علی
سیفی
)
ایرلند(
1/جمهوری
اسلامی،رژیمی
که از نام یک فیلم هم
واهمه دارد!
با درود فراوان بر شما، پیروز و استوار باشید.
از من خواسته بودید که مطالبم را برای سینمای آزاد
بفرستم، راستش را بخواهید کمی برایم دشوار بود که
چگونه و از کجا آغاز کنم و نوشته هایم را سر و سامان
دهم. به هر روی همه تلاشم را کردم تا آنچه را که هنگام
زندگی در ایران، از دغل بازی و فریبکاری های رژیم
جمهوری اسلامی در سینما و بهره برداری های تبلیغاتی ـ
سیاسی از آن به سود خود، دیده و در یادم مانده است را
برایتان بنویسم، امید به آنکه موثر و مفید افتد.
یادم می آید که در سال 67 و درست همان سال هولناکی که
زندانیان سیاسی، دسته، دسته و گاه صدها ،صدها در عرض
چند هفته به دستور خمینی خون آشام و به دست لاجوردی،
آن هیولای اوین، شکنجه و تیرباران می شدند، در اوج
خفقان و تیرگی فزاینده ای که بر کشور سایه انداخته
بود، تلویزیون رژیم فیلمی خارجی را با نام گلوله ای
برای دیکتاتور، نمایش داد که در آن، گروهی یاغی،
دیکتاتور سنگدلی را از پای در می آوردند. درست 11 سال
بعد، یعنی در سال 1378، هنگامی که رژیم رسوایی دادگاه
میکونوس آلمان را به عنوان داغ ننگی بر پیشانی داشت و
در گرماگرم اعتراضات و تظاهرات دانشجویی، همان فیلم
دگربار از تلویزیون پخش گردید، اما این بار نام فیلم
به «سگ» تغییر داده شد! حال چراسگ؟ به این علت که در
فیلم مذکور زندانبانان در پیگرد شورشیان، سگ هایی را
با خود همراه داشتند. آری، رژیم جرأت آن را نداشت تا
یک فیلم را با نام اصلی اش پخش کند، اینان حتی از نام
یک فیلم هم واهمه داشتند. حکومت های دیکتاتوری مذهبی
برای ادامه حکومت ننگینشان، علاوه بر فشار، سرکوب،
شکنجه و کشتار، از هر حیله و نیرنگ و ریاکاری نیز بهره
می جویند، آنهم در همه زمینه ها، از جمله سینما. سینما
به دلیل جایگاه و جذابیت ویژه ای که در میان توده ها
دارد و همچنین کارایی گسترده ای که می تواند بر
تماشاگران، از نظر تبلیغاتی به وجود آورد، بهره بسیاری
به دیکتاتورهایی نظیر جمهوری اسلامی ایران می رساند.
به باور من، فیلم هایی که در نظام کنونی ساخته
شده اند را به دو دسته می توان بخش بندی نمود: 1 ـ
فیلم های عامه پسند، تجاری و سرگرم کننده که بیشتر
خوراک داخل کشور است. 2 ـ فیلم های شبه ،
انتقادی، سیاسی (اخیرا واژه معناگرا را هم به آن
افزوده اند)، که به قول نصیبی، فیلم های گلخانه ای
هستند که جهت بزک کردن چهره کریه رژیم و کسب آبرو و
وجهه بین المللی ساخته می شوند، مانند فیلم های
کیارستمی،مخملباف و ....
ـ فیلم های عامه پسند، تجاری و سرگرم کننده: خود این
فیلم ها هم دارای گونه های مختلف اند، یک سری از آن ها
در واقع با مضمون خانوادگی، تکرار همان فیلمفارسی های
پیش از انقلاب هستند که با ساختاری به مراتب مبتذل تر
و داستانی بی منطق و بی مایه تر، مانند آبی (حمید
تمجیدی)، دو روی سکه (محمد متوسلانی)، تکیه بر باد
(داریوش فرهنگ)، شانس زندگی (شهریار پارسی پور)،
ازدواج صورتی (منوچهر مفیدی) و ...
