•
طرح بازگشت تبعیدیها
مقامات امنیتی جمهوری اسلامی فقط به صدور فیلم برای چهره سازی
رژیم بسنده نکردند بلکه همزمان، طرح وبرنامه هایی برای باز
گرداندن سینماگران به ج. اسلامی پیاده وبا موفقیت اجرا کردند
در این طرح قصد نداشتند که به اینان کار رجوع کنند یا موقعیتی
در داخل برایشان بسازند بلکه هدف این بود که اگر هم موقعیتی در
اینجا دارند خراب کنند وبه چوب دوسر طلایی! تبدیلشان کنند. چرا
که جمهوری اسلامی هیچ نیازی به اینان نداشت وندارد، به حد
کفایت وبیش از نیازش بازیگر، کارگردان ، تکنسین سینما در
اختیار دارد که به همه برنامه های نمایشی اش تمکین کنند وبرای
بی آبرو ترین رژیم، آبرو کسب نمایند.پس آنها چه نیازی به
هنرمندان متواری دارند ؟ چراغ سبز رژیم به این گونه هنرمندان
چند دلیل دارد، شکستن سد مقاومت دیگران، کشاندن اینان به خفت
وخواری وکسب یک لذت هیستریک وبیمار گونه از زبونی ودرماندگی
هنرمندانی که در شرایط تبعید کلی ادعای مبارزه با جمهوری
اسلامی هم داشته اند.نمونه ها بسیار است،من فقط به چند مورد آن
اشاره ای گذرا خواهم کرد.
پرویز کیمیاوی از فیلمسازان خلاق سینمای ایران بود، در شرایط
تبعید هم خیلی آتشش تند، حتا قرار بود با سناریوی ساعدی فیلمی
از جنایت های رژیم در کردستان بسازد. او با موفقیتی که برای
فیلم باغ سنگی در جشنواره فیلم برلین بدست آورده بود( جایزه
خرس نقره ای) با محافل سینمایی فرانسه واروپاآشنایی داشت که
شانس موفقیتش را در شرایط تبعید افزایش می داد.امافکر می کنم
کیمیاوی را جوایز ریز ودرشتی که مدیران جشنواره هامثل نقل و
نبات بین فیلمسازان حکومتی تقسیم می کردند فریفت واین توهم به
او القاء شده بوده بود که هر کس که به اینها نزدیک شود از
امتیاز های حکومتی بهره می گیرد ونیرویی که باید صرف شکستنن
سدها ،ادامه کار خلاقه اش بنماید برای دست آوردن دل مقامات
رژِیم هدر داد- به جمهوری اسلامی سفر کرد ودر داخل ماندگار شد،
بسیاری از ناسزاها وسرکوفت های رژِیم را هم تحمل کرد وهروقت هم
که میخواست اعتراضی بکند ، بیادش می آورند که کارگردان دوره
طاغوت! است می توانند در چشم به هم زدن مهر مفسد فی الاض هم
برپیشانی اش حک کنند.پس حقارت ها را تحمل می کرد ودم بر نمی
آورد. بیشترین فشار ها هم به وی اتفاقا در همان دوران خاتمی
بود تا آن حد که کیمیاوی، سیف الله داد را مسئول حذف تنها
فیلمی که در مدت 10 سال اقامت در ج. اسلامی ساخت ( ایران سرای
من است) می دانست.اما فیلمش را به انبارسپردندو هیچ امتیازی را
نگذاشند از هیچ جشنواره ای کسب کند .در صورتیکه اگر توانایی
فیلمسازی واستعداد معیار موفقیت باشد، پرویز کیمیاوی یک سرو
گردن از فیلمسازان سینمای گلخانه ای بر تر بود.
