You should install Flash Player on your PC

حرفها وخبرها (نشریه شماره 25)-

حرف ها و خبرها

خانه نخست

حرفها وخبرها (نشریه شماره 25)

کتاب سلمان رشدی به فیلم تبدیل میشود

1-حرفها

 جهنم مسخ کننده، هالیوود یا جمهوری اسلامی،کدام یک؟

اشک تمساح روزنامه کیهان. علی سیفی ایرلند، گفتگوی وین ونگ کارگردان «یکهزار سال دعای خوب» با بیژن تهرانی.

محمد حسین صفارهرندی، وزیر ارشاد دولت محمود احمدی نژاد:"اگردنبال ایده ال مطلق باشیم، در سینماها بسته خواهد شد

)از سایت نیمروز11مرداد 1387(."

صفارهرندی درباره حضور بازیگران ایرانی در هالیوود گفته است:"اکر کسی قا نون را زیر  پابگذارد، خودش نیز زیر پا گذاشته خواهد شد.

)از سایت بی بی سی 28 مهر 1387(

!کیهان:"قاچاق هنرپیشگان ایرانی به هالیوود پروژه دیگر ناتوی فرهنگی

کیهان:" طبق آمار سازمانهای جهانی، سالانه بیش از هشتصد هزار زن و دختر از سراسر جهان به امریکا قاچاق میشوند و برای فاحشه گری اجیر میشوند و دست اخر وقتی تاریخ مصرفشان به سرامد، در گرداب اعتیاد و مواد مخدر جان می بازند، برخی از جامعه شناسان بین المللی، کشاندن زنان و دختران به هالیوود را نیز از گونه همین نوع قاچاق میدانند.ای کاش انا نی که برای سراب هالیوود ترک اب و خاک کردند، و بر خلاف همه ارزشهای ملی و سنتی خود، با ظاهری هویت باخته در قفس شیشه ای رسانه های وابسته به هالیوود، به نمایش و خوش رقصی میپردازند، حداقل فیلمهای متعدد مستند و داستانی را که خود فیلمسازان معتبر امریکایی در مورد باتلاق هالیوود ساخته اند می دیدند و لحظه ای در انها تدبر میکردند.فیلمهایی که این کارخانه رویاسازی امریکایی را به مثابه جهنمی مسخ کننده به تصویر کشیده اند. ایا این افراد از پایه های هالیوود و مکانهای بدنامی همچون "هالیوود لند" اطلاعی ندارند که سالهای سال است سبب رسوایی استودیوهای فیلمسازی در عرصه رسانه های بین المللی بوده و هست؟

ایا نمی دانند که حتی برسر مشهورترین هنرپیشگان این کارخانه توهم سازی که خواستند ذره ای به ساز سردمداران ان نرقصند چه امد؟قتل مرموز هنرپیشگانی مانند :مریلین مونرو، بروسلی،براندن لی،الیزابت شورت،جودی گارلند  و...

پس از گذشت سالیان دراز هنوز در پرده ابهام باقی مانده است."

)به نقل از روزنامه کیهان مندرج در سایت ایرانین یوکی 21 مهر1387(

 اگر کسی تا به حال هالیوود و جامعه امریکا را ندیده، و با جرثومه ای به نام جمهوری اسلامی هم اشنایی نداشته باشد، و مطالب بالا را هم بخواند، گمان خواهد کرد که امریکا، سرزمینی است که انسانها به فساد وتباهی کشیده می شوند،ولی کشورایران جای بهشت و اتوپیایی(ارمان شهر) است که سردمداران ان، انسانهایی بسیار دلسوخته، مهربان و پاک نیت می باشند. اما دیگر امروزه پس از گذشت سی سال از روی کار امدن این رژیم، و با نگرش به کارنامه بسیار سیاه اعمال ان چه در داخل و چه در خارج کشور،پرده ها برافتاده ونه تنها مردم ایران، که جهانیان پی به ماهیت فریبکارانه و ارتجاعی ان برده اند. در اینجا بایسته میدانم که این نکته رامتذکر شوم که هدف من دفاع از امریکا نیست وبلکه روی سخن من با کارگزاران حکومتی است که نه تنها در هیچ زمینه ای از جمله هنر، کوچکترین اقدام مثبتی انجام نداده و ذره ای نکوشیده اند تا مشکلات جامعه را حل و فصل کنند، که تازه عامل اصلی بدبختیهای مردم ایران بوده اند، ولی اینچنین با وقاحت هرچه تمامتر، از دولتهای کشورهای دیگر و سیاستهایشان خرده می گیرند.

سخن در زمینه شیادیهای رژیم انقدر پر دامنه است که از حوصله این نوشتار خارج است و من تنها می خواهم از دریچه سینما به ان نگاهی انداخته و سخنانی که که کیهان شریعتمداری گفته را بررسی کنم.نخست بایستی توجه نمود که شریعتمداری که مدیر این روزنامه است، خود یکی از بازجویان و شکنجه گران به نام می باشد.

همچنین صفار هرندی وزیر ارشاد کنونی،نیز یک جنایتکار با سابقه است.رییس جمهور این رژیم هم که در معرفی اش همین بس که با نام تیر خلاص زن به زندانیان سیاسی، شهرت دارد و در زمینه ترور مخالفان حکومت در خارج کشور(مانند عبدالرحمان قاسملو) هم دست داشته است.