این گونه فیلم ها، گاهاً با کپی برداری از ملودرام
های هندی و آرتیست بازی هایی به تقلید از فیلم های
هالیوودی چون راکی، رمبو، ترمیناتور و ... تنها و تنها
با هدف دور نگه داشتن عامه به ویژه جوانان از واقعیات
سیاسی ـ اجتماعی و سرگرم کردن و دلخوشی های کاذب دادن
به آنان، برای فراموش کردن گرفتاری ها و مشکلات
روزانه، ساخته می شوند که معمولا با پایانی خوش برای
خنثا نمودن اعتراضات و نارضایتی های اجتماعی، از سوی
کارگزاران دولتی، تدارک و سفارش داده می شوند که
یادآور فیلمفارسی هایی چون گنج قارون و چرخ و فلک و...
در سینمای پیش از انقلاب است. این گونه فیلم ها نه می
خواهد و نه می تواند مسایل جاری را ریشه یابی کند، چه
رسد به ناهنجاری های اجتماعی ـ سیاسی کشور. در این
فیلم ها درگیری های اعضای خانواده، مانند پدر با مادر،
اعتیاد پدر یا پسر خانواده، نافرمانی پسر و سرکشی او
در برابر پدر، ناراحتی های روحی و روانی هریک از آنها
در سطح مطرح می شود. گناه ها، همگی به گردن خود
خانواده ها است نه دولت، که عامل اصلی است ، همانگونه
که در فیلم گنج قارون، در سینمای پیش از انقلاب،
نهایتا پدر خانواده است که فقط ناباب و عامل از هم
پاشیدگی خانواده می شود، در فیلم آبی (حمید تمجیدی) در
سینمای پس از انقلاب، باز هم پدر خانواده است که عامل
اختلاف است و با صیغه نمودن دختر جوانی، عامل ایجاد
تنش در خانواده می شود، که البته در پایان فیلم،
همانند گنج قارون و چرخ و فلک، به یکباره و با معجزه
کارگردان، در یک چرخش ناگهانی، پدری که در آغاز فیلم
به هیچ روی به هیچ صراطی مستقیم نبود، سربه راه و عاقل
می شود!
گونه ای دیگر از فیلم های تجاری و سرگرم کننده،
آنهایی هستند که فیلمساز می کوشد به خواست دولت، تفکر
ملی گرایی و میهن پرستی را، در راستای حفظ و حراست از
کیان و امنیت کشور و دفاع از ناموس میهن، رواج دهد،
مانند: نابخشوده (ایرج قادری)، لبه تیغ ( ؟ )،
قانون (فرامرز قریبیان)، نیش (همایون اسعدیان) و ...
به خوبی می دانیم که ماموران سپاه و نیروی انتظامی از
واردکنندگان اصلی مواد مخدر هستند و اینانند که به
دستور بلندپایگان، با پخش و توزیع آن در میان جامعه،
به ویژه جوانان (که رژیم بیشترین تهدید درونی را از
سوی آنان می بیند)، را آلوده کرده تا بدین گونه از
سویی نیرویشان نابود گشته و از سوی دیگر فکرشان مسخ
شده تا از سیاست و مسایل کشوری دور نگاه داشته شوند.
اما در فیلم های جمهوری اسلامی واقعیت ها به نفع خواست
رژیم مسخ می شوند. در سه فیلم نیش، نابخشوده و لبه
تیغ، ماموران امنیتی، انتظامی و سپاهی، مبارز، از خود
گذشته، وظیفه شناس و ایثارگر، نمایانده می شوند و با
باندهای تبهکار از جمله قاچاقچیان مواد مخدر مبارزه می
کنند که گویی ایران، با وجود این سربازان گمنام امام
زمان، بهشت برین شده است.
البته ایرج قادری که در فرصت طلبی و نان به نرخ
روز خوری از بسیاری از دیگر فیلمسازان فرصت طلب گوی
سبقت را ربوده است، در همان سال های آغازین انقلاب
فیلم های برزخی و تاراج را برای خوش آمدگویی به رژیم
اسلامی ساخت و به فساد در دستگاه دولتی در رژیم پیشین
پرداخت. اما انگار نه انگار همان روند، به گونه مخوف
تر و گسترده تر، پس از انقلاب و تا به امروز ادامه
داشته است. او حتی با ترس و لرز فیلم می خواهم زنده
بمانم را می سازد و در آغاز آن تیتر می زند "که این
فیلم واقعیت ندارد!".
همچنین در فیلم اکواریوم، جوان ناراضی از زندگی
در ایران آخوندزده را جوانی ابله، بلند پرواز و رویایی
به سوی سراب به ترکیه رفته و در آنجا گرفتار باندهای
جانی گشته و تا پای مرگ می رود و در آنجاست که در می
یابد که چه زندگی و موهبتی را در ایران از دست داده
است!!
