You should install Flash Player on your PC

دولت سوئد در خدمت رشد اسلام سیاسی ویادفاع از آزادی بیان

ازدیگران

 خانه نخست

 دولت سوئد در خدمت رشد اسلام سیاسی ویادفاع از آزادی بیان

 دو مقاله از شهلا نوری

1/"تلویزیون حلال" در خدمت اسلام سیاسی

روز 3 نوامبر برنامه ای به نام تلویزیون حلال در تلویزیون سراسری سوئد به نمایش گذاشته شد که مبنایی شد برای بحث حول این برنامه. در درجه اول نام این برنامه با خود پیامی روشن دارد؛ حلال!

اما آنچه که با دیدن اسم این برنامه در مغز شهروند سوئدی متبادر می گردد، همان چهره مسئولین مهد کودک و سئوال همیشگی در اولین برخورد با شهروندان مهاجر است. آیا فرزند شما گوشت خوک می خورد؟ همه کسانیکه در سوئد به مهد کودک و مدرسه رفته اند با این جملات روربرو شده اند. همه میدانند عبور از خط قرمز حلال و حرام اسلام با چه عقوبتی روبرو خواهد شد. مسئولین مهدکودک و مدارس هم به خوبی مرز خود را می شناسند و برای اینکه به عقوبت کفر در قبال انجام عمل "حرام در مقابل حلال" قرار نگیرند، پاى خود را به خط قرمز نزدیک نمی کنند.

طرح این سئوال، از روز اول ورود کودکان به محیط آموزش پرورش، جدایی بخشی از کودکان را با  دیگران، لااقل در عرصه فرهنگ غذایی کودکان به نمایش می گذارد. این پروسه چندین دهه است در سرتاسر سوئد تکرار شده و بخشی از کودکانی که در چند دهه پیش این روزها را پشت سر گذاشته اند، اکنون بزرگسالانی هستند، همچنان اسیر دست نسبیت فرهنگی حاکم. اما برای بخش عظیمی از همان کودکان که اولین تفاوت خود را با نخوردن گوشت خوک تجریه کردند، و اگر دختر بودند از 9 سالکی ملبس به حجاب اجباری پدر و مادر خود گشتند، اینگونه برنامه ها، تکرار نمایش بیحقوقی است که سالهای سال با آن دست و پنجه نرم کرده اند.

"حلال" در زبان اسلام در مقابل آنجه که "حرام" خوانده می شود، نه تنها در تمامی مراحل زندگی مردم مسلمان دخالت می کند، بلکه زندگی دیگران را نیزکه منتسب به مسلمان هستند در معرض اتهام کافر بودن قرار می دهد. این همان ادامه پروژه نسبیت فرهنگی است که از بازگشایی مساجد و مدارس مذهبی  حمایت می کند. این همان پروژه نسبیت فرهنگی است که استخر جداگانه فراهم می کند و زیربار خواست پدر و مادر مسلمان شانه خم می کند. این همان پروژه ای است که نظام آموزش و پرورش را به تطبیق با خواست اسلام وادار می کند و شانس آموزش روابط جنسی را در کلاسهای آموزش بیولوژی از دختران سلب میکند. اینگونه برنامه ها در ادامه همان پروژه ای است که حاضر نیست حجاب اجباری تحمیل شده از طرف پدر و مادر مسلمان را بر زندگی کودک زیر 16 سال،  ممنوع اعلام کند.

دست اندرکاران تهیه این برنامه برای فروش برنامه مبتذل خود به مردمی که در شبهای سرد زمستان بلاجبار به تلویزیون خود پناه می برند، درجه تحصیلات مجریان برنامه را به رخ بیننده می کشد. جهت تبلیغ این برنامه در مدیای سوئدی درج میشود که یکی از مجریان برنامه درس وکالت را در سوئد خوانده است.

اما خود برنامه:

طبق گفته مجریان این برنامه:  قرار است این سری از برنامه ها به مسائلی از قبیل برابری زن و مرد، تفاوت طبقاتی، سکس و مشروبات الکلی بپردازد و تفاوت مسلمانها و غیر مسلمانها را به نمایش بگذارد. باید به این مجریان برنامه گفت: در این بازی "بکس" شما از قبل بازنده