اکثر بچه های سینمای آزاد
از من کم سن تر بودند ،
بیشتر آنها، نو جوانی بود
ند که هنوز ریش وسبیلشان
هم کامل نروئیده بود
.برای نمونه بهنام جعفری
فیلمساز با استعداد
استثنایی ی سینمای آزاد
،15 سالش بود که دوربین
بدست گرفت وکارهای فوق
العاده ای آفرین پا به 20
سالگی که گذاشت دیگر یک
فیلمساز مشهور سینمای
تجربی بود ودر همین سن هم
وقتی درجاده شمال میراند
ماشینش به شن های کنار
جاده کشیده شد در دم جان
باخت. وقتی ما به شهر های
دیگر سفر می کردیم وبهنام
هم دوست داشت همراه ما
باشد.من اجازه کتبی از
برادر بزرگش می گرفتم تا
هم سفری او ممکن می شد .
اما احمد غفار منش از همه
ما بزرگ تر بود، وقتی هم
به سینمای آزاد پیوست دو
یا سه سالی از آغاز کار
ما گذشته بود با رشد
سریعی که سینمای آزاد
داشت در همین مدت بیش از
صد فیلم ساخته بودیم
واعضای گروه ما برای خود
جایگاهی داشتند، در تهران
،سهیل سوزنی، حسن بنی
هاشمی، رضا عدل، ابراهیم
حقیقی. رسول نجفیان**
ایرج تحویلی و... در دفتر
مرکری ما فعال بودند وبعد
محمد مقدم ، نسرین
بهجو،عبداله تربیت (
مسئول کلوب سینمایی ما)
,شهلا
اعتدالی ( همراه نشریه ی
سینمای آزاد) هم به ما
پیوستند . در عنوان بندی
فیلمها ی احمد نیز
میخوانیم که اکثربچه های
سینمای آزاد هم در کار
ساختن فیلمهایش همکاری
داشتند (رضا عدل،همایون
پای ور،ابراهیم حقیقی...)
در روز های پایان عمر
نظام پیشین احمد دیگر
خیلی سیاسی شده بود ،
دوربین به دست در هر جایی
که تظاهراتی بر پا می شد
حضور فعال داشت. آنروز
ها کار های دفتر هم روال
عادیش را طی نمی کرد
.دیگر طرحی برای ساختن
فیلمهای داستانی/ تجربی
و...به ما نمی رسید اما
همه دوربینهای ما فعال
بودند. فکر میکردیم از
ماتریالی که از حوادث
انقلاب ضبط می شود آثار
ماندگاری خلق خواهد شد،
اما حتا یک فیلم کامل شده
ما نداریم که ذهن خلاق
سینماگران ما پشتوانه آن
باشد .چرا؟ چون فردای
استقرار نظام اسلامی قطب
زاده که به فرمان امامشان
مدیر عامل رادیو/تلویزیون
شده بود دستور سانسور
اطلاعیه ها را که فقط 24
ساعت بدون محدودیت پخش می
شد صادر کرد. اگر درست به
یادم مانده باشدنخست رفت
سراغ چریک ها واطلاعیه
آنها را متوقف کرد. در
این شرایط فیلم های
انقلاب وبخشی از شعار های
انقلابی وسرود ها ی
انقلابی بیشتر مصرف
حکومتی پیدا کرد ،و یک
نواخت وبی معنا شده بود.
با تعطیل دفتر مرکزی توسط
پاسدار های اعزامی قطب
زاده ارتباط من هم با
اکثر بچه های سینمای قطع
شده بود احمد را هم دیگر
ندیدم . وقتی در تبعید
اطلاع پیدا کردم گرفتار
شده ،تعجب نکردم چون خصلت
انقلاب مصادره شده ی
آخوند ها این بود که همه
آن ها یی که در به ثمر
رساندن آن سهم داشتند اما
اهل تمکین نبودند حذف کند
واگر دستش می رسید بگیرد،
زندان بیندازد، شکنجه
بدهد، سر به نیست کند.
احمد نه چاپلوس بود نه
تمکین میکرد، نه اهل زد
وبند وبده وبستان های
متداول بود پس در ج.
اسلامی سرنوشتی جز این
نمی توانست داشته باشد.
زمان گذشت تا وقتی که با
خوشحالی مطلع شدم که از
زندان آزاد شده. خودش هم
برایم نامه مفصلی نوشت(
هر چه جستجو کردم نامه را
نبافتم که تا در همین یاد
نامه بخشهایی از آن را
منتشر کنم اما امیدوارم
پیدایش می کنم) در این
نامه بدلیل قابل درک از
دوران زندان چیزی نگفته
بود فقط اشاره ای داشت که
سرانجام دیگر ممنوع
الخروج نیست از من
میخواست تا برایش دعوت
نامه بفرستم .خیلی زود
جوابش را دادم وگفتم هر
وقت تصمیمش قطعی شد مطلعم
کند تا اقدام کنم. در
نامه اش به نکات ریزی هم
اشاره کرده بود. چه
وسایلی با خودش بیاورد؟
مسواک ؟ حوله ؟ و... چقدر
پول نیاز دارد ؟
در جوابش نوشتم:
« یک چمدان کوچک وسایل
اولیه کفایت می کند، فقط
تصمیم سفرت را قطعی کن ،
اینجا هم با کمال میل
میزبانت هستم ،نیاز نیست
هزینه ای متقبل شوی.