کم نیستند چنین فیلم هایی که تنها و تنها، برای آن
ساخته می شوند که ناامیدی و سرخوردگی مردم به ویژه
جوانان ایرانی را نسبت به مهاجرت از کشور و بخصوص
زندگی در غرب، افزایش دهند. کسانی را که معترض به
وضعیت موجود در ایران هستند، را خواب نما، غرب زده و
دچار سرابی گشته می نمایانند که نهایتا« قدر عافیت آن
داند که به بلایی گرفتار آید» نمونه دیگر چنین فیلم
هایی را می توان در بهشت پنهان (کامران قدکچیان)
دریافت.
حقیقت دردناک قضیه این است که چون جوان آگاه ایرانی،
امروزه هیچ حاضر نیست که تن به خفت و خواری زندگی زیر
حکومت ملایان دهد و آنچه را که با نام اسلام حقیقی (که
در واقع ارتجاعی است) به خوردش می دهند، کورکورانه
پذیرا گردد، از کشور گریزان می شود و حاضر به پذیرش
انواع سختی ها می گردد تا زیر ستم آخوندها نباشد.
رژیم می کوشد با این فیلم ها تماشاگر را خرسند به
خانه بفرستد و قانع. اما قناعت به چی؟ رضایت به چی؟ به
سرکوب دانشجویان؟ به شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی و
تجاوز به زنان در زندان ها؟ رضایت به نبود آزادی بیان
و ... آیا این است موهبت الهی و اسلامی؟
اما در این میان سکوت و همراهی هنرمندان و هنرپیشگانی
چون علی نصیریان و عزت الله انتظامی و... در داخل
وبهروز وثوقی .هوشنگ توزیع ونظایرشان در خارج با اینان
تاسف بسیار به بار می آورد. چگونه است که علی نصیریان
در سریال هزاردستان (زنده یاد علی حاتمی)، در نقش
ابوالفتح، از نبود ابتدایی ترین حقوق بشری در حکومت
قاجاریه می نالد، اما اکنون لب از لب نمی گشاید؟ در
واقع اگر سریال هزاردستان پخش می شود به این علت است
که دیکتاتوری را نه در زمان کنونی و زیر حکومت ولایت
فقیه، که در زمان شاهان قاجار زیر سؤال برده و این
گونه ادعا کنند که اینک روحانیت روی کار آمده، به یمن
و حشتتصدق سری آنان، ریشه بیدادگری و جور و ستم،
خشکیده و همه جای کشور را اسلام ناب محمدی در برگرفته
و شایسته است که کشورهای دیگر نیز از این موهبت الهی
(که در واقع تروریسم و خشک مغزی است)، بی نصیب نمانند.
نتیجه اینکه در هیچکدام از فیلم هایی که در سینمای
کنونی ایران ساخته و آماده پخش می گردند، چه برای
داخل و چه بیرون کشور، هرگز و ابدا کلیت و تمامیت
رژیم و در راس آن ولایت فقیه، را نشانه نرفته و نفی
نمی کنند، اگر هم فیلمی به ظاهر انتقادی باشد تنها به
محدوده دو جناح حکومتی خلاصه می شود و آن هم انتقاداتی
سطحی و آبکی که البته به پایانی خوش می انجامد تا مجوز
پخش را به دست آورد.
علی
سیفی.ایرلند
***
2/ دعوت هالیوود از محسن مخملباف و خانواده محترم برای
ساختن نسخه جدید فیلم "بر باد رفته"!!!
خبرگزاری
فارس – دهلی نو هندوستان = به دلیل موفقیتهای پی درپی
محسن مخملباف هنرمند، فیلسوف نویسنده و فیلمساز برجسته
و معروف ایرانی و فرزندان عزیز نابغه ، هنرمند
،شاعر،فیلمساز و معروفش در ساختن فیلمهای مهم و پرفروش
که جوایز بسیاری را نیز از جشنواره های خیلی مهم بین
المللی درو کرده و از آن خود ساخته اند و لیاقت و
کفایت خود را درساخت آثار بزرگ و بیاد ماندنی در عالم
سینما بارها و بارها به اثبات رسانده اند ، در میان
بعضی از تهیه کنندگان هالیوودی صحبت از این موضوع است
که ساخت نسخه جدیدی از داستان بسیارمعروف "برباد رفته"
اثر مارگارت میچل آستور که فیلمی هم به همین نام ازآن
در دهه سی میلادی در هالیوود ساخته شده را به ایشان و
خانواده گرام واگزار کنند.
