چندی پیش در روزهای نوروز 87، سریالی طنز از سیمای
رژیم پخش شد با نام مرد هزار چهره که دیدی به ظاهر
انتقادی و خرده گرایانه به مسائل روز توده ایرانی داشت
که بینندگان بسیاری را همه روزه پای تلویزیون می
کشاند.
داستان سریال، درباره کارمند ساده ثبت ای به نام
مسعود شصت چی بود که در آستانه ازدواج، بدنبال یک
حادثه ناخواسته، درگیر ماجراهای گوناگونی شده ناگزیر
میگردد گاه خود را پزشک، گاه سرهنگ و گاهی هم ادیب و
شاعر بنمایاند.
من اصلا قصد ندارم به بررسی و نقد این سریال بپردازم،
چرا که مطالب بسیاری در این زمینه، چه در خود رسانه
های درونی و چه خارجی و سایتهای گوناگون، نوشته شده
است.
اما آنچه که مرا وادار به پرداختن به آن نمود، مانند
همیشه بی توجهی گروه کثیری از ایرانیان خارج کشور
نسبت به حقایق تاریک و پشت پرده مانده و پوشیده شدن
اصل قضایا بود که بدبختانه سالهاست بر اثر فریبکاریهای
این رژیم شیاد و کوتاهی های مثلا اپوزیسیونهای بیرون
کشوری، همچنان مبهم مانده است. حتی، بسیاری پا را
فراتر از این گذاشته و در پی تماشای آن، همانند مسعود
شصت چی جو گیر شده و دچاربه، به و چه، چه گفتنهای
بیهوده گشته اند. البته همه آنچه را که در سریال یاد
شده، میبینیم خالی از واقعیت های موجود در ایران نیست:
روحیه قهرمان سازی در نزد ایرانیان بدون اینکه طرف را
اصلا بشناسند، ستایش های بی مورد و چندش آور، گرفتن حق
خویش تنها با ابزار خشونت و زور، یک شبه کسی را دکتر و
مهندس سرهنگ کردن و درجه دادن و به ناگهان کوبیدن به
زمین,
پول محوری در نزد دکترهای ایرانی، شعار میهن پرستی
دادن افراطی (شوونیسم افراطی) در نزد ایرانی جماعت،
قرار نداشتن کسی در جای واقعی اش تحت حکومت جمهوری
اسلامی و ...
اما اینها همه یک روی سکه است، آنجا که انتقاد به مردم
و جامعه برمیگردد، دست کارگردانها و فیلمنامه نویسها
تا حد زیادی باز است (آنهم تازه بدون نشان دادن ریشه
گرفتاریها)، ولی زمانیکه به دولت و کارگزاران خدام!
میرسد، آنجاست که به خط سرخها برمیخوریم و ترفندهای
گوناگون و حرفه ای همچون مغالطه، آشفته کردن ذهن
تماشاگر و انحراف توجه همگانی از اصل قضایا به حواشی
جریانات، به کار گرفته می شوند.
و صد البته آن دسته از سینماگرانی که این رسالت را به
خوبی ایفا کنند و بدین گونه به حکومتگران یاری رسانند،
همانا نزد رژیم عزیزتر و ارج و قرب بیشتری دارند.
زمانیکه فیلم پر سر و صدای مارمولک به سینما آمد، خیلی
ها امر برایشان مشتبه شد که موج تازه آزادی بیان و
نوآوری در سینمای ایران پدید آمده که حتی مرز سرخها را
هم در می نورد و یک حرکت انقلابی! عظیم رخ داده است.
(همانگونه که در آغاز دوران ریاست جمهوری خاتمی شیاد،
سر و صداهای بسیاری برای رفرمیزه شدن حکومت براه افتاد
که دیری نپایید روشن گشت که هیاهوی بسیاری برای هیچ
بود.)
اما آنانی که دچار این سراب اصلاحات و دغل بازیهای
رژیم در سینمای ایران شدند، هرگز نخواستند این امر را
در بیابند که همین فیلمهای به اصطلاح انتقادی، هنری
(اخیرا وازه معناگرا را هم به آن افزوده اند)، نه تنها
برای فریب توده ایرانی، بلکه جهانیان است که توسط خود
رژیم و به سفارش کارگزاران وزارت و ارشاد و دست
اندرکاران سینما، ساخته میگردند تا چهره کریه رژیم را
در عرصه بین المللی، با نقاب چنین فیلمهای عوام
فریبانه ای، مدرن، هوادار آزادی بزک نمایند.
