( نامه ای تخیلی از یک دخترجوان بر اساس واقعیت های
اجتماعی/ سیاسی برای آزاده پورزند)
آزاده پورزند گرامی
در آغاز سلام ودرود مرا بپذیر
نامه تورا به عمو مسعود (بهنود )
در وبلاگت خواندم. زیر مطلبت جایی برای چند سطر نظر
خواهی گشوده ای اماحرف های من مفصل است. ترجیح می دهم
نظرم را به صورت یک مقاله بنویسم وبرای خودت بفرستم
ودر اختیار سایت های دیگر هم بگذارم
.
من دختری تقریبا هم سن وسال تو هستم و می دانم که تو
دختر سیامک پورزند ومهر انگیز کار هستی، پدرت، که در
زمان شاه خبرنگار سینمایی بود در رژیم خمینی در دوران
خاتمی شکنجه و به اعترافات بی اعتبارتلویزیونی کشانده
شد ومادرت مهر انگیز کار به امریکایی که قبلا جهانخوار
ارزیابی می شد پناه برد. شما آزاده خانم هم به همراه
مادر در همان کشور مقیم شده ای.
من اگر جای توبودم ار مامان مهری سئوال می کردم چرا
زخم خورده ای چون او، یارانش را از میان باورمندان
همین رژیم انتخاب می کند؟ آخر مگر رژیم مافیایی بخش
خوب وبد دارد؟ مامان ، وکیل کارکشته است که حتما خوب
می داند که این جمهوری اسلامی بود که اورا زندانی کرد
وزجر داد واین ج. اسلامی بود که بابا سیامک را شکنجه
کرد وبه شوی تلویزیونی کشاند. اما مامان مهری همکار
روز اون لاین است، سایتی که چرخانندگانش هم کتمان نمی
کنند که حامی جمهوری اسلامی وخواستار بقای رژیم ولایت
فقیه هستند. سایتی که 30
سال ، قتل وجنایت حکومت مافیایی جمهوری اسلامی را به
حساب احمدی نژاد، دلقک بارگاه خامنه ای واریزمی کند،تا
شاید بار دیگر هاشمی رفسنجانی این دزد سرگردنه واین
تروریست بین المللی واین عنصر فاسد جمهوری اسلامی ویا
یکی دیگر ازپیوستگان ائتلاف خاتمی، کروبی، رفسنجانی را
به میدان بیاورند . چه کسی هست که نداند همه وعده های
خاتمی ودولتش به مردم، فریبی بیش نبود وخلاصه شد در
چند سانتیمتر عقب گرد روسری زنان که این حد تحول!
وترقی !را هم دولت بعدی میخواهد پس بگیرد،که با مقاومت
زنان مواجه شده است .حتما تصاویر صورت های خون آلود
زنانی راکه گناهشان پوششی است که با مجوز خود رژیم بر
تن داشتند رادیده ای؟البته دارودسته خاتمی میخواهنداین
تصور را جا بیاندازند که این دولت احمدی نژاد است که
نمی تواند آزادی های اهدایی! خاتمی را تحمل کند. بله
دارند زمینه چینی می کنند که اگر باند خاتمی بار دیگر
به داخل گودبیاید،چند سانتیمتر عقب گرد لچک هارا بار
دیگربه زنان ایران باز خواهند گرداند. ملاحظه می کنی
که همه آرزوهای سرکوب شده یک ملت درد کشیده را خلاصه
کرده اند به رویت چند سانتیمتر موی زنان .
نخستین بخش نامه شما به عمو مسعود برمی گردد به مراسم
وداع با احمد شاملو یک
تکه از نوشته ات را تکرار می کنم:
«مامان
مهری شب قبلش به من گفته بود که دیگر موقعش رسیده که
من کم کم با مفهوم مرگ آشنا شوم و به من اجازه داده
بود تا با او و بابا سیامک در مراسم روز بعد، یعنی
مراسم تشییع جنازه شاعر مورد علاقه ام، شاعر"پریا"، که
پسر خاله پدرم هم می شد، شرکت کنم»
مامان مهری وقتی دانست که تو دیگر به سنی رسیده ای که
مناسب است با مفهوم مرگ آشنا
شوی تورا به چنان مراسمی برد.
