You should install Flash Player on your PC

جواب به تهمت­ و دروغ پردازی های رضاعلامه زاده

 آرشیو

 خانه نخست

!بصیر نصیبی

 جواب به تهمت­ و دروغ پردازی های رضا علامه زاده

از کی سینمای آزاد ضمیمه سینمایی کیهان تهران شد؟

 

 

شاملو روشنفکرانی را که اطراف دار ودسته دوم خردادی می پلکند نا آگاهانی دانست که با گوشت گندیده میخواهند غذای خوشمزه بپزند

«نه شریعتمداری و نه نصیبی هیچکدام نمی‌دانند که توهین از طرف آن‌ها موجب افتخار دیگران است» علامه زاده سال 2010

بدون نگرانی از بر چسب ها وهوچی گری های نان به نرخ روز خورها،دست ناپاک مجریان حکومت اسلامی وهمکاران آشکار و نهان آنها را در جشنواره ها وهفته های فیلم  خارج از کشور رو می کنید - علامه زاده خطاب به من  سال  96

***

 وبلوگ دور از آتش وبلوک خصوصی رضا علامه زاده مطلب بی تاریخی نشر داده شده با عنوان :

سینمای آزاد ضمیمه سینمایی کیهان تهران.**

هر چند علامه زاده یکی دوبار جدل قلمی با من را تجربه کرد وچند سالی پس کشید. انگار تنش می خارد باید چند سال یک بار گوش مالیش داد.  پس جواب به گستاخی های او را بخوانید

نجوه انتخاب مطالب زیر ذره بین

 بخش زیر ذره بین ماهنامه اینترنتی سینمای آزاد دو بخش دارد، بخشی از مطالب ،جدی است که با دقت وسواس از میان مقالات ارسال شده انتخاب و در این بخش منتشر میشود اما قسمتی از مطالبی را هم که از اهمیت وارزشی برخوردار نیست ونباید جدی یش گرفت و نوعی رنگ تفریح است، در بخش زیر ذره بین میگنجانیم وحاشیه ای کوتاه به اینگونه مطالب میافزاییم که اتفاقا خواننده های پروپا قرصی هم دارد . د ست مایه اینگونه مطالب سایتهایی هستند که با باند های جمهوری اسلامی به نوعی در ارتباطتند؛ حالا چه با باند شبه اصلاح طلب وصل باشند وچه اصول گرا، تمامیت خواه وهر اشغال دیگری  نظیر روز اون لاین، پیک نت،  کیهان شریعتمداری ، رجا نیوز، بازتاب و یا  هر سایت وبلوگ دیگر که قصدش حفظ نظام مقدس ج. اسلامی است ، اما راه وروشی برای نگهبانی دست آورد های انقلاب واندیشه های مترقی امام قاتل دارد که ممکن است با دار ودسته دیگرتفاوت های ظاهری داشته باشند اما اینان در اصل وبرای به چنگ آوردن سهم بیشتر از نظام مقدس به جان هم افتاده اند. شاملو در جواب اين سئوال که چرا باروزنامه دوم خردادی جامعه مصاحبه نمی کند آگاهانه گفت :

«آخرين باری که بامن تماس گرفتند به آنها گفتم با شما مصاحبه کنم که چه بگويم؛ بگويم که شما بی شرف تر ازروزنامه کيهان هستيد چون لااقل اين يکی فريبم نمی دهدوموضعش را پنهان نمی کند...»