خب مملکتی با اینچنین کارگزارانی خادم در راه آدم کشی که کشتار مخالفان و تجاوز به ناموس آنان را روا ومقدس میشمارد،ان مملکت گلستان است (!) ، و البته میتوان به این کلکسیون پرافتخار(!) باز هم اینگونه افراد مخلص(!) افزود، کسانی مانند کردان وزیر کشور با ان مدرک قلابی اش،مرتضوی دادستان کل تهران و معروف به قصاب مطبوعات ، قاتل زهرا کاظمی(خبرنگار ایرانی-کانادایی)، گلستانی، امام جمعه تویسرکان با آن شاهکارش(فیلم سکس با یک زن شوهردار) ،پاسدارزارعی رئیس برکنارشده نیروی انتظامی که او هم همانند گلستانی شیرین کاری داشت(او را هم با وضعی افتضاح با چندین زن عریان در خانه ای گرفتند که البته پس از مدتی رهایش ساختند، اما اگر کسی دیگری بود، مسلما سنگسار شده بود). در ضمن کیهان، هالیوود را جایی می داند که زنان و دختران را به فحشا می کشند.پس چطور یک کلمه در باره باندهای قاچاقی که در ایران فعال هستند و دختران ایرانی را برای روسپیگری به کشورهای عربی و پاکستان می برند که خود سردمداران رژیم هم دراین قضایا دست دارند،چیزی نمی گوید؟

اما جالب تر اینجاست که همه این اعمال زیر نام اسلام انجام می گردد.

  حال ببینیم جمهوری اسلامی اصلا به هنر به ویژه سینما تا چه اندازه ارزش قائل بوده و هست، نخست باید گفت که خمینی از همان روزهای اغازین روی کار امدنش، سینما را برابر با فاحشه خانه دانست.صفارهرندی هم برای انکه ارادتش را به امام دجالش نشان دهد، می گوید که اگر دنبال ایده الها باشیم، بایستی در سینما ها را ببندیم.پس سیستمی با این رویکردضد هنری اش، به وضوح ماهیت ارتجاعیش را، به نمایش می گذارد.ولی چگونه شد که سینما ها همچنان باز ماندند؟!،این دیگر برمی گردد به وجه فریبکارانه و سیاستهای شیادانه رژیم.بدین گونه که جمهوری اسلامی دریافت که از سینما میتواند در راستای اهداف شوم اش، استفاده های ابزاری-سیاسی کند.همانگونه که گوبلز وزیراطلاعلت هیتلر، انجام می داد.با این توضیح که فیلمسازان می بایست در چهارچوبهای مشخص شده از سوی دولت، که برخلاف منافع نازیها نبود و بالعکس بهره های تبلیغاتی هم برایشان داشت، فیلم بسازند.همان شیوه ای که امروزه شاهد ان هستیم که چگونه جمهوری اسلامی پیاده کرده ومی کند تا موجودیت ننگینش را تثبیت کند.در کدامین یک از فیلمهای ساخته شده در دوران سیاه این رژیم، کلیت ان زیر سوال رفته؟ کدامین منتقد توانسته ازادانه دیدگاههایش را بگوید؟بر این پایه بایستی توجه داشت که هدف از فیلمهای ساخته و پرداخته کارگردانان حکومتی، تنها و تنها برای دور نگاه داشتن اذهان عمومی از اصل واقعیات و انحراف ان از ریشه مشکلات اجتماعی بوده است و بس.

 بازیگرانی هم که اخیرا به هالیوود رفته اند، همانا با مجوز وزارت ارشاد و تا جاییکه بر پایه موازین حکومت  باشد، برای بازی رفته اند نه چیز دیگر. بهترین گواه برای این سخن، همین گفته صفارهرندی است که خطاب به ان دسته از بازیگران شاخ و شانه کشیده که اگر کسی قانون(بخوانید قوانین ارتجاعی رژیم) را زیر پا بگذارد، خودش نیز زیر پا گذاشته خواهد شد.

در برابر ان بازیگرانی که حاضر شدند با این حکومت علی رغم همه فشارها و سانسورها همکاری کنند، گروهی از بازیگران هم بودند که با همه عشق و دلبستگیهایی که به میهنشان وکارشان داشتند، ناگزیر به کوچ شدند تا وجدان و شرفشان را با بازی در فیلمهای تبلیغاتی -صادراتی و بی محتوای جمهوری اسلامی معامله نکنند. بازیگرانی چون پرویز صیاد، رضافاضلی وفریدون ژورک، که در این راه تا پای جان هم پیش رفتند. اولی به خاطر ساخت فیلمهایی چون “سینما رکس ابادان” و “صمد به جبهه میرود”، تهدید به مرگ شده و دومی فرزندش را درلندن، در انفجاری که تروریستهای اعزامی ملایان عامل ان بودند، از دست داد. فریدون ژورک هم، دو پسرش در ایران بدست جمهوری اسلامی کشته شدند و خود جان سالم به در برد.یکی از پسران ژورک، به خاطر تهیه فیلمی از یکی از سران سپاه که به فساد اخلاقی الوده بود ، جانش را از دست داد.

در ضمن سوسن تسلیمی را هم نبایستی فراموش کرد که به خاطراعمال محدودیتها و سختگیریهای فزاینده رژیم برسینماگران، بویژه زنان بازیگر، ایران را ترک کرد و سالهاست که مقیم سوئد می باشد.