اما من کودک خردسالی بودم که به اطاقک تنگ و تاریکی
برده شدم که بعدا فهمیدم نامش زندان بوده است، من نمی
دانستم چرا آنجا هستم؟ نمی دانستم چرا نمی توانم در
خانه خودمان باشم؟ چرا خاله وعموو مادر بزرگم را نمی
بینم؟ پدرم کجاست؟ مادرم می گفت پدرت هم با ماست اما
دریک اطاق دیگر است ،نمی تواندبه این اطاق بیاید .چرا؟
نکند بیمار است ؟خب من به اطاق پدر می روم، نه من باید
پیش مادر باشم .روزها وشبهای بسیاری رادر انتظار بوسه
های پدر میماندم .آخر من عادت داشتم از بوسه های گرم
او قبل از خواب سیراب شوم. اما پدر هرگز نیامد... یک
روز وضع اطاقمان را که من نمی دانستم اسمش بند است.
غیر عادی یافتم ؛ مادرم به آهستگی می گریست وخاله های
دیگر چشمان اشک آلود داشتند اما همه ار ریزش اشکهایشان
جلوگیری می کردند. نمیخواستند من متوجه حال وروزشان
بشوم ،انگار من بینشان غریبه بودم ،اما نمی دانستم
همان روز پدر من را پاسداران رژیم تیر باران کرده
بودند.آن زمان، اکبر گنحی، سازگارا،
نبوی،
حجاریان،
خاتمی و
نظایرشان کجا
بودند وچه می کردند؟ در تلاش رهایی زندانیان از بند
بودند؟ قلبشان برای کودکانی مثل من و
یا تو
بدرد آمده
بود؟ در ملاقات با چامسکی ودر میهمانی ستارگان هولیود
در نقش مدافع حقوق مردم ظاهر می شدند؟ استادمیهمان
فلان دانشگاه امریکا بودند ودل نگران آینده ایران؟ نه،
آنها مست باذه پیروزی بودند؛ تواتسته بودند حکومت
اسلامیشان را مستقر کنند. در سپاه پاسداران، در بسیج،
درکمیته ها،در تشکیلات امر به معروف ونهی از منکر، در
دادگاههای انقلاب،
در تشکیلات دانشجویی تحکیم وحدت
وحوزه. در جهت بقای رژِیم اسلامی شان مردم را سرکوب می
کردندوبه دست جلادان می سپردند، هر کس راکه برخلاف
فرمان امام به لشکر 20 ملیونی امت همیشه در صحنه نمی
پیوست شایسه حذف می دانستند.
انگار کمی حاشیه رفتم
بر گردم به 5 سالگی یم وزندان.
گفتی مامان مهری تورا در سنی مناسب با مرگ آشناکرد.
اما من در 5 سالگی زندانی شده بودم و گوشم با صدای تیر
هایی آشنا شد که مبارزانی مقاوم را نشانه گرقته بود.
کودکان دیگری هم در بند ما بودند،ما با هم بازی هم
میکردیم اما بازی کودکانه ما با تو آزاده عزیز
وهمسالهایت فرق داشت. بازی های ما از دیده های
پیرامونمان تاثیر گرفته بود ما با هم
چشم بند بازی می
کردیم، برای بچه ای به سن من در این اطاق تنگ وتاریک
هیچ اتفاق خوش آیندی رخ نمی داد همه اش تکرار بود
وتکرار، هرروز زنی سیاه پوش که فقط چشمان ترسناکش رویت
می شد ، به اطاق ما می آمد به چشمان
خاله ها چشم بند میزد
واز اطاق ما می بردشان وبعد از چند ساعت خاله ها رابا
چشمان باد کرده و سر باند پیچی شده و با آه وناله به
اطاق برمی گرداند. من نمی فهمیدم که چرا باید من
ومادرم واین همه خاله در یک چنین فضای بسته ووحشتناکی
با هم باشیم؟ دیگر کم، کم این تصور در ذهن من شکل
گرفته بود که همه مردم دنیا مثل ما زندگی می کنند. یک
روز مامان من را هم بردند من گریه میکردم، خاله های
دیگر دلداریم می دادند ، چند ساعت بعد، مامان من را
برگرداندند.اما مامان چه حالی داشت؟ وقتی خواستم به
آغوشش بکشم ،آغوشش را برایم گشود اما درددر چهره اش
عیان تر شد، ولی تحمل کرد. من چه می دانستم که بدنش
زِیر شکنجه له شده است؟بله من ازدرآغوش فشردن او لذت
می بردم امادریغ که با این رفتارم درد بدن زخمی اورا
افزایش می دادم.