میدانستم یک زندانی سیاسی
بعد از رهایی هم مغضوب
نظام است وبا مشکلات مادی
مواجه، بار ها تاکید کردم
که این جا امکان پذیرائیش
فراهم است نگران نباشد.
به خودم وعده می دانم که
بعد از سالهامی بینمش
وپای درد دلش می نشینم ،
او عادت داشت سخترین
مسایل زندگی را هم با
زبانی آمیخته به طنز بیان
کند در کتاب «نه زیستن
ونه مرگ» -کتاب دوم،
اندوه ققنوس ها صفحه
ی281-، از زبان ایرج
مصداقی که احمد در زندان
هم بندش بود چنین نقل می
شود:
«شعر ها و ترانه های
فکاهی بخشی از تلاش های
بی وقفه ی زندانیان مجاهد
برای تلطیف فضای اختناق
و بالابردن روحیه ی
زندانبان بود. در تعدادی
از این اشعار روابط و
شرایط زندان به خوبی
توصیف می شدند. يادش به
خير زنده ياد احمد
غفارمنش یکی از باذوق
ترين افراد در سرودن اين
گونه اشعار بود.
مثلا او شعری بر وزن آهنگ
کارون کارونه ويگن سروده
بود که به سادگی شرايط
زندان را توضيح می داد.
این دسته اشعار در موقعیت
های گوناگون توسط
زندانیان مجاهد به صورت
دست جمعی اجرا می شد. شعر
مزبور به اين شکل شروع می
شد:
کارون کارون کارونه،
آزادی نامعلومه، ده سال و
بگذرونی، ده سال ديگه می
مونه
تو این بیت غفارمنش به
وضعیت بچه هایی که حکمشان
تمام می شد و رژیم از
آزاد کردن آن ها سر باز
می زد، اشاره می کند. بيت
بعدی چنين بود:
سيگار زر مثل هما نميشه،
عفو امسال مشمول شما
نميشه
بيت اول اشاره به سيگارها
يی دارد که به زندانيان
فروخته می شد و بيت دوم
که با اشاره دست به
توابان خوانده می شد،
نشان دهنده ی مرزبندی بچه
ها با توا بان است که در
اين جا به شکل طنز خودش
را نشان داده و هدف آن ها
ازهمکاری با رژیم را
توضیح می دهد.
بعد می گفت:
تو که از لاغری مثل
ناودونی، شلوغ نکن می
برند گاودونی
بیت اول اشاره ای است به
مهرداد اشتری که در قتل
عام
۶٧
جاودانه شد و بیت دوم
شرایط سال۶٢-۶١
را می رساند که بچه ها را
به شکل تنبيهی به گاودونی
می بردند.
در بيت چهارم بچه ها می
خواندند:
سيرون سيرون سيرونه،
هواخوری بيرونه، چون بهت
عفو ندادند، سيبل هات
آويزونه
باز هم خطابه ای است رو
به تواب ها و بيان روزهای
سخت زندان
در ادامه چنين می آمد:
کريمی اينجا مسئول حمومه،
تا خيس ميشی ميگه وقتت
تمومه
مشکلات بچه ها برای رفتن
به حمام هفتگی را بيان می
کند
يا آن جا که می گويد:
آب قطع ميشه توالت ها پر
ميشه، کثافت ها با دست
توی نايلونه
اشاره ای است به مشکلات
زندان قزل حصاردر سال
۶١
که با مشکل قطع آب مواجه
بود. و بچه ها مجبور به
انجام کارهايی که در شعر
بيان شده نيز بودند»
احمد گرایش مذهبی نداشت
ولی به استناد کتاب ایرج
در ارتباط با مجاهدین
دستگیر شده بود البته
جرم احمد هم بر اساس
اسناد کتاب ایرج، کمک
رسانی به مجاهدین است نه
عضویت در سازمان مجاهدین.
