You should install Flash Player on your PC

گفت و گوی دو سینماگر سینمای آزاد

 گفتگو

  خانه نخست

گفت و گوی دو سینماگر سینمای آزاد

 پرسش: زاون قوکاسیان

پاسخ : حسن بنی هاشمی

 

   * در فیلمهایت رابطه فرد با فرد خیلی کم به چشم میخورد و بیشتر به رابطه ی فرد با طبیعت پرداخته میشود، این مسئله را باید به حساب ذهنیت تو گذاشت یا زمینه ای که در آن کار میکنی؟

  ـ بیشتر بستگی به محیطی دارد که داستان در آن جاریست، مسئله فیلمهایم، مسئله ی گذشته ی خیلی دور نیست، چون فضای باز جلو چشم آدمها زیاد است. البته با زندگی در تهران شاید نشود آنرا حس کرد، این باعث میشود که آدمها بیشتر دوروبرشان را نگاه کنند... امکان تماشایشان بیشتر بشود و بیشتر ذهن آدم را مشغول کند. باید بگویم که این بک اصل کلی نیست و ممکن است بتدریج فرق کند.

  * صرفاً بخاطر اینکه زمینه کارت جنوب و در چنان فضایی است؟

ـ نه حتماً بخاطر کار در جنوب نیست، من در فیلمهای غلامرضایی هم این مسئله را تا اندازه ای می بینم. شاید این بستگی به موقعیتی دارد که داریم به چنین مسائلی نگاه میکنیم.

  * مسئله ی دیگر که البته در همه ی فیلمهایت نیست توجه به آدمهای مطرود از جامعه است...

  ـ مطرود نیستند، نه، ابداً.

  * یا جدا هستند؟

   ـ جدا هم نیستند، چون آنها را در لحظاتی می بینیم که با مردم دیگر اخت پیدا کرده اند، یعنی بهم می رسند اظهار آشنایی می کنند اما زیاد کنار هم نمی ایستند، همه با هم آشنا هستند، مگر در مواردی خاص که قصد این بوده که مسئله ی جدایی ترسیم شود که البته کم اتفاق افتاده، تنها یکبار و آنهم در فیلم «واهمه».

  * پس این آدمها همیشه با خودشانند، یک تنهایی دایمی را بدنبال می کشند...

 ـ لحظاتی هست که آدم تنها است، هر آدمی لحظاتی هم با دیگران است، حالا بستگی دارد کدام یک از این لحظات برجسته تر باشد. زمانی این لحظات برجسته در رابطه با آدمهای دیگر است و وقت دیگر در تنهایی. اما بهرحال این لحظات تنهایی معلول عواملی است، یک مقدار ذهنیت و مشغولیت فکری که باز از محیط گرفته شده.

* پس تو بیشتر این لحظات را تصویر میکنی، یا بیشتر به آنها می رسی؟

     ـ هرچیز به تصویر می آید عصاره ی جامعه ای است که در آن هستیم. پس باز هم موقعیت مهم است. البته در فیلم های مختلف نحوه ی بیانش کمی فرق می کند.

     * بعضی مواقع می بینیم که خودت، تک تک شخصیت هایت هستی و بعضی مواقع داری نگاه میکنی و فکر میکنم در هردو صورت این لحظه را میگیری.

     ـ فرق ما این است که من مقداری نوشته های فیلم نشده دارم که در حرفهایم به حسابشان می آورم و تو صحبتت روی کارهای انجام شده است. بهرحال هنوز کارهایم مجموعه ی ناقصی اند که باید کامل شوند و بعد با این دقت به آنها نزدیک شد

     * در مورد غم غربتی که در کارهایت هست و دلبستگی عجیبی که آدمها به محیطشان دارند ولی میخواهند کنده شوند و بروند، این رفتن ها چیست، چه عواملی باعث میشود که بروند؟

     ـ وسوسه سفر، وسوسه ی زندگی است، رفتن و دیدن نادیده ها وسوسه ی بزرگی است، شاید هم برای من، خودت میگویی که با این همه دلبستگی نمیشود کند و رفت مگر آنکه آدم دیگری شد. وسوسه سفر بهرحال برای همه وجود دارد، خودتان می بینید که هرسال چقدر به سفر می روند. خب، یکی دلش میخواهد برود اروپا، یکی خاور دور و یکی هم از یک بندر برود به جزیره ی همسایه و یکی هم به دهات بالا، در همه موارد کمابیش یک وجه مشترک هست،   تجربه ی تازه. آدم که از جایی به جای دیگر میرود طبعاً تا اندازه ای آنجا را مثل جایی که بود میخواهد تا چیزهایی را بگیرد و چیزهایی را منتقل کند.

  * ولی بهر صورت تضادی وجود دارد، بخاطر دلبستگی آدمها به محیطشان از یک طرف و خواست رفتن از طرف دیگر...