مامان مهری توچه خانم فهمیده ایست و خوب درک می کند
که کودک در چه سنی قدرت هضم معنا ی مرگ را دارد وبا
شرکت دادن تو در مراسم وداع با احمد شاملو میخواهد با
این واقعیت آشنا یت کند. اما من در 5 سالگی .سنی که تو
سرگرم بازی های کودکانه ات بودی، کجا بودم ؟ ، خاله
های سیاسی تو شهلا شرکت ، شیرین عبادی و... کوشش
هایشان تنها در جهت حفظ این حکومت واستحاله آن است
وآنهم به دست خود حکومت وبا قبضه کردن امور به دست
حامیان باند خاتمی ونه بیش ، اما مادر وپدر من به
زندان افتادند وشکنجه شدند،وپدرم را اعدام کردند، چون
این رژیم را در کلیت آن نمی پذیرفتند.
برگردیم به مراسم وداع با شاملو در این مراسم هم تو با
عمو ها وخاله های سیاسی ات آشنا می شوی . خودت می
گویی:
«
چه روز عجیبی بود آن روز! مامان مهری، خاله
شهلا( شهلا لاهیجی) و
خاله شیرین( شیرین
عبادی) تازه از زندان آزاد شده بودند»
من نمیدانم که خاله شهلا چه مدت در زندان بود؟ اما
این را خوب میدانم که خاله شیرینت ،چند روز ی بیشتر در
زندان بسر نبرد. مامان مهری وکیل است از من خیلی بهتر
می داند که زندان در جمهوری اسلامی یک شکل وشیوه اعمال
نمی شود، بله جمهوری اسلامی گاه صلاح می داند که خودی
ها وحامیانش را هم به زندان بفرستد. اما عاقبت این
گونه زندان هاهیچ ربطی با عاقبت زندانیانی که سیستم
ح.اسلامی را پس می زنند ندارد. همین خاله شیرینت هم
واقعا زندان بوده؟اصلا در جمهوری اسلامی بازداشت موقت
گاه یک سال به طول می انجامد چه برسد به زندان .شما
چنان از زندان خاله شیرین صحبت می کنید که انگار خاله
جان سالها در سیاهچالهای اوین زیر شکنجه بوده ، اورا
در تابوت های حاج داود خوابانده اند. مگر نمیدانی در
زندانهای ج. اسلامی برای شکستن شخصیت زندانی؛ به زنان
بی شماری حتامردان تجاوز می کنند؟ کم نبوده اند
زندانیانی که بعد از تجاوز دست به خودکشی زده اند. نه
، آزاده خانم ،خاله شیرین در ارتباط با پرونده امیر
فرشاد ابراهیمی ، پاسداری که عضو گروه تعقیب وترور ج.
اسلامی بود چند روزی- فکر کنم
6 روز -با امکاتاتی نظیر
خاله هاله( اسفندیاری)
در اوین بسر برده بود . این توقف چند روزه در زندان
برای تکمیل کارنامه حقوق بشری اش واهداء جایزه صلح
نوبل خیلی موثر بود. اگر بگوبم برای بسیاری از آن جمله
خاله شیرینت ، حضورجمهوری اسلامی نعمت وبرکت به ارمغان
آورده،سخنی به گزافه نگفته ام. آخر حتا اگر ایشان
وکیلی صادق هم بودند واز حقوق موکلانشان دفاع هم می
کردند ، خوب این که می شود وظایف اولیه یک وکیل. برای
وکیلی که به وظایفش عمل می کند که، یک ملیون نیم یورو
دستخو ش نمی دهند. این خانم در این سالها چه کرده است
؟ جزء حمایت ار خاتمی ودارودسته اش ، جز ء وقت بقا
خریدن برای حکومت،جز اعتراض های نیم بند رژیم پسند، که
در نتیجه چهره حکومت را دمکرات وانتقاد پذیر
مینمایاند؟ اگر میخواهی نتیجه اقدامات این بزرگ بانو!
را در یابی، پای درد دل اشتفان کاظمی فرزند زیبا کاظمی
بنشین، که با صراحت می گوید که خاله خانمتان از موقعیت
بدست آمده برای افزایش مجبوبیت خودش بهره برده است
وهیچ کاری در جهت شفاف شدن پرونده قتل فجیع مادرش
انجام نداده است وبارفتارهایش به آخوندها کمک کرده
تاپرونده قتل مادرش را ماست مالی کنند. ( نقل به
معنا).