یک نمونه دیگر ، فیلمبرداری با نام فرخ مجیدی هم از تبعیدیان
سفت وسخت بود و مقیم دانمارک که در آن جا فیلم نیمه بلند
رهاراساخت ،محتوای فیلم در باره زن بازیگری است به اسم رها(
شهره آغداشلو) که خودش را به دانمارک می رساند اما همسر
وفرزندش در چنگال ج . اسلامی اسیر مانده اند- تحمیل حجاب
اسلامی به زنان ومفاومت زن در برابر این رفتار ارتجاعی ج .
اسلامی هم در صحنه هایی ازفیلم نیمه بلند سینمایی نموده می
شود. همین آقای فرخ مجیدی هم وقتی بار دیگر با آخوند ها بیعیت
کردبرای نشان دادن ارادتش به رژیم ورهبر انقلاب باید می پذیرفت
که فیلمردار فرزند صبح باشد ،فیلمی که بیش از15 سال است افخمی
دارد می سازد وهنوز چشم دنیا به دیدار این فیلم که زندگی رهبر
جنایتکاران جهان را مینمایاند روشن نشده است.
آقای سعید راد هم که مدت هاست در ج. اسلامی سرگردان است وبار
ها ،بدبختی و درماندگی تبعیدیان را در گفتگو هایش برشمرده است
وی تنهایک فیلم بازی کرد (دوئل) که کارچرخان امنیتی احمد رضا
درویش چرخاندش. همین نه بیش. بقیه توبه کنندگان هم سرنوشتی
مشابه داشته اند ، سعید کنگرانی، رضا ژیان، محمود استاد
محمد.آهوخردمند... سرنوشت وعاقبت خردادیان رقصنده را خودتان از
من بهتر می دانیدنیازی به یاد آوری من نیست.
می
دانیم که بازیگران سینمای فارسی در رژیم گذشته با مهر طاغوت
نشان دار شده اند واگر به خواهند بار دیگر با سینمای جمهوری
اسلامی کار کنند، بازگشت وهمکاریشان نمی تواند به شیوه مسافران
عادی باشد که موانعشان دز سفارتخانه های جمهوری اسلامی یا
سفارتخانه های حافظ منافع، حل وفصل شود.
این گونه بازیگران وقتی هم به تهران می رسند ،یکی ،دو شبه
مصاحبه دیکته شده ای ترتیب می دهند واندر مضار فساد غرب که
گریبان گیر خانواده های ایرانی است وهمینطور فقر وبیکاری
واعتیاد!گسترده تبعیدیان قصه ها باید بسازند واحساس شادمانی
کنند که پای در سرزمینی گذاشته اند که درآن نه فقر هست ونه
فساد ونه یک معتاد ( این مراحل را سعید راد، سعید
کنگرانی،محمود استاد محمد... و زکریا هاشمی طی کرده اند) برخی
دیگر مانند هوشنگ توزیع در همان امریکای جهانخوار مسایلشان را
حل وفصل می کنند، بی سر وصدا می روند وبرمیگردند، تعهد نا
نوشته اینگونه افراد، این چنین است که دیگر محتوای کارشان با
مسایل سیاسی روز ایران وکلا رژیم ج.اپیوند نخورد. همین آقای
توزیع سالها قبل فرموده بودند که به ایران در صورتی سفر خواهند
کرد که یک دولت آشتی ملی نظیر دولت محمد مصدق زمام امور را به
دست بگیرد، لابد احمدی نژاد همان دولت آشتی ملی ای ایست که
آقای توزیع در آرزوی حضورش بوده اند.
نوعی دیگر از بازگشت هنرمندان به ایران که از برکت نزول خاتمی
طراحی واجرا شده است ،کسب اجازه ورود برای هنرمندانیست که
باندهای داخلی برسر پذیرش یا ردشان اختلاف نظر دارند. در حین
اینکه باندی از رژیم در اندیشه این هستند که راه اینگونه
متقاضیان را هموار کنند ،باندی دیگر برایشان خط ونشان می کشد .
در این موارد مقدمات بازگشت برای آماده کردن جو درهمین جا
فراهم می شود . نمونه ای از دوگانگی رفتار با هنرمندان طاغوتی!
