آخرین ممنوع شغل ها
در
نشریه نسیم اشاره می شود که بیشترین ممنوع الکاری ها مربوط به
اتفاقات ناخوشایند! در جشن هشتم خانه سینما است که حاصلش زیر
سؤال رفتن شان ومنزلت !سینمای ایران وممنوع الکار شدن تعدادی
از اهالی سینما بود.
توضیح
این که گفته شد در این جشن - میهمانان مقررات شرع مقدس را
شکسته اند ووزارت ارشاد خاتمی هم که دستش به میهمانان خاطی نمی
رسد جمعی از اهالی سینما را ممنوع الشغل می کند. اما چه کسانی؟
هیچ اسمی اعلام نمی شود وگویا به خودشان ابلاغ می شود .اینها
هم دم بر نمی آوردند- همچنان در هر مجمع ودر محفلی از مواهب
رژیم اسلامی سخن می گویند وادعا می کنندبرای کار درسینمای
جمهوری اسلامی هیچ مشکلی ندارند.
•موقعیت
سینمای ایران در سالهای اول حکومت خمینی
درآن سالها بعد از این که تلاش فیلم فارسی سازان برای پذیرفته
شدن در بساط درالخلافه به ناکامی گرائید وجمعی از سینماگران هم
ایران را ترک کردند. وضعیت برای بازیگران زن وستاره های سینمای
فارسی که نمی توانستند در خارج از ایران موقعیتی داشته باشند
بسیار دردناک تر بود.
بازیگران زن که امکاناتی نداشتند تا از چنگال آخوند ها بگریزند
ویا نمیخواستند ایران را ترک کنند از هیچگونه تحقیر وتوهین
مصون نبودند- گویا جسم وجانشان با مهر طاغوت باطل شده بود.
اینان جرات زندگی عادی هم نداشتند ،چه برسد به اینکه هوس
بازیگری به سرشان بزند. اگر شوهر داشتند زیر نام همسرشان مخفی
شدند- زری خوشکام بازیگر بی پروای سینمای حرفه ای ایران مبدل
شد به خانم زهرا حاتمی ی خانه دار تا کمیته ها دست از سرش
برداشتند. گوگوش خواننده وبازیگر محبوب بعد از رهایی از شر
کمیته ها وزندان خودش را درون خانه زندانی کرد/ نام بردن از او
در مطبوعات کفر محسوب می شد تا اینکه دردام واواک ومسعود
کیمیایی گرفتارآمدو در سایه مسعود وبا نام فائقه کیمیایی به
زندگی اسارت گونه ای ادامه داد.در چند سال پیش در ارتباط با
نقشه ای که مقامات امنیتی با کمک مسعود کیمیایی تدارک دیده
بودند از ایران خارج شد وبه محض خروج تبلیغات برای خاتمی را
آغاز کرد.
کنسرت
هایی با دخالت مستقیم واواک گذاشت و مردم را به تن دادن به شبه
اصلاحات خاتمی دعوت کرد وبعد کیمیایی که همراه با گوگوش وبه
بهانه دروغ فیلمسازی از ایران خارج شده بود با وی همزبان شد.
علیرضا نوری زاده هم برای جا افتادن طرح قلابی فیلمسازی
کیمیایی خیلی مایه گذاشت اما کیمیایی بدون اینکه دستش به
دوربین بخورد به داخل برگشت وگوگوش با بوسه بر پرچم 3 رنگ شیر
خورشید نشان از تلویزیون های لوس آنجلسی حکم برائت گرفت
وماندگار شد.
خانم
آفرین بازیگر فیلمهای فارسی هم خودش را دردرون پیچه پیچاند
وزیر عنوان صغرا عبیثی در برخی فیلمها ظاهر شد.
فروزان
، پوری بنایی، ویدا قهرمانی،آذر شیوا ، ایرن و... که مطلقا .
امکانی در داخل نداشتند. ویدا قهرمانی به امریکا آمدو فعالیت
هنریش را ادامه داد. شهره آغداشلو که بازیگر تئاتر وسینما
وجوانتر بود. در تبعید و بعد از اینکه درفیلم میهمانان هتل
آستوریا در نقش یک زن فراری ظاهر می شود ودر فیلم دیگری به نام
رها- کارگردان وفیلمبردار فرخ مجیدی- نقش زنی بازیگررا بازی می
کند که همسرش اسیر رژیم است وی برای خودش یک موقعیت ضد حکومت
اسلامی می سازد.
