سینماگران حکومتی بار دیگر برای تبلیغ خاتمی
وباندخاتمی/رفسنجانی/
کروبی فعال شده اند
هر وقت
از بازیگران وکارگردانان ودیگر هنرمندانی که دور وبر
باندهای حکومتی می پلکند ودایم از این باند به آن باند
نقل مکان میکنند سوال می شود که این همه قتل وجنایت در
حکومت ولایت فقیه اتفاق می افتد ،چرا شما جماعت
هیچگاه حتا در حد همان ملی/ مذهبی ها که دنبالچه شرمگین ولایت فقیه هستند واکنش نشان نمی دهید ؟جواب
می دهند:
«ما
کارمان سیاسی نیست»
اما
مواقعی که رژیم نیاز دارد تا با سوء استفاده از گرایش
مردم ساده دل به هنرمندان
،از آنان بهره سیاسی ببرند به میدان می آیند ودر جهت حفظ منافع رژیم کار
سیاسی می کنند. یادمان نرفته که این جماعت از رخشان
بنی اعتماد، تهمینه میلانی، فاطمه معتمد آریا گرفته تا
داود رشیدی ، انتظامی، جعفر پناهی
و ... و... و...
چطوردر
مواقع حساس به یاری رژیم می شتابندو شبه انتخابات
مسخره رژیم را آرایش می دهند. همان جماعتی که مردم را
دعوت میکردند که بروند پای صندوق رای وخاتمی را انتخاب
کنند تا معنا ومفهو م سعادت و آزادی ورفاه
و
دمکراسی را در دامان پر مهر اسلام ناب محمدی بیایند.
وفتی بوی گند وعفن خاتمی جانشان هر شامه ای را آزرده
کرد
،البته
مدتی ساکت شدند تا مردم یادشان برود بعد همین جمع به
زیر عبای دزد سرگردنه وقاتل بین المللی خزیدند وقتی
رهبر عظیم الشان تصمیم گرفت مستر رفسنحاتی را هم خودش
کنار بزند تا به خدا شکایت ببرد.
اینان هم
کم ،کم به سوی رئیس جمهور پوپو لیست متمایل شدند. حالا
هم همه شان جیره هایشان را از همان احمدی نژاد که مردم
را از انتخابش می ترساندند می گیرند ودم هم برنمی
آورند.
اما
برنامه ریزی دیگری برای آینده نزدیک در دستور کار
هنرمندان حکومتی است. قرار است اگر رهبر فرزانه روی
خوش نشان دهد بار دیگر خاتمی ویا یکی دیگر از شیفتگان
رهبر ودستمال داران بارگاه خامنه ای را علم کنند. در
این شرایط است که خود رژیم ،خاتمی که به ظاهر فقط
سرپرست یک موسسه فرهنگی رمانتیک! ( باران )است و
قاعدتا نباید کاره ای باشد را برای تبلیغات اتتخاباتی
به شهر ها میفرستدوعلاوه بر آن
،برنامه
های فرهنگی / سنتی با شرفیابی ایشان برگزار می شود.
در برنامه ویژه ی شب یلدا هم پرزیدنت اسبق میهمان
برنامه شب چله هستند که شرح
برگذاری پرشکوهش را
سایت توده ای پیک نت با آب وتاب بازتاب می دهد. البته
خاتم معتمد آریا بازیگر سینمای جمهوری اسلامی گرداننده
حلسه هستند که ایشان هم به هنگام
اصلاحات بازی آخوندها یک با رو موقتا فیلمساز شد آنهم
برای ساخت مستندی از رهبرتمدن
های جهان!
وبعد هم معلوم نشد چرا فیلم پروپاکاندای
فاطمه خانم را زیاد پر وبال
ندادند
شاید هم نتیجه
ی
کار
حتا در همان حد وحدود سینمای جمهوری اسلامی قابل عرضه
نبود. بهر حال
خوشبختانه
فاطمه خاتم فیلمسازی را رها کرد . حالاشده است شو
گردان برنامه تبلیغاتی برای چهره سازی دوباره خاتمی
رسوا شده زیر عنوان شب چله
فاطمه
خانم در مراسم شب چله از خاتمی می پرسد:
«آيا
میدانيد جوانان چقدر شما را دوست دارند؟»
خاتمی:
«متشكرم!
