You should install Flash Player on your PC

حرفها و خبرهای هنر و سینما (شماره 32)

  حرف ها و خبرها

  خانه نخست

 

حرفها وخبرهای هنر و سینما

Baby Doll* ( وبلاگ چشمان بیدار)

*خبرها ی سینمایی علی سیفی ایرلند

 

 

بیبی دال سناریوی فیلمی است از تنسی ویلیامز که در سال 1956 الیا کازان آن را کارگردانی کرده و به روی پرده آورده است. در حال حاضر پییر لاویل "بیبی دال" را برای تئاتر تنظیم کرده است و اکنون این نمایش تئاتر آتلیه به روی صحنه است. پیچیدگی رابطه "بیبی دال" دختر جوانی که درست پیش از مرگ پدرش، مجبور به ازدواج با مردی مسن و خشن شده است با ورود سیلوا واکارو مرد همسایه ای که داروندارش آتش گرفته پیچیده تر می شود و به اوج می رسد. صحنه های اروتیک و زیبای بیبی دال (زن - کودک) و واکارو (یک سیسیلی جوان و پر نیرو) و کشش غریبی که بین این دو پیش می آید به کارگرادانی هوشمندانه بنوا لاوین، لحظات موفق و قوی ای را با بازی ملانی تییره و زاویه گاله بر روی صحنه خلق می کند که تماشاگر زیبایی طبیعت و شور انسان را از یک سو و از سوی دیگر زخم میلهای سرکوب شده را به چشم می بیند. دیدن اجرای دلنشین بیبی دال را از دست ندهید.

بیبی دال تا آخر ماه ژوئن در تئاتر آتلیه به روی صحنه است.

Baby Doll به کارگردانی الیا کازان را روی گوگل با اینترنت ببینید (مدت فیلم 154 دقیقه)

 

2 حرفها وخبرهای سینمایی علی سیفی- ایرلند-

 *نگاهي كوتاه به برخي از فيلمهاي روز جهان:

 -1«ستايش»: فیلم ستایش، کار تازه  کارگردان نوآور کانادائی، «اتوم اگویان»،است که نمایش آن از اوايل ماه مي، در سینماهای آمریکا آغاز شد.سوژه فيلم، در واقع رجعتي است به تم و حال و هواي فیلمهای بیست سال پیش آگویان که ماجراي همه آنها، حول موضوع تاثير فن آوريها در وارونه کردن حقیقت و تاثیر آن در رابطه انسانها مي چرخند. در فیلم «ستایش»، پسری که پدر اردنی و مادر کانادائی اش را سالها پیش در تصادف ماشين از دست داده است، هویت دروغيني برای خودش می سازد. او به عنوان فرزند یک تروریست اردنی،  در کیف دوست دختر باردار کانادائی اش، بمب کار گذاشته بود تا هواپیمايی كه به مقصد اسرائیل مي رود را منفجر کند.

اتوم اگویان، در كارهايش، خیلی به تم ویدیو و تجسم فرزند از پدرومادر برگشته، به طوريكه در یکی از کارهای نخستينش که بيست سال پيش، خيلي مورد توجه قرار گرفت، ( Family Viewing)، پدری دوست داشت از زندگی خانوادگی و اتاق خوابش فیلم بگیرد ولی پسرش نگران مادربزرگ بود که در خانه سالمندان پيوسته جلوی تلویزیون می نشست. در آن فیلم، حقیقت ویدیو، حقیقت تلویزیون و حقیقت زندگی کنار هم به تصوير در آمدند. یا در فیلم دیگرش باز بیست سال پیش، (Next of Kin ) دوباره پسری است که به بگومگوهاي پدرمادر گوش می کند و روانپزشک از زندگی آنها ویدیو می گیرد. در بسياري دیگر از فیلمهای او، با موشكافي حقیقت ازجنبه هاي گوناگون روبرو هستیم که مسئله اصالت خاطره و هویت را به پيش مي كشد.

2-  synecdoche،  نيويورك: «كادن كتارد(فيليپ سيمور افمن)»، كارگردان تئاتري است كه اوضاع بروفق مرادش پيش نمي رود، همسرش «ادله» (كاترين كيينر) او را ترك كرده،رابطه اش با «هزل» (سامانتا مورتون) ، زن صندوقدار ، به سردي گراييده و بعلاوه او از يك بيماري سختي رنج مي برد. كادن پس از دريافت يك كمك اهدايي قابل توجه از يك سازمان خيريه،تصميم به ترك تئاتر محلي اش مي گيرد و مي خواهد شاهكارش،( پروژه اي برپايه واقعيت وجودي در اين دنياست كه در يك انبار بزرگي در مركز نيويورك مي باشد) را خلق نمايد. با رسيدن يك هنرپيشه زن،«ميليسنت» (دايانا ويست) ، ممكن است اين شانس به كادن دست دهد كه او آنچه را كه سخت به آنها نيازمند مي باشد، بدست آورد.نويسنده فيلمنامه و كارگردان فيلم، «چارلي كاوفمن» مي باشد