بازیگران
زن میان سال برای بازی در نقش مادر در فیلمهای اسلامی به نوعی
تحمل شدند (نادره، شهلا، ژاله...)
•سینمای
آزاد ایران
در
آغاز این گزارش به جریان فیلمساری تجربی وغیر حرفه ای قبل از
انقلاب اشاره کردم وبرای اینکه خوانندگان را در جریان کامل
تربگذارم بخشی از مصاجبه مفصلی که با علی ناظر مدیر سایت
دیدگاه ها داشته ام راباز نویسی می کنم. در برابر این سئوال
آقای ناظر که نقش و هدف سينمای آزاد چه بوده ؟
گفتم:
«
برای اينکه بگويم نقش و هدف سينمای آزاد چه بوده ؟بهتر است
بگويم اصلا سينما آزاد خود چه بوده؟ چرا و چطور بوجود آمده
است؟ برای جواب هم بايد عقربه زمان را به عقب بکشيم و برسيم به
سال 47 که سينمای آزاد متولد می شود و سالهای قبل از آن. در
اين سالها سينمای متداول ايران که دکتر هوشنگ کاوسی ناقد بنام
سينما واژه فيلمفارسی را برايش ابداع کرد، سينمای ايران را
قبضه کرده بود، اکثرفيلمها فاقدهرنوع ارزش هنری بود، سوژه ها
تکراری بود و تقليدی ناشيانه و به شدت اّبکی از سينمای تجارتی
هند، اگر گاه اثر قابل اعتنايی ساخته می شد با شکست تجارتی
فيلم، سازنده اش يا فيلمسازی را رها می کرد و يا خودش را بايد
درون اين سينما حل می کرد، فيلمهايی مثل خشت و آينه (ابراهيم
گلستان) شب قوزی (فرخ غفاری) سياوش در تخت جمشيد (فريدون
رهنما) که به فاصله های دور از هم ساخته شده بود و تعلق به
جبهه سينمای روشنفکرانه ايران داشت نتوانسته بود تاثير مهمی در
روند فيلمسازی آنروز بگذارد و بازار همچنان در دست فيلمفارسی
سازان مانده بود اما نسل جوان آنروز از اين وضعيت به تنگ آمده
بود نياز به بوسيله بيان داشت تا صدايش را عليه اين بساط
بلندکند، اما چگونه؟ وسيله بيان يک نقاش ، قلم مو وبوم است،
برای يک نويسنده وشاعر يک دفترچه سفيد و يک مداد کفايت می کند
که آسان فراهم می شود اما وسيله بيان يک فيلمساز دوربين است،
خوب آن زمان که ما ميخواستيم کار کنيم برای فيلمهای معمولی
کادر 35 ميليمتری متداول بود و دوربين های 16 ميليمتری هم
دونوع بود، نوع حرفه ای اش برای تلويزيون کار برد داشت و دست
غير حرفه ای ها به آن نمی رسيد و نوعی که ما می توانستيم فراهم
کنيم دوربين های 16 ميليمتری کوکی بود که اگر با هزار زحمت
دوربين را فراهم می کرديم و بازيگران را هم از ميان دوست و
آشنايانمان انتخاب می کرديم و اين مراحل هم به نوعی طی می شد
فيلم در لابراتوار می ماند.