 شاملو روشنفکرانی را که اطراف دار ودسته دوم خردادی می پلکند نا آگاهانی دانست که با گوشت گندیده میخواهند غذای خوشمزه بپزند. آقای علامه زاده هم از دیدمن در زمره همان روشنفکرانست که شاملو حال وروزشان را وصف کرده است.  من گاه زجر تحمل تماشای وبلوگ او را به مانند چند سایت و وبلوگ دیگر به جان میخرم وچند دقیقه برای یافتن سوژه در آن پرسه میزنم. چون من یک سال قبل از اینکه علامه زاده رسما فیلمنامه «وصیت نامه ققنوس» را برای کسب ویزا به سفارت جمهوری اسلامی در هلند تقدیم کند وهمان زمان که دست عباس کیارستمی را بابت جایره نخل طلای کن فشرد- همان جایزه ای که کیارستمی با صراحت اهدای آنرا در چهره سازی برای آخوندها بعد از رسوایی در جنایت کافه میکونوس موثر ومهم دانست-  فاصله گرفتم واز نمایش وکمک برای نمایش فیلم بعدیش هم خودداری کردم. و وقتی خودش با افتخار اعلام کرد که مدارکش را همراه با فیلمنامه ققنوس به سفارت سپرده است، (در همان دوران خاتمی که او را با خفت وخواری پشت مرز نگهداشتند) ارتباطم را با اوبه کل قطع کردم به چراغ سبز نشان دادن هایش برای آشتی وقعی نگذاشتم . اما او که از رسیدن به نوعی تفاهم با من نآامید شده بوددرهر جا ودرهر موقعیت برای خاموش کردن صدای من تلاش می کرد. و حالا وقتی که هر آنچه توانست علیه من گفت ونوشت نتوانست ذره ای مرا از راهی که در پیش گرفته ام منحرف کند، اینبار سایت سینمای آزاد را نشانه گرفته است . ممکن این سایت هم  کاستی وکمبودی داشته باشد که حتما دارد. اما آیا کسی که سرنگونی کلیت این نظام آدمخوار را طلب میکند تردیدی دارد که یاران و  همکاران سینمای آزاد تمام هم وغمشان را برای انتشار منظم سینمای آزاد و انتحاب مطالبی در جهت خط ومشی کلی سینمای آزاد -که تنها نشریه سینمایی در تبعید است- به کار میگیرند؟ حالا علامه زاده کشف فرموده است که ما به کثیف ترین عنصر امنیتی نظام جمهوری اسلامی وباند مافیایی اش پیوسته هستیم . مردم ایران به پا خواسته اند تا نظام جمهوری اسلامی را به زیر بکشند. صد ها جوان مبارز همین چند ماه کشته شده اند ، سران کنونی نظام، در حالی که با سران فتنه ( موسوی وکروبی، دوعزیز علامه زاده) چانه میزنند، دارند مبارزان را به بهانه فتنه گری به قتلگاه می فرستند و به زنان ومردان در زندان ها تجاوز می کنند. زنان ومردان شجاع زیر شکنجه نابودی کلیت نظام جمهوری اسلامی را فریاد می کشند آنوقت نظایر آقای علامه زاده در تلاش کسب شخصیت برای معماران این نظام پوسیده هستند. میپذیرند در کنار محسن مخملباف که پرونده چاقوکشی وشکار مبارزان وتحویل آنها به لاجوری وتدریس در زندان، در کارنامه اش ثبت شده و برای حقانیت بخشیدن به سبز الهی های فریبکار، تلاش کند.  اینقدر گستاخ شده که در شرایطی که مردم به پا خواسته - حتا دیندارانشان-  با دین و مذهب وداع کرده اند ، وشعار  یا حسین میر حسین حالشان را بهم میزند ، نویسندگان این سایت را به دکان امنیتی شریعتمداری وصل می کند . اینگونه کوشندگان، برای توقف صدای راستین سینمای در تبعید، مفت باخته اند اگر مزد خوش خدمتیشان را ازسران سبز الهی طلب نکنند. آیا همراهان من در حد رضا علامه زاده درک ندارند وبا یک سایت حامی جمهوری اسلامی همکاری می کنند؟ میدانیم که آخوند موجود وقیح وپررویی است. آیا پس از ده سال همکاری وهمدلی و همنشینی با باندهای درون نظام، خلق وحوی آخوندها به علامه زاده هم سرایت نکرده است؟ 

 اگر حتا یک نفر هم از میان خوانندگان همیشگی سایت سینمای آزاد - به خصوص خوانندگان گسترده سایت در ایران- چهره واقعی حامیان خارج نشین جناج مغلوب نظام را نشناسند،  باید نقاب تظاهر از چهره اینان کنار زده شود تا بار دیگر در دامی که در خرداد 86 رژیم جمهوری اسلامی گسترد ،گرفتار نیایند. بله  نا آشنایی حتا یک نفر از خوانندگان پاک وصدیق سینمای آزاد به بند وبست بخشی از تبعیدیان سابق با دار ودسته خاتمی زیان بار است. وظیفه همه ماست که ماهیت «گوشت گندیده خور ها» را شفاف کنیم .پس  شایسته است جواب اتهام کثیف رضا علامه زاده داده شود.   

حالا برویم سراغ شبه مقاله رضا علامه زاده وتکه هایی از این پریشان نویسی را زیر ذره بین بگذاریم.