-3 «روزهاي دور»: يك خدمتكار 19 ساله شهري به نام «پل كارتي(نيكي بل)»، مادرش را سال قبل از دست داده، با پدر غمگين و خواهر حساس و زودرنجش در منطقه حومه نشيني كه طبقه متوسط جامعه در آان سكني دارند، زندگي مي كند.پل ظاهري زيبا دارد و پسري زيرك، شوخ، بامزه و كله شق است.او مي خواهد به دسته «پك»،كه يك گروه اوباش فوتبالي(هوليگانها) بدنام است، بپيوندد، انها با موهاي كوتاه،شلوار جينهاي لويس، پيراهنهاي فرد پري و كفشهاي اديداس، متمايز هستند.او اين شانس را با دوستي با «الويس(ليم بويل)»، يك عضو محترم ولي جنجالي پك بدست مي آورد.اما زماني كه پل از وارد شدن به اين گروه، نا اميد مي گردد، الويس مي كوشد تا با اين دسته، فاصله بگيرد.هرچه پل، تاثيرش بر باند افزايش ميابد، رفتار الويس، به گونه اي خطرناك غير معقول مي گردد و دوستي آنها در آستانه از هم پاشيدن قرار مي گيرد.نويسنده سناريوي فيلم،«كوين سمپسون» و به كارگرداني «پت هلدن» مي باشد كه محصول كشور انگلستان است.

-4 «فرشتگان و اهريمنان»: کارشناس مذهبی «هاروارد»، «رابرت لنگدون» (تام هنکس)، یکبار دیگر در میابد که نیروهایی که ریشه در تاریخ باستان دارند، درصدد پیاده کردن یک توطئه جنایت آمیزی هستند.لنگدون، از تجدید قدرتمندترین نیروی نهفته وتعصبي تاریخی به نام «ايلومينيتي» كه اعضاي آن با هم پيمان برادرخواندگي بسته اند، و براي دشمن قسم خورده خود،«کلیسای کاتولیک»،يك تهدید خطرناك هستند، آگاه می گردد.در «رم»، لنگدون، به نیروهایی به رهبری «ویتوریا وترا»(ایلت زورر)، یک دانشمند معما برانگیز ایتالیایی می پیوندد.رابرت و ویتوریا، سفر مخاطره آمیزی را از میان کلیساهای جامع متروک، دخمه و سردابه ها، غارها و تابوتها، وهمچنین مرموزترین طاق و گنبد روی زمین را آغاز می کنند و تا 400 سال،  سمبلها و نشانه های باستانی را ردیابی می کنند، همان نمادها و علائمی که تنها امید واتیکان برای زنده ماندن، به شمار می روند. فیلمنامه بر پایه رمان «دن براون»، و به کارگردانی فیلمساز دیرین و کارآزموده هالیوود،«ران هاوارد»، می باشد که اخیرا به خاطر فیلم «فراست/نیکسون»، نامزد اسکار شد.

*گفتگوي ويژه با«كوين سمپسون»

.نويسنده سناريوي فيلم،«كوين سمپسون» و به كارگرداني «پت هلدن» مي باشد كه محصول كشور انگلستان است

نويسنده فيلمنامه فيلم «روزهاي دور( (AWAYDAYS»،در گفتگويي  کوتاه درباره داستان اقتباسي اش توضيحاتي داده است كه با هم برگردان فارسي آن را مي خوانيم:

س :به عنوان يك هوادار كتاب، من خيلي خوشحالم كه بسياري از صحنه ها و شخصيتهايي كه در فيلم هستند،دقيقا همانگونه ای كه تصورشان را مي كردم، مي باشند...

اين يكي از امتيازات درگير شدن در دو سوي مراحل كاري مي باشد.اين يك كار عالي است كه بتوان به جزييات، همانند روح كتاب وفادار ماند.در يك اقتباس ادبي،برخي از جزييات كتاب، بد پيش مي روند.صحنه موريس رقاص، نزديك به 40 نفر را درگير خودش مي ساخت.در انتها شما ملاحظه مي كنيد كه تقدسي در حال هتك حرمت شدن است.

