You should install Flash Player on your PC

خانه سیاه است، اسناد سینما در ایران

از دیگران

خانه نخست

دکتر هوشنگ کاوسی

 خانه سیاه است

اسناد سینما در ایران

اولین نقد ، اولین کار سینمایی فروغ فرخ زاد در مجله سینمای آزاد ایران (آذر 1350)

 زشتی مفهوم مادی ندارد. نه. جذامخانه و جذامیها زشت نیستند ـ اگر بهمین زشتی ـ بعنوان یک آدم نگاه کنید ـ زیبایی می بینید وقتی یک مادر جذامی را می بینید که بچه اش را شیر میدهد یا برای او لالایی میخواند ـ چطور می توانید بگویید این زشت است ـ زشتی فقط در برخورد اول به چشم میخورد بعد آدم به مرحله انسانی میرسد.

از حرفهای فروغ در باره ی جذامیها.

     ...فروغ شاعر است اگر سوژه ای برای فیلم با هنر او مطابقت کند بی شک از آن موفق بیرون میآید. این دلیل نیست که او نباید بدنبال ساختن یک اثر که سوژه ی آن میان رئالیسم و ناتورالیسم حاد تاب میخورد برود ـ حق اوست ولی فروغ باید فروغ دیگری را در خود جستجو کند آن را بیابد و ساختن این فیلم را به او سپارد. باز نمی گوییم چنین فیلمی حتماً باید شدید و وحشت انگیز باشد ـ میتواند شفقت انگیز و ترحم آور باشد ـ اما برداشت وقتی متوجه یک تمایل بود باید برروال همان تمایل پیش رود تا آنچه را که «وحدت» می نامیم حفظ شود.

     برای تشدید یک اثر احتیاج به «شوک» های تصویری و مونتاژی نیست ـ چرا؟ دلیل واضح است شوک حاصله از سوژه با شوک ناشی از تکنیک از نظر کیفیت متفاوت بلکه متضاد است ـ شوک تکنیک برای آنجایی لازم است که تصویر از این نظر خالی است ـ یا ـ اینکه فیلمساز یک «سوژه شوک» را برای بار نخست میخواهد به بیننده اش نشان دهد ـ آن وقت دو شوک با هم اشتباه میشود و در هم ادغام میگردد.

     اما در فیلم که همه میدانند در باره چه هست، و تماشاگر از ابتدا روانشناسی تماشای یک سلسله سوژه شوک را برای خود اختیار کرده، شوک های فنی با آن متضاد در میآید و بی شک به اصالت شوک های ناشی از سوژه لطمه وارد میسازد.

     مردی که مثل یک تقویم گویا روزشماری میکند ـ عجیب و قابل تحسین است و اگر او خود چنین نمیکرده و سازنده به او القا کرده است من در برابر این ایده فروغ کلاه ادب از سر برمیدارم.

     در دو صحنه این فیلم: نماز و توزیع غذا از حرف بعنوان یک کنترپوئن با تصویر استفاده شده اشخاص معین حرف های معینی را نمی گویند اما حرف هایی را که باید بگویند و خاص آن صحنه است شنیده میشود. مونتاژ آتراکسیون در مورد نشان دادن طفلی که شیر می خورد و سپس سگی که توله اش را می برد خوب نیست چه سینما این مرحله را گذرانیده و شاید نقص فیلم «معجزه در میلان» آن پلان گاوها بود که بلافاصله پس از نشان دادن پلان سرمایه داران میآمد.

مقداری تمایلات فرمی در این فیلم هست که افه های قشنگ و خوب سینمایی دارد ولی با این سوژه نمی آید. بیاد میآوریم «هوردها»ی بونوئل «زمین بی نان» و «شب و مه» آلن رنه را که فیلم هایی است موفق و بدون افه از این قبیل و بسیار موثر و نفرت انگیز آنچنان که سازندگان خواسته اند مجسم کنند.

     نقص دیگری نیز در این فیلم هست: در آخرین صحنه یعنی در کلاس آن جا که معلم به شاگرد میگوید جمله ای بنویس که «خانه» در آن باشد و او مینویسد: «خانه سیاه است»، تمام این قسمت را خراب می کند ـ ممکن است عنوان فیلم یعنی «خانه سیاه است» یافته همان دانش آموز جذامی باشد ـ اما با اطلاعی که قبل از شروع اولین عکس فیلم از عنوان آن داریم و بعد در پایان کلمه «خانه» به شاگرد «سوفله» میشود تا عنوان فیلم را بنویسد لطمه است به صداقت بیان این فیلم که از بدو تا اینجا احساس میگردد و ناگهان روی این «میزآنسن» پایان می یابد (ما کلمه میزآنسن را در مفهوم مجازی آن بکار بردیم).

     در مقابل وقتی شاگرد عوامل زشت طبیعت یعنی دست و پا و سایر اعضای خوره زده را که روزمره می بیند ذکر میکند بهمان اندازه که غیر حقیقی است زیبا است ولو القا شده باشد باز تحسین شدنی است.