را چندی قبل در مورد سفر هوشنگ توزیع وتقاضای زوج خوشبختشان
شهره آغداشلو به رای العین دیدیم .هوشنگ توزیع بی سروصد4 بار
رفت وسر صحنه علی سنتوری مهرجویی هم افتخار حضور یافت وبا
موقعیت ويژه ای که آقا ی مهرجویی در جمهوری اسلامی کسب فرموده
اند. این حضور به نوعی همدلی با تفکر کنونی مهرجویی معنا می
دهد:
اما همسر محترمه هوشنگ خان پشت مرز ماند. البته رابط این خانم
بنگاه معاملات سیاسی(به قول خودشان سخن پراکنی) بی، بی ،سی
است.انگارمتنی آماده را بدست خانم دادند تا اعلام آمادگی کند
که اگر در شهر به او پیشنهاداتی بشود خواهد پذیرفت. او هم بازی
در فیلم های مهرجویی وعباس کیارستمی را بهانه ساخت وپاخت خودش
نمایاند .
اما بهروز خان وثوقی بعد از سالها تلاش نا موفق برای به دست
آوردن دل آخوندها ،با توسل به عرفان، یاهو ،یاهو گویان برگ
بازی دیگری را در روزی نامه انتخاب می گشاید. شبه مصاحبه ای با
سوال هایی دیکته شده را تنطیم وبرای بهروز خان تجویز می کنند.
این شبه مصاحبه خیلی شبه برنامه های نمایشی ای است که در
تلویزیون ج. اسلامی ترتیب داده می شود ودر حقیقت یک شوی
اینترنتی/ امنیتی است. با یک تفاوت که شرکت کنندگان در آن شو
ها اسیر وزارت امنیت هستند وبرای خلاصی جانشان به این گونه
مصاحبه ها تن در میدهند اما بهروز خان اینجا تشریف دارند.برای
بازگشت به دارالخلافه به بهانه عشق به وطن و زیارت آرامگاه پدر
ومادر به اینگونه خفت وخواری ها تن در می دهند.
چندی قبل آقای وثوقی کتاب خاطراتشان را در خارج انتشار دادندو
برای دریافت اجازه انتشار به وزارت ارشاد آقای احمدی نژاد هم
تقدیم کردند ، البته وقتی ویراستار کتاب یکی از جماعت دوزیستی
باشد .شانس پذیرش کتاب افزایش می یابد. اما در این مورد هم
رژیم از اهداء امتیازی به وی که به خیلی ها ارزانی داشته بود
اجتناب می کند. اما سایت انتخاب باز هم در همین زمینه سوال طرح
می کند:
س:با توجه به اينكه يك هنرمند تنها رول يك شخصيت فيلمي را بازي
ميكند و هيچ نوع اشكال حقوقي بر آن وارد نيست و بسياري از
شخصيتهاي فيلم هاي قبل از انقلاب ... به ايران رفت و آمد
ميكنند با توجه به اينكه جشن ملي سينما نزديك است ...ما شاهد
حضور شما در اين جشن باشيم؟
ج:اگر دعوت رسمي بشود شايد ( چرا شاید؟)
ودر جای دیگر،
س:آیا تا به حال از سوی مقامات ایرانی، پیغامی برای شما فرستاد
شده مبنی بردعوت از شما به بازگشت يه وطن
.