از خاله خانم سئوال کنید که پول هنگفت جمع شده برای
زلزله زدگان بم چه سرنوشتی پیدا کرد؟ نمیخواهندجواب
مارا بدهند؟ مسئله ای نیست ،لااقل به
سایت رضایی ( بازتاب)
که مدعی است پول ها در دفتر خانم نوبلی حیف ومیل شده
است جوابی بدهند.
جای دیگر از نامه تو به عمو مسعود آمده است:
«از
جمعیت دور شدم و به طرف درخت کهنسال آمدم. دست مامان
مهری را گرفتم و زیر لب از او پرسیدم: " این آقا خوش
تیپه که این قدر پیپ می کشه کیه؟" مامانم بلند بلند
خندید، رو به شما کرد و گفت: " ایشان آقای مسعود بهنود
هستند". بعد من دوباره آرام گفتم:" خیلی معروفه که!"»
خانم آزاده عزیز. این آقا خوش تیپه را مامان تو خیلی
خوب می شناسد اما شایدبه تو همه اطلاعاتی را که در
باره او دارد منتقل نکرده است.مامان من برایم پیشینه
این آقا را شکافته است چون اعتقاد دارد تا فرصت طلبان
ونان خوران به نرخ روز را نشناسیم نمی توانیم جامعه ای
سالم و نا آلوده بسازیم. این آقا خوش تیپه در زمانی که
شما چشم به دنیا نگشوده بودی ودر زمان شاه، مشاور
هویدا بودودر سازمان رادیو تلویزویون هم در بخش خبر با
جعفریان ونیکخواه کار می کرد اما به مجض استشمام
بوی کباب اسلامی،
شیفته خمینی شد وبه انقلاب اسلامی پیوست وعلیه جعفریان
ونیکخواه -که هر دو را رژیم جمهوری اسلامی تیر باران
کرد- اعلام جرم نمودو فقط آنها را عامل سانسور در
تلویزیون دانست (چرا هیچگاه علیه سانسورچیان حکومت
خمینی اعلام جرم نکرد؟) وبا بهره از خوش تیپی اش در یک
فیلم به قصد تطهیر خویش بازی کرد( خانه عنکبوت)بعد هم
مشاور رفسنجانی شد .فرج سرکوهی ادعا کرده است که همین
آقای خوش تیپ در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، ماموریت
داشت تا مراقب رفتار ماهنامه آدِینه باشد، ادعایی که
هیچگاه مسعود بهنود علیه آن اقدام نکردوچرا؟ همین آقا
خوش تیپه البته یک مدتی هم زندان بود (زندانی از جنس
زندان خاله هاله اسفندیاری
که لابدمینوی غذا را جلوی زندانی میگذارند تا برحسب
ذائقه اش غذایش را انتخاب کند ) بعد هم در روز روشن،
جلوی چشم مامورین جمهوری اسلامی در حالیکه پرونده اش
مفتوح بود از مرز رسمی ،خارج شد واینجا به یمن زندان
چند ماهه اش موقعیش خیلی بهتر از داخل کشور است از
همین جا با مطبوعات حمهوری اسلامی همکاری مداوم
داردودر بی، بی ،سی به
شدت فعال است . عضو همان دارو دسته ایست که قرار است
با آوردن رفسنجانی بار دیگر چند ساتنیمتر موی خانم ها
عیان تر شود. البته اینجاهم مجبوب! است. حتا چند تایی
از اپوزیسیون ضد رژیم از او به نیکی یاد می کنند چرا
که خوش تیپ !است.
با این جساب، بد تیپی ،مشکل عمده احمدی نژاد است که
اگر با شکل وشمایلی نظیر بهنود بدنیا چشم گشوده بود ،
خیلی هم نازنین ودوست داشتنی بود. البته می شد یک پیپ
خوش تراش هم از بودجه دفتر ریاست حمهوری برایش فراهم
کردتا آبرویی که ما با خاتمی وبراساس تشخیص دکتر !ع
.نوری زاده کسب کرده بودیم بر باد نرود( راستی این
علیرضا خان هم رفتارهایش مناسب عمویی ایست. دست کمی
از عمو مسعود ندارد!)