بنا به روایات موجود (که صحت آن از سوی مقامات رسمی
هنوز تایید نشده اما به ظن قوی حتما درست میباشد) تنی
چند از تهیه کنندگان آمریکایی نیویورکی و هالیوودی از
جمله دیوید زوکرمن، استیون اسپیلبرگ، جورج لوکاس ،
کوینتین تارانتینو و احتمالا آنجلینا جولی و
شوهرزیبایش برد پیت (که تقریبا همگی از طرفداران پر و
پا قرص صلح جهانی حقوق بشر و فیلمهای ساخته شده توسط
خانواده شریف مخملباف هستند) از تهیه کنندگان اصلی و
اولیه این فیلم بسیار پرخرج خواهند بود. همچنین صحبت
از آن می رود که به دلیل مخارج بسیار هنگفت چنین پروژه
بزرگی و سقوط نابهنگام دلار آمریکا در چند ماهه اخیر ،
و احتمالا برخی ملاحظات سیاسی اجتماعی دیگر در سطح
جهانی ،تهیه کنندگانی از کشورهای دیگر نیز در آن
سرمایه گزاری کنند.
از ایران نیزقرار است ، به غیر از دولت محترمه جمهوری
اسلامی که مسولان و دست اندرکاران و علی الخصوص
هواداران مومن و مومنه آن به شدت به نسخه اصلی "فیلم
برباد رفته" عاشق و دلباخته و حتی وفادار بوده و آن را
مهمترین اثر سینمایی ساخته شده توسط ابنای بشرمیدانند
و قرار است کمکهای مالی شایانی نیز برای ساخت آ ن
بنمایند، افرادی از بخش خصوصی نیز حاضر به سرمایه
گزاری در این امر خیرنیز شده اند. منجمله این افراد
میتوان از " بهمن عظیمی" ، "پروانه صافکار اصفهانی "،
"الهه سفری" " پرتو میرمیران " "ایرج نصری"،"تورج
گنجی" "جهان سلماسی بغدادی" ، "جهانگیر جهانشمول،"
"تندر کیا" "شاهین ادیب پارسی" و همچنین آخرین اما نه
کمترین در این لیست، استاد بزرگ و مسلم تاریخ سینما و
منتقد معروف ادبیات مدرن یعنی همانا سرکار علیه خانم
"میثم شاه بهاران" نام برد که جملگی از عشاق واقعی هنر
سینما و از هواداران و علاقمندان پروپاقرص داستان دل
انگیز "برباد رقته" میباشند میباشند.
در همین رابطه، نماینده تهیه کنندگان هالیوودی (که
متاسفانه از ذکر نام او به دلایل امنیتی و در رابطه با
سوء قصد نافرجامی که به جان محسن مخملباف و خانواده
عزیز چندی پیش در کابل پایتخت اففانستان روی داد معذور
و شرمنده هستیم) چنین گفت که در نظر است این فیلم با
سرمایه گزاری بین المللی تهیه شود بنابرآن گذشته از
چند تهیه کننده غیر آمریکایی و ایرانی از دیگران
منجمله چینی، ژاپنی و فرانسوی و حتی روسی نیز دعوت به
عمل آمده است تا علاوه بر رفع کدورتهای فی مابین
کشورها در دهه ها و سده ها ی اخیر چه بسا که فروش بعدی
این فیلم در تمام کشورهای عالم نیز با استقبال محلی
روبرو و به اصطلاح "تضمین" شود.
در عین حال، در حرکتی انسان دوستانه و صلح جویانه،
ممکن است از تهیه کنندگان و دست اندرکاران امور
سینمایی اسراییلی و فلسطینی و لبنانی هم افرادی در
ساخت این پروژه بسیار عظیم و استثنایی همکاری داشته
باشند.
در تماسی با سمیرا مخملباف، دختر محسن مخملباف (که خود
فیلمسازی بسیار مهم و معروف و برنده جوایزمهم گوناگون
ازفستیوالهای مهم و معتبر جهانی میباشد) گرفته شد وی
از وجود این پروژه بی بدیل اظهار بی اطلاعی کامل نمود
اما وقتی که از وی سوال شد آیا در صورت واقعیت داشتن
آن حاضر به همکاری با پدر و سایر افراد خانواده خواهد
بود یا نه، وی پاسخ داد "با اجازه پدرم، بله!"