اول بخشی از آغاز اظهار لحیه استاد دانشگاههای جهان! را بخوانید. همه مطلب ایشان هم در این نشانی http://reza.malakut.org  خواهید یافت.( ببینیم علامه زاده اینقدر شهامت دارد تا جواب من را چاپ کند)

  غربت بی حرمت!

 علامه زاده مینویسد:

«...اگر به خال نزده باشم معمولا زیر سبیلی رد می‌شود، ولی اگر مطلب مهمی را طرح کرده باشم بازتاب‌هایش در دو جای معین دیده می‌شود. البته هر دو همراه با افترا و توهین. یکی در "کیهان" شریعتمداری در تهران، و یکی در "سینمای آزاد" نصیبی در همین غربت بی‌حرمت»  جدا شده از پریشان گویی رضا علامه زاده

 * اول اینکه سینمای آزاد نشریه ایست که با جمعی متشکل از نویسنده ، مترجم، گزارشگر ، منتقد ومفسر فیلم، به اضافه همکاران فنی وتکنیکی کار می کند . علاوه بر آن نویسندگانی هم که خط مشی سینمای آزاد را قبول دارند مرتب مقاله ، شعر، تحقیق برای آن می فرستند. کانون سینماگران در تبعید هم اطلاعیه ها، و اظهار نظر هایش رادر همین نشریه منعکس میکند. اما چون سینمای آزاد یک نشریه سینمایی است گاه - با شرمندگی و تاسف- قادر به چاپ مطالب صرفنا سیاسی نیست. 

من مسایلی را که مرتبط با خودم است جواب می گویم. نویسندگان ماهنامه هم اگر لازم دانستند خود جواب اتهامات رضا علامه زاده وادعای او در مورد وابستگی نشریه ای که در آن قلم میزنند با ج/ اسلامی را خواهند داد.

کیهان تهران و اپوزیسیون

 وابستکان به باند شبه اصلاح طلبان از فحاشی کیهان شریعتمداری بسیار سود جسته اند. هر گاه بخواهند خودشان را مخالف جمهوری اسلامی غالب کنند فوری سندی ارائه می دهند. که بله کیهان تهران بما ناسزا گفته. پس ما مبارزیم. اگر به لیست آنهایی را که کیهان تهران علیه شان پرونده رو کرده مرور کنیم، در مییابیم که به اصطلاح افشاگری های یک سایت امنیتی مثل کیهان شریعتمداری را نمی توان به طور قطعی به عنوان سند پاک بودن شخصی که مورد هجوم قرار گرفته، مورد توجه قرار داد. چه بسا شریعتمداری که یک امنیتی کار کشته وپر نفوذ است، به مامور خودشان هم فحش بدهد تامرز ها را مغشوش کند. (برای نمونه هوشنگ امیر احمدی لابی، واحسان نراقی مشاور حکومت پیشین و جمهوری اسلامی، هم مرتبا از کیهان تهران فحش نوش جان کرده اند) من نام هایی که در کیهان شریعتمداری مورد هجوم قرار گرفته اند را تا آنجا که ذهنم یاری می کند فهرست وار نقل می کنم -بدون رعایت حروف الفبا-

علیرضا نوری زاده .مسعود بهنود،ابراهیم نبوی،  عطالله مهاجرانی، هوشنک امیر احمدی، هوشنگ اسدی ، نوشابه امیری، مهر انگیز کار، علی افشاری، اکبر گنجی، کاظم علمداری، نیک آهنگ کوثر،  احسان نراقی ، شیرین عبادی، محسن مخملباف، محسن سازگارا و..با تامل سوابق اکثر این فحش خورده ها در می یابیم که اینا ن یا لابی های شناخته شده جمهوری اسلامی بوده اند ویاخود از دل رژیم  ولابت فقیه زائیده شده اند ویا متمایل  به خط به اصطلاح اصلاج طلبان  بوده اندکه حواست هایشان از کمی تعدیل در فرامین ج. اسلامی فر اتر نمیرود. 

