامی
نازی ها نيز بمانند آخوند ها دونوع سينما داشتند سينمايی که
فيلمهايش تنها ارزش تبليغی/ سياسی داشت (95 در صد از فيلمهای
سينمای جمهوری اسلامی نيز که جنگ وخونريزی را تبليغ می کند ودر
محتوای آن شعار هايی عليه امريکای جهانخوار گنجانيده می شود
ويا بر رژيم طاغوت لعنت مي فرستد؛ يا برضد پناهندگان سياسی
شعار های حکومت پسند مي دهند و فقط مصرف داخلی دارند در اين
گروه قرار می گيرند)
اين فيلمها کاملا نيات حزب را منعکس مي کرد وهيچ صاحب سالن
سينماِيی حق نداشت از نمايش فيلمهايی باارزش سياسی خودداری کند
برای نمونه مي توان به «پيروزی اراده» لنی ريفنشتال و«من متهم
مي کنم» اشاره داشت . نوع ديگر فيلمهايی بود که از ارزش سياسی
وهنری ويژه برخوردار بودند اين فيلم ها برای نازی ها جنبه
حيثيتی داشت ومخصوص صدور به خارج بود . در ارتباط با اين نوع
سينما بود که گوبلز در ماه مه 1933 در سخنرانی اش گفت :
« بگذاريد تنها دغدغه من اين باشد که فيلم آلمانی برای آلمان
چهره قابل احترامی به دست آورد»
.حرفهای مقامات جمهوری اسلامی نيز در مورد سينمای صادراتی کم
وبيش با سخنان گوبلز هم آهنگ است واين مقامات سالهاست که با
چند فيلم از چند فيلمساز خودی وتسليم در هر جشنواره با نام وبی
نام حضور مي يابند وبه گفته خودشان 1000 جايزه بدست آورده اند.
امادر دوران هيتلر لااقل به ساخت سالن نمايش وتکميل تجهيزات
سينماها توجه می شد اما در جمهوری اسلامی هر روز از تعداد
معدود سينما های کشور (170سالن نيمه مخروبه برای 70مليون
نفر)کاسته مي شود.
• سانسور فيلم در جمهوری اسلامی و
سینما ی ج. اسلامی تا دوران احمدی نزاد
من در پژوهشی که در باره سانسور در سینمای ایران ازسال 1283 که
صخاف باشی در خیابابان امیر کبیر. نخستین سینمارا برای نمایش
فیلم گشود را بررسی کردم که این پژوهش در دفتر سوم دفترهای
نگاه نیز منتشر شده است این بار ودر این نوشتار که میخواهیم
سینما را در 30 سال عمر ج. خمینی بررسی کنیم فرصت باز نویسی آن
مطلب نیست وبطور خلاصه اشاره می کنم:
در 22/4/1344 آئين نامه نظارت بر فيلم و اسلايد كه داراى 27
ماده و 2 تبصره است، از تصويب هيات وزيران مىگذرد. البته
تصويب اين آئين نامه نه در جهت گشايش فيلم و سينما، بلكه در
خدمت هرچه محدودتر كردن انديشه و بيان اعمال مىشود. برخى از
بخشهاى مربوط به سانسور فيلم از رژيم پيشين در آئين نامه
وزارت ارشاد جمهورى اسلامى نيز بكار گرفته مىشود.
در ماده پنج آئين نامه نظارت فيلم، در رژيم پيشين، اسائه ادب
به مقام سلطنت و خاندان سلطنت به توقيف فيلم و سازنده فيلم
منجر مىشد. در آئين نامه جديد وزارت ارشاد اسلامى، در ماده دو
جاى مقام سلطنت را مقام رهبرى اشغال كرده است و مجتهدين جامع
الشرايط هم جاى خاندان سلطنت را گرفتهاند. بخشهائى ديگرى از
آئين نامه سانسور فيلم وزارت فرهنگ و هنر، مواردی که جرم
شناخته شده و باعث توقيف مىشدند، را به عنوان نمونه نقل
مىكنيم:
مخالفت با مبانى دينى و تبليغ عليه دين اسلام و مذهب جعفرى
اثنى عشرى؛
مخالفت با رژيم مشروطه سلطنتى و اهانت به مقام شامخ سلطنت و
خاندان بلافصل سلطنتى؛
تبليغ هر گونه مرام و مسلكى كه به موجب مقررات كشور ايران غير
قانونى شناخته شده؛
صحنه هائى از فيلمها كه در آنان روابط نامشروع زنان شوهردار و
يا فريب دختران نمايش داده مىشود؛
نشان دادن صحنه زن و مرد در يك بستر، در صورتى كه زن و مرد
برهنه باشند؛
هر گونه شورش و انقلاب در زندان كه نتيجتا منجر به شكست قواى
انتظامى و پيروزى زندانيان گردد و...