ج:بله دعوت زياد شده ولي اساسي نبوده
رضا علامه زاده هم از سینماگرانی بود که نسبت به سینمای جمهوری
اسلامی مواضع قاطع داشت او از نخستین کسانی است که همزمان با
پرویز صیاد ودر کتاب سراب سینمای اسلامی ایران بهره های رژیم
از سینمارا برای بزک چهره کریهش شفاف می کند. گزارش مستندش با
عنوان جنایت مقدس یک سند تکان دهنده علیه کلیت رژیم جمهوری
اسلامی است اما او هم در زمان خاتمی از سفارت ج. اسلامی تقاضای
ویزا کرد اما با ورودش موافقت نشد. بعد فیلمنامه وصيتنامه
ققنوس را در ج. اسلامی چاپ کرد. يادم مي آيد چند سال پيش در
ج.ا چاپ آثارو حتی نام بردن از شعرا ونويسندگانی که در تبعيد
به حکم اعدام سلمان رشدی اعتراض کرده بودند ممنوع شد. اما همان
رژيم حالا خودناشر کتاب کارگردان جنايت مقدس می شود!.
نمی توان تصور کرد علامه زاده ناآگاهانه کتاب خود را به دست
اداره سانسور وزارت ارشادسپرده باشد چرا که خودش در کتاب دور
از آتش آگاهانه می نويسد:
«سانسورگرخشونت جلاد را ندارد.اتفاقابسيار هم اهل معامله است بعضی جاها اگر
هم لازم باشد کوتاه هم می آيد.نشان می دهد هدفی جزء اينکه
آفريده مشکل افرين شما رابا حد اقل جرح وتعديل قابل عرضه
کندندارد. مامور است ومعذور!سوراخ دعا را هم بهتر از شما می
شناسد» .
دکتر هوشنگ
الهیاری در اکثر کارهایش سکانس های باز وبی پروایی دارد. مسایل
جنسی در فیلمهای وی بسیار عریان مطرح می شود فیلمسازی که چنین
شیوه ای را که برای فیلمسازی انتخاب کرده قاعدتا راهی به
جمهوری اسلامی ندارد. اما مشکل الهیاری فقط نحوه نگاهش به
سینما نیست. بلکه فیلم عشق من وین، محتوایش مستقیمابا ماهیت
ارتجاعی ج.ا ارتباط داردیک سکانس این فیلم که برای ایرانیان هم
شناخته شده است صحنه همخوابگی معلم حزب الهی( فرخ زاد نقشش را
بازی می کند) با همسر مرد هتل دار است. در سکانس همخوابگی با
زن شوهر دار، معلم قبل از ارتکاب زناابتدا خطبه صیغه را
میخواندوالبته این صحنه خنده وتمسخر تماشاگران را باعث می شود.
وقتی فرستادگان جمهوری اسلامی فریدون فرخ زاد را به آن شقاوت
وبی رحمی به قتل رسانیدند. دو مسئله بیشتر در ارتباط با این
قتل مطرح شد، بازی فرخ زاددرفیلم الهیاری، وسکانس همخوابگی با
همسر هتل دار در فیلم مذکوروهمچنین یکی از شو های اودر موزیک
هال لندن.
اما دکتر ما. نقشه ها وبرنامه هایی برای نزدیکی با مقامات
سفارت طراحی کرد. من از علایم نخستینش در یافتم که قصد ونیتش
چیست واز او فاصله گرفتم. اما همانطور که گفتم در گذشته این
گونه پشیمانان ابتدابه جشنواره فجر که جشنواره اصلی ج.ا است
دعوت می شدند اما به دکتر هوشنگ ما حتا در همین حد هم ارج نمی
گذارند. او را به شبه جشنواره ای کم رونق تر به اسم جشنواره
سینما/ حقیقت! دعوت می کنند. والبته به شکلی که اصلا هیچ کس
نمی فهمد که این هوشنک خان سازنده عشق من وین است که حتا کپی
قاچاق آن در تهران هم پخش شده است. اماحضور الهیاری در تهران
با خفت وخواری وبا بی اعتنابی کامل همراه است ،در هیچ نشریه ای
نه نام الهیاری برده می شود ونه به فیلم رومیش اعتنایی می شود.