ايا وسوسه اي  براي به روز كردن داستان بود، به طوريكه ان را به صورت يك داستان معاصر درباره جنايت با چاقو و بريتانياي شكسته در بياورند؟

ج :يك وسوسه درحدود 5 سال پيش بود،انزمان شبكه 4 گفت كه انها خيلي علاقه مند مي شدند اگر ما مي توانستيم يك رابطه اي  براي به روز كردن آن پيدا كنيم.من خودم و تهيه كننده در آن زمان درباره اين موضوع صحبت كرديم.اما ما هردو احساس نموديم كه باارزش بودن زمان، يكي از چيزهايي است كه داستان را مي سازد.ان همراه مي شود با موزيك، مدهاي بي نظيري كه امروزه هنوز طنين انداز مي شوند و طلوع «داچر ارا» و انعكاسهاي ان.ما بزيركي از جنايتهايي كه با كارد، در بريتانياي جوان، در حال برخاستن و سربركشيدن و تبديل دوباره ان به يك مسئله بزرگ است، اگاه مي شويم.اما اين در ذهن من از يك ديدگاه موضوعي نشات نمي گرفت.

س:رابطه وخيم ميان كارتي و الويس كمي در فيلم متفاوت مي باشد...

ج :بله، در روايت داستاني از كارتي، او كمي برتر مي باشد.فيلم  ديناميك ميان خودش و الويس را تغيير مي دهد و اينكه چگونه تعادل قدرت ميان آنها جابجا مي شود،نمايش يك آگاهي از آنچه كه اين دو جوانك غيرقابل پيش بيني را براي مايه گذاشتن به يكديگر جذب مي كند.

س :فيلم، داراي صداي قديمي مي باشد شامل چهار آهنگ از «التراوكس».

ج :من يك ارزوي واقعي براي اصلاح التراوكس نخستين داشتم.انها ذاتا خيلي از نوع موسيقي بوهاميان، اندرگراند (هنري كه اواخر دهه 70  جريان داشت)، بود.من واقعا خوشحالم از اينكه انها را دراينجا دارم.در نمايشهاي اوليه، هركسي واقعا خوب جواب داد، مي پرسيدند: ان چه گروهي بود؟ جاي اميد است كه مردم دوباره ميراث انها را ازمايش كنند.

*گزارش هنري

پايه گذاران  هنر-صنعت سينما:

«لوييس برت ماير» كسي كه به عنوان پايه گذار شركت «ام جي ام» يا «متروگلدن ماير» شناخته شده، داري زندگي پرماجرا و فراز و نشيبي بوده است.او در يك خانواده يهودي در شهر «مينسك»(امروزه پايتخت بلاروس ) زاده شد.در زمان امپراتوري روسيه، مينسك، يكي از استانهاي ان كشور بود.انزمان لوييس در حاليكه هنوز خردسال بود، بهمراه خانواده اش به شهر «سنت جان، نئو برونزويك» در كانادا مهاجرت نمود و در انجا به تحصيل پرداخت.پدرش يك كار در زمينه فلزات قراضه اغاز نمود.لوييس ب. ماير، در پست رياست استوديويي، ام جي ام را به منظور موفق ترين استوديوي تصاوير متحرك در جهان، راه اندازي نمود و به سرگرمي سالم باورمند بود.ماير به سرعت پله هاي ترقي را طي مي نمود تا جاييكه به عنوان رييس حزب ايالت كاليفرنيا برگزيده شد. تنها بحران شديد اقتصادي كه از سال 1930 به بعد اغاز گشت، موجبات ايجاد اختلافاتي شد.ماير چندين بار با «اروينگ تالبرگ»، مدير توليد برخورد پيدا كرد، وسرانجام تالبرگ را در سال 1932 درحاليكه از حمله قلبي رهايي يافته بود، از سمتش بركنار كرد.در سال 1929،اختلاف ماير با «نيكلاس شنگ»،يكي از مديران استوديو، اشكارگشت. ماير دريافت كه بدون اطلاع او، ام جي ام، به فاكس فروخته شده است.دليل اختلاف او با تالبرگ هم از همينجا اغاز گشت.گاهي وقتها هم از تمجيد مطبوعات از تالبرگ، خشمگين مي شد و به ان حسادت نيز مي نمود. مايرمي گفت:« مغز متفكر استوديو منم نه تالبرگ.»درضمن ماير از خيانت معامله تالبرگ با فاكس، عصباني بود و هنگاميكه تالبرگ مرد، ماير در مراسم ختمش گفت:«خداوند يار من است نه؟!»

 تا سال 1948 در نتيجه پيدايش تلويزيون و تغيير علائق و سلائق مردمي، «ام جي ام»، ازتب وتاب افتاد.روزهاي پرشكوه ام جي ام مانند ديگر استوديو ها به پايان رسيد، به اين علت كه دادگاه عالي تصميم گرفت كه ارتباط  ميان استوديوهاي فيلمسازي با سالنهاي نمايش فيلمها را قطع كند.درسال 1947،به برخي از بازيگران و كارگردانان هاليوود، انگ كمونيست زده شد.