آنوقت
استوديو بديع تنها استوديو برای شستشوی فيلم بود که اين حرف ها
سرش نمی شد تا پول را رويت نمی کرد فيلم شسته شده را تحويل نمي
داد. اگر با تضمين و يا قرض اين مرحله را هم پشت سر می گذاشتی
بايد برای تدوين و صداگذاری فکری می کردی و حالا احتياح به ميز
مونتاز و استوديوی صدا داشتی، در اين شرايط يک جوان مشتاق
سينما برای پاسخ به نياز هايش سدی جلويش می ديد. کم نبودند
کسانی که با برخورد با اين گونه موانع، اشتياق در وجودشان کشته
شد و به راه ديگری رفتند، من خودم جزء همان جوانان بودم که
کارم را با همان دوربين های کوکی 16 ميليمتری و با دست خالی
شروع کرده بودم و اين موانع را خوب می شناختم و لمسش کرده
بودم. البته همان زمان در بازار دوربين های 8 ميليمتری هم بود
که در خانواده هايی که وضعيت مالی بهتری داشتند بيشتر پيدا می
شد ،خب کار با اين وسيله خيلی ارزان تر تمام می شد اما کسی فکر
نمی کرد که بشود از اين امکانات ارزان برای کار جدی مدد گرفت
از اين دوربين ها برای تولد يا عروسی يا تعطيلات آخر هفته بهره
گرفته می شد، فيلمهای 8 ميلیمتری پورنو هم در بازار يافت می
شد که يا سوقاتی فرنگ رفته ها بود و يا بطورقاچاق وارد ايران
می شد در اين جو بود که ژیلا مهرجويی ( خواهر داريوش مهرجويی)
ابراهيم وحيد زاده و ابراهيم فروزش و من يک کلوب سينمايی ايجاد
کرديم و سعيد محمدی هم بعدا به ما پيوست. اين کلوب در ابتدا
چند فيلم دانشجويی راکه 16 ميليمتری بود در يک کودکستان به نام
کاخ کودک برای 30 نفز نمايش داد ، همايون پايور، شهريار پارسی
پور و پسر خاله هايش نصر الله و فريدون شيبانی، بهنام جعفری ،
فیروز گوهری اينها خودشان بطور انفرادی کار می کردند، با ما و
با هم آشنا شدند و ما فيلمهايشان را در سالن دانشکده هنرهای
دراماتيک نمايش داديم و خودشان هم در جلسه بحث روی کارشان حضور
داشتند، فريدون رهنما سينماگر وشاعرکه از نام و اعتبار
برخورداد بود برخلاف جوّ کلی حاکم به پشتيبانی ما آمد و حضورش
در شکل گيری و دوام گروه ما موثر بود
.
ما البته به تدريج رشد کرديم و سينمای هشت ميليمتری ديگر از
موقعيت متزلزل گذشته اش جدا شد، جمعی از همان تمسخر کنندگان
سابق، ستايشگران بعدی ما شدند .سرانجام اين که سينمای آزاد
بمانند درختی بودکه به بارنشسته بود و جمهوری اسلامی به موقع
برداشت محصول سر رسيد و آن را به نفع خود مصادره کرد. من
کارمند تلويزيون بودم پس از ضبط وسایل ما توسط پاسداران قطب
زاده ،روزها می رفتم به تلويزيون اطاق کارگردانها می نشستيم
وچايی ميخورديم وبحث می کرديم تا يک روز از دفتر فخرالدين
انوار که بعدها وسالها امور سينمايی جمهوری اسلامی در اختيارش
بود وانقدر دزديد که منتقلش کردند به شهرداری تا آنجا به شيوه
ای ديگر به لفت وليس ادامه دهد مرا خواست وساعتی تعيين کرد که
بايد آنجا باشم . رفتم به دفتر آقای رئيس، ايشان فرمودند که
شما به کارگزينی اطلاع داده ای که ميخواهی درقسمت کارگردانی
فيلم بمانی اما ما چند صد تا کارگردان داريم که بايد اخراج
بشوند ما ميخواهيم شما به کار گذشته ات وسينمای آزاد ادامه دهی
. ديگر لازم نيست برای تشکيل کلاس های سينما اطلاعيه همگانی
منتشر کنيد. خواهران و برادران پاسدار ی هستند که بايد تعليم
ببينند و قبلا انتخاب شده اند شما برويد وکارتان را شروع کنيد
.دست کرد در جيبش ودسته کليد ضبط شده را به من برگرداند واما
يک خواست ناقابل را هم داشت با صراحت ووقاحت اعلام داشت ؛ايشان
فرمودند.