در جامعه هيجان زده بعد از انقلاب، براى فيلم سازان مستقل خيلى
زود مشخص شد كه بر خلاف تصور همگان، نه تنها موانع كارشان از
ميان برداشته نشده، بلكه با چهرهاى بس خشن تر و غير انسانى
تر از سانسور مواجه خواهند شد. جمعى از فيلم فارسى سازان سابق
هم خيلى سريع تغيير چهره دادند و همان بافت فيلم سازى را به
مذهب وصل كردند و كاباره به مسجد تبديل شد. پرسوناژهاى مثبت،
انقلابى و خداشناس و نمازخوان شدند و شخصيتهاى منفى، ماموران
ساواك معرفى گشتند. اين چرخش به حدى مشخص بود كه مقامات
سينمائى جمهورى اسلامى نتوانستند اين تغيير ناگهانى چهره را
باور كنند و در برابر اين موج فيلم سازى موضع گرفتند. اكثر اين
گونه فيلمها توقيف شدند و سازندگانش امکان واجازه ادامه کار
را نیافتند. در گزارشی در ماهنامه فیلم چاپ تهرات زير عنوان-
فيلمهائى كه رنگ پرده نديدند-، به توقيف بيش از صد فيلم
اشاره مىشود كه اين ايرادهاى كلى را بر آنها وارد دانسته و
اعلام داشته بودند: 1_ رعايت نكردن حجاب اسلامى؛ 2_ بهره از
بازيگران طاغوتى؛ 3_ ابتذال؛ 4_ تبليغ براى رژيم منحوس پهلوى؛
5_ ارائه چهره مثبت از ساواك شاه؛ 6_ وابستگى به گروه هاى
الحادى و...
آتش تند انقلاب اسلامى تنها دامن گير اين گونه فيلمها نشد،
بلكه درباره فيلمهاى قبل از انقلاب نيز بسيار سخت گير عمل
كردند و اكثر فيلمهاى ساخته شده در رژيم پيشين را یا خلخالی
بد ستور مقامات بالا سوزاند، يا نگاتيوهايشان معدوم گشتند، و
يا توقيف گرديدند. زيرا كه يك شرط اساسى و غير قابل گذشت در
سينماى جمهورى اسلامى، رعايت حجاب كامل است و هيچ كدام از
فيلمهاى ساخته شده قبل از انقلاب از اين مشكل مبرا نبودند.
حتى فيلمسازى مثل مسعود كيميائى كه با جان و دل به انقلاب
اسلامى دل سپرده بود و با كارگردانى فيلم «سفر سنگ» به نوعى
خود را در برافروختن شعله هاى انقلاب و حقانيت اسلام ناب محمدى
سهيم مىدانست، نيز نتوانست براى فيلمهاى گذشتهاش مجوزى به
دست آورد و نخستين فيلم بعد از انقلاب وى، با عنوان «خط قرمز»،
چون هنوز راه و رسم تطبيق نحوه فيلم سازىاش را با خط قرمز
رژیم را نیاموخته بود برای همیشه توقیف شد.
دو اثر مهم بيضائى يعنى «چريكه تارا» و «مرگ يزدگرد» ، هم در
توقيف ماندهاند.