به آنها ارادت دارم. محبت را از آنها میبينم و فكر
میكنم با وجود فاصله سنی، همزبانی و همدلی در بين
ما وجود دارد»
خانم
معتمد آریا آیا نمی داند
دانشحویان با خفت وخواری این مردک شارلاتان را از
دانشگاه بیرون کردند
آیا
آن دانشحویان جوان نبودند؟البته اینان امید
دارندحالاجوان 20 ساله ای رابفریبند که زمان ظهور
خاتمی دجال 10 ساله بود.
بعد
پیک نت گزارش
می دهد:
خاتمی
در ادامه در پاسخ به پرسش ديگر معتمدآريا درباره نوع
سخنگفتنش با مردم و تاثيرگذاری آن در ارتباط با
جوانان، اظهار داشت:
«شما
هنرمندان بهخصوص شما خانم معتمدآريا شخصيتهای اخلاقی!
هستيد كه متعلق به يك نسل نيستيد؛ متعلق به ايران
هستيد و نه تنها اين نسل بلكه نسلهای بعدی به شما
احترام میگذارند»
اولا
این خانم معتمد آریا که به جرم رفتار های ضد اخلاقی!
چندین سال ممنوع الشغل بود و تا آن حد که مجبور به ترک
ایران شد. مگر وزارت ارشاد ایشان را به جرم اشاعه
فساد محکوم نکرده بود؟
آیاآن
زمان آقای خاتمی هنوز به دنیا نیانده بودند تا مدافع
این شخصیت اخلاقی!
باشد؟
من
نمیدانم نسل بعدی با وابستکان رژيم خمینی واحزابی که
هنوز هم حاضر نیستند به این واقعیت تن در دهند که
جمهوری اسلامی یک سیستم خونخوار اصلاح ناپذیر است چه
خواهند کرد؟ اما دیگر چرا باید آیندگان به آنهایی که
تلاش در حفظ جمهوری اسلامی می کنند احترام بگذارند
ومدال افتخار هم به سینه شان بیاویزند ؟ این هنرمندانی
که با حمایت باندهای حکومتی به بقاء رژیم یاری رسانده
اند به چه معیاری شایسته احترامند؟ اگر باید نسل آینده
احترامی برای هنرمندانش قایل باشد
آیا
باید این اخترام نسبت به کسانی باشد که سختی تبعید
را تخمل کردند اما حاضر نشدند آرایشگر چهره حمهوری
اسلامی باشند ویا هنرمندانی پشت مرز مانده که التماس
می کنند اما رژیم راهشان نمی دهدویا آنها که خودشان را
به نام تبعید چسبانده اند اما کارهایشان را برای بررسی
به وزارت سانسور ج. اسلامی تقدیم می کنند؟
وایا
هنرمندانی در داخل شایسته احترامند که فقرو بیکاری را
به حان خریدند اما تن به سازش ندادند ویا آنها که فقط
به منافع خودشان می اندیشند واز نان آغشته به خون سقره
آخوند ها تغذیه می کنند؟
اگر هم
مدرک ودلیلی میخواهید که ثابت می
کند بازیگران سینمای جمهوری اسلامی دارند برای بازگرداندن باند حاتمی وداغ شدن
تنورخیمه شب بازی انتخابات، تلاش می کنند، این نظر
کارگزار
خاتمی، سید ابراهیم نبوی طناز را برایتان نقل می کنیم
که به حد کفایت گویاست.سید میفرماید:
«عکس
فاطمه معتمد آريا و ابطحي کنار هم يعني سي درصد از
آراي کشور،(
البته سید مدتی است که دیگر جدی نویس شده ،جون خودش هم
دریافته که مطالب جدی یش خنده دار تر از طنز نوسی اش
از کار در می آید .برای نمونه به همین نظر جدی نبوی
که فاطمه خانم وابطحی در کنار هم یعنی 30% آرا
توجهتان می دهم)
به نظر من که خاتمي و بچه هاي اصلاح طلب با همين همتي
که مي کنند اگر پيش بروند، انتخابات مجلس هشتم را
ترکيبي از اصلاح طلبان، اصولگرايان ميانه رو،
کارگزاران، اعتماد ملي و نيروهاي مستقل خواهد گرفت»(
ابراهیم نبوی روزی نامه روز
26 دسامبر 2007)
ما وجشنواره ی تئاتر
کلن ، هادی خرسندی و پادو های توده ای/
تئاتری رژیم
حشنواره
تئاتر کلن رویدادی بود که به تدریح موقعیت خوبی در
میان گروهای تئاتر
در تبعید به دست آورد حتا کسانی که کارشان
تئاتر نبود
نسبت به برنامه های آن گرایش نشان می دادند. نشریه
سینمای آزاد ما هم از انعکاس حبرهای مرتبط با این
رویداد دریغ نمی کرد.