     ـ نه... مبخواهد ببیند، این رفتن که همیشگی نیست، اگر یک نفر رفت و با تجربه ای جدید برگشت، ما او را در شرایط قدیمش قرار میدهیم، این تضاد است و بنظر من جالب مینماید.

  * وقتی در بندر فیلم میسازی کمتر سعی میکنی از معماریش استفاده کنی، یعنی مسایل دیگرش برایت جالب تر است؟

     ـ من وقتی در کوچه هایی راه میروم که بادگیرهای بلند دارند سرم را بالا نمیکنم بادگیرها را تماشا کنم، آنها را از نزدیک دیده ام، وجودشان را حس میکنم، اما بهرحال چون انتقال یک محیط برای شما که فیلم را می بینید باید هرچه بهتر باشد، در حدی که لازم است و خود کار اجازه بدهد، آنرا نشان میدهم، معماری جزیی از این فرهنگی است که شاید بگوییم خاص خود منطقه میتواند باشد. در مورد این متد، من از عباس گنجوی بسیار آموختم. در ضمن تدوین فیلم «راه دور دریا» که به نمایش درنیامده، قرار شد عباس گنجوی ساختمان کل فیلم را به اختیار خود و براساس تجربه اش از جنوب بسازد. من کارهای او را دیده ام، سهم او در کارآیی بسیاری از فیلمهایی که تدوین کرده انکار ناپذیر است شاید در آن فیلم بخصوص این مسئله را از او آموخته باشم.

* در مورد فیلمهای هشت میلیمتریت چه نظری داری؟

     ـ هر فیلم دوره ی خاص خودش را دارد و نشانگر مسایل خاص همان دوره است. فیلمهای هشت میلیمتری ام در آن شرایط حداکثر توانایی من بوده، ممکن است الان سلیقه ام کمی فرق کرده باشد که اینهم طبیعی است. آدم بهرحال در طول زمان تغییر میکند و چه بهتر که در جهت مثبت باشد. سعی من این است که فیلمهایم هم بنوعی این دگرگونی را (مهم نیست که بجای دگرگونی کلمه ای دیگر بیاید) توجیه کند. همیشه وقتی ساختن فیلمی به پایان میرسد، حس میکنی که توانایی ات بیشتر از آنچه که نتیجه اش را می بینی بوده است. شاید فکر درستی نباشد، در واقع میانگین جنبه های مثبت و منفی را میشود حداکثر توانایی بک آدم خواند.

  * علت اینکه تمام فیلمهایت گرایش مستند دارند چیست؟

     ـ برای اینکه از تجربه ی زندگی در محیطی خاص برمی آید. روایتی که در هرفیلم می آید به گونه ای چه مستقیم و چه غیرمستقیم تا اندازه ای تجربه شده، اما بهرحال هرکسی تا اندازه ای اندیشه ی شخصی اش را هم با تجربیات محیطی ادغام میکند و نوع نگاه کردن هم فرق می کند و البته مهم است.

     * بهمین خاطر است که تمام فیلمهایت در جنوب میگذرد؟

     ـ بله ولی اضافه کنم من الان 13 سال است در تهران هستم و مسلماً کند و کاو زیاد داشته ام، آدم همیشه از گذشته تغذیه نمی کند اگر چه رابطه ام با جنوب دایمی است و بدون وقفه ـ دستکم سالی سه تا چهار ماه در مجموع آنجا هستم ـ بندرعباس هم شاید دارد به یک تهران کوچک تبدیل میشود، نوع روابط فرق میکند و الان یک شهر مهاجرنشین است. جمعیتش ظرف 10 سال چند برابر شده، آدمهای جدید روابط جدید آورده اند، از تهران و جاهای دیگر، سیستم شهرسازی یا بهتر بگویم افزایش خانه ها هم مثل تهران شده، سیستم اقتصادی هم همینطور، مسایل گذشته و حال را اگر کنار هم بگذاریم، فیلم بندرعباس را میسازد.

     * ولی خودت به گذشته بیشتر گرایش داری، مثل معماری...

     ـ چون گذشته با شرایط اقلیمی هماهنگ تر است، اگر چه آن نوع ساختمان در این روزگار غریب تر از آپارتمان بنظر میرسد، حالا مردم بجای بادگیر به گفته خودشان از «ارکاندیشن» استفاده میکنند. خانه های کوچک 100 متری همانقدر متداول و شاید هماهنگ با روابط امروزی است که در مقابل آن خانه های بزرگ و بادگیرها غریب است.

   * پس بهرحال اساس فیلمها را همین نوستالژی تشکیل میدهد؟

     ـ نوستالژی همیشه هست، اما همیشه قابل تأیید نیست، دوست ندارم این مسئله تمام مشغولیت ذهنی ام باشد، باید در هر شرایطی خود را توجیه کرد. از گذشته آنچه امروز نیز مؤثر است می پسندم.