در این میان، دلالها و کارچاق کنهای رژیم هم مانند
همیشه در صحنه، حضوری پررنگ داشته و نقششان را به خوبی
در تداوم و توجیه داد و ستد، بند و بستها و به تاراج
رفتن سرمایه ملی میهنی مان زیر عنوان تعاملات اقتصادی
با غرب، بازی می کنند.
نکته جالب و دردآورو تلخ هم اینجاست که همین کار چاق
کنها و لابیستهای هنری-سیاسی هستند که از آنجا که
پشتشان به پولهای نفتی بادآورده، گرم است، باعث
میگردند که این توهم در میان ایرانیان خارج کشوری (حتی
برخی از آنانی که از زیر یوغ ستم و بی عدالتی آخوندها،
گریزان و آواره گشته اند)، بوجود آید که آری، بهرحال
آزادی بیان هم در ایران پیدا میشود، و دارالخلافه
آنقدرها هم که می گویند بد نیست، و آنانی که در مکتب
نان به نرخ روز خوری و سودجویانه، گوی سبقت را ربوده
اند، با پررویی هر چه تمامتر، چنین فیلمهایی را اوج
انتقاد از دولت جا میزنند!! و برخی مدیران جشنواره ها
(مانند کن) که مزدوران ملاها حسابی دمشان را دیده اند،
این فیلمهای صادراتی-تبلیغاتی را حلوا حلوا کرده، در
بوق و کرنا می کنند و جوایزگوناگونی به پای
کارگردانانشان می ریزند (البته این شیوه، چند سالی است
به خاطر سیاست هسته ای رژیم، از رونق همیشگی افتاده
است).
اما واقعیت چیست؟ براستی باید گفت که برخلاف دیدگاه
شارلاتانهای سیاسی روشنفکرنما و مدعیان منتقد سینما و
سفیران هنری رژیم، که همگی در یک کر هنری-سیاسی از پیش
تعیین گشته و هماهنگ با کارگزاران سینمایی درون کشوری،
فیلمهایی چون مارمولک را معلول یک جنبش انقلابی بزرگ!
در سینمای ایران دانسته اند که انتقادی تند و تیز از
طبقه روحانیون حاکمه به نمایش می گذارند! رژیم با
پروانه ساخت دادن به چنین فیلمهایی یک هدف مهم را
دنبال میکند. به خوبی میدانیم که جامعه جهانی بارها ار
وضع اسف باروفاجعه آمیز حقوق بشر در ایران، ناخشنودی
اش را اعلام نموده و سازمان ملل نزدیک به پنجاه و چهار
بار جمهوری اسلامی را محکوم نموده است، بر این پایه در
برابر فشارهای بین المللی، رژیم نیاز به ابزارهایی
دارد تا در پناه آن، بتواند برای خود آبرو خریده و به
حکومتش مشروعیت بخشیده و به عمرنکبت بارش ادامه دهد. و
در این راستا، همانند گوبلز (وزیر تبلیغات هیتلر)،
سینما را به یاری می طلبد تا بدین گونه حربه تبلیغاتی
به سود خود را به کار بسته و در برابر اعتراضات جهانی،
چنین فیلمهایی را به رخ آنان بکشد. و دم از آزادی بیان
و مردم سالازی بزند و در عین حال در پوشش آن تبلیغات،
جنایاتاش را هم ادامه دهد. در این زمینه، تا دیروزمحمد
خاتمی شعارهای پوچ و دروغین گفتگوهای تمدنها و
مردمسالاری دینی را براه انداخته بود، امروز احمدی
نژاد، ادعای مهرورزی میکند!
اما همانطور که گفته شد، درپشت این فریبکاریهای سیاسی،
همچنان ماشین سرکوب، هراس آفرینی در جامعه بگیر و
ببندهای بی ضابطه، اعدامهای سرخود و افسارگسیخته را
برپانگهداشته تا به امروز که حتی مسئله هسته ای نیز به
بحرانهای ناتمام رژیم افزوده شده و سرنگونی را نزدیکتر
از هرزمان دیگری حس میکند، راه برون رفتنی پیدا کند.