تنها موردی که به حضور او اشاره می شود چند سطر ازگزارش برنامه
سینمای مستند وبخش مربوط به مولاناست که ایشان هم یکی از شرکت
کنندگان در جلسه پرسش وپاسخ بوده اند در آن جلسه به او فرصت می
دهند دوسه کلمه آنهم ستایش آمیز در وصف اسلام ناب محمدی به
زبان بیاورد. عین گزارش را نقل می کنم:
دكتر «هوشنگ الهياري» پزشك و فيلمساز ايراني مقيم اتريش كه در
جشنواره سينما حقيقت حضور يافته بود، از مستند «رومي شاعر
اسلام» به مثابه فيلمي در دفاع از مسلمانان جهان در مقابل
تبليغات منفي غرب ياد كرد.
اگر کسی از میان تماشاگران بر می خواست ومی گفت:
آقای الهیاری یکی از کسانی که در غرب با تبلیغات منفی چهره
اسلام عزیز را آلوده کرد خود شما بودید، لطفا یک بار دیگر،
فیلم عشق،من وین، ساخته خودتان را تماشا کنید.چه جوابی دریافت
می کرد.
•
یک نمونه از میان صدها نمونه
سالهاست که سینمای جمهوری اسلامی به رژیم بهره سیاسی می رساند
اما چون نقشی که عباس کیارستمی و فیلم طعم گیلاس وژیل ژاکوب
مدیر کن وپیر رسیان دلال فرانسوی و حقیقت سر دلال ج. ا در به
سایه کشاندن جنایت میکونوس داشتند مهم تر است به عنوان نمونه
در این پژوهش ماجرای حضور وجایزه به این فیلم را نقل می کنم.
اینان در جشنواره «كن» 97 با دخالت مستقیم آقاى وزير امور
خارجه آن وقت _ دكتر ولايتى -که در جنایت کافه میکونوس هم دست
داشت در عرض 24 ساعت فيلم «طعم گيلاس» را به فستيوال وارد
كردند؛ برايش زيرنويس گذاشتندبدون اين كه كميته انتخاب، فيلم
را رويت كرده باشد و يا در كاتالوگ جشنواره نشانى از اين فيلم
باشد، آن را به عنوان شريك سياسى كنار «شوهى ايما مورا»،
كارگردان ژاپنى و برنده اصلى نخل طلاى 97 نشاندند.
در گزارشی که کار ارگان رسمی فدائیان اکثریت که خودش از خط
فرهنگی رژیم به خاطر مواضع سیاسی اش حمایت می کرد همان موقع
منتشر کرد صریحا ارتباط اهدائ جایزه نخل طلا به فیلم طعم گیلاس
،با ترور در کافه میکونوس رامطرح کرد و نوشت:
«... اما بعد تر وزارت خارجه ج.ا باتوجه به تنش های کنونی در
روابط رزیم با اروپاوبرای ممانعت از انزوای بیشتر حکومت نزد
جهانیان از وزارت ارشاد خواست تابا اجازه ارسال فیلم به کن به
ترمیم وجه خارجی رژیم کمک کندواز بار تبلیغاتی که پس از رای
دادکاه میکونوس به راه افتاده بود بکاهد»»( نشریه کار، اکثریت
شماره158)
هوشنگ گلمکانی سردبیر ماهنامه فیلم چاپ تهران که در جریان دقیق
مسایل سینمای ج. اسلامی هست وموسسه ماهنامه فیلم علاوه
برماهنامه فارسی زبان، تنهانشریه انگلیسی زبان را هم منتشر می
کند در نشریه دوم خردادی شرق نوشت:
..بعضى از آنها كه مى گويند «دارم يك فيلم مى سازم - يا ساخته ام
- براى كن.» گويى كن نام يك سينما يا كانال تلويزيونى يا يك
پخش كننده است( یعنی میزان حاتم بخشی کن به حدی گسترش یافته
بود که هر کس کلید دوربین را می زد، برای کن فیلم می ساخت وبعد
با صراحت اضافه می کند:!)