من خود نخستین نمایش فیلم
پسر ایران اثر زنده یاد فریدون رهنما را که
داستان آن یک کارگردان
تئاتر را می نمایاندکه میخواست
نمایشی ازعصر اشکانیان رابه روی صحنه
بیاورد در این جشنواره عرضه کردم، زمان گذشت مسئولین
این جشنواره وقتی موقعیتشان
را با بهره از شرایطی که ما خود برایشان ساخته بودیم
تثبیت کردند، از مسیری که حمایت گروه
های
تیاتر در تبعید را باعث شده بودمنحرف شدند و
اکثرگروهای تیاتری هم با پشتیبانی 50
شخصیت، فرهنگی/ هنری در پیوستگی ای به یاد ماندنی علیه
این رفتار موضع گرفتند واز آن پس البته به یمن ارتباط
دولت
آلمان
با رژیم ح. ا وحمایت از صادرات هنری جمهوری اسلامی،
فستیوال
کلن
ادامه
پیدا کرد
،اما
دیگر نتوانست موقعیتی بدست آورد. تماشاگرانس هم هر
دوره محدود ومحدودتر شد تا امسال که جواد طالعی گزارش
نویسی که به هر حال به وظایفش !به خوبی عمل می کنددر
گزارشش برای شهروند کانادا که کمر همت به اشاعه
اینگونه برنامه ها بسته است. مضطرب است که اگر دکان
فلاح زاده/ بابایی همچنان بی رونق بماند شایدمقامات
اداره فرهنگ هم در ادامه کمک تردید کنند(به اعتراف
طالعی تماشاگران نمایش ها به 20 نفر هم نمی رسد ) با
آغاز کار رادیو زمانه این رادیو هم اشاعه وتبلیغ بخشی
از این گونه برنامه ها را به بعهده گرفته
است.قبل از این که بحثم را در این مورد ادامه دهم بخش هایی از نظر تند وتیز
هادی خرسندی که به حق با خشم ونفرت به جمهوری اسلامی
وکارجاق کن هایش
آمیخته
است
را
از
چند جای یادداشت کوتا هش جدا
وباز
نویسبی می کنم:
«...یکبارقبل از اينکه فاش شود که مجيد فلاحزاده،
پادوي تآتري جمهورياسلامي است، در مقابل دعوتشان که
به علت گرفتاري رد کرده بودم، ادب کردم و خوشباورانه
پيامي براي فستيوال فرستادم و موفقيتشان را آرزو
کردم! غافل از اينکه دارم موفقيت يکي از کارچاقکنهاي
هنري رژيم را در خارج آرزو ميکنم!