در تماسی دیگر با شخص جناب آقای محسن مخملباف، ایشان
اظهار داشتند که چیزهایی در این مورد شنیده اند اما
هنوز در این رابطه تماسی رسمی از سوی تهیه کنندگان
نامبرده در بالا بویژه از سوی بخش هالیوودی آن با
ایشان حاصل نشده. ایشان اما بلافاصله تاکید کردند که
مسلما از چنین پیشنهادی استقبال پرشور وگرمی خواهند
کرد هرچند برخی از مقامات فرانسوی دست اندرکار در
فعالیتهای هنری و فرهنگی و حامی خانواده مخملباف و
فیلمهای آنان ممکن است نسبت به چنین پیشنهادی که از
سوی تهیه کنندگان صهیونیستی هالیوودی مستقر در کشور
شیطان بزرگ آمریکا انجام پذیرفته روی چندان خوشی نشان
ندهند بخصوص که دولت فرانسه پاسپورت افتخاری تابعیت در
آن کشور را نیز اخیرا به مخملباف اعطا کرده بود.(تا
چشم حسود کور!)
محسن مخملباف همچنین افزود که در صورت تصویب چنین طرح
با شکوهی توسط مقامات و دست اندرکاران خود نه تنها
کارگردانی این اثر را عهده دار خواهد شد بلکه مسوولیت
نوشتن سناریو ، برنامه ریزی تهیه ، کارگردانی هنری
صحنه آرایی دکور، میزانپاژ نور لابراتوار و بسیاری
امور دیگر را شخصا به گردن خواهد گرفت تا از کیفیت
بالای کار در انتها کاملا مطمئن شود. وی حتی اظهار
علاقه کرد که امر ساختن موسیقی متن فیلم و کوریوگرافی
یا طراحی رقص آن را نیز عهده دار شود با اینکه صحبت از
آن بود که شاید فیلیپ گلاس یا حتی
Andrew Lloyd Webber
یا بتهوون این مهم را عهده دار باشند.
وی افزود که به همین دلیل قصد مند است به یک کلاس
فشرده سه تار نزد یک استاد باسابقه معروف (که نامش را
فعلا نبرد) و در انتهای کوچه محله شان در یک کوچه فرعی
بن بست زندگی میکند و فردی افسرده با موهای بور و
چشمهای آبی است که مدتی هم افسر ارتش بوده برود تا هنر
موسیقی را نیز همچون هنر سینما در مدتی کوتاه و به قول
خودش "فورواردی" بیاموزد تا بتواند در مدت زمانی که
این اثر بی بدیل فیلمبرداری میشود در حاشیه آن و اوقات
فراقت پارتیتورموزیک آنرا نوشته و در روزهای پایانی
کار شخصا رهبری ارکستر فیلارمونیک برلین را که احتمالا
اجرای موسیقی متن این اثر یعنی "برباد رفته 2" بر عهده
آن خواهد بود بر عهده گیرد ، ببخشید، عهدهدار شود. او
همچنین تاکید کرد شاید با استفاده از استودیوی ضبط
موسیقی پیشرفته و روش میکسینگ امروزی ، نواختن کلیه
آلات و ادوات موسیقی ارکستر را نیز خود شخصا و بی
واسطه انجام دهد.
به هرحال، آنچه که مسلم است آ ن است که علاوه بر شهرام
شجریان و حسین ناظری و تنی چند از دیگر آوازه خانان
شهیر ایرانی ، پاواروتی خاننده معروف تنور ایتالیایی
نیز در یک صحنه مهم از این فیلم یک دهن آواز با حال
خواهد خواند (هرچند که او اخیرا فوت کرد!)
وقتی از او سوال شد که آیا سمیرا هم اجازه همکاری در
این کار را خواهد داشت یا نه محسن جواب داد بله مسلما
اما فعلا عروس خانوم رفته گل بچینه!
گفتنی است همچنین فرزند پسر مخملباف، میثم ، که در
انگلستان مشغول تحصیل در مدرسه سینمایی لندن است تا
شغل محکم و نان وآبدار پدر را اما این با ر با مدرک
معتبر از خارجه (و احتمالا در همان خارجه هم) در آینده
دنبال کند، در امور کارگردانی و تهیه این فیلم یار و
یاور و همراه و غمخوار پدر خواهد بود.
