ماهنامه
فیلم پایدارترین نشریه ی
سینمایی در جمهوری اسلامی
است که نزدیک به عمر این
نظام آدمخوار سابقه ی
انتشار دارد، بین باند ها
ودستجات حکومتی طوری حرکت
کرده که حذفش نکرده اند
وگرنه هوشنگ اسدی ونوشابه
امری هم گزارش فیلم را
منتشر می کردند یرای نظام
هم کم مایه نمی
گداشتند،خوش رقصیشان هم
کم وکثری نداشت اما
بساطشان را جمع کردند و
به این جا فرستاده شدند
تا به شکل وشیوه دیگری به
صادرات فرهنگی نظام یاری
رسانند والحق والنصاف هم
ماموریتشان را حوب انجام
می دهند. گفتیم ماهنامه
فیلم ماند هر چند گاه و
بیگاه نیش ها را باید نوش
جان میکرد.
در شماره پیش هم در مقاله
ای یادآوری کردیم که چطور
بعد از افشای فیلمسازی
مسعود کیمیایی برای واواک
وجانب داری اسدی/ امیری
وگزارش فیلم به همراه
جواد طوسی واحمد رضا
احمدی از کار امنیتی/
سینمایی برای ج. اسلامی.
ماهنامه فیلم در یک مقاله
کوتاه اما پر سر وصدا بر
ادعا های دستیار کیمیایی
( سینا مطلبی)صحه گذاشت
وکارش با آقا مسعود به
قهر کشید. البته در
سالهای اخیر بار دیگر
مسعود کیمیایی به صفحات
ماهنامه فیلم برگشت. اما
انگار کینه کیمیایی از
این ماهنامه هنوز بر دل
آقا مسعود سنگینی می کند
چرا که بار دیگر شایعه ی
دریافت کمک ماهنامه ی
فیلم از وزارت ارشاد مطرح
می شود اما این بار از
زبان مسعود کیمیایی وجواد
شمقدری نامی که در دوران
درخشان پرزیدنت ساده
زیست! امور سینمایی ج.
اسلامی را میچرخاند.
مسایل مطرح شده در جوابیه
ماهنامه فیلم خیلی از
ماجراهای سینمای جمهوری
اسلامی وبافت مافیایی
نظام مقدس را عریان می
کند. ( به این تکه از
جوابیه توجه کنید: با
توجه به رویكرد همیشه
مثبت ماهنامهی «فیلم»
معمولاً توجه میكنیم كه
چه كسانی دوستدار چه
فیلمی هستند و در ابتدا
سفارش نوشتن نقد آن فیلم
را به آنها میدهیم)
تصمیم گرفتیم تمام جوابیه
را بدون هیچ تغییری برای
اطلاع خوانندگان منتشر
کنیم. اگر کسانی از
خانواده سینما که بعد از
ما از چنگال آخوند
هاگریخته اند اطلاع
بیشتری در این مورد داشته
باشند ودر اختیار ما
بگذارند ، اقدام به
انتشار می نماییم. در
مقدمه جوابیه ی ماهنامه ی
فیلم میخوانیم:
***
متن زير پاسخیست به
ادعاهای ناروای مسعود
كيميایی و جواد شمقدری.
در انتهای اين جوابيه كه
در ماهنامه فيلم (شماره
429 | اول مرداد 1390)
چاپ شد، نوشتهايم «
بیتابانه چشمانتظار
پاسختان هستیم». چون
پاسخی دريافت نكرديم،
يكماه بعد در شماره 430
(اول شهريور) آن را
اينگونه بازتاب دادهايم:
«به اطلاع خوانندگان و
همراهان و سینماگران و
همکارانمان در دیگر
رسانهها که پس از چاپ
جوابیه ما به آقایان
کیمیایی و شمقدری در
شماره 429 ماهنامه فیلم
به طور شفاهی و کتبی و یا
ارسال پیامک همدلی و
محبتشان را نثارمان
کردند میرسانیم که
همچنان منتظرپاسخ آقایان
هستیم.» امروز (24 شهريور
1390) مطالب شمارهی اول
مهر زير چاپ رفت، باز هم
بدون پاسخ «آقايان».