بنا براین، بایستی از کیهان پرسید که حکومت چه گلی به سر هنرمندان و بازیگران زده و چه ارج و قربی برایشان گذاشته که اکنون از هالیوودایراد میگیرد؟

مرتضی حنانه، اهنسگساز معروف سینمای ایرانی،که به بیماری سختی مبتلا بود، و می بایستی برای مداوا به خارج می رفت، به خاطر ساخت یک اهنگ انقلابی، با کارشکنیهای رژیم مواجه گشت و اجازه خروج نیافت و متاسفانه در گذشت. حسین پناهی در اوج بی پناهی و عدم حمایت دولت، فوت شد. منوچهر نوذری که عمری در صدا سیمای رژیم کارکرده بود، در واپسین روزهای زندگیش و در حالیکه سخت بیمار بود، چون دفترچه بیمه درمانی نداشت، برای بستری شدن در بیمارستان با مشکل مواجه گشت.و با کمک یکی از پزشکان آنجا بود که او را بستری کردند. بعلاوه نوذری از اینکه او را به یک مراسم بزرگداشت هنرمندان دعوت نکرده بودند، و همچنین بابت عدم پرداخت دستمزدش برای سریالهایی که بازی کرده بود، گلایه نمود.رضا ژیان هم پس از بازگشت به ایران از امریکا، به مرگ زودرس دچار شد.افرادی مانند فردین که نامه های طویل نوشتند و از گذشته سینماییشان ابراز پشیمانی نمودند، هرگز اجازه بازی نیافتند.

اگر به قول کیهان مرگ بازیگرانی چون مرلین مونرو و بروس لی در هاله ای از ابهام است، آن چه که در مورد سینماگران ایرانی چه داخل و چه خارج گفته شد که عین واقعیت است.هیچ فرقی نمی کند، سینماگران ایرانی چه در ایران باشند،چه نباشند،از دست شما رهایی نداشته و نخواهند داشت.شما که سالهاست ارزشهای انسانی را زیر پا گذاشته اید و می گذارید.شما که علنا فیلمسازان و بازیگران را کشتید و می کشید یا دق مرگ می کنید، حتی انانی که عمری در خدمتتان بودند.محسن مخملباف هم که چند سالی است مقیم فرانسه شده، ادعا نموده که قصد کشتنش را داشته اید(اگرچه به نظر می آید که این یکی بیشتر یک شوی سیاسی-هنری باشد تا واقعیت )، داریوش مهرجویی که از فیلمسازان حکومتی به شمار می آید،فیلم «علی سنتوری»اش را توقیف کردیدو بلایی به سرش اوردیدکه ناامیدانه بگوید:”دیگرنه علاقه ای و نه توانی به فیلمسازی ندارم» به هر روی روشن است که اشک روزنامه کیهان اشک تمساح است نه دلسوزی. علی سیفی

 

مصاحبه باوین ونگ کارگردان یکهزار سال دعای خوبه

در شماره 23 ما مصاحبه نشریه انگلیسی زبان cinemawithoutborder را با خانم ویدا قهرمانی منتشر کردیم. این گفتگو به دلیل حضور موفقیت آمیز خانم قهرمانی در فیلم یکهزار سال دعای خوب اثر بن ویگ انجام شده بود .این بار نیز گفتکوی بیژن تهرانی مدیر سایت مذکور با و ین ونگ را  میخوانید.

وین ونگ، یک کارگردان کارکشته و حرفه ای سینمای امریکا است که متولد هنگ کنگ بوده،و شهرت عمده اش مدیون موشکافی و بررسی مسائل هویتی جامعه یهودیان اسیای شرقی در فیلمهایی مانند " کلوب خوشبختی و شادی" است، اما او کارگردان فیلمهای "دود"، "اخرین تعطیلات"،و"دوشیزه ای در مانهاتان" نیز می باشد.فیلم تازه او با نام "یکهزار سال دعای خوب" پس از نمایش در فستیوال تورنتو در سال گذشته، در19 ماه سپتامبر 2008  در امریکا اکران شد.

بیژن تهرانی:فیلم شما با نام "یکهزار سال دعای خوب" دارای لایه های گوناگونی می باشد،چگونه ایده این فیلم به ذهنتان خطور کرد؟ایا آن بر پایه واقعیات می باشد یا تماما داستانی است؟

 

وین ونگ: خب، آن در واقع بر پایه یک داستان کوتاه  نوشته یوان لی بود، که شخصیتهای داستانی اش برگرفته از آدمهایی بود که او در باره یشان شنیده یا با آنها ملاقات داشته است. زمانی که من آن کتاب را می خواندم، برخی از تجربیاتی که در زندگی ام داشتم ، برایم تداعی می شد.تجربیاتی چون: امدن به امریکا از هنگ کنگ و رفتن به مدرسه،یادگیری زبان و اشنایی با فرهنگ جدید،تفاوتهایی که میان من و پدرم وجود داشت هنگامی که او بر این مسائل فائق امد . و ایده زبان، که بعضی وقتها شما احساس می کنید با کسی، در چیزی شریک می شوید که زبان معمولی ندارد، و این قبیل چیزها مختص من بود زمانی که کتاب را می خواندم.

ب ت:این بسیار کار دشواری است در یک چنین فیلمی با آنچنان کاراکترهایی که موضعگیریهای تندی دارند، با اجتناب از هرگونه قضاوتی، اما شما خیلی زیرکانه و با ظرافت از داوری کردن شخصیتهایتان پرهیز کردید، چگونه این کار را به انجام رساندید؟

وو:خب، من چنین کسی نیستم، شاید ده سال پیش بود که با یک کارگردانی گفتگو می کردم،او به من گفت که همیشه با شخصیتهایتش احساس همدردی می کند، حتی اگر انها شیطان باشند.و گفت که نهایتا تو مجبوری که کاراکترهایت را بشناسی و بفهمیشان، به خاطر خوبیها و بدیهایشان،و نه قضاوتشان.ان حرف خیلی به من اثر کرد،شخصیتهای من نیز اینچنینند.و بنابراین زمانی که من با کاراکترهایم در روی صحنه رفتار می کنم، توجه دارم که انگونه موضع بگیرم. پس من نقاط ضعف و اسیب پذیریشان رامی بینم ، وباید انها را درک نموده و باانها کار کنم.