 حالا چند وقت است رضا علامه زاده هم با خوشحالی از فحاشی کیهان برای تبرئه خود بهره سیاسی میبرد. البته سرنگونی طلبان شناخته شده هم از هتاکی کیهان تهران نصیب برده اند اما هیچگاه اینان نیازی نداشته اند سند سازیهای این روزی نامه را دلیل حقانیت خود بدانند. من مدتها از طریق یادداشت های احمد الهیاری در همین کیهان تهران مورد توهین واتهام قرار گرفته ام اما رفتار واعمال من در دوران تبعید می باید شخصیت مرا بنمایاند،  نه ناسزا گویی کیهان تهران.  وتا حا لاهم این گونه پرونده سازی هارا منتشر نکرده ام ، اما نظایر علامه زاده که  از آغار دوران خاتمی در مسیر دوم خردادی های حکومتی حرکت می کنند. خیلی نیاز دارند از فحاشی های این روزی نامه برای تطهیر خود بهره بگیرند. جالب است که علامه زاده، مثلا میخواهد کیهان شریعتمداری را رسوا کنند. برای کوبیدن تار نمای سینمای آزاد وهمکارانش، همان شیوه کیهان تهران را به کار می گیرد؛ یعنی اتهام میزند، فحاشی می کند، دروغ می گوید و بدو ن ارائه سند، صدای راستین سینمای ایران در تبعید را با جمهوری ننگین اسلامی پیوند میزند. فقط به این دلیل که من به سفر ناکام او به جمهوری اسلامی معترض بوده ام، به ارائه فیلمنامه به سفارت اعتراض کرده ام وبعد پیوستش به باند دوم خرداد را به زیر ذره بین گذاشته ام و چند خطی به کنایه بدان افزوده ام ،همین ونه بیش!

 باز هم غربت بی حرمت

معلوم نیست چرا علامه زاده جمله غربت نشین بی حرمت رابه کار می برد؟ خب هر کس از زادگاهش دور باشد میشود غربت نشین. دلال ها وکارچاق کن ها، لابی ها،کارمندان سفارتخانه تروریست پرورجمهوری اسلامی هم غربت نشین هستند. مگر قرار است اینها حرمتی داشته باشند؟ اگر رضا علامه زاده می نوشت تبعیدی بی حرمت. خب آن وقت میشد واژه بکار برده اش را زیر ذره بین گذاشت وبه ایشان یاد آور شد آن انسان تبعیدی که التماس می کند اشغال گران او را به زادگاه اشغالی اش راه بدهند، باحامیان ریز ودرشت حکومتی- حالا با هرکدام از باند های حکومتی که باشند -  طرح دوستی میریزد و حتا وقتی خودش را به  ج. ا.راه نمی دهند،کتابش را به  اداره سانسور وزارت ارشاد ج.ا تسلیم می کند قاعدتا  او باید واژه تبعید را بی حرمت کرده باشد. (جالب اینکه بدانیم کتاب سازنده جنایت مقدس بدون هیچ مانعی از وزارت ارشادرژیم فاشیستی  مجوز پخش می گیرد.)  با توجه به اینکه این یاداشت بر علیه من ونشریه سینمای آزادتنظیم شده، انگار در نظر آقای علامه زاده معدود گمراهانی مثل ما که پای در سفارت جمهوری اسلامی نگذاشته اند،  پاسپورت پناهندگی خودشان را نگهداشته اند ، رژیم تروریست را به دو بخش خوب و بد تقسیم نکرده اند وکلیت نظام جمهوری اسلامی را نپذیرفته اند، غربت را بی حرمت کرده اند.!!!

شگرد نخ نما شده

توهین من به علامه زداه برایش افتخار آمیز است!

علامه زاده ادامه می دهد:

«نه شریعتمداری و نه نصیبی هیچکدام نمی‌دانند که توهین از طرف آن‌ها موجب افتخار دیگران است»

* این آقای غربت نشین به قول خودش بی حرمت، از یک شگرد نخ نما شده برای مثلا بی اعتبار بودن نوشتار های من بهره می گیرد. اما اگرواقعیت هایی را که من در باره رفتار های اوگفته ام بی اعتبار می داند که برایش افتخار هم به ارمغان می آورد، پس چرا این طرف وآن طرف سرک می کشد تا سندی ، مدرکی جعلی علیه من فراهم بیاورد،  و با در یک کفه قرار دادن نوشته های من با باند احمدی نژاد ، سعی می کندصدای مرا خاموش کند؟ (البته اگر او مرا با روزی نامه نویسان باند دوم خرداد هم در یک ردیف می دانست فرقی نمی کرد. من برای آگاهی رساندن به نسل جوان همین جواب را در برابر اتهامات کثیفش کار سازی می کردم). چرا که هر دو باند حکومتی جنایت کارند ودستشان به خون مردم آلوده است؛ چه باند احمدی نژاد وچه باند خاتمی که علامه زاده خودحقیرانه بدان ها پیوسته است. اگر او از افتخاری که از فاش گویی های من نصیبش شده، سر مست است چرا میخواهد خودش را به دست خودش از این افتخار محروم کند؟

جگونه ر.علامه زاده به مدافع سینمای آرایشگر مبدل شد!