گاهی
اوقات «تاريخ» چه زود
قضاوت میكند!
در مسير تندباد
آقای
جواد شمقدری معاون امور
سینمایی و سمعی و بصری
وزارت فرهنگ و ارشاد
اسلامی روز دوشنبه پنجم
اردیبهشت 1390 در
برنامهی زندهی «متن،
حاشیه» شبكهی سوم سیمای
جمهوری اسلامی گفت:
«مجلهی فیلم سالهاست با
پول معاونت سینمایی و
فارابی سرپا است.» آقای
مسعود كیمیایی كارگردان
پُرنقش تاریخ سینمای
ایران هم در گفتوگویی كه
در شمارهی پیش چاپ شد
ادعا كرد كه مسئولان
سینمایی دههی 1360
ماهنامهی «فیلم» را به
راه انداختند و یكی از
مأموریتهایش كوبیدن او
از طریق چاپ نقدهای منفی
«تند و چرك» بوده است.
حالا دیگر به این نتیجه
رسیدهایم كه بعضی جعلها
و دروغها و اتهامها اگر
مدام تكرار شوند و
بهموقع پاسخ داده نشوند،
واقعیت به نظر میرسند.
از همان آغاز انتشار
ماهنامهی «فیلم» كه
افسانهی علم كردن این
مجله توسط معاون وقت امور
سینمایی و حمایت مالی
بنیاد فارابی را در محافل
سینمایی و مطبوعاتی
میشنیدیم، میگفتیم نوع
و لحن كار ما بهترین
تكذیب این ادعاست و نیازی
به پاسخگویی صریح و
رودررویی با شایعهسازان
نیست؛ كسانی كه صابون
نقدهای ماهنامهی «فیلم»،
تقریباً بدون هیچ
ملاحظهای، از همان آغاز
به تن همه«شان» خورده
بود. حالا كه به آن
سالها فكر میكنیم، به
نظرمان میرسد بجز حسادت
و نقد، یك عامل دیگر هم
میتوانسته در ساخته شدن
و تعدادی طرفدار پیدا
كردن این شایعه نقش داشته
باشد: شروع انتشار
ماهنامهی «فیلم» در سال
1362 به شكلی تصادفی
مصادف شد با شروع كار
مدیریت جدید سینما و آغاز
فعالیت بنیاد فارابی.
كسانی كه فضای آن سالها
را به یاد میآورند
میدانند كه از دیدگاه
عمومی و بهخصوص
روشنفكران و فعالان امور
فرهنگی، هیچ چیز فقط صورت
ظاهرش را نداشت و از نظر
آنها معمولاً چیزی در پس
این ظاهر بود («توهم
توطئه»). در چنان فضایی و
از این دیدگاه، انتشار یك
مجلهی سینمایی مستقل كه
تا هفت سال تنها مجلهی
سینمایی كشور باقی بماند،
امكانپذیر نبود و
نمیتوانست همین ظاهر
سادهاش را داشته باشد.
حتماً نقشه و توطئهای
پشت این ظاهر ساده وجود
داشته. بهخصوص كه
ماهنامهی «فیلم» در این
هفت سال امتیاز انتشار هم
نداشت و بهاجبار هر
شماره به وزارت ارشاد
برده میشد و همان معاونت
امور سینمایی آن را
میخواند و اجازهی
انتشارش را میداد. پس
یعنی اینكه این مجله
همان چیزهایی را منتشر
میكرد كه آنها
میخواستند (اصلاً در
زمانی كه مسئولان سینمایی
حتی تست گریم بازیگران در
فیلمها را هم كنترل
میكردند و به اندازهی
سبیل و رنگ لباس آنها هم
كار داشتند مگر میشد كه
تنها مجلهی سینمایی كشور
را ـ كه مجلهی
تأثیرگذاری هم بود ـ
نادیده بگیرند؟). پس به
عنوان آلت فعل، حتماً
پولوپله و امكانات ویژه
هم در اختیار این مجله
میگذاشتند و اگر هم
نمیگذاشتند، خب پس مزدور
بیجیرهومواجب بودهاند.