ب ت:شما همچنین برخورد فرهنگها را به نمایش گذاشته اید، نه فقط فرهنگهای گوناگون از ملیتهای مختلف، بلکه فرهنگی از یک نوع و یک خانواده، تا چه حد برخورد این نوع فرهنگ در میان جامعه مهاجرین در امریکا وتضاد فرهنگ نسل گذشته با نسل جدید واقعی به نظر می رسد؟

وو:خب، باید بگویم که خیلی معمول.مگر اینکه والدین خیلی روشن بین بوده و تماما امریکایی شده باشند.انجا هنوز یک سنت و فرهنگ گذشته ای بوده و راس ان ،چیزی هست که کار را سخت تر می کند،وان در صورتی است که هردوی انها درقالب یک انقلاب فرهنگی فرو روند که تاثیر بزرگی بر روابط گذشته اشان داشته است،که هرگز نتوانسته اند از ان رهایی یابند.هرچه قدر هم که انها می کو شیده اند که ان راپس رانده و با ان برخورد کنند، همچنان وجود داشته.پس بر این پایه، کنار تفاوتهای فرهنگی و نسلی، تجربیات مشترکی نیز هست که بسیار نیرومند می باشند.

ب ت: ارتباط میان شخصیت اصلی شما"اقای شی" با خانم ایرانی مهاجر"مادام" خیلی جالب است،حتی هنگامی که ان دو به سختی با یکدیگررابطه برقرار می کنند،و از دو فرهنگ کاملا متفاوت می باشند، با این حال زمینه های مشترکی پیدا می کنند،ایا این در داستان اصلی هم به همین صورت است؟

وو:این هم در داستان اصلی و هم به عنوان پایه اصلی ان بوده.یوان خیلی به مشترک بودن تجربیات ان دوکه از گذشته برجای مانده، علاقه مند بوده است.برای نمونه اقای شی،و تجربیاتش با انقلاب فرهنگی، و مادام با انچه که در ایران و 8 سال جنگ رخ داد. هر دو دختر دارند و احساساتشان اینست که ممکن بود دخترانشان را در جریان انچه که در گذشته رخ داده، از دست بدهند.با انکه ارتباط کلامی انچنانی میانشان دیده نمی شود، ولی  ان تجربیات را هم احساس و هم با یکدیگر شریک می شوند،و این میانشان معمول می باشد.ُ

ب ت: بازیها در فیلم فوق العاده است،بویژه دختر جوانی که نقش ییلان را بازی می کند،همچنین هنری  که نقش اقای شی را ایفا می کند.تا چه اندازه شما بازیگرانتان را راهنمایی می کنید و چگونه توانستید از انها چنین بازیها ی زیبای و طبیعی بگیرید؟

وو:خب، اول از هر چیزی، من همواره بر این باور بوده ام که شما می بایستی از بازیگرانتان بازیهای درستی بگیرید.من فکر می کنم که هنری 0 که نقش اقای شی را بازی می کند، تجربیات خودش را دارد که بسیار نزدیک به کاراکترمی باشد.همچنین ویدا قهرمانی که نقش خانم ایرانی را بازی می کند "مادام"، نیز چنین تجربیات نزدیکی دارد.پس این اولین گام بزرگ به شمار می رود.دومین گام، این است که شما با بازیگرانتان سخت کار کنید، که این به منزله ان نیست که انان در حال بازی هستند،بلکه می کوشند تا به درستی بفهمند که صحنه، براستی چیست.و تلاش می کنند که ان رابنمایانند،و انگاه انان نشان می دهند که می توانند بازی کنند.من همواره به بازیگرانم می گویم که سعی کنید که بیش از هر چیز دیگری،یک شخصیت باشید.پس برای من هدایت بازیگران،به معنای رساندن انان به مرکز صحیح ان لحظه می باشد.

ب ت:ایا برای اینده برنامه ای دارید؟

وو:من همزمان در حال کار روی برخی چیزها هستم،اما یک کتاب خیلی جالبی که من دوستش می دارم در باره یک زن جوان چینی است که در لندن زندگی می کند.نام کتاب هست:"لغت نامه چینی-انگلیسی کنسیس برای عاشقان،نوشته اکسیالو قو".ان کمی بیشترروی روابط عشقانه متمرکز است ،ولی در عین حال با چیزهای مشابه ان نیز سروکار دارد.

 

www.cinemawithoutborders.com

و

خبرها

با همکاری علی سیفی

رابرت دنیرو و ال پاچینو بار دیگر در کنار هم.

*دو ستاره معروف ایتالیایی الاصل سینمای هالیوود، رابرت دنیرو و ال پاچینو، پس از فیلمهای ارزشمند و به یاد ماندنی "پدر خوانده" و "حضورداغ" بار دیگر و اینبار در فیلمی به نام "قتل درست یا برحق" به کارگردانی جان اونت ظاهرگشته اند.فیلمنامه ان توسط راسل گویرتز نوشته شده است.داستان فیلم از این قرار می باشد که دو کاراگاه کارکشته و قدیمی شهر نیویورک به نامهای دیوید"روستر" فیسک( ال پاچینو) وتام "تورک"کوان(رابرت دنیرو)، تصمیم می گیرند تا با همکاری یکدیگر برای کشف رابطه احتمالی میان جنایتی که اخیرا رخ داده با پرونده ای که گمان می کردند سالها پیش ان را بسته اند، بکوشند.