     * آدمهای فیلمهایت در کردارشان قاطع نیستند، مثل فیلم کالنگها...

     ـ شاید در این یکی، لحظه ای این چنین باشد. کسی میخواهد از شهری برود اما این مسئله همیشه در لحظه ی آخر پیش میاید، اما بعد از اینکه تصمیمش را گرفت شاید این عدم قاطعیت در مورد هر مسافری اتفاق بیفتد.

     * برای این این سه بخش ـ بندرعباس ـ قشم ـ هرمز ـ هیچ نوع احساسی که می بایست کنترل بشود در کار نبود؟

     ـ معمولاً آدم از طرف تهیه کننده کنترل میشود. تهیه کننده فیلم سینمای آزاد است که مسئولش بصیر نصیبی است، دوست و همکار من، پس هیچ مسئله ای بین ما بوجود نیامد. اما یک چیز هست که با مسئله سفارش دهنده و تهیه کننده فرق دارد، این که فیلم کجا نمایش داده میشود، فیلمها تلویزیونی هستند و برای توده ی وسیعی از مردم.

     * بخشی در فیلم هرمز هست که بچه ها به آب می پرند. انگار از بقیه ی فیلم جدا است و برتری خالص نسبت به سایر بخشها دارد...

     ـ شاید بخاطر تحرکشان.

     * نه حالتی تطهیر کننده دارد.

     ـ شاید بهتر باشد بگوییم آرامش دهنده. تجربه ی دریا شاید تا اندازه ای شخصی باشد. خیلی ها این تجربه به آب پریدن را داشته اند حتی ماهی گرفتن بعنوان نوعی رابطه با دریا نه بعنوان روزی خواستن. بهمین خاطر در فیلم هرمز ماهیگیری بصورت حرفه مطرح نمیشود. در فیلم قشم چون بهرحال به یک وضعیت اقتصادی هم اشاره میشود ما دو بخش 5 و 2 دقیقه ای را به ماهیگیری اختصاص دادیم.

     * چرا شخصیتی که فیلم هرمز به گرد او می چرخد یک پیرزن است. باز میرسیم به همان چیزی که از آن فرار میکنی...

     ـ یعنی نوستالژی؟

     * بله.

     ـ نه، وقتی قرار است شناسنامه ای از جایی به دست بدهیم، البته مختصر، همیشه از گذشته استفاده میکنیم.

     * ولی ذهنیت یک جوان هم میتواند گذشته باشد، چیزهایی که شنیده یا...

     ـ ...یا تا اندازه ای دیده، ما آدمهای گذشته را می بینیم اما در شرایط آنها زندگی نکرده ایم.

     * کدام فیلم تو بیشتر ویژگی جنوب را مطرح میکند؟

     ـ من به کیفیت آنها کاری ندارم ولی از لحاظ نزدیک بودن به اصل قضیه شاید بتوانم بگویم فیلم «گردش در یک روز خوش آفتابی».

     * اما بنظر میرسد فیلم چیزی کم دارد.

     ـ همیشه همینطور است. اگر قضیه گسترده باشد و مسئله هم فرهنگی، این وضع پیش می آید، مگر آنکه به داستان پرداخت.

     * اما در نهنگ این مسئله وجود ندارد.

     ـ گردش... قرار بود یک فیلم 26 دقیقه ای بشود که شد ولی نهنگ قرار نبود فیلمی نیم ساعته شود و شد، یعنی فیلم 100 دقیقه ای را فشرده کردیم.

     * در مورد بررسی هایی که روی فیلمها میشود چه میگویی؟

     ـ بررسی ها خوبند که در رفع معایب کار به آدم کمک کنند وگرنه تعریف یا بد گفتن نه تأثیری برای سازنده دارد نه بیننده، این حرف را همه قادرند بزنند. اما چرا فیلمی خوب است و فیلمی بد؟

  * فکر میکنی به چه دلیل این نظرات معمولاً سازنده نیستند؟

     ـ برای اینکه باید برای بررسی فیلم یا هر اثر دیگر ابتدا به آن نزدیک شد. مگر آنکه فیلم این امکان را ندهد که در آنصورت فیلم قابل بررسی نیست. اگر بخواهیم همیشه از بیرون نگاه کنیم، نظر و سلیقه مان را بشدت در بررسی و قضاوت دخالت داده ایم. همه میدانیم که هر زبانی «دستوری» دارد ولی تمام کار منحصر به آن «دستور» نیست، نوع بیان و احساس کسی که حرف میزند هم مطرح است، اگر به این توجه نشود یا دست کم کوششی هم صورت نگیرد، قضاوت و بررسی درست غیر ممکن است.

  

  سینمای آزاد

  

 

اشتراک گذاری:

Share