اما واقعیت این است كه یك
تقدیر تاریخی باعث رخ
دادن همهی این اتفاقها
شد؛ مثل آدمی كه در
دورهی قحطی - یا وفور
نعمت - به دنیا میآید و
خودش نقشی در ایجاد اوضاع
ندارد. ما چند آدم عاشق
سینما و دلبستهی كار
مطبوعاتی بودیم. خیلی
دلمان میخواست امتیاز
انتشار مداوم میداشتیم
تا نیاز نباشد هر شماره
را نزد آقایان ببریم و
وقت و روح و روان و غرور
خود را هدر بدهیم. این
روند فرساینده و
توهینآمیز، چیزی بود كه
شرایط به ما تحمیل كرد.
وجه دیگرش این بود كه
معاونت امور سینمایی در
مناسبات اداری درون وزارت
ارشاد توانست اختیار
خواندن مجله پیش از چاپ و
صدور مجوز انتشار را از
دست معاونت فرهنگی درآورد
و در دست خودش بگیرد. اما
حالا كه به گذشته نگاه
میكنیم، و به یاد
میآوریم، با آنكه برای
اجازهی انتشار بسیاری از
شمارهها، جانبهلب و
خونبهدلمان كردند (چون
ماهنامهی «فیلم» هیچگاه
نشریهی مطلوب آنها
نبود)، اینجا بهصراحت
اعلام میكنیم كه جز دوسه
مورد، آنها دستور حذف
هیچ مطلبی را به ما
ندادند (مهمترینش حذف
میزگرد سینماگران بود كه
برای نخستین
ویژهنامهمان به مناسبت
پنجمین جشنوارهی فجر
تدارك دیده بودیم و
انتشار مجله را منوط به
حذف این میزگرد مفصل
كردند و كلنجارهایمان هم
به جایی نرسید. ناچار
پذیرفتیم و بعد برخی از
سینماگرانِ بهحق آزردهی
شركتكننده در آن میزگرد،
از سر احساسات ما را متهم
به جاسوسی برای مقامات
كردند: آمدید از ما حرف
كشیدید كه ببرید بگذارید
روی میز آقایان!)، و
مهمتر اینكه هیچوقت
صریح یا در لفافه ما را
وادار یا تشویق یا تهدید
یا تطمیع به نوشتن مطلبی
له یا علیه كسی یا فیلمی
یا جریانی نكردند.
از آن گذشته، هیچوقت نه
كمك مالی به ماهنامهی
«فیلم» كردند نه وعدهاش
را دادند، نه درِ باغ سبز
نشان دادند، نه ما
اشتیاقی در این زمینه
نشان دادیم و نه تلویحی
یا صریح عشوه آمدیم كه
اگر شما فلان كنید ما هم
بهمان میكنیم. جالب این
است كه هر گاه كمیسیون
امتیازها تشكیل جلسه
میداد، با اینكه
ماهنامهی «فیلم»
پروندهای تقریباً ده
ساله داشت و هفت سال هم
بود كه منتشر میشد،
اولین امتیازهایی كه برای
انتشار مجلهی سینمایی
داده شد، متعلق به دوستان
و وابستگان وزارت ارشاد
بود (گزارش فیلم، فرهنگ و
سینما، هفتهنامهی
سینما، و یك نشریهی دیگر
كه البته هیچگاه منتشر
نشد) و ماهنامهی «فیلم»
در ته صف قرار داشت.
باری... البته آن شایعه
به حیاتش در محافل و به
شكل شفاهی ادامه میداد
تا اینكه در سال 1376 در
یك هفتهنامه و یك
ماهنامهی (سینمایی) این
شایعه مكتوب شد؛ آن هم
نشریاتی كه وابستگیشان
به حوزهی قدرت و بودجهی
عمومی آن قدر آشكار بود
كه نیازی به اثبات نداشت.
حالا دیگر وقت سكوت نبود.