بخشی دیگر ازشبه مقاله علامه زاده را بخوانید:

«تا همین چند سال پیش، قبل از آنکه رخشان بنی‌اعتماد و جفعر پناهی احساس مسئولیتشان را بروز بدهند و در جشنواره‌های جهانی علیه سانسور به صراحت حرف بزنند،  نه کیهان و نه سینمای آزاد به آن‌ها گیر نمی‌داد. حالا بیشترین تهمت‌ها را همین دو نفر از آن دو نفر می‌خورند!»

* آیا لازم است که من به رضا علامه زاده بهره سیاسی از سینما در رژیم های سرکوبگر را  بشناسانم؟ مگر او کتاب «سراب سینمای جمهوری اسلامی ایران» را علیه این مسئله منتشر نکرده است؟ اما وقتی خواست با بخش خوب رژیم به تفاهم برسد در اولین اقدام سعی کرد این کتاب در دسترس نباشد واگر جایی هم در باره محتوای کتاب از او سئوال کردند . تعبیر وتفسیرهایی از محتوای کتاب ارائه داد که ربطی به آن نداشت.   به دروغ وعده داد که این کتاب را در وبلوگش منتشر می کند. اما به این وعده عمل نکرد. بهانه اش هم این بود که تایپیست ندارد. علامه زاده بعداز پیوستن به باند خاتمی، خود به مدافع سینمای آرایشگر تبدیل شد. آیا علامه زاده که از آغاز دوران خاتمی ،  به اصلاح طلبان حکومتی نزدیک شد ، و در همان زمان  که به اعتراف خودش در همین یادداشت، - سینماگران به مسئولیتشان عمل نمی کردند- در مطلبی  ، درجایی  در این خصوص سخنی گفت واز بی تفاوتی اینان انتقادی کرد؟ آیا  ده سال پیش که همین دو کارگردان ( بنی اعتماد و پناهی) همراه با 200 تای دیگر نامه ای  را که بخشی از آن را اینجا می خوانید، امضاء کردند، علیه آنان حرفی زد؟   

«… در شرايطی که شبيخون فرهنگ غرب وغرب زدگان اين پرچم بر افراشته راآماج حملات سهمگین خود قرار داده است ودر حالی که رهبرفرزانه ومعظم انقلاب اسلامی ايران؛ مقابله با اين شبيخون فرهنگی رادر صدر حرکتهای عاجل وضروری انقلاب اسلامی دانسته اند انتخاب شايسته ترين فرد ( یعنی محمد خاتمی) برای جايگاه رياست جمهوری که بتواند در اين برهه حساس؛ درخشش فرهنگ تابناک اسلامی را از ميان طوفان به سلامت وبر افراشته عبور دهد اهميت والايی دارد....»

نه، علامه زاده صدایش در نیامد که هیچ، در همان زمان هم  فیلمهای پناهی وبنی اعتماد و...را میبرد و میچرخاندو...

(وقتی این مطلب را میخواستم به سایت های دیگر هم بفرستم گزارش شد که جعفز پناهی را دستگیر کرده اند. دستور این رفتار های غیر انسانی را چه کسی صادر می کند، جز خامنه ای  جانی که در این نامه تاسف آور رهبر فرزانه ومعظم انقلاب نامیده شده است ؟ پس کی سینماگران ما در مییابند که سیستم جمهوری اسلامی مافیایی است وآخوند جماعت هم چشم وروندارد؟من در نوشته ای جداگانه در  این مورد توضیح خواهم داد اما  چرا لا اقل 700 سینماگری که مدعی حمایت از موسوی بوده اند هیچ اعتراضی به این رفتار نمی کنند. ایا فکر  می کنند این شتر در خانه آنها توقف نمی کند؟)

 اما  در باره رفتار من با فیلمساران سینمای گلخانه ای هم باز هم علامه زاده  دروغ بافی می کند. هر کس برود روی آرشیو مقالات من در سایت سینمای آزاد چند مقاله ای راکه قبل از خیزش مردمی نوشته شده بخواند، خواهد دید که در چند مطلب مستقل ودر چند مطلب کلی، در باره سینمای آرایشگر-  به خصوص همراهی های این دو( بنی اعتماد و پناهی)  با سینمای جمهور ی اسلامی- بار ها نوشته ام. البته نمیشود بیش از صد مقاله را در اینجا کپی کنم. اما به دو مطلب اشاره می کنیم. «سینماگر نسبتا پشیمان» (در باره رخشان بنی اعتماد) فوریه ،2003 ، «شاهد رسید آن هم از غیب»مارس 2006 (درباره جایزه خرس نقره ای پناهی درفستیوال برلین). آیا نباید با ذکر همین دو مورد اورا دروغگو بنامم؟  