بنا بر گزارشهای رسیده از ستاد مرکزی خبر بین الملل از
دیگر همکاران نزدیک و مهم مخملباف در ساختن این فیلم
خیلی بزرگ همانا یکی فرد سیاهپوست مسلمان آمریکایی است
که در روزهای اوایل بعد از انقلاب یک مقام ایرانی
طرفدار شاه سابق را در آمریکا به هلاکت رسانید و بعدا
به ایران پناهنده شده د ر مدرسه حجتیه قم درس دینی
میخواند و بعدتر هم در یکی از فیلمهای مخملباف نقشی
بازی کرد. البته مخملباف هرگونه اطلاعی از این قتل
توسط فرد ساهپوست آمریکایی نامبرده را انکار کرده و
احتما لا وی علاوه بر دستیاری و فعالیتهای دیگر در این
فیلم عهده دار نقش
Rhet Butler
ینز خواهد بود هرچند که در نسخه اصلی فیلم این نقش را
یک هنرپیشه سفید پوست ایفا کرده است اما با تغییرات
بسیاری که در سناریوی فیلم "برباد رفته 2" قرار است
انجام شود ، خیلی چیزهای عجیب و جالب انگیز و نوظهوری
قرار است مشاهده بشوند. (مثلا شاید نقش اسکارلت را یک
مرد ایفا کند تا کشورهای اسلامی اجازه نمایش بدند بعدا)
سعی بر آن بود با این فرد سیاهپوست مسلمان آمریکایی
نیز تماسی گرفته شود تا اطلاعات بیشتری در این رابطه
ابتیاع گردد اما نه تنها وی علاقه ای به این کار نشان
نداد که حتی به نظر میرسید ازاینکه با او مصاحبه شود
بسیار ناراحت و مضطرب است بطوری که حتی با برخوردی نه
چندان دوستانه تقاضا کرد حتی از ذکر نام او در این خبر
خودداری شود. بنا براین تصمیم بر آن شد حتی او را بیش
از این نیازرده و از آن مهمتر حتی با در نظر گرفتن
سوابق جنایی او برای خود و خبرگزاری نیز بیش از آن
دردسر درست نکرده و حتی به همین مقدار ناچیز خبر در
رابطه با این شخص حقیقی و حقوقی بسیار مهم اکتفا شود.
حتی.
از طرف دیگردر نامه ای دوستانه و محبت آمیز که فرانسیس
فورد کاپولا، فیلمساز صاحب نام و سبکدار (اما ورشکسته
و فعلا بیکار) آمریکایی به محسن مخملباف نوشته از او
خواسته تا عقل کند و هرچه زودتر همانند خود فرانسیس که
سالها پیش دست به اینکار زد یک پیتزا فروشی در
سانفرانسیسکو یا چغازنبیل خوزستان یا نیس فرانسه یا
کابل افغانستان یا خلاص یک جایی دیگر باز کرده و فاتحه
فیلم و سینما را که اصولا هنری پر خرج و غالبا بیهوده
و نهایتا مضر برای اخلاقیات جامعه و علی الخصوص جیب
انسان است به کلی بخواند. (قابل ذکر است که دختر
فرانسیس فورد کاپولا هم با تقلید ا ز سمیرا مخملباف
چند سال پیش فیلمی ساخت که گویا یک جایزه ای هم در یک
جایی مثلا مراسم اسکار برد اما هرگز نتوانست به اندازه
خود مخملباف یا فرزندانش جایزه های رنگوارنگ از
جشنوارههای معروف بینالمللی ببرد.) هنوز از جواب
احتمالی جناب آقای مخمل با ف به فرانسیس در
سانفرانسیسکو خبری دردست نیست.
اینکه آیا در تهیه این فیلم پرخرج و ماندگار سینمایی
از تکنیکها و فناوریهای کامپیوتری نیز استفاده خواهد
شد یا نه از جمله مسائلی است که مخملباف قول داده ته و
توی آنرا هر چه زودتر در آورد تا در صورت لزوم او
بتواند این بخش از کار را ینز خود برعهده گیر شود.
از هم اکنون وی احتیاطا در یک کلاس فشرده کامپیوتر در
سر کوچه محل خانه شان نیزالبته ثبت نام کرده است.