«الان
دوران انقلابی است وضد انقلاب در صدد لطمه زدن به اسلام
وانقلاب؛ حضرت امام فرمان تشکيل ارتش بيست مليونی مردمی را
صادر فرموده اند وهمه ما بايد ضد انقلاب را شناسايی ومعرفی
کنيم وشما هم يا همراه انقلابيد يا ضد آن اگر همراه نيستيد که
خداحافظ واگر هستيد که بايد افراد متمايل به چپ را در گروهتان
در تهران وشهرستناها بما معرفی کنيد . کمی تامل کردم بی آنکه
بينديشم که جوابم چه واکنشی خواهد داشت، گفتم
:
آقای انوار در حکومت پيشين هم گاه فيلم های ما را ساواک می برد
ودر سر هم درست می کرد (بيشتر برای من نه برای فيلمسازان) اما
برای اين امور کسی از ما نظر نمی خواست . ايشان گفت همين هست
که گفتم ، ديگر تصميم با خودتان . تصميم چندان نياز به تامل
نداشت يا بايد در کثافت درون اين رژيم حل می شدم وجوانان گروه
را به دست جلادان می سپردم ويا بی درنگ ايران راترک می گفتم.
اما چگونه ؟ همان لحظه تصميم گرفتم مقدمات خروجم را فراهم کنم
اما با هيج کس در اين باره حرف نزدم از فردا تا يافتن امکانی
برای خروج مرتب سرکلاس تدريس برادران وخواهران حزب الهی حاضر
شدم اين زمان ده روز بيشتر طول نکشيد اما روزهای سخت ونفرت
انگيزی بود . آنگاه يک روز صبح که شاگردان حزب الهی در انتظار
شروع درس در کارگاه فيلم مانده بود ند ودر حاليکه مجبور بودم
از فرزند کوچکم غزاله که الان يک خانم وکيل جوان است و من بهش
جوجه وکيل میگم جدا شوم؛ زادگاهم را به سوی آينده ای مبهم ترک
کردم.
•
سالهای سکون وسکوت آغاز سینمای اسلامی
آغاز حكومت ملايان، با عناد و ستيز با هنرهاى تصويرى به خصوص
سينما همراه بود اما به تدريج ملايان دريافتند كه به گونه
دیگر رژیم های سرکوبگر باید از اين امكان عظيم تبليغاتى بهره
ببرند و از مسلمانان انقلابى براى ايجاد و گسترش سينماى
اسلامى مدد گرفتندو به پيشوا هم فهماندند که با يد اظهارات
نابابش را در مورد سينما به نوعی رفع ورجوع کند و حضرت امام هم
در يکی از بياناتشان که فتوا محسوب مي شد فرمودند که ما با
سينما مخالف نيستیم بلکه تبديل سينما به فاحشه خانه آزارمان
داده بود در اين شرايط محسن مخملباف كه خود يكى از بنيان
گذاران حوزه هنرى تبليغات اسلامى است مامور ایجاد وگسترش
سینمای اسلامی می شود وامكانات وسيعىاى در اختیارش قرار می
گیرد. فيلمهاى اوليه مخملباف «توبه نصوح»، «استعاثه »،«دو چشم
بى سو» و «بايكوت» از نمونه هائى هستند كه در ايجاد و جهت دادن
به سينماى مبتنى بر ايدئولوژى نقش عمدهاى به عهده داشتند.
محسن مخملباف ماموريت دارد تا معيار ها وضوابط هنراسلامی به
ويژه برای سينماوتئاتر را مشخص کند وی در کتاب يادداشتهایی در
باره قصه نويسی ونمايشنامه نويسی که در سال1360 انتشار يافت در
باره نحوه حضور زن در تئاتر راه وروشی را پشنهاد می کند که به
سينما نيز قابل تعميم است وسالها در سينمای جمهوری اسلامی مدل
والگويی برای فيلم نامه نويسی بود. تکه ای از نوشتار اورا در
اينجا نقل می کنيم:
»به
هر جهت بهتر است که زنان در نمايش کمتری بازی داشته باشند ودر
صورت لزوم با حجاب کاملتری بازی کنند ونمايشنامه نويس برای
آنها نقشی در صحنه ها یپيش بينی کند که اجتماعی است ورعايت
حجاب طبيعی می نمايد ؛گذشته از اين تماشاگران مرد نمی بايستی
به همان راحتی که به بازی مردان توجه دارند به آنها نيز توجه
کنند ديگر اين که نقش زنان تا حد ممکن کوتاه باشد
«
در آن سالها ی بلبشو. مدتی که اصلا فیلمی ساخته نمی شود.جمعی
از باقیماندگان سینمای دوران شاه مدتی دچار این توهم بودند که
میتواننددر زمینه های مجاز وبا خفت وخواری فیلم بسازند. که
این خیال بافی ها هرگز شکل و اقعیت به خود نگرفت.