بدنیست همین جا مواردی را درمورد این فیلمسازان آرایشگر و گلخانه ای روشن کنم. فیلمسازان سینمای گلخانه ای مثل خود رژیم سر در گم شده اند. اینها هم مثل کروبی وموسوی وحامیانشان از سقوط کلیت نظام و احتمال رو شدن همه پرونده ها در هراسند. از ترس  انقلاب مردم خواب نما شده اند و بعداز30 سال حالا از سانسور در رژیم می گویند. چه کشف مهمی وچه افشای خرد کننده ای؟ رژیم که خودش با صراحت می گوید سانسور می کند وبه سانسور افتخار هم می کند. این دوکارگردان البته الان معترضند. اما  اعتراضشان در حدوحدود سبز الهی های موسوی چی خلاصه شده. خودشان هم به لباس سبز سیدی ملبس شده اند که من پشیری برای این نوع رفتار ها که نتیجه اش حطر ناکتر از رفتار های ارتجاعی باند غالب است، ارزش نمی گذارم. در این مورد هم در نامه ای به رخشان بنی اعتماد با عنوان «زیر پوست شب چه می گذرد» همه این مسایل را گفته ام وشکافته ام. اینهم لینکش.

http://www.cinemaye-azad.com/archive/archive136.html

 

البته سینماگر دیگر محبوب علامه راده تهمینه میلانی و فمینیست مبارز! است که رفت ودر فجر امسال شرکت کرد. علامه زاده هم نامه ای تخیلی از  یک سینماگر  سرشناس ناشناس! ساخت  ومنتشر کرد بعد هم با قاطعیت اعلام کرد که  این نامه باعث شد تا سینماگران غیر ایرانی، فجر امسال را تحریم کنند. عجب!  این استاد معتبر دپارتمان دانشگاه های جهان که این قدر حرفش برد جهانی دارد، چرا سال گذشته این اقدام را نکرد؟ آیا قبل از حذف باند موسوی جشنواره فجر اعتبار داشت؟ مگر دوره قبل هم تیم احمدی نژاد چرخاننده فجر نبود؟ مگر احمدی نژاد را هیتلر کوچک نمی نامیدند؟ البته علامه زاده نامه تخیلی اش را طوری تنظیم کرده که فیلمسازمحبوبش تهمینه میلانی هم تبرئه شود به نوعی  وتلویحامیخواهد وانمود کند  تهمینه میلانی به ناچار! در این شبه جشنواره شرکت کرده البته باز هم نام سینماگر را قید نمی کند...( ببینید کی میخواهد برای کی آبرو بخرد)

 آپارت چی  یا فیلمسار

باز هم گوشه های دیگر از اظهار لحیه استاد را بخوانید:

«..این بابا ( من را می گوید)چون از فیلمسازی فقط آپارتچی بودنش را تمرین کرده نمی‌داند ... »

* علامه زاده در چند جا ی همین نامه تاکید دارد وکنایه می زند که من فیلمساز نیستم. مگر من خودم را فیلمساز دانسته ام؟ من سینماگرم. هر کاری که برای پیشبرد یک برنامه  سینمایی نیاز باشد انجام می دهم. درکارنامه سینمایی من 40سال  کار سینما و ارگانیزه فستیوال جهانی و ملی وسمینار های سینمایی ، اداره نشریات سینمائی ،  پژوهشهای سینماتی، تهیه کنندگی برنامه های سینمایی، تلویزیونی ورادیویی و... و...ثبت شده است وهرکس مشتاق است سال شمار کار های سینمایی من را بداند می تواند آنرا درسایت سینمای آزاد بیابد بله من در سالها ی اداره سینمای آزاد در ایران و اداره کلوب سینمایی سینمای آزاد. اگر لزومی داشت آپاراتچی هم می شدم کارت های ورود را کنترل می کردم مردم را به طرف جایشان راهنمائی می کردم ، اداره جلسات را به عهده داشتم و در سالهای اولیه تبعید که فیلمهای 8 سینمای آزاد آرشیوم را نمایش می دادم، خودم آپارتچی هم بودم. آپارتجی ها هم اعضای محروم همین خانواده درد کشیده سینمای ایران هستند که ار حد اقل حقوق خود هم محروم هستند. اما به مانند هنرمندان داخل نمیشود با آنها پز داد. به همین دلیل هم علامه زاده هم با تحقیر از آنها سخن می گوید. علامه زاده که قبل از سقوطش مدعی گرایش به چپ بود ودر رژِیم گذشته هم یک چپ گرای زندانی محسوب میشد،  چرا اینقدر با دید تحقیرآمیزبه کارگر ان سینما می نگرد.  بله من هم کارگر سینما هستم. آیا یک کارگر سینما حق ندارد نسبت به صادرات فرهنگی جمهوری اسلامی موضع روشن و قاطع داشته باشد وکلیت این نظام مافیایی را پس بزند؟