حدس زده میشود از کارگردان معروف آمریکایی رومن
پولانسکی که سالها است به عنوان پناهنده در فرانسه به
سر برده و همین امر یکی از مسایل اختلافی نسبتا مهم
میان آمریکا و فرانسه در دهه های اخیر به شمار میرود
نیز دعوت به عمل آورند تا در امور دستیاری پشت صحنه و
مشاوره این فیلم با مخملباف همکاری به عمل آورد که این
مهم البته منوط به قبول این موضوع از جانب آقای
مخملباف خواهد بود.
همچنین در خبر است که شخص جناب آقای ژان لوک گدارک
کارگردان صاحب نام و از بدعت گزاران سینمای موسوم به
"موج نو" نیز بسیار اظهار علاقه فرمودند که در این طرح
عظیم و بدیع و با شکوه از همکاران و دستیاران مخملباف
باشند که البته این مهم نیز منوط به موافقت و ا جازه
آقای مخ ملباف خواهد بود. (همچنین در محافل سینمایی
گفته می شود رئیس جمهوری سابق آمریکا، بیل کلینتون و
بانو هیلاری، و چه بسا که جورج بوش و بانو لارا ، و
احتمالا آرنولد شوارتزنگر یا حتی آل گور نیز در این
پروژه همکاری نزدیک داشته باشند. در آن صورت ، پرتره
ای تمام رنگی به ابعاد بیست در دوازده از رئیس جمهور
فقید آمریکا یعنی رونالد ریگان نیز در فیلم شرکت خواهد
داشت. گویا بیل گیتز، صاحب کمپانی معروف مایکروسافت و
پولدارترین مرد دنیا نیز در این کار مشارکت خواهد نمود
هرچند که وی شرایطی تعیین کرده است. از دیگر
سیاستمداران جهانی که بسیار علاقمند به شرکت در تهیه و
احتمالا بازی در آ ن شده اند میتوان از ولادیمیر پوتین
از روسیه ، کیم ایل سونگ از کره شمالی و همچنین از
پرویز مشرف و بی نظیر بوتو از پاکستان نام برد. گفته
میشود اگر فرد ساهپوست آمریکایی قاتل ایرانی طرفدار
شاهنشاه آریامهر نقش Rhet Butler
را قبول نکند احتمالا آن را به پرویز مشرف خواهند داد.
همچنین نقش
Scarlet
را نیز اگر یک زن بازی کند فرار است بی نظیر بوتو بازی
کند اگرچه این نیز هنوز معلوم و مشخص و نهایی و به
هنگام نشده است که نشده است. شاید شهره آغداشلو
هنرپیشه برتر ایرانی کاندیدای نقش دوم زن هالیوود در
سال 2004 میلادی هم نقشی در این فیلم داشته باشد که
خلاصه جوری جنس به امید ایزد یکتا جور باشد.)
به احتمال بسیار قوی، پس از این که این فیلم ساخته شد،
علاوه بر درو کردن جایزه های مختلف بین المللی که از
سالها قبل جزو سنت دائمی فیلمسازان جهان سومی بخصوص
آنهایی که از کشورهایی با اقتصاد عمدتا مبتنی بر نفت
هستند بوده، حتما کاندیدای جایزه اسکار نیز خواهد شد و
تعدادی از این جوایز را نیز به طور ردنخور به خود
اختصاص خواهد داد. بدین ترتیب این اولین بار خواهد
بود که محسن مهملباف جایزه اسکار را ینز به خود (و
خانوداه) اختصاص خواهد داد×
اصلا حتی ممکن است تنی چند از حضرات آیات عظام از
شهرهای قم ، کاشان، رفسنجان رضائیه ، تهران اراک و
مشهد و قوچان و از کربلای عراق، اسلام آباد پاکستان،
رادیوکراچی مراکش ریاض عربستان و همچنین حتی افراد
همتای آنان از کشورهای سوریه، لبنان، اردن هاشمی و مصر
و بنگلادش و هندوستان و طرابلس برمه و تونس استرالیا و
کشمیر و زلاند نو و اتحادیه اروپای به تازگی مسلمان
شده نیز از حرکت انقلابی و خودجوش محسن مخملباف در
حدود بیست و چند سال پیش که با ساختن فیلم "دستفروش"
یک چرخش ناگهانی صد و هشتاد درجه ای کرده و از
فیلمسازی اسلامی تبدیل به هنرمندی نوگرا و "آوانگارد"
شد پیروی کرده عبا و عمامه های خود را ناگهان بدور
ریخته، جلای دین و ایمان کرده، کشف الحجاب نموده و در
انجام این امر خیر انسانی مذهبی الهی اسلامی بین
المللی با محسن مخملباف و خانواده عفیفه ایشان همکاری
نزدیک و دائمی داشته باشند تا انشاءالله هرچه زودتر
این مهم به ثمر رسیده صلح جهانی در سایه اسلام ناب
محمدی مستقر و مستمر و مستداب گردد.