نکته در خور نگرش اینجاست که دو کاراگاه در جریان پیگیری دو پرونده، با قتلهای بعدی روبرو گشته و متوجه یادداشتهایی می شوند که قاتل از خود کنار قربانیانش به جای می گذارد تا جنایاتش را با انها توجیه کند.ایا یک قاتل زنجیره ای عامل این قضایاست؟ پس ان کسی که پشت میله های زندان است، کیست و ایا او براستی بیگناه می باشد؟ "

*جشنواره سینمای فرانسه در دوبلین

در ایرلند جنوبی نیز بمانند بسیاری از کشورها، هر از گاهی جشنواره های گوناگونی مانند «دوبلین فیلم فستیوال” برگزار میگردد که فیلمهای مختلفی از کشورهای جهان را به نمایش می گذارند.در ماه نوامبر امسال هم،یکی از سینماها،فستیوالی به نام «فستیوال فیلم فرانسه» داشت که طی ان، فیلمهای گوناگونی از سینمای فرانسه به روی پرده رفت.

حال با هم نگاهی می اندازیم به برخی از فیلمهای به نمایش در امده :

ساگان:این فیلم در واقع یک سریال کوتاه دو قسمتی است که تهیه کننده ان «لوک بسون» و کارگردانش هم «دیانا کریز» می باشد.سیلوی تستود نقش فرانکو ساگان را بر عهده دارد،همان نویسنده عصیانگر فرانسوی، که با نخستین رمانش”بونژور تریستس»(سلام بر غم)، ان هم در نوجوانی، به شهرت جهانی رسید،ان رمان،یک موفقیت زود هنگام برایش به شمار می رفت.ساگان در جنوب فرانسه به دنیا امد و هنگامی که جنگ جهانی دوم اغاز شد، به همراه خانواده اش به لیون مهاجرت کرد.ساگان کسی بود که به هیچ روی نمی خواست خودش را با معیارهای اجتماعی که در ان زندگی می کرد وفق دهد.و به همین دلیل بود که سراسر زندگی اش با مخاطرات فراوانی روبرو گشته و دامهای بسیاری برایش گسترده بودند، در واقع او روی لبه تیغ زندگی می کرد.نهایتا هم در تنهایی و بی پولی بسر برد.

 گفتگو با باغبان من:دانیل اتویل، نقش یک هنرمند(نقاش)را بازی می کند که پس از ناکامی در ازدواج و شنیدن مرگ پدر و مادرش، به خانه اشان که سالها به دور از ان بوده، باز می گردد.زمانی که به خانه پدری اش می رسد،یکی از همکلاسی های قدیمی اش را می بیند که دربان انجا بوده است.مرد نقاش، از انجا که باغی برایش به ارث رسیده، از دوست دیرینش که مردی مجرب است، می خواهد تا به عنوان باغبان برایش کار کند.این دو پس از گذشت زمانی دراز، فرصت را غنیمت می یابند تا هنگام کار درباغ، در مورد مسائل گوناگون از گیاه های مورد علاقه اشان گرفته تا عشقشان به زنها صحبت کنند.

فیلمنامه برگرفته از ناول اتوبیوگرافی «هنری کوکو» می باشد.ژان بکر، کارگردان فیلم با انتخاب مکان روستایی، تفاوتهای دو مرد از لحاظ سبک و نوع زندگی و شیوه فکر و نگرششان به ان، را به خوبی به نمایش گذاشته است.اتویل بازی چشمگیری ارائه داده و داروسین هم در نقش مردی که با وجود نداشتن ثروت انچنانی، احساس غنی بودن می کند، درخشیده است.

الدورادو:الدورادو فیلمی است محصول سینمای بلژیک-فرانسه که به کارگردانی «بولی لانرز»می باشد.اگرچه این فیلمساز بلژیکی به خاطر فیلم بحث برانگیز و جنجالیش «برادران داردن» به خوبی شناخته شده است، اما الدورادو را می توان فیلمی یاد کرد که ویژگیهای شخصی و طرز فکر لانرز را به ما می شناساند و همچنین طنزهای سیاه و شوخیهای معمول و رایج کشورش را نمایندگی می کند.این فیلم در جشنواره امسال کن ثابت کرد که از لحاظ جذب تماشاگر،می تواند موفق باشد و توانست سه جایزه ویژه هیات داوران را از ان خود کند.لانرز در نقش یوان،در کار معامله ماشین می باشد که یکروز هنگام بازگشت از کار متوجه می گردد که خانه اش توسط الی، یکی از اراذل محلی مورد سرقت قرار گرفته است.ولی یوان به جای انکه با او به تندی برخورد کند، او را مورد محبت و مهربانی قرارداده و تحت تاثیر رفتار خویش در می اورد.همچنین یوان و الی، سفری را اغاز می کنند تا الی بتواند خانواده اش را پیدا کند.

بادکنک قرمز و یال سفید: در میان فیلمهای به نمایش در امده، از فیلمهای کلاسیک ویژه کودکان نیز، می توان اثار برجسته ای یافت.دو فیلم بادکنک قرمز و یال سفید به کارگردانی آالبر لاموریس ، فیلمهای به یادماندنی هستند. بادکنک قرمز داستان بسیار زیبایی است در باره پسری پاریسی(که نقش اش را پسر کارگردان،پاسکال ایفا می کند) که بادکنکی قرمز رنگ، همدم و مونسش می شود.از زمانی که این فیلم در سال 1956ساخته شد،در اذهان بسیاری ماندگار گشت.