…نظير
مجيد فلاحزاده، «لورفتهاي» هم در لندن داريم به نام
ايرج امامي، که او هم در راستاي فيلم و تآتر به ايران
رفت و آمد ميکند و به «امامي واجبي نخورده!» معروف
است! وجه تشابه ديگرشان اينکه هردو از بچه تودهايهاي
در خدمت رژيماند»…
(اصغر
آقا 26 دسامبر 2007
)
–اصل مطلب را در سایت هادی خرسندی بخوانید (http://www.asgharagha.com)
اگردامنه
فعالیت
کارچاقکن های رژیم فقط به کلن ولندن
،
مجید فلاح زاده و ایرج امامی محدود می شدکه
اپوزیسیون این وضعیت آشفته را نداشت
. اصلا
اگر ما خود به اینان بهاء نمی دادیم که هر
روز
دکان های فرهنگی وهنری رژیم
گسترش نمی یافت. ما جمع محدودی هستیم که سالهاست داریم
فریاد میزیم و نفوذ جمهوری اسلامی را در کانون ها
ومراکز فرهنگی وشبه جشنواره هایی که با حمایت
علنی ویا پنهانی
فارابی و وزارت ارشاد میچرخند هوشدار داده ایم ودر
کنار ما پرویز صیاد در کتاب سینمای در تبعید ودر
سخنرانیهایش چهره دلال های فیلم در امریکا نظیرحمید
نفیسی و محمد حقیقت سر دلال فیلم در پاریس را شفاف
کرده است اما کو، گوش شنوا؟
آنها
که درزیر
عنوان گزارشگر و خبر نویس، عکاس وسیله ای برای انعکاس
اندیشه دلال هاهستند وخود امکان برای نمایش فیلمهای
جمهوری اسلامی
را
فراهم می کنند، فیلم
پارتی برای امثال
تهمیته میلانی جور می کند. در
ایحاد این شرایط چه نقشی بعهده دارند؟ایا یاید به نقش این
مینی پادو هاکم
بهاء داد؟ اتفاقا
آنها
هستند که اندیشه های مسموم پادو ها را رشد می دهند
وفضای تنفس را حتا در شرایط تبعید آلوده می کنند.
همچنین درشبه گزارش طالعی ار بنگاه تئاترال
فلاح
زاده برای
شهروند میخوانیم:
«
.
فاصله
بخش اول تا بخش دوم، یک جلسه بحث و گفت و گو پیرامون
آثار و حیات مولانا برنامه های جشنواره را تکمیل می
کرد.
آیا
گردانندگان جلسه مولانا نمی دانند
فستیوال کلن ار
کدام منبع تغذیه می کند ومیزبانشان به گفته هادی
خرسندی کارچاق کن هنری است ؟( برگذاری برنامه های ويژه
برای مولانا
هم
در دستور کار
دولت امام زمان است که در داخل به صورت گسترده ای
به انجامش رساندندوخارج هم دارند برای برگذاریش برنامه
ریزی می کنند
) که
اگر
اینان
تا این حد مسایل رادر نمی یابند که وای بر
ما واگر می داتند وبه روی خودشان نمی آورند که وای بر
آنها.
بصیرنصیبی-4 ژانویه 2008/ زاربروکن. آلمان
*******
استکهلم، کنسرت گوگوش-
ورودی100 دلار- تماشاگر4000 نفر!
تظاهرات
برای نجات جان جوانان - مجانی-
شرکت کننده 200 نفر!
اگر سایت های اینترنتی
حاضر میشدند فقط جمله بالا را نشر دهند،
شاید دیگر احتیاجی به تفسیر و تعبیر نبود، چرا که خود
این جمله،
بیانگر خیلی از واقعیت هاست.
بخصوص برای نیروهای مترقی و سازمانها و احزاب سیاسی در
شکلهای گوناگونش.
ولی
خوب،
مجبورم چند خطی به آن اضافه کنم که بصورت مقاله ای شود
و حداقل برای خودم هم بد نیست واقعیت ها تکرار شود!
بعد از نزدیک به سه دهه ما شاهد تظاهرات دامنه داری از
سوی برخی از دانشجویان در ایران هستیم، تظاهرات فقط به
روز 16 آذر ختم نشد، دانشجویان چند روز قبل از آن دست
به حرکات اعتراضی علیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی
زدند و در این راه بسیاری از فعالین دانشجویی در طیف
های گوناگون سیاسی مورد هجوم چماقداران رژیم قرار
گرفتند و تعدادی دستگیر و روانه سیاهچالهای رژیم شدند.