«همه
چيز از وقتى شروع شد كه به نظر رسيد حضور حداقل يك فيلم و گاهى
چند فيلم ايرانى جزء روال كن و سهميه ما شده؛ ...»
وبعد کیارستمی خود به این تاثیر میبالد ومی نویسد:
«...این موفقیت فکر کنم مرهون تصمیم گیری بجای همه کسانی است که فکر می کردند
حضور این فیلم میتونه یک تاثیر مثبت روی اذهان عمومی به خصوص
در وضعیت فعلی که میدونید با گرفتاری های عدیده ای که ما در
اروپا ودر دنیا داریم ، داشته باشد» (گفتگوی نازی بیگلری با
عباس کیارستمی کیهان چاپ لندن شماره669)
محمد حقیقت خود شرح می دهد که کپی فیلم شب قبل از آغاز جشنواره
از تهران میرسد فیلم را به سرعت زیر نویس می گذارند( زیر نویس
فیلم را مژده فامیلی که مدت محدودی فقط برای تبلیغ کار
کیارستمی منتقد فیلم شد ،تنظیم کرد) جقیقت همچنین می گوید:
«
فیلم را با سرعت به سالن خصوصی می رسانم وتماشا می کنم... ژیل
ژاکوب در تماس تلفنی می پرسد: فردا می توانیم حضور فیلم را در
جشنواره اعلام کنیم ؟با خوشحالی می گویم بله البته»
کیارستمی در جای دیگر می گوید:
«حضور ما در عرصه های بین المللی موقعیت خوبی است که تصور و
ذهنیت مردم دنیا را نسبت به ملتی (یعنی دولتی) که از سوی غرب
به عنوان تروریست معرفی شده عوض کنیم» در همین ارتباط بخش هایی
از چند نظر دیگر را هم نقل می کنم:
«پیروزی
کیارستمی پیروزی جمهوری اسلامی بود»( هفته نامه سینما
شماره260)
«ایران
( ج.ا) با رفتار های مناسب با مشخصات ملی/ مذهبی خود بر آثار
تهاجم تبلیغاتی رسانه ها (انعکاس ترور در کافه میکونوس) موفق
می شود عملکر د آنها را با یک کرشمه فرهنگی(نخل طلای کن) حنثا
کند» ( سرمقاله دنیای سخن ویژه نامه کن)
«...
ملت ( دولت جمهوری اسامی ) که در جو جهانی زیر آماج زهر پاشی
ها (رسوایی رژیم بعد از ترور میکونوس) قرار داده اند بیک باره
سر بلند وسرفراز کند»(مرتضی ممیز ویژه نامه کن، مجله سخن)
«جناب آقای عباس کیارستمی، با سلام... تبریکات متعددی که از جانب هم میهنان
ودیگران بما ابراز می شود حاکی از تاثیر بسیار مثبت مطرح شدن
نام جمهوری اسلامی در سطحی چنین گسترده است» با احترام سید حسن
هاشمی رایزن جمهوری اسلامی در پاریس.
خاتمی هم فرمود:
شعر و شعورموجود در فرهنگ اسلامی،ملی بود که دروازه های ورود
سینمای جمهوری اسلامی را بمیدان های جهانی گشود»( مجله فیلم
بهمن 76)
آیا باز هم به دلایل بیشتری نیاز
هست تا در یابیم که جشنواره های خارجی به خصوص جشنواره کن چه
نقش برجسته ای در کسب آبرو برای یکی از بی آبرو ترین حکومت های
دنیای معاصر داشته اند؟ این جشنواره هابا سیاست های دولتهایشان
همراه شده اند. پس مستقل هم نبوده اند. اگر متهم به اغراق گویی
نشوم،مقامات وشخصیت های جشنواره کن، دلال ها وکارچاق کن های
سیاسی/ فرهنگی ودگر کسانی که در بزک چهره کریه ج. اسلامی
مشارکت داشته اند خود از نان آغشته به خون تغذیه کرده اند
ادامه دارد...
|