ببینید چه نمونه ای برای علامه زاده با  نمک است!

او می گوید:

«... نمونه با نمک‌تری هم دارم…

ویدئو کلیپ‌های مربوط به تجاوز در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران تا آنجا که من دیده‌ام نصیبی هوا را پس تر از آن دید که جرات کند به این ویدئوهای افشاگرانه، و یا به من در مورد آن‌ها ، حمله کند ...»

تمامِ مثلا مقاله علامه زاده آمیخته است به دروغ وریاکاری، تعبیر و تصویرهای من دراری، فقط بیچاره راست می گوید که من دیگر اعتنایی به اصطلاح روشنگریی های او ندارم چون دیگر برایم حتمی است که او در کارش صادق نیست، هرحرکتش حساب وکتابی ریاکارانه دارد. حالا او می گوید من چون جرات نکرده ام علیه مصاحبه های افشاگرانه او موضع مخالف بگیرم  به ناچار سکوت کرده ام؟ البته با نمکی  قضیه همیجاست. چرا من حتما باید تائید کننده مواضع فرصت طلبانه علامه زاده باشم؟ اگر هیج مقاله ای هیچ تحلیلی، هیچ سندی وجود نداشت تا جنایتهای 30 ساله کلییت نظام جمهوری اسلامی را بر ملا کند که البته اسناد بسیاری در دست است  و حتا اگر فقط از طریق سند های تصویری امکان داشتم جنایت های جمهوری اسلامی وتجاور در زندان ها آشنا بشوم در سینمای در تبعید بعد از خسته شدن وسازش علامه زاده ها، اینقدر کار ساخته شده که نیار های من را تامین کند. برای نمونه فیلم مستند طولانی «چند نمای ساده» یوسف اکرمی، و«درختی که بیاد می آورد» مسعود رئوف. اگر بخواهم با نمونه ای از سینمای زیر زمینی ایران آشنا شوم چرا باید گربه های ایرانی از یک فیلم ساز متقلب که اخیرا معلوم شد سوژه فیلمش را از فیلم دیگری کش رفته وخودش هم سالها برای همین مقامات چاپلوسی می کرد و بعد هم خودش را وصل کرد به رکسانا صابری محبوب خانم کلینتون تا در کن موقعیت بسازند وروزی نامه های حکومتی هم مبلغ فیلم زیرزمینی او هستند، نظرم را جلب کند. من ترجیح می دهم فیلم زیبا ی «محاکمه» از منصوری وکارهایی از این دست که سینمای زیر زمینی واقعی را بنیان گذاشته است، ببینم. کاش  خوانندکان ما دربرلین بودید ومی دیدند تماشاگران جشنواره  سینمای مقاومت ایران در تبعید برلین ( 22 تا 24 ژانویه 2010) چه استقبال امیدوار کننده ای از این فیلم ودیگر آثار نمایش د اده شده  در جشنواره کردند. علامه زاده وقتی خودش رفت، خیلی دوست داشت سینمای ایران در تبعید هم متوقف شود. اما آرزو به دل ماند. شبه مصاحبه سفارشی اش با جواد طالعی که همان موقع در شهروند چاپ شد، شاهد نظر من است. شما اگر این گزارش  جشنواره سینمای مقاومت ایران در برلین را بخوانید به باطل شدن تصورات و توهم های او پی ببرید.  » مطلب مربوطه را از اینجا بخوانید