نامهای به معاون امور
سینمایی وقت، زندهیاد
سیفالله داد نوشتیم و
درخواست كردیم: «بودجهی
معاونت امور سینمایی ـ در
همهی سالهای گذشته ـ را
كه به حمایت از ماهنامهی
"فیلم" اختصاص داده شده،
با ذكر جزییات و رقمهای
دقیق و اسناد و مدارك
پرداخت آنها جهت آگاهی
عمومی، افشا شود. شاید
كسانی در این سالها به
نام ماهنامهی "فیلم"،
پولهایی گرفتهاند و ما
خبر نداشتهایم یا دارند
بدنامیاش را به پای ما
مینویسند. چنانچه این
موضوع صحت ندارد، اخلاق
انسانی و اسلامی حكم
میكند كه دستور فرمایید
این شایعه تكذیب شود.»
آقای داد هم در نامهای
به شمارهی 5758/15 مورخ
1/11/1376 چنین پاسخ
دادند: «بر اساس مدارك
موجود و گزارش عامل محترم
ذیحساب، هیچگونه اعتبار
و بودجهای در سالهای
گذشته و سال جاری جهت
حمایت یا مساعدت به
"ماهنامهی سینمایی فیلم"
در بودجهی معاونت امور
سینمایی پیشبینی و هزینه
نشده است.» و جالب است كه
چهارده سال بعد، معاون
امور سینمایی كه طبعاً
همهی مدارك مورد نیاز را
در اختیار دارد در آن
برنامهی تلویزیونی
میگوید: «... فقط
خبرگزاری سینمای ایران
مورد حمایت ما نیست. در
واقع جزو وظایف ما این
است كه به هر خبرگزاری كه
اسم سینما را همراه دارد
و در كل به حوزهی خبر و
اطلاعرسانی كمك كنیم.
معاونت سینمایی به این
رسانههای سینمایی كمك
میكند. مجلهی "فیلم"
سالها با پول معاونت
سینمایی و فارابی سرپا
است...».
پس از آن مصاحبهی
تلویزیونی، در نامهای به
آقای شمقدری (به تاریخ
هشتم اردیبهشت 90)، ضمن
شرح تاریخچهی این اتهام
و آن نامهنگاری و ضمیمه
كردن نامهها، اضافه
كردیم: «روزگار غریبیست
آقای شمقدری، چهارده سال
بعد از آن تاریخ، ما باید
همین درخواست را از شما
داشته باشیم؛ طنز روزگار
آنجاست كه نویسندهی آن
مطلب كه مخاطبش اندك بود،
آشكار نشد، اما همان سخن
را معاونت محترم سینمایی
امروز در مقابل میلیونها
بینندهی تلویزیونی
میزند، و خبرگزاریها و
سایتها و نشریههای نقل
و نُقل محافلش میكنند.
از جنابعالی انتظار داریم
ضمن بررسی اسناد و مدارك
آن معاونت و اعلام همهی
كمكهایی كه به هر شكل به
ماهنامهی "فیلم" شده،
چنانچه سندی در این
زمینه وجود نداشت، به هر
صورتی كه مقتضی میدانید
برای روشن شدن كسانی كه
مصاحبهی شما را
شنیدهاند یا نقلشدهی
آن را در منبع دیگری
خواندهاند، اعلام
فرمایید. بیتابانه
چشمانتظار پاسخ جنابعالی
هستیم.»
از آن پس بارها در تماس
با دفتر معاونت امور
سینمایی پیگیر دریافت
پاسخ این نامه بودیم.
همزمان، موضوع را حضوری
با آقای احمد میرعلایی
مدیرعامل بنیاد فارابی و
آقای جعفر گودرزی مسئول
روابط عمومی بنیاد هم در
میان گذاشتیم و خواهان
پاسخ كتبی شدیم. سرانجام
در چندمین پیگیری با دفتر
آقای شمقدری، حدود دو ماه
پس از ارسال نامه، منشی
ایشان گفت: «آقای شمقدری
گفتهاند من پاسخی برای
این نامه ندارم.» عجب!