دستگیری ها و ضرب و شتم دانشجویان دختر و پسر، در
ابعاد وسیعی از طرف نیروهای سیاسی و احزاب و شخصیت های
گوناگون محکوم شد، و هرکس
و هر سازمان و یا حزب سیاسی بر حسب نظرات و عقاید خود
صدای دانشجویان معترض را به گوش جهانیان رساندند! و
هنوز شاهد این هستیم که این موضوع، تقریبأ خبر اول همه
سایتها و وبلاگهاست.
در این مدت شاهد بودیم که چطور مادران سرگردان، بدنبال
فرزندان اسیرشان این در و آن در میزدند، شاهد بودیم که
مادران و پدران دانشجویان زندانی با صدایی اندوهگین
برای آزادی آنها کمک میخواستند، برای کسانی که در
دستشان پلاکاتی بود که روی آن نوشته بود:
"مگر ما چی میخواهیم به جز آزادی" ولی افسوس و صد
افسوس که گویا آنها که مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و
دستگیر شدند فرزندان مردم نبودند و بخاطر مردم برای
آزادی مبارزه نمی کردند و گرنه چطور میشود قبول کرد که
در مقابل تعدادی جوان اسیر در دست جنایتکاران، فقط 30
نفر آنهم مادران و پدران آنها جلوی در مجلس ایران
بروند و از نمایندگان مجلس علت دستگیری فرزندانشان را
جویا شوند! و باز میبینیم که در شب یلدا همین تعداد،
در بساط شب یلدا را با خیال اینکه در کنار فرزندانشان
هستند در کنار زندان پهن کردند، راستی مردم ما
کجایند!؟ بعد از 29 سال فلاکت، دربدری، فقر، بیکاری
اعتیاد، فحشا ........... باید اینطور جوابگوی
فرزندان میهن شان باشند که هدفشان آزادی همه مردم
ایران است!؟ راستی از خود سئوال کرده اید، چرا نباید
صدها هزار نفر با گُل و شمع (نه با اسلحه) بدون کمترین
شعاری به پشتیبانی از این دانشجویان جلوی زندان و یا
مجلس جمع میشدند، نمیدانم، شاید به خاطر اینکه
دانشجویان زندانی فرزندان و یا خواهران و برادرانشان
نبودند!؟ واقعأ شما فریاد آنها را نشنیدید!؟ آیا این
فرصتی نبود که شما با اجتماع میلیونی خود قدرت خود را
به رژیم نشان دهید؟ شاید هم میدانید که رژیم مسالمت
آمیزترین اجتماعات را نمیتواند تحمل کند؟ شاید هم
.......
در خارج هم شاهد بودیم که تقریبأ همه سازمانها و احزاب
سیاسی از چپ و راست برای همدردی با دانشجویان دربند،
در بلند گوهای خود فریاد بر آوردند و در گوشه و کنار
این جهان نابرابر، تظاهرات گذاشتند از جمله در شهر
استکهلم .
روز جمعه 28 دسامبر شاهد تظاهراتی بودیم که توسط
تعدادی از سازمانهای کمونیستی و انجمن های دموکراتیک و
زنان ترتیب داده شد، تعداد شرکت کنندگان به 200
نفرمیرسید(البته تظاهرات استکهلم از نظر کمیت نسبت به
سایر کشورهای دیگر مقام اول را داشت!) میتوان گفت بیش
از 95 درصد آنها همان چهره های قدیمی بودند. ( من در
این نوشته قصد شکافتن این مسئله را ندارم فقط واقعیت
را مینویسم چرا که همانطور که اول نوشته خود گفتم تیتر
مقاله خود نمایانگر همه چیز است و لازم به توضیح نیست)
و اما روز پنجشنبه 27 دسامبر خانم گوگوش مهمان شهر
استکهلم بودند البته ایشان نه تنها مورد ضرب و شتم
رژیم جنایتکار قرار نگرفته بودند و زندانی هم نشده
بودند بلکه اگر ایرانیان گرامی کمی به عقب بر گردند
میبینند که ایشان سالها پیش از طرف حکومت "خاتمی
مهربان و خندان!" در اولین سالگرد قتل عام دانشجویان
در 18 تیر به همراه همسرشان مسعود کمیایی ( یار سعید
امامی مُبتکر قتل های زنجیره ایی). به خارج آمدند تا
پس از ابلاغ دوستی رژیم به هموطنان گرامی به وطن شان
ایران برگردند. همان موقع هم همین مردم، گریان و سینه
زنان، برای تجدید خاطره، سالن های کنسرت را پُر کردند.