در همان دو دهه اول عمر رژیم خمینی که فخرالدین انواروعلیرضا
شجاع نوری مسایل سینمای ایران را بعهده گرفتند. سفرهایی هم به
کشور های دیگروبرخی جشنواره ها داشتند. اینان میخواسند به
جشنواره ها راه پیدا کنند. اما با کدام فیلم؟ در همان زمان که
اینها راهی جشنواره ها می شدند چند فیلم از تبعیدیان هم به
جشنواره ها راه یافته بودند. مشخصا فیلم های هتل آستوریا- رضا
علامه زاده- و فیلم فرستاده صیادکه البته گاه برخورد هایی هم
بین نمایندگان سینمای جمهوری اسلامی وسینماگران تبعیدی پیش می
آمد که رضا علامه زاده در کتاب سراب سینمای اسلامی ایران
وپرویز صیاد در کتاب سینمای در تبعید شرح داده اند. فیلم
فرستاده صیادیک فیلم حرفه ای خوش ساخت است که چند جایزه هم در
فستیوال ها بدست می آورد ودر کانال های تلویزیونی نمایش های
متوالی دارد. اما به تدریح که دامنه ارتباط اقتصادی غرب با ج.
اسلامی گسترش پیدا می کند .فستیوال ها بدشان نمی آید که از
سینمای در تبعید وسینمای معترض فاصله بگیرند وسینمای اسلامی را
جانشین کنند. فیلم سرحد ساخته پرویز صیاد قربانی زدوبند تازه
آغاز شده جشنواره ها و جمهوری خمیی می شود. اما با فیلمهایی در
حد آثار مشخص پروپاکانادای مخملباف وروالی که او پیشنهاد داده
بود. نمی شد در فستیوال ها نفوذ کرددر این فضا اینان در فکر
یافتن واسطه هایی هستند تا سینمای ناشناس ج. اسلامی را
بشناسانند. پاریس مرکزی بود که میتوانست پایگاه اصلی ی
س.جمهوری اسلامی در اروپا باشد. در این شهر چنگیز حقیقت(حقیقت
متاسفانه عضو گروه ما بودو نامش چنگیز. انگار بعداز آغاز
معامله با ج. ا نام محمد را برگزید) که خودش را سینماگر چپ گرا
قالب کرده بود به سوی سینمای ج. اسلامی لغزید در مصاحبه ای که
بعدا با محمد معلم -عضو مافیای سینمایی- داشت با افتخار اعلام
کرد که در ابتدا خیلی کارش سخت بوده است وایرانیان تازه گریخته
از عوارض رژیم خمینی حتا دست به تظاهرات علیه صادرات فرهنگی
میزدند اما با مقاومت به تدریج معترضین نرم شدند و خود به
مشوقین س. ج. اسلامی تبدیل شدند.
اما «چنگیز محمد حقیقت» که دکانش را در پاریس گشوده انقدر نزد
مقامات کن چاپلوسی می کند وحتا در باره موقعیتش در ج. اسلامی
بلوف میزند که به وچشم وگوش ژیل ژاکوب بدل می شود، البته به
تدریج اطمینان مقامات را جلب می کند حتا ج. اسلامی پخش بخشی
ازفیلمهایش وتماس به جشنواره های دیگر را هم به این موجود هفت
خط وچب نمای سابق می سپارد.این روال کار نتیجه خوب می دهد ودر
کشورهای دیگر هم دنبال می شود. بهمن مقصود لو معترض متواری در
امریکاست که راهش به فستیوال فجر باز می شود وخود به مبلغ س.ج.
ا بدل می شود . حمید نفیسی که در گذشته در ایران در دانشکاه
آزاد تدریس می کرده هم در لوس آنجلس مستقیم وبدون رو در
بایستی دست یاری به. ج ا میدهد.بهمن فرمان آرا که قبلا در شرکت
گسترش سینمایی با سرمایه دکتر بوشهری فعال بوده ویک طاغوتی
تمام عیار محسوب هم به این دو می پیوندد،جمهوری اسلامی قبل از
این که سینمایش مشهور شود وفارابی خود مستقیم با جشنواره ها
مرتبط باشد از طریق این واسطه ها برنامه هایش را پیش می برد .