فیلم یال سفید هم داستان با شکوهی است در باره اسب نری که رهبر یک گله اسبهای وحشی می باشد،و انها از اینکه اجازه می دهند توسط انسانها خرد و شکسته شوند،راضی و مفتخر به نظر می ایند،و در این میان، یک ماهیگر جوان به نام فالکو، برای رام کردن او از راه می رسد و دوستی و پیوند قلبی باورنکردنی میانشان پدید می اید که ان دو را مصمم می دارد تا با هم برای یافتن ازادی بشتابند، ازادی که دیگران از انها گرفته اند.

رقیبان: فیلم، داستانش در حال و هوای دهه هفتاد می گذرد،ژاکتهای چرمی،جینهای تنگ،سبیلهای بلندو پرپشت،رنوپنجها با اهنگهای دیسکو،همگی نشان از ان دارد که فیلم جکوز میلوت بسیار تحت تاثیر سینمای پلیسی و جنایی فرانسه قرار دارد.همان رده فیلمهایی که الن دلن و ژان پل بلموندو در انها به ایفای نقش می پرداختند.فیلم برپایه یک داستان واقعی است که گویلام کنت و فرانکو کلوزت در نقش دو برادری که هرکدام در یک سوی قانون قرار می گیرند، ظاهر شده اند.این دو پس از موفقیت درتریلر «به هیچکس نگو»،بار دیگر در کنار یکدیگر به بازی پرداخته اند.

ميكي ماوس هشتاد ساله، ولي همچنان قبراق و سرحال

ميكي ماوس"، همان موش سرشناس كارتوني كه اثر به يادماندني والت ديسني مي باشد،چندي ‍پيش (28ابان) 80 ساله شد.نخستين فيلمي كه اين كاراكتر محبوب كودكان با ان شناخته شد،"كشتي بخاري ويلي"نام داشت كه در يكي از سينماهاي نيويورك در سال 1928 به روي پرده رفت. از ان پس در بيش از 120 انيميشنهاي گوناگون ظاهر گشت.نكته جالب اينجاست كه ميكي ماوس در اغاز "مورتيمور"لقب گرفته و تيپ و ظاهران هم بيشتر مانند يك موش صحرايي بود تا موش خانگي.همچنين به خواست همسر والت ديسني، اسم اين موش تند و تيز، به ميكي ماوس تبديل شد.در فيلمهاي اصلي، خود والت ديسني به جاي او صحبت مي كرد و سپس "جيم مكدونالد" و امروزه هم "وين الوين" عهده دار سخن گفتن به جاي او شدند.ميكي ماوس در روي هزاران كالاي تجاري ظاهر گشت.در تصاوير نخستينش،سر،بدن و گوشها يش، دايره مانند بودو در سال1939، طرح تازه اي براي شكل و شمايلش در نظر گرفته شد كه ان را برجسته تر مي نمود، بدينگونه كه بدنش،بيشتر شبيه يك گلابي گشته و براي حالت پذيري وحالت دادن درچهره او مردمك به چشمانش اضافه شد.در دهه چهل ميلادي،طراحان انيميشن، به گوشهاي او عمق بيشتري داده و ان را سه بعدي مي نماياندند.با اين وجود ،اين تغيير ديري نپاييدو ميكي ماوس امروزه، همانگونه كه در روزهاي اغازين بود؛ پديدار مي  گردد،با اين تفاوت كه در هر نقطه لباسهاي مختلفي مي پوشد.اما لباسهايي كه ويژگيهاي او را تشكيل مي دهند، شامل شلوار كوتاه قرمز،دستكشهاي سفيد و كفشهاي زردرنگ مي باشند.اين موش پر جنب و جوش باهمه پرزيدنتها از زمان"هري ترومن" (به جز ليندون جانسون) ديدار داشته است.كمپاني غول اساي والت ديسني،با بهره بردن از اين موش زيرك و دوست داشتني، با فيلمهاي گوناگوني كه چه در عرصه سينما،چه تلويزيون،ساخته وبعلاوه با گردشگاههاي ويژه اي كه به نام او ايجاد كرده اند، توانسته اند به سودهاي كلان تجاري دست يابند.با اينكه 80سال از پيدايش ميكي ماوس مي گذرد،اما اينگونه بر مي ايد كه او همچنان جوان ، سرزنده و شاداب به فعاليت خود ادامه مي دهد و حتي در تارنماهاي گوناگون ديسني در امريكا،روسيه و ژابن،ديده مي شود.