در کتاب نه زیستن ونه مرگ
هم میخوانیم:
« او در سال ٦٠ به جرم
دادن امکانات به مجاهدين
دستگير شد و ٤ سال را در
زندان سپری کرد»
.همچنین ایرج می نویسد:
«مسئول کارهای فرهنگی
اتاق وظيفه داشت تا مراسم
ويژه ای برای بزرگداشت و
بدرقه ی کسانی که آزاد می
شدند، تدارک ببيند. کليه
ی مسئولان در سطح اتاق،
موظف به همکاری در اين
زمينه بودند. تأتر و
نمايش هميشه جزيی از
برنامه های زندانيان
مجاهد بود تقريباً ماهی
نبود که اعياد ملی، مذهبی
و روزهای خاص سياسی بزرگ
داشته نشوند. جشن و شادی
بخشی از زندگی شان در
زندان را تشکيل می داد»
روحیه شاد وزبان طنز گونه
از مشخصات احمد بود وقتی
به دفتر سینمای آزاد می
آمد -اکثرا عصر ها می
آمد- ما سرگرم هر کاری که
بودیم دنباله کار را رها
می کردیم و دورش جمع می
شدیم .با بچه ها فرا خور
روحیه
ی
شان شوخی هم می کرد. اما
بیاد ندارم کسی را آزرده
باشد، این نگاه طنز گونه
در بسیاری از کارهای
سینمایی او هم وارد شده
بود برای نمونه فیلم
سرشاخ(1351)وجنگل مولا
(1352)
.
ایرج مصداقی می نویسد؟
«احمد غفارمنش ( ۱۳۱۵
-
۱۳۸۳)
يكى از چهره هاى شاخص
سينماى آزاد در دهه1350
آثار
زيادی را در زمينه ی
فيلمهای مستند از خود به
جای گذاشت»
احمد چند کار قصه ای هم
دارد اما در یک تقسیم
بندی کلی او از مستند
سازان سینمای آزاد بود .
احمد علاقه داشت که
دوربینش را در شهر ها
وروستا بگرداند ولحظه های
استثنایی را شکارکند.
جنگل مولا (1352)وگردش در
یک روز خوش
آفتابی(1353)از جمله
اینگونه آثار اوست، یک
فیلم مستند احمد از آثار
شاخص وبیاد ماندنی سینمای
آزاد محسوب می شود. گار
ماشین (1354) فیلم گار
ماشین سرگذشت ماشین
دودی، همان قطار مشهور
شابدوالعظیم/ تهران را به
تصویر کشیده بود که خود
حوادث بسیاری می آفرید
.سرعت کمی داشت از وسط
شهر از مناطق جنوبی
تهران می گذشت واکثرا بچه
های جنوب بی اعتنا به
سوت های ممتد قطار روی
ریل بازی میکردند.می
گفتند گاه حوادثی برای
مسافرانی که خودشان را به
قطار وصل میکردند ویا روی
سقف می نشستند ویا بچه
ها پیش می آمد.
آخرین فیلم احمد، یک قصه
ای /مستند بود. با نام
عبدل ،عبدل جوانی مجنون
احوال اما بی آزار است
که سرچهار راه ها یک
قوطی کبریت را میگرداند
و جانش راهم بر سر همین
رفتارش از دست
میدهد...باید یک کار دیگر
هم به کارهایی سینمایی او
اضافه کرد.گزارش. فیلم با
یاد فریدون رهنما (احمد
برای شخصیت،دانش وهنر
فریدون رهنما ارزش
واعتبار بسیار قائل بود).
پیوستن به انقلابی به
انحراف کشیده شده که سر
انجامش به خواست او وهر
انسان آزادیخواهی فاصله
بسیار داشت احمد رابا آن
شوخ طبعی وآن خصا ئل
والای انسانی از درون
متلاشی کرد ،بعد زندان
،آن شرایط غیر انسانی در
سیاهچالهای قرون وسطایی ی
ج.ا به او ضربه سنگینی
وارد کرد. همین ضربه ها
بود که بدنش را فلج کرد
واز گفتن باز ماند ، (
اسفند1378)چند سال را
ساکت وبی حرکت در رختخواب
ماند همسر با وفایش که او
هم زنی با خصائل ستودنی
بود از او پذیرایی کرد .
وقتی از این اتقاق دردناک
مطلعم کردند به همسرش
تلفن زدم جایی وراهی حتا
برای تسلیت نبوددر حالی
که گریه امانش نمی داد در
جمله ای کوتاه گفت:
«
احمد راحت شد از عذاب رها
شد»
وهمسر
نیز بعداز زمانی کوتاه به
احمد پیوست. بله قاتل
احمد واحمد ها جمهوری ی
. نکبت آفرین اسلامی است
و همه باند ها، دستجات
ومعماران این نظام
آدمخوار،خمینی، موسوی
،کروبی،خاتمی، خامنه ای،
احمدی نژاد و.. در جنایت
های آخوند ها سهیم بوده
اند تا این نظام ساقط
نشود ، هیچ ایرانی ای چه
در داخل زادگاهش وچه در
غربت وتبعید
یک روز را راحت وبی دغدغه
نخواهد زیست.
بصیر نصیبی. 15 /1/2012
*عنوان
را از کتاب دوم نه زستن
ونه مرگ ایرح مصداقی وام
گرفته ام.
**رسول نجفیان سینماگر با
ذوق واستعدادی بود ،دریغ
که کارش به مرثیه خوانی
در صدا وسیمای ضرغامی
کشیده است.
اشتراک گذاری: |
|
|