سر انجام بهمن فرمان آرا به ج. اسلامی برمی گردد ودایم هم باید
خفت وخواری را تحمل کند. مقصود لو دو زیستی می شود وبیشر در
فصل فستیوال فجر به ج. اسلامی سفر می کند. البته واسطه های دست
دوم وسومی هم خلق می شوند که اینان طرح ها وبرنامه هایشان
محدود ومحلی است به لقمه نانی که سفارت به سویشان پرتاب می کند
بسنده می کنند.
•دوره
های سینمای آرایشگر
وقتی
رژیم به تردید های اولیه غلبه کرد با توجه به تمایل جشنواره ها
به ایجاد ارتباط گسترده تر با ج. اسلامی حالا باید فیلم هائی
هماهنگ با این طرح وپروژه جدید ساخته می شد. عباس کیارستمی
سینماگری بود که کارمند کانون پرورش فکری واز دیدگاه آخوند ها
طاغوتی محسوب می شد که از استعداد وتوانایی فیلمسازی هم
برخوردار بود یکی از نخستین شکار های رژیم کیارستمی ی بیکار
وتحقیر شده بود وی دعوت آخوندها را پذیرفت چنان در دست آوردن
دل آخوند خلوص نیت نشان داد که اعتماد آنها را جلب کرد وساخت
فیلمهای اولیه سینمای گلخانه ای که تهی از هر نوع مسایل
اجتماعی است وزنان در آن نقشی در حد صفر دارند با پیشنهاد
وراهنمایی کیارستمی ساخته می شود در این فیلمها برای حل مسئله
درد سرساز حجاب هم چاره اندیشده شده ،چون موضوع فیلمها اکثرادر
حول وحوش مسایل کودکان می گردد پس مسئله حجاب هم زیر ذره بین
نمی رود.( چند نمونه: بچه های آسمان مجید مجیدی،بادکنک سفید.
جعفر پناهی .خانه دوست کجاست، کیارستمی و...) این روش با خواست
جشنواره ها هم همراه شد وکار های این دوره کیارستمی را جشنواره
ها جایزه باران کردند وبقیه هم مقلد این روش مورد پسند رژیم
وجشنوارها شدند. همه فیلمهای صادراتی مثل هم شده بودند ،فقط در
یک فیلم کفش بازیگر کودک گم می شد در فیلم دیگر کتاب ویا درکار
دیگر پول مفقود می شد ودر پایان هم همه چیز به یمن حضور ج.
اسلامی با خوبی وخوشی وملاطفت ومهربانی حل وفصل می شد. این روش
با ساخت فیلمهای خنثا سالها ادامه یافت تا دیگر مدیران
جشنوارها هم سروصدایشان در آمد. رژیم برای اینکه تداوم نمایش و
سیل جوایز قطع نشود در تصویب فیلم نامه ها برای فیلم هایی که
مخصوص صادرات تهیه می شدند با افزودن کمی چاشنی مسایل سیاسی
واجتماعی موافقت کرد به شرط آنکه اینکار ها فقط برای جشنواره
ها وبزک رژیم باشد نه نمایش گسترده در داخل ایران (اکثرفیلمهای
رخشان بی اعتماد،نیمه پنهان.تهمیه میلانی.زندا ن زنان منیژه
حکمت . عروسی خوبان مخملباف .افساید جعفر پناهی و ...)
البته
محسن مخملباف هم که نمی توانست با فیلمهایی از نوع توبه نصوح
راهی جشنواره ها بشود. تظاهر به تغیر وتحول نمود ،خانواده اش (
زن وخواهر زن، فرزندان کوچک و بزرگترین فرزند) همه نابغه
فیلمسازی شدند. محسن مخملباف قبل از این که با رژیم قهر کند
وپاپیون را به پیراهن یقه آخوندی وصل کند. محبوب حکومت بود
ویکی از سفیران، اما بعد میانه اش با رژیم شکر آب شد والان
ادعا دارد رژیم میخواهد او را ترور کند ومقیم فرانسه شده
است.اینجا هم چند فیلم ساخته حتا در فریاد مورچه ها تصویر زنان
کاملا برهنه را گنجانیده است اما چون حمایت رژیم پشتوانه اش
نیست در این جند سال هیچ امتیاز وجایره ای در یافت نکرده است.
.... ادامه دارد
|