نمیدانم مامان مهری برایت خلاصه ای از تاریخچه جنایت
های این رژیم را بازگو کرده است یا نه؟ من به هرحال
چند سطری از نامه ام را به اینگونه مسایل که مادرم
برایم شکافته است، ربط می دهم.
رژیم جمهوری اسلامی در طول عمر نکبت بار خود جنایت های
بسیاری را مرتکب شده اما3 دوره مشخص دست به قتل عام
زده است. اوایل انقلاب که علاوه بر اعدام بدون محاکمه
سران گرفتار آمده رژیم پیشین ، در کردستان وخوزستان
وترکمن سجرا دست به سرکوب خونین زد؛ وبعد در سالهای
60 و67 دامنه جنایتش را گسترش داد، وسال 67 هزاران
نفررا در مدتی محدود کشت وپیکراین مبارزان را به شیوه
نازیست ها در گور های دسته جمعی قرار داد. مامان مهری
وخاله شیرین هردو وکیل بودند آیا هیچگاه به روند
محاکمه ی اوایل انقلاب حتا اعدام سران رژیم پیشین بدون
برخورداری از وکیل مدافع، بدون رعایت موازین انسانی
اعتراض کرده اند؟ مامان مهری میداندکه این جنایت هایی
که برشمردم قبل از تقسیم شدن رژیم به دو بخش خوب وبد
رخ داده است وبیشتر آنها که الان ماسک ریاکارانه اصلاح
طلبی به چهره زده اند در همه این جنایت ها سهیم
هستندواز آغاز این حکومت در سپاه پاسداران در بسیج در
حوزه هنری،در واواک ودیگر نهاد های سرکوبگرو آدمکش
رژیم خدمت می کردند. اینها چرا باید، عمو ها وخاله های
سیاسی تو باشند؟ یعنی مامان مهری یک دوست ویک همرا ه
ندارد که رژیم وابسته وضد بشری خمینی را در کلیت آن
نپذیرد؟. بله آقا خوش تیپه با پیپ قشنگش به مراسم وداع
با شاملو می آید اما همان جا هم حاضر نیست که همراه
مشتاقان راستین احمد شاملو در یک صف به ایستدو در زیر
سایه درختی کهنسال مراسم را نظاره می کندتا پوست لطیفش
را آفتاب سوزان صدمه نزند! . به گمان من اینها در این
مراسم حضور پیدا می کنند چون میخواهند خودشان را هم
اندیشه شاملوبنمایانند. اماچرا عمو مسعود وخاله شیرین
به گلستان خاوران هرگزپا نمی گذارند ،جایی که هزاران
جوان درآن خفته اند و خانواده های داغ دیده آنان هر
سال یاد عزیزانشان را با شهامت وبی اعتنا به خشم رژیم،
گرامی می دارند،شاید بگویند آخر آن جا که درختی نیست
که عمو مسعود زیر سایه آن بایستد! آیا مامان مهری
هیچگاه تورابا خودش به گلستان خاوران برد؟-جایی که
رژیم به آن لعنت آباد می گوید-تا هم با مفهوم مرگ آشنا
شویی وهم سند جنایت جمهوری اسلامی ودر کلیت آنرا عریان
تر حس کنی.
آزاده خانم نوشته ای:
«همه
از روزنامه روز آنلاین ،رادیو فردا،
رادیو زمانه و چندین
رسانه دیگر تعریف می کنند. ولی راستش را بخواهید عمو
مسعود، حتی باز کردن صفحه اول روز آنلاین مرا ناراحت
می کند. مقاله های خاله
نوشابه را که می بینم، یادم به صدایش در کارتون
هایی می افتد که در ایران با آن ها بزرگ شده ام. چه
صدای قشنگی دارد! چه فارسی شیرینی! حالا نمی دانم با
زبان فرانسه چه کار می کند. مقاله های
عمو هوشنگ ( هوشنگ
اسدی) را که می خوانم، دلم برای شوخی هایش و آپارتمانش
در تهران تنگ می شود.»