لوييس، در زندگي خصوصي اش، داراي يك سلسه روابط عاشقانه ايي بوده است. او از ازدواج نخستش با «مارگارت شنبرگ» دو دختر داشت، هردو دخترش با افرادي از اهالي سينما ازدواج نمودند كه يكي از دامادان در ساخت فيلم بربادرفته نقش داشت. اما مايرخود سالها پس از ازدواجش با مارگارت،رابطه زناشويي اش به سردي گراييد. ماير كه خود زماني ديگران را به خاطر خيانت، سرزنش مي كرد، حال خودش به خيانت روي اورد. بعد از انكه برت دريافت همسرش ديگر به رابطه جنسي علاقه ايي ندارد، به دنبال زنان و دختران بسياري رفت و حتي عاشق يكي از رقاصه ها به نام «ان ميلر» شد.اما از او جواب شنيد كه وي در حال ازدواج با فرد ديگري است.انگار دنيا براي لوييس به انتها رسيده بود.علت اينكه ماير به سراغ زنان بسياري مي رفت، گويا نمي توانست تنهايي را تحمل كند، و اين خصلت بيشتر ادمهاي قدرتمند مي باشد.يكي از نوه هايش درباره ويژگيهاي اخلاقي او مي گويد:«او بيشرمانه از مردم استفاده مي كرد.، انتظار داشت كه هنگام جشن تولدش، همه برايش هدايايي بياورند.در واقع اين مراسم را براي همين منظور برگزار مي كرد.»بسياري از هنرمندان مانند «اسپنسر تريسي»،«كلارك گيبل»،«كاترين هپبورن»،«جين هارلو»،«جودي گارلند»و... موفقيت خود را مديون ماير و ام جي ام هستند.انان فيلمهاي بسيار موفقي با اين كمپاني داشتند.در زمان جنگ، ام جي ام، فيلمهاي «لنگر بالا امده» و «دماغه والتان» را توليد نمود.ولي خود برت، كه موسس ان شركت بود، سرانجام توسط عوامل ان، رانده شد.شايد يكي از دلايل رانده شنده ماير، به خاطر اين بود كه مدبران استوديو، پي برده بودند كه ديگر ماير نمي دانست مردم چه فيلمهايي را مي خواهند.گويا «ام جي ام»، پي برده بود كه ديگر با برت موفقيتي نخواهد داشت.ماير خيلي از طرد شدنش، رنجيده خاطرشد و مي خواست تلافي كند و دوباره در قدرت را در ام جي ام بدست گيرند.او پشت پرده مي كوشيد تا سهام بيشتري را بخرد.همچنين در پي ان بود تا صنعت بازار تسلط پيدا كند. اما در اين زمان بود كه ديگر ماير ان قدرت و توانايي جسمي قبلي اش را نداشت و پير وسخت بيمار شده بود، ريه هايش هم چرك كرده بودند. زماني كه ماير درگذشت، اسپنسر در وصف او مديحه سرايي كرد.ماير در فيلمهايش، دنياي رويايي نشان مي داد، او مي خواست نشان دهد كه ستاره هايش همانگونه كه در فيلمهايش، مانند قديسان رفتار مي كنند، عمل مي كنند.در حاليكه در عالم واقعيت، اينگونه نبود و در ام جي ام، روابط نامشروع بسيار بود، و بودند ستاره ها و عوامل سينمايي كه در ان واحد با چند زن هم اغوش مي شدند.بعلاوه رسواييهاي ديگري نيز بود كه دامنگير استوديوي برت را گرفته بود.مي گويند كه گيبل، يك نفر را زير گرفت و كشت، اما پليس خصوصي مسئله را خاتمه داد.به نظر مي رسيد حضور افرادي مانند گيبل،براي ام جي ام، با اهميت تر از تحمل رسواييهايشان بود.لوييس، بر بلندپايگان بسياري نفوذ داشت،يكروزاو نمايندگان كنگره را دعوت كرد تا از طرح سينمايي اش ديدن كنند. يكي از دوستان صميمي اش،«هربرت هوفر» بود كه ماير از حاميان او بود.هوفر در سال 1929، براي رياست جمهوري برگزيده شد.به گفته برخ از دوستانش، ماير كه همواره در فيلمهايش، به دنبال نمايش شاديهاي مردم با پاياني خوش بود، خودش سرانجامي اندوه بار پيدا كرد.اوكه مي دانست زندگي بيشتر مردم، پر از اندوه و ناملايمات است، مي كوشيد در فيلمهايش، روياهاي مردم را به واقعيت مبدل سازد.امروزه نام خيلي از فيلمها با نام ماير اغاز مي گردد.در دوره اقتصادي كه همه سختي مي كشيدند، ماير با توليد فيلمهايي مانند: «گراند هتل»، فيلمهاي سرگرم كننده و  بوجود اورد.فرون بر اين فيلمهاي موزيكال نشان تجاري نيز توليد كرد.