نه ایشان به ایران برگشتند و نه مردم دست از سالن های
کنسرت کشیدند. ولی بیش از 4000 نفر از مردم همیشه در
صحنه پیست ها، با خرید بلیط 100 دلاری به استقبال
ایشان رفتند و بار دیگر با وی تجدید عهد کردند.
دوستی میگفت این 4000 نفر تقصیری ندارند، چرا که در
کُنسرت گوگوش آنقدر بالا و پائین پریدند و خسته شدند،
از اینرو نتوانستند به تظاهرات فردای روز کُنسرت یعنی
جمعه 28 دسامبر بروند و عذرشان بسیار موجه است!
در هرحال 29 سال از حکومت سنگسار، اعدام و شکنجه در
ایران میگذرد و 29 سال از مبارزات و فعالیتهای نیروهای
سیاسی، احزاب کمونیستی و سازمان های انقلابی و غیر
انقلابی میگذرد فقط خواهش من این است: شما را به هرکه
دوست دارید سایت های اینترنتی را با :
"تظاهرات با موفقیت فراوان و مُشت محکم به دهان
امپریالیسم و رژیم جمهوری اسلامی بر گزار شد" پُر
نکنید .
کُنسرت گوگوش در استکهلم با پرداخت 100 دلار 4000 نفر
و تظاهرات مجانی در استکهلم 200 نفر.
علت را خود جویا شوید؟
پویان انصاری
30 دسامبر – استکهلم
Pouyan49@yahoo.se
www.harkat.net
*******
انقلاب
فرهنگی عبدالکریم سروش در
"دالاس تگزاس"
در تاریخ
شنبه 15 دسامبر 2007 جلسه ای به مناسبت بزرگداشت
مولانا در شهر دالاس برگزار شد که سخنران اصلی این
جلسه حسین حاج فرج دباغ (عبدالکریم سروش) بود.
در پایان
جلسه در بخش پرسش و پاسخ یکی از حاضرین در جلسه به نقش
سروش در "انقلاب فرهنگی" اشاره نمود که بلافاصله گروه
چماق دار سروش مانع از صحبت کردن وی شده و او را از
جلسه خارج نموده و به دور از انظار مردم به ضرب و شتم
او پرداختند. در همین زمان حامیان این چماقداران در
جلسه به رسم دیرین خود در حال فرستادن صلوات بودند.
این
هموطن مضروب که زندانی سیاسی سابق زندان های رژیم
است، پاسی پس از نیمه شب از بیمارستان مرخص شد.
این
واقعه یادآور خاطرات دردناک "انقلاب فرهنگی" بود که
عبدالکریم سروش به عنوان یکی از افراد مسئول نقش تعیین
کننده ای در آن داشت. عملکردی که منجر به تعطیلی
دانشگاه ها ، اخراج بسیاری از اساتید آزادی خواه و
آزار و شکنجه و کشتار قشر دانشگاهی ایران شد.
ما از
تمام ایرانیان آزادی خواه و عدالت طلب می خواهیم ضمن
محکوم کردن این عمل ضدانسانی در پخش و انتشار این
اطلاعیه ما را یاری رسانند.
"جمعی از ایرانیان آزادی
خواه دالاس"
17 دسامبر 2007
Efarhangi59@yahoo.com
*ما
ضمن سپاس از یاران مقیم دالاس در بخش زیر ذره بین 20
ژانویه این اطلاعیه را بررسی حواهیم کرد
. |