آزاده خانم شما می نویسید همه
از روز اون لاین، رادیو زمانه،و...چند رسانه دیگر
تعریف می کنند. آخر واژه همه
معنا دارد، این نظر شما براساس کدام نظر سنجی شکل
گرفته است؟ من خودم وقتی میخواهم نظرباند دوم خردادرا
در باره هر مسئله ای در یابم به چند سایت حتما سر
میزنم، بازتاب رضایی( که فعلا متوقف است) سایت انتخاب
(هر دو روزی نامه های داخلی هستند)وروز اون لاین محبوب
شما وپیک نت ،بلندگوی توده ای های اصیل ودو آتشه. اما
ایا مراجعه من به این سایت ها را می شودتعریف من از
این رسانه ها تعبیر کرد؟هرچند در این دوره وزمانه ی بی
پرنسیبی ،خیلی ها دیگر حساسیتی به رژیم واعمالش ندارند
اما دیگر اوضاع واحوال انقدر دردناک نشده است که همه
وبدون استثنا شیفته روزی! اون
لاین باشند.
در باره رادیو زمانه بهتر است بخش کوتاهی از مطلبی که
درنشریه هلندی فولکس کرانت
در باره این رادیو نقل شده راعینابازنویسی کنم:
«در تکمیل فرستنده های اپوزیسیونی میبایست رادیو زمانه
اهداف خود را بر روزنامه نگاری مستقل بنا میکرد؛ ولی
بنا بر گفته منتقدین این رادیو در ابراز نظریات سیاسی
بسیار یکجانبه گراست و
همجهت با سیاسیتهای رژیم جمهوری اسلامی عمل میکند»
رادیو زمانه، و روز اون لاین و...از همان بودجه 15
ملیون یورو ی وزارت امور خارجه هلند تغذیه می کنندوبه
گفته نشریه فولکس کرانت همجهت با سیاست های جمهوری
اسلامی حرکت مینمایند. آزاده خانم حالا که دانستی ، آن
رادیو واین سایت چه اهدافی را دنبال می کنند باز هم می
پذیری مبلغ خط ومشی آنها باشی؟(اصل خبر را می توانی در
سایت اخبار روز در مطلبی با عنوان اینجا
رادیو تهران است بخوانی)
امادر باره دیگر عموو خاله هایت هم چند کلمه ای
بنویسم. بایدازمادرم سپاسگذار باشم که هرگر از مواضعش
علیه سیستم ارتجاعی ج . اسلامی عقب نشینی نکرد وچهره
بدون رتوش اینهارا که الان در اروپا وامریکا ودیگر
حاها پراکنده شده اندرا برایم شفاف کرد ومن آموخته
هایم از اورا باتو در میان می گذارم. بله داشتیم
کارنامه خاله هاوعمو های دیگرت را ورق میزدیم ورسیده
بودیم به خاله نوشابه( امیری)
خاله نوشابه ات که حتا به حمایت ازخاتمی کذاب هم
بسنده نمیکند ودر ستاد انتخاباتی
رخشان بنی اعتماد
فریاد زد چرا همه از خاتمی حرف میزنند ونقش خمینی
کبیررا در ایجاد این نظام مقدس از یاد برده اند؟( نقل
به معنا) وضعیت عمو هوشنگت راهم که دیگر نیاز نیست، من
برایت تشریح کنم خودت اگر از رهنمود های مامان مهری
کمی فراتر بروی ودیگر سایت ها راهم سر بکشی در میابی
که ایرج مصداقی که دهسال در رژیم جمهوری اسلامی در
زندان اسیر بود با صراحت رفتار او را از دورانی که
توده ای بود وبعددر رژیم خمینی تا دوران خاتمی به دقت
شکافت وبررسی کرد. عمو طنازت( ابراهیم نبوی) هم که بی
نیاز از تعریف و توصیف است او که از دل این حکومت
زائیده شده در انقلاب فرهنگی ور دست وفرمان بر سروش
بود. این را هم من نمی گویم آقای
سیاوش فرجی فعال سیاسی
که خود شاهد این رفتار عمو نبوی ات بوده این بخش از
کارنامه عمو ابی را
شفاف کرد. البته این مطالب رادر سایت هایی که به توصیه
مامان مهری سر میرنی نخواهی یافت.
تو دریکی از یادداشت های وبلوگت در ارتباط با وضعیت
پدرت می نویسی:
«چرا من نباید بتوانم پدرم را ببینم و با او وقت
بگذرانم؟»وادامه می دهی...