اتهام و ادعایی در
رسانهای با تیراژ
میلیونی - میگویند
رسانهی «ملی» - مطرح
میشود و توضیح كه
میخواهی، این هم جوابش
است. اینك كه ایشان پاسخی
به ما نمیدهند این تقاضا
را در اینجا با صراحت
اعلام میكنیم: معاونت
امور سینمایی، بنیاد
فارابی یا هر نهاد دولتی
و نیمهدولتی دیگری كه
مدركی دارد حاكی از
اینكه حمایت مالی از ما
كرده و كمك و وام بلاعوض
به ماهنامهی «فیلم» داده
و امكانات دیگری در
اختیارمان گذاشته آن را
اصلاً بدون اطلاع ما
منتشر كند تا رسوا شویم.
...
و در مورد ادعا و اتهام
آقای كیمیایی كه در
فیلمهایشان درس استقامت
و شهامت میدهند، تقاضا
داریم سند مورد اشاره در
گفتوگویشان با همین
ماهنامه در شمارهی گذشته
را رو كنند و نام منتقدان
سفارشینویس را افشا. مگر
نه اینكه ایشان همهی
عمر عزیز فیلمسازی خود
را - كه آرزو میكنیم
مستدام باشد - بر سر
آشكار نمودن حق و باطل
گذاشتهاند، چه اشكالی
دارد كه این بار نه بر
پردهی سینما، كه در
واقعیت شاهد اثری ماندگار
از او باشیم. گرچه در این
موارد سندی ردوبدل
نمیشود، اما حتی اگر
همین الان یكی از مسئولان
امور سینمایی همین طوری
شفاهی اعلام كنند كه بابت
حمایت از فیلمسازی یا
كوبیدن فیلمساز دیگری
توصیه یا سفارشی به ما
كردهاند، مجله را به
نامشان سند میزنیم (تا
هر طور كه میخواهند
برایشان نقد بنویسند) و
این كار را رها میكنیم.
و حتی اگر یك منتقد مجله
به طور شفاهی هم اعلام
كند كه ما برای نوشتن
نقدی منفی علیه فیلم یك
فیلمساز - و به طور خاص،
آقای كیمیایی - سفارش و
توصیهای به او كردهایم،
همان كار را میكنیم.
همكاران ما - از گذشته تا
امروز - میتوانند در
مورد عكسش هم (توصیه به
ملاطفت با فیلمسازان)
شهادت بدهند كه ما به هیچ
منتقدی سفارش و توصیهای
نكردهایم، اما در این
مورد خاص،
تا از منفیبافی و
«چركنویسی» پرهیز كنیم
(گرچه مانع ابراز نظرهای
متفاوت دیگر هم
نمیشویم). اغلب وقتی
فیلمی روی پرده میآید،
اگر داوطلبی برای نوشتن
نقد آن فیلم اعلام آمادگی
نكرده باشد به شمارهی پس
از جشنواره و آرای
نویسندگان مجله در آن
شماره مراجعه میكنیم تا
ببینیم چه كسانی نظر مثبت
نسبت به آن فیلم
داشتهاند تا حتیالامكان
نوشتن نقد را به او سفارش
بدهیم. بجز آن، در مورد
نقدهای منفی، همیشه
نویسندگان را به رعایت
تعادل در لحن و پرهیز از
تندی و خشونت توصیه
میكنیم. اصلاً یكی از
تلاشهای ما در ویرایش
نقدها، ملایم كردن
لحنهای تند بدون دخالت
در دیدگاههای نویسندگان
است. البته در همهی این
سالها اتفاق افتاده كه
در برخورد با فیلمی كمی
بیش از همین حد موصوف
ملایم بودهایم (در حالی
كه عكسش وجود نداشته كه
بخواهیم بیخودی علیه
فیلمی تندروی كنیم) اما
اینها همه با توجه به
«جوّ موجود» بوده كه از
هوای پیرامونمان - مثل
هر جنبندهی دیگری -
استنباط و تنفس میكنیم و
ربطی به توصیه و سفارش و
دستور هیچ مقام مسئول و
غیرمسئولی نداشته است.
این را غریزهی بقا
میگوید نه دستور از بالا.
بیتابانه چشمانتظار
پاسختان هستیم.
اشتراک گذاری: |
|
|