"توايلايت يا سايه روشناز 21 نوامبربر پرده سینما های امریکا

"توايلايت يا سايه روشن"، نام فيلم تازه اي كه21نوامبر به سينماهاي امريكا راه یافت، برگرفته از اثر نويسنده امريكايي به نام "استفاني ماير" مي باشد.استوديوي "ساميت اينترتيمنت" كه يك استوديوي تازه كار مي باشد، سازنده اين فيلم است كه نخستين ساخته ان به شمار مي رود.پس از انكه اكران اخرين فيلم هري پاتر به نام "هري پاتر،شاهزاده ناتني"،به تابستان سال اينده موكول شد، "سايه روشن" از اين فرصت بدست امده نهايت استفاده را برد تا بتواند به جاي ان، به روي پرده رودوچه بسا با توجه به نزديكي كريسمس،با موفقيت تجاري چشمگيري روبرو گردد.كارگردان اين فيلم، "كاترين هاردويك" و بازيگران اصلي ان هم "كريستن استوارت و رابرت پاتينسن" مي باشند.سناريو، بر پايه يك داستان عاشقانه دلهره اميزي است كه درباره دخترجواني به نام "بلا سوان(كريستن استوارت)" بوده كه پس از جدايي والدينش،وازدواج دوباره مادرش،بهمراه او به شهر كوچكي در واشنگتن به نام "فركز" مي رود.در انجاست كه او با پسر بسيار خوش سيما و افسونگري به نام "ادوارد(رابرت پاتينسن)" اشنا شده و شيفته اش مي گردد.اين پسر قادر است كارهاي شگرفي انجام دهد، او مي تواند تندتر از يك شير كوهي بدود و يا يك ماشين در حال حركت را، تنها با دستانش با يستاند.نكته در خور نگرش اينجاست كه ادوارد از سال 1918، جوان مانده و مانند همه خون اشامها، يك موجود ابدي است.بله درست شنيديد، او يك خون آشام است.اما دندانهاي خون آشامي (نيش) ندارد.همچنين مسئله ديگري كه ادوارد و خانواده اش را از ديگرخون آشامها متمايز مي كند، اين است كه آنها خون انسان را نمي نوشند و گياهخوار مي باشند.اما هنگامي كه ادوارد، با بلا آشنا مي گردد، نقطه عطفي در زندگيش بوجود مي آيد.براي او ديدن آن دختر، به منزله انست كه به اوج خواسته اش رسيده و گويا 90 سال منتظر بلا بوده و هرچه كه پيوند عشقي ميان آن دو ژرف تر مي شود، او مي بايست در برابر ميل فراواني كه براي نوشيدن خون بلا دارد، ايستادگي كند.

دیبا مهتا،از روی رمان مشهوربچه های بهشت سلمان رشدی فیلم می سازد.

بچه های نیمه شب، اثر به یادماندنی سلمان رشدی،نویسنده هندی تبار انگلیسی، قرار است که به زودی به فیلم در آید.این نویسنده که پس از نوشتن کتاب جنجال بر انگیز"آیات شیطانی"، به شهرت رسید، داستان" بچه های نیمه شب" را نوشته است که خانم دیپا مهتا ان را کارگردانی خواهد کرد.بسیاری از کارشناسان و نویسندگان ادبی، این رمان سلمان رشدی را یکی ازبرترین کارهای نیمه دوم سده بیستم،در زمینه ادبیات می دانند.همچنین این رمان، دو بار توانست جایزه بهترینهای ادبی بوکر را بدست اورد.شایان یاداوری است که این رمان در بسیاری از دانشگاههای بریتانیا و ایالات متحده،تدریس می گردد. داستان بچه های نیمه شب در نیمه های شب 15 ا گوست1947 اغاز می گردد.یعنی همان شبی که هند،به خودسالاری وخودکفایی رسید.این رمان، ملغمه ای است از رویدادهای تاریخی،پندارها و اوهام،که به باور بسیاری از اندیشمندان و صاحب نظران، جلوی دوربین اوردن همه انها، کار ساده ای نخواهد بود.خانم مهتا در این باره می گوید:"جنگ و صلح هزار صفحه است، ولی با این حال از

ان، فیلمها ساختند.یکی از ویژگیهای سینما این است که چهل صفحه را در چند نما به تصویر می کشد".

این کتاب، در زمره" رالیسم جادویی"به شمار می رود که در کنار دیگر کارهای ارزنده ادبی چون "صد سال تنهایی" اثر گابریل گارسیا مارکز، قرار می گیرد.خانم مهتا با ساخت تریلوژی خاک(1996)،اتش(1998) و اب(2005) به چهره ای شناخته شده در سینما مبدل گشت.وی در این فیلمها، به موضوعاتی همچون:تعصبات دینی،اختلافات طبقا تی در اجتماع هند پرداخته که با واکنشهای منفی فراوانی نیز مواجه گشته است.

نسخه کامل فیلم‌های آمریکایی، به زودی در «یوتیوب»

 

بر پايه قراردادي كه ميان كمپاني "متروگلدين ماير" با شركت "گوگل" كه صاحب اصلي "يوتيوب" مي باشد، بدست امده، فيلمهاي ساخت "متروگلدين ماير" به گونه كامل در "يوتيوب" پخش خواهند شد.طبق قراري كه ميان اين دو گذاشته شده است،برنامه افتتاحيه اين قرارداد، نمايش سريال تلويزيوني "گلادياتورهاي امريكايي"، خواهد بود كه سالها پيش پخش شده و در باره پيكار ميان ورزشكاران حرفه اي واماتور مي باشد.همچنين فيلمهاي "راهب ضد گلوله" و "هفت دلاور" كه هنرپيشه هاي ستاره اي چون "استيو مك كويين" و "يول براينر" در انها به ايفاي نقش پرداخته اند، نيز در مراحل بعدي نشان داده خواهند شد. البته تاكنون بسياري از كمپانيهاي فيلمسازي، فيلمهاي خود را به صورت بخشهاي كوتاه در يوتيوب،اين سايت پر مخاطب گذاشته اند،اما با اين اقدام تازه "مترو-يوتيوب"، خيلي از فيلمها به صورت كامل در اختيار علاقه مندان به سينما قرار خواهند گرفت.سخنگوي يوتيوب به خبرگزاري رويتر گفته است كه اين كار، گام ديگري براي بالا بردن سود ناشي از پخش اگهي بر روي اين وبسايت است.