«چرا او باید در ایران مجبوس باشد؟ چرا نباید بتواند
ایران را ترک کند؟ اصلا چرا او می بایست ربوده می شد،
شکنجه و تحقیر می شد؟»
من هم به هنگامی که زندانی شدم ودر 4 ، 5 سالگی با
حودم ودر ذهن کودکانه ام این سئوال را تکرار می کردم:
چرا من نباید بتوانم پدرم را ببینم و با او وقت
بگذرانم؟
خوشبختانه وسرانجام، پدر پیر و در هم شکسته تو را این
جلادان رها کردند؛ تو امیدی در دل داری که او را بینی
ودر آغوش بکشی اما این رژیم مراو بسیاری کودکان دیگر
را، همه عمر ازاین لذت محروم کرد. متاسفم که تو هنوز
ودر سن جوانی جواب این سئوال را نیافته ای،امامن
برخلاف تو دیگر برایم شکی نمانده است که رژیم جمهوری
اسلامی وهمه جناح ها وباندهای آن ضد بشر ؛مستبد ؛ عقب
مانده،و آدمخوار هستند. پدر تو به هنگام ریاست جمهوری
خاتمی زندانی شد، شکنجه شد وربوده شد . چرا میخواهی
دولت خاتمی وهمه حامیانش را از مصیبتی که برای تو و
دیگر کودکان به سن تو آفریده اند تبرئه کنی ؟ خاتمی
واحمدی نژاد دو روی یک سکه هستند؛
احمدی نژاد، چهره بدون رتوش
خاتمی است. تا به این واقعیت نرسی؛ برای
سئوالهایت جوابی نخواهی یافت.
اگرمیخواهی در رهایی مردم اسیر ایران سهمی داشته
باشی، اگر میخواهی با وجدانی آسوده زندگی کنی ،خودت را
ازتفکر این خاله وعموهایی که نمونه هایی از میان آنها
را نام برده ای جدا کن. تو جوانی، سن تو سن پاکی
وصداقت است وراستگویی. این عمو وخاله ها وابسته به
باندهای یک رژیم سرکوب گر هستند، خودت را از این دام
خطرناک رها کن.برای هم نسل های مامان تو وآنها که شبه
اصلاحات قلابی رژیم را باور کرده بودند، اگر
میخواستنداز اندیشه اصلاح پذیری آخوند ها جدا شوند تا
حالا شده بودند. اما، زماته دیگر زمانه ای نبست که
بشود افکار ارتجاعی قرنهای های پیش را بزک کرد وزیر
عنوان اصلاحات گام به گام به جامعه ای در سال 2007
تزریق کرد، توباید به گونه دیگرهم نسلان جوانت حکومت
های دینی و فاشیست را در کلیت آن طرد کنی وآزادی را
بدون قید وشرط ، اما واگر وبرای همگان پاس بدار ی. بله
باید مجازات اعدام را
حتا برای سران حکومت های جلاد لغو کرد امالغو این
مجازات نمیتواند این معنا را بدهد که عاملان قتل
وجنایت را ارج بگذاریم وجایزه تقدیمشان کنبم. الان
خیلی از جوایز سازمانهای به اصطلاح خقوق بشری به کسانی
اهدا می شود که در جنایت های جمهوری اسلامی سهم داشته
اند. اما تا حکومت جمهوری اسلامی ساقط نشود، تا جانیان
وقاتلان وهم راههانشان و آنها که در بقای این حکومت
سرکوبگر نفش داشه اند در دادگاه عادلانه وبا برخورداری
از وکیلان مستقل با نظارت سازمان های مترقی محاکمه
نشوند در صورت محکومیت عقوبت نبینند. دریچه ای بسوی
روشنایی گشوده نخواهد شد. آنروز تو از مامان مهری
سئوال نخواهی کرد که چرا همه خاله هاو عموهایی که با
تو آشنایشان کرد اسمشان در لبست کسانی ثبت شده که در
ایجاد ، رشد وبقای جمهوری جهل وجنون وجنایت سهم داشته
اند؟
با بهترین آرزوها، یک دختر هم سن وسال تو .
*این
نامه را براساس کتابها وفیلمهایی که در ارتباط با
زندان وشکنجه ساخته ونوشته شده نتظیم کرده ام ،نامه
آزاده پورزند به مسعود بهنود رامی توانید در سایت خانم
آزاده پوررند با این
نشانی
http://azadehpourzand.blogfa.com
بخوانید.
بصیر نصیبی
-
16 اکتبر2007 زاربروکن /آلمان
|