جمهوری اسلامی همانگونه که تلاش نمود در فیلم مارمولک،
نفس روحانیت و چهره آنان را پاک و بی آلایش نشان دهد و
این ادعا را کند که روحانیت در بنیاد، بسیار خوب و
محترم و شریف هستند و این دزدان و تبهکارانند که از
لباس آنان برای نیات شوم و پلیدشان بهره می جویند، در
فیلم اخراجی ها (به ظاهر ساخته چماقدار معروف مسعود ده
نمکی) هم خواست بگوید که اراذل جامعه در محیطهای
مقدسی!! چون جبهه، توسط حاج آقاها ارشاد و براه راست
هدایت میگردند، در سریال مرد هزار چهره،باز سیمای رژیم
واینبار نیروی انتظامی پاک و منزه ماند و افراد پلیس
بسیار وظیفه شناس، متعهد، از خود گذشته و خدمتگزار
مردم!! شناسانده شدند آنهمه شکنجه، بگیر و ببندهای بی
ضابطه و حکم صادر کردنهای سرخود، اصلا ربطی به حکومت
نداشت، گردن کلفتها و باج بگیران محله ها و خلافکاران
و باندهای تبهکاری، به هیچ روی با آقازاده و خان زاده
ها، در پیوند نبوده و سر و کاری نداشته و اصلا همدیگر
را نمیشناختند!! شتر دیدی ندیدی! همه آنها مستقل بوده
و آزادی بی کران! در مملکت،باعث گشته انان از خود بی
خود شده، و به دزدی و آدمکشی روی آورند.درپایان طبق
معمول سایرفیلمها وسریالهای حکومتی نیروی انتظامی
ازراه رسیده و به اوضاع مملکت سروسامان می بخشد.
آیا همین شهرام جزایری عرب دزد نبود که با سران مملکتی
چون کروبی در ارتباط بود؟ آیا همین کرباسچی، یک دزد
گردن کلفت دیگر نبود که در زمان شهرداری اش، اختلاسهای
کلانی کرد ولی در آخر، به حکم رهبر رئوف! تبرئه شد؟
ولی یک آفتابه دزد، باید انگشتهای دستش را قطع کنند تا
عبرت سایرین گردد! آیا دار و دسته محسن رفیق دوست و
برادرش که از بیت المال چپاولهای کردند محاکمه شدند؟
پسر رفسنجانی که از شرکت استت اویل نروژ رشوه نجومی
گرفت چطور؟ غارتگریهای واعظ طبسی در استان خراسان را
چه کسی پاسخگوست؟ اصلا کسی حاضر به پاسخ گفتن است؟
دزدیهای احمدی نژاد در هنگام شهرداری کجا رفت؟
به علاوه رژیم چه درداخل وچه عرصه جهانی چهره های
گوناگونی را از خود نشان داده و بدین گونه تلاش نموده،
هویت اصلی اش را پنهان نگهدارد. زمانیکه مرتضوی
سردژخیم، قاتل زهرا کاظمی و شناخته شده به قصاب
روزنامه ها، از سوی رژیم به عنوان نماینده ایران برای
اجلاس حقوق بشر! به سازمان ملل فرستاده میشود، زمانیکه
که خاتمی (وزیر ارشاد رژیم در دهه شصت و همدست لاجوردی
در اوج خفقان و کشتار
مخالفان سیاسی در آنروزها که از بدرک واصل شدن
لاجوردی، همدست دیرینش، فریاد و فغان سر میدهد و ناله
میکند)، به یکباره مدره و رفرمیست از آب در می آید و
بنیادگزار شعارهای تو خالی جامعه مدنی و گفتگوی تمدنها
نمایانده میگردد. هنگامی که احمدی نژاد همانند امام
دروغگویش نوید آوردن پول نفت بر سر سفره ها را میدهد،
و قول آزاد گذاشتن مردم به ویژه جوانان را در انتخاب
پوشش و آرایش مو را میدهد اما پس از روی کار آمدن
شکنجه و آزار آنان، چندین برابر میگردد، هنگامیکه
پاسدار زارعی مسئول مبارزه با اراذل و اوباش خود یکی
از اراذل و اوباش ازاب درمی اید، زمانیکه شیرین عبادی
و سفیران هنری مانند نیکی کریمی بی حجاب به دیار غرب
کافر پا میگذارند(درحالی که درداخل دماراززنان بی حجاب
درمی اورند) پس جای تعجب ندارد که فیلمها و سریالهای
ساخته شده توسط کارگردانهای حکومتی هم چهره های
دروغینی ازکلیت سیستم ارائه کنند..
آری این است دغل کاری ها و شارلاتان بازیهای جمهوری
اسلامی که بدبختانه در پس این فیلمها و سریالها از دید
خیلی ها به دور ماند. |