 خبرگزاري بي بي سي نيز به نقل از"جيم پكر"، معاون "متروگلدين ماير" اورده است:"اين كار به افزايش يك بيزينس خوب منجر خواهد شد،يوتيوب با 280ميليون كاربر در ماه، يك شريك تجاري ايده ال مي باشد،من فكر مي كنم يوتيوب چيزي دارد كه بسياري از سايتها ان را ندارند.انها بسياري بازديد كننده دارند كه هرروزه يك درچيه اي روبرويشان قرار مي دهد كه مي توانند از طريق ان وارد شده و به سادگي قدم بزنند.واگر انان زيرك باشند كه بدانند چگونه مي توان تعداد مخاطبشان را افزايش دهند،پس يوتيوب نيز بايد يك بيزينس موفقي داشته باشد.

 

 فيلمی دربارۀ میخوارگی و شهوترانی آتاتورک!

سینماهای ترکیه فيلمی مستند در مورد زندگی مصطفی کمال آتاتورک، بنيان‌گذار نظام سکولار آن کشور، را به نمایش گذاشته‌اند که در عین پربیننده بودن با انتقاداتی همراه شده است. اين فيلم مستند که «مصطفی» نام دارد نخستین مستندی است که بر «زندگی خصوصی» آتاتورک متمرکز شده و از اين زاويه به بنیادگذار ترکیه نوین نگريسته است. به نوشته روزنامه گاردين، از آتاتورک با عنوان «يکی از موفق‌ترين طراحان مدرن‌سازی جامعه در قرن بيستم» یاد می‌شود اما نحوه ترسیم زندگی و عملکرد او در اين فيلم با انتقاداتی روبه رو شده است.

گاردين می‌نويسد: فيلم «مصطفی»، که نام خود را از نام کوچک آتاتورک برگرفته است، اگرچه خط قرمزها را در مورد آتاتورک رعایت می‌کند اما او را مردی بشدت شهوت‌ران، می‌خواره و در نهايت فردی غمگين تصویر می‌کند که نسبت به کشوری که خودش ساخته بود، به طور فزاينده‌ای احساس بی‌علاقگی می‌کرد.

جان دوندار، کارگردان فيلم مصطفی، می‌گويد: «می‌خواستم کمال آتاتورک را در فضايی صميمانه و تاثيرگذارتر نشان دهم». اين فيلم تنها طی پنج روز اول اکران خود نزدیک به نیم میلیون تماشاگر داشته و در عین انتقاداتی که به آن وارد شده، استقبال گسترده‌ای از آن صورت گرفته است.

اسرافيل کومباسار، نويسنده روزنامه بشدت ملی‌گرای «ينی جاغ» به گاردین گفته است: «آتاتورک چهره شاخصی به مردم ترکيه در تاريخ جهان بخشید؛ اما اين فيلم او را می‌خواره و شهوت‌ران نشان می‌دهد. آيا شما چنين تصويری از چرچيل را می‌پذيريد؟«

به نوشته گاردین، شماری از سکولارهای تندرو ترکيه پا از اين فراتر گذاشته و فيلم را قسمتی از برنامه‌ریزی برای تضعيف ارتش ترکيه و حذف کمالیست‌ها و سکولارها از آن می‌دانند و بر این باورند که غرب از این برنامه پشتيبانی می‌کند و اسلام‌گرایان نیز بدان سو می‌روند.

یيت بولوت، از روزنامه سکولار «وطن»، به گاردین می‌گويد: «آمریکا با سربازان ما مانند مجرمين در عراق رفتار می‌کند. [اشاره او به اقدام نیروهای نظامی آمریکا در بازداشت سربازان ترکیه در سال ۲۰۰۳ است که در روابط ميان دو کشور تنش ایجاد کرد] اين فيلم نيز بخشی از همان سياست است».

مقاله بولوت، که در شماره روز جمعه وطن منتشر شده، با اين جملات آغاز می‌شود: «اين مستند را نگاه نکنيد! ديگران را هم از ديدين آن بازبداريد! نگذاريد آتاتورک در ذهن کودکان‌تان تحقير شود.» نمایش فیلم قبلی جان دوندر، کارگردان مستند مصطفی، در سال ۱۹۹۳ با استقبالی گسترده روبه‌رو شده بود و کودکان دانش‌آموز را به دیدن آن می‌برده‌اند.

همچنین روز پنج‌شنبه دو پزشک هم اعلام کردند به دلیل نمایش دو صحنه از سیگار کشیدن آتاتورک در این فیلم، قصد دارند از سازنده مستند مصطفی شکايت کنند. اورهان کورال، يکی از این دو پزشک، می‌گوید: «آتاتورک الگوی ملی است. گفتن اين که او سه پاکت و نيم سيگار در روز می‌کشيد، به تصوير او لطمه می‌زند و کاری غيرقانونی به شمار می‌رود

پرداختن به شخصیت فردی کمال آتاتورک در ترکیه گاه با مشکلاتی روبه‌رو می‌شود. دو سال پیش ايپک چاییشلر به خاطر نوشتن زندگی‌نامه آتاتورک به پرداخت جريمه محکوم شد. او می‌گويد: «اين جرم است که نگذاريم مردم بفهمند آتاتورک چگونه احساس خود را بیان می‌کرد». کالیزلر همچنین می‌افزاید: «عشق ورزيدن اگر با فهميدن همراه نباشد کار احمقانه‌ای است».

مصطفی کمال آتاتورک، بنيان‌گذار نظام حکومتی سکولار (غیرمذهبی) ترکيه در سال ۱۹۳۸ درگذشت. آتاتورک در حاشيه متن آخرين سخنرانی خود با دست خطی لرزان نوشته بود: «مرا به ياد آوريد» ار گزارش رادیو فردا.