     گفتیم زیبا ـ برای اینکه بیننده را بوحشت وامیدارد و نتیجتاً آنجا که کلاس درس است و شاگردان باید شعارهایی را که در کتاب های درسی یافت میشود ذکر کنند بیننده قصد و هدف سازنده را فراموش نمی کند و این احساس خود را که در منحنی سیر احساسی این فیلم گاه بالا و گاه پایین میرود بهر حال حفظ می کند.

     و اما غیر حقیقی، برای اینکه موجودات بشر نه تنها معایب خود را آشکار نمی سازند بلکه سعی می کنند آن را مستتر دارند و با وسایلی مصنوعی آن را بپوشانند هیات و منظره نفرت انگیز و وحشت آور این موجودات برای آنها اگر نقص است ـ این نقص را در خود نگاه میدارند اگر اینرا می نویسیم برای این است که گذاشتن این جملات را در فیلم نه تنها نقص نمی دانیم بلکه برای آن حسن می شماریم ـ در بدو این بحث گفتیم سازنده و نویسنده و سراینده حق دارند درک و فانتزی خود را در آثارشان منعکس کنند.

     این ادعا که صاحب نقص سعی دارد نقایص خود را بپوشاند، مرا بیاد نقص دیگری در این فیلم میاندازد:

     برخلاف آنچه که ممکن است تصور کنیم این مخلوقات با زندگی سر قهر ندارند ـ سهل است ـ بیشتر به زندگی می چسبند ـ مثال آنها همان غریق است که به هرچه متشبث میگردد. نمونه های برجسته ای از این چسبیدن به زندگی در عکس های این فیلم وجود دارد: زنی چشمانش را سورمه میکشد زنی دیگر گیسویش را شانه میزند ـ مادران کودکانشان را پرستاری می کنند کودک با توپ بازی میکند ـ عده ای نزاع می کنند عروسی میشود و قمار می بازند.

     اینها تصاویری است گویا از شایق بودن این دردمندان، به زندگی اما با یک تلاش بیهوده و بقول فروغ: «عاطل«

     آری این در فیلم کم است: شور اینها به زندگی. و اگر این تصاویر را فروغ در فیلمش آورده تصادفی است چون من در هیچ نقطه و گذری از این فیلم دوربین فروغ را عملاً جویای علاقه و بستگی خاص این مردمان ناقص به زندگی نمی بینم ـ اگر فروغ بجای دنبال کردن فورم دکوپاژ و مونتاژش در بعضی صحنه ها و بدست آوردن افه های بصری به جستجوی این خاصیت خوره ای ها میرفت این فیلم شاهکاری بین المللی میگردید ـ اما باز خود از فروغ دفاع می کنیم و میگوییم ولو در اندیشه فروغ چنین نکته ای بوده آیا میتوانسته بدون ماه ها ترصد و ملاحظه در زندگی روزانه بیماران این مشخصه را در یک فیلم که آن هم سفارشی است و می بایست برای وقت معینی آماده شود، بگذارد؟

     مسئله مربوط به شکرگزاری این موجودات را بخاطر یک شوخی شدید و هجا می پسندیم اما، ولو در این کتابهای بی معنی دبستانی نوشته شده باشد ـ ولو ناقصان بخاطر نقصی که دارند باز شکرگزار باشند آن را شایسته میدانیم چون در مورد آنها تنها نکته ایست که میتواند روحیه را حفظ نماید ـ اصولاً «فاتالیسم» یکی از مشخصات مردم ستمکش و فقر زده است اما اگر فروغ این «فاتالیسم» را در اشل کوچکتری که میتواند نماینده یک انبوه عظیم از افراد جامعه بشری باشد که با فقر و درد و مصیبت و چه کنم روبرو هستند بخواهد ارایه دهد باز آن را می ستاییم.

     و اما مسئله بسیار مهم دیگر در این فیلم دارای ارزش، حضور این اشخاص در برابر ذره بین دوربین است که برای من نکته ای را آشکار میسازد. تنها رهبری فروغ در این مورد کمک و معین نیست ـ اینها یا آدم هایی هستند مملو از عقده های روح و یا بدون هرگونه عقده اند.

     اگر مملو باشند، هیچگونه خلائی در روحشان از نظر عقده نباشد درست میتوانند تظاهرات یک موجود بدون عقده را نشان دهند ـ تمام این افراد در برابر دوربین فیلمبرداری بدون کوچکترین تظاهری در اداره خود، زندگی می کنند: آن مرد روزشمار ـ آن زن سورمه کش، آن زن دیگر که گیسو را شانه میزند، آنکه به طفلش شیر میدهد یا مخصوصاً آن که در صحنه آخر پاسخ پرسش معلم را می جوید و تمام این جستجو در چشم و عضلات چهره اش آشکار است.

     خانه سیاه است، فیلمی است دیدنی و تحسین کردنی که به مرزهای تراژدی می پیوندد.

 

   خانه سیاه است:

    نویسنده، سازنده، پیوند دهنده: فروغ فرخ زاد.

    فیلمبردار: سلیمان میناسیان.

   صدابرداران: محمود هنگوال، صمد پورکمالی.

    تهیه کننده: سازمان فیلم گلستان.

    محل تهیه: جذام خانه باباغی.

    نمایش: در سینمای آزاد. جلسه ی 23 اردیبهشت 50 آمفی تآتر دانشگاه آریامهر سابق

 

 

 

اشتراک گذاری:

Share