اصلاچرا باید افشاگری های حسابگرایانه دوم خردادی ها مراجلب کند، که سفارش  مغلوبین انتصابات  مثل همیشه رسوای اخیراست و هدف اصلیش هم استبداد وارتجاع 30 سال  جنایت جمهوری اسلامی را به گردن ملیجک بارگاه خامنه ای انداختن. همان ولی فقیهی،که حتا کروبی محبوب علامه زاده که حالا شده است یکی اررهبران ارتجاع سبز، چند هفته پیش تاکید کرد که حکم حکومتیش را هنوز هم قبول دارد. همان موسوی-مسئول مستقیم جنایت های سالهای 60- که علامه زاده برایش احترام عمیقی قایل است، چند بار بگوید که هدفش بازگشت به اندیشه تابناک امام راحل است. چطور میشود کسی هم سرنگونی این رژیم را بخواهید هم با تلاشگران بازگشت به اندیشه جلاد بزرگ تاریخ معاصرخمینی کبیر !پیوند مودت ببندد ؟ علامه زاده نا سلامتی فیلمسازاست مثل من آپارتچی هم نبوده است. چطور فراموش کرده است خمینی بود که فرمان داد سینمارکس آبادان رابه آتش بکشند؟  فرمان او 377 تماشاچی سینما را به خاکستر تبدیل کرد. من نمی دانم فیلم افشاگرانه علامه زاده چه ناگفته ای را گفته که هزاران نفررا به خود جلب کرده؟ چون من هیج فیلمی که نام های فرصت طلب میچرخانند شایسته تما شا نمیدانبم  . علامه زاده به چه حقی به من تاکید می کنید که حتما باید گزارشش را ببینم  وگرنه وصلم می کند به کیهان شریعتمداری.

 برای اینکه دیگر جایی برای شک در کسی نماند که امثال او نان به نرخ روز خور هستند، یک روز برایشان صرف می کند مرا به عرش برسانند؛ قلم را در ستایش من ونشریه سینمای آزاد میچرخانند وروز دیگر روزیشان را باید باند مغلوب وسبزالله یی ها وموسوی مرتجع که  دستش آلوده به خون هزاران مبارز در سالهای 60 است تامین کند، نشریه سینمای آزاد رابه باند غالب خیمه شب بازی ودستکاه امنیتی شریعتمد اری وصل می کنند. از خوانندگان دعوت می کنم حوصله به خرج بدهند ونامه علامه زاده به من را هم در پایان این جوابیه بخوانند.  

نامه علامه زاده به من

 بصیر عزیز

« چهارمین شماره مجله سینمای آزاد را پس از بازگشت از فیلمبرداری یک ماهه در مسکو دریافت کردم  وخستگی کار وراه از تنم درآمد.اول به این خاطر که دیدم بار سنگینی را که به دوش گرفته ای همچنان به پیش می بری، چیزی که با شناخت دراز مدتی که از تو دارم البته غیر منتظره نیست که هیچ،کاملا هم قابل پیش بینی بودودوم اینکه بدون اینکه به تمجمج ویکی به میخ زدن ویکی به نعل ، وظیفه هنری، اخلاقی، اجتماعی ات را  در این شرا یط حساس که سینمای ایران طی می کند انجام می دهی،وبا فراهم آوردن این دفتر راه را برای بازتاب آگاهانه  ونگرش متفاوت یک بینش به سینمای امروز ایران باز نگاه داشته ای،راهی که من هم از نزدیک به 6 سال پیش با نگارش وانتشار کتاب سراب سینمای جمهوری اسلامی ایران پیموده ومی پیمایم. نا گفته پیداست وقتی که مقالات توودیگر همکارانت رادر سینمای آزاد می خوانم که با دقت و مسئولیتی ژرف و بدون نگرانی از بر چسب ها وهوچی گری های نان به نرخ روز خورها،دست ناپاک مجریان حکومت اسلامی وهمکاران آشکار و نهان آنها را در جشنواره ها وهفته های فیلم  خارج از کشور رو می کنید،  احساس می کنم همچون 6 سال پیش تنها وبی تکیه گاه نیستم، باور کن از وقتی سینمای آزاد منتشر شده است بیشتر به ساختن فیلم فکر می کنم تا به نوشتن در مورد این مسایل حساس، چرا که میدانم با شانه ای که توو یارانت زیر کار داده اید دیگر باری زمین نخواهد ماند . دست مهربان تک تکاتان را  صمیمانه می فشارم رصا علامه زا ده19 /10 /96»

 فکر می کنبد این سند  هم نیاز به تفسیر وتوضیح دارد ویا به حد کفایت گویا ست؟ قضاوت نهایی با شماست!

  بصیر نصیبی اول مارس 2010

زاربروکن / آلمان

* این مطلب از یادداشت هفته سایت دیدگاه نقل میشود.