على حاتمى نيز سينماگرى بود كه گرايش مذهبى داشت و آنگاه كه
توانست مشكلات خانوادگىاش را (به خاطر همسرش، زرى خوشكام،
كه يكى از بى پرواترين بازيگران زن قبل از انقلاب بود) با
كميته حل و فصل كند، اعتقاد دينىاش در مقبوليت وى نزد سران
رژيم موثر افتاد و «هدايت فيلم» كه به ظاهر يك كمپانى مستقل
فيلم سازى بود و در اصل به دفتر رفسنجانى وصل مىشد، با وجود
شكستهاى مادى فيلمهاى بعد از انقلاب على حاتمى، سرمايه هاى
كلانى را براى كارهاى جديد در اختيارش مىگذاشت. با اين حال،
مسئولين رژيم رضايت ندادند كارهاى قبل از انقلاب وی مانند سوته
دلان،بابا شمل،طوقی،وحسن کچل و... امكان نمايش مجدد بيابند
حتى بعد از مرگش هم نپذيرفتند كه حتى يك فيلم از كارهاى
سابقش در مراسم يادبودش پخش شود.
داريوش مهرجوئى اين شانس را داشت كه حضرت امام فيلم «گاو» او
را پسنديده بود. اما محتواى ديگر كارهايش در رژيم پيشين مانند
»آقاى هالو» «پستچى»، ، «دايره مينا» و... جنبه هاى منفى
كارنامه اوست. اما مهرجوئى آنگاه كه از تبعيد كوتاه مدت به
دارلخلافه اسلامى برمىگردد، محتواى اكثر فيلمهايش و همچنين
حرفها و رفتارهايش را با خواست رژيم تطبيق مىدهد و وقتى
خبرنگار آلمانى از او سئوال مىكند كه: "تصور نمىكنيد نشان
ندادن و در واقع حذف برخى واكنشهاى عاطفى از جمله بوسه در
سينماى ايران مىتواند به ارزشهاى هنرى يك فيلم لطمه بزند"،
مهرجوئى در پاسخ، ضمن " رد این نظر می گوید:
«حذف بوسه زن و مرد در سينماى ما ربطى به سياستها و ضوابط
معاونت سينمائى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ندارد و بيشتر به
سابقه فرهنگى و تاريخى ملت ايران برمىگردد. خود من از كودكى
تاكنون هيچ گاه شاهد بوسه والدينم در حضور اعضاى خانواده
نبودهام...»"
در ابتداى اين نوشتار گفتيم كه به هنگام سقوط رژيم شاه، امور
مربوط به سانسور فيلم در وزارت فرهنگ و هنر متمركز بود. بعد از
انقلاب نيز هرچند اين وظيفه به وزارت ارشاد اسلامى محول شد،
اما سيستم ادارهى سينماى ايران به تدريج شكل مافيايى به خود
گرفت. دزدى و فساد و تبعيض بشدت در آن راه يافت و موسسات گردن
كلفتى كه از مصادره اموال سينماها و استوديوهاى فيلم سازى رشد
كرده بودند، مانند بنياد مستضعفان، حوزه هنرى تبليغات اسلامى و
انجمن دفاع مقدس، در كار تهيه و توليد و پخش و نمايش فيلم
دخالت مىكنند و خود مقررات ويژه دارند و براى وزارت ارشاد و
تشكيلاتش تره هم خورد نمىكنند.
علاوه بر اينها، ديگر دستگاه هاى دولتى هم خود را مجاز
مىدانند تا در امور سينما دخالت كنند. مسئولين نيروهاى
انتظامى در اطلاعيهاى كه منتشر كردهاند، ضوابط حضور
نيروهايشان را در فيلمهاى جمهورى اسلامى اعلام داشتهاند، كه
عينا از مطبوعات داخل ايران نقل مىكنيم: "لباس افراد تميز و
مرتب باشد؛ چهره افراد متين و همراه با محاسن -نه خيلى كوتاه و
نه خيلى بلند- و موى سر اصلاح شده باشد؛قد افراد حداقل 165
سانتى متر باشد؛ نحوه برخوردشان با صلابت باشد؛ به افراد مافوق
احترام گذارند و در اتاق فرماندهى، ميز ادارى شكيل با حداقل
وسايل ضرورى و تصاوير حضرت امام و مقام معظم رهبرى روى ديوار
بالاى سر فرمانده نصب گردد؛"
در شماره 42 آخرین بخش این پژوهش منتشر می شود.
|