در این حیص وبیص، پیرمردی مشکوک الحال با چهره ای عبوس
و مزاجی عصبانی و حالی پریشان و تقریبا نزار و بطور
کلی نکبت نما و اکبیری به دفتر خبرگزاری مراجعه کرده و
ادعا نمود که سناریوی فیلم "دستفروش" اثر مهم نامبرده
از مخملباف اصلا به وی متعلق نبوده و مخملباف از طرق
بسیار عجیب و غریبی این کار را از همین پیرمرد بداخلاق
دزدی کرده است! البته این پیرمرد در آن زمان که این
فیلم ساخته شد اینقدر پیر نبوده اما به اعتراف خود از
این هم بداخلاق تر بوده است. وی همچنین مدعی بود که با
مدارکی که دست دارد و می تواند این امر را به اثبات
برساند به سازمان پلیس بین الملل (یا همان اینترپل)
مراجعه کرده و از آنان خواستار دستگیری مخملباف در هر
نقطه از دنیا که باشد شده است. وی عقیدهمند بود که
اینترپل نیز دنبال این کار را گرفته و اسم مخملباف در
لیست سیاه اخیر آنان در کنار محسن فلاحیان، محسن رضایی
و تنی چند از دیگر دست اندرکاران تحت تعقیب رژیم
جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
نظر به اینکه این پیرمرد اصولا فرد متعادلی از نظر
روانی به نظر نمی رسید و حرفهایش بسیار غیر معقول و
باور نکردنی بود مسئول دفتر مجبور شد وی را به کمک
نگهبان اداره و یک تیپای جانانه از دفتر بیرون کند تا
مبادا این شخص مزاحم روزی دوباره اسباب زحمت برای این
خبرگزاری محترم و از همه مهمتر برای شخص مخملباف و
فرهنگ و هنر و سینمای شریف ایران بشود.
این را هم گفته این مقال به پایان رسد: حمیرا مخملباف،
دختر کوچک محسن مخملباف که شاعره بوده و نیز اولین
فیلم طویلش درباره ی خراب کردن بودای بامیان توسط
طالبان ملعون در افغانستان جوایز بسیار مهمی را در یکی
از جشنواره های معروف فیلم در سن سباستیان به خو متعلق
ساخته است، و با آنکه به تازگی به سن قانونی هجده
سالگی رسیده اما از فعالان مهم صلح جهانی به شمار می
رود، در این راستا اعلام داشت: "اگر جایزه اسکار را
پیشکی و قبل از ساختن این فیلم به من و پدرم، ببخشید،
به پدرم، خواهرم، برادرانم، مادرم، و سپس به خود
اینجانب اعطاء نکنند، عمرأ که در ساخت این فیلم
هیچگونه همکاری کرده باشم یا بکنم!"
گفته میشود بیل گیتز نیز اعلام داشته در صورتی حاضر به
همکاری در این پروژه بزرگ جهانی خواهد بود که از همین
حال
copyright licensing
این اثر مهم را به شرکت مایکروسافت بدهند و به قول
معروف "سند به نام" کنند والا وی حتی یک دینار هم در
این راه خرج نخواهد کرد.
منتظر خبرهای بعدی در این زمینه باشید.
خبرگزاری فارس به نقل از خبرگزاری بورکینا فاسو –
دوشنبه 5 نوامبر 2007 میلادی معادل با 14 آبان 1386
شمسی معادل با یوم الاثنين 24 شوال 1428 هجری قمری
(معادل سال عبری و غیر آن را خوانندگان محترم خود
محاسبه خواهند فرمود. انشاءالله!)
لطفا این خبر را به حداقل ده نفر دیگر نیز بفرستیند تا
هم در این دنیا و هم در آخرت عاقبت بخیرباشین اینشالا.
*این مطلب طنز گونه با امضاء
Daorg aorgeeبه
پست الکترونیکی سینمای آزاد رسید. فرستنده با ما تماس
گرفت و مشخص شد که مدتی در ایران عضو گروه ما بوده
واکنون خارح از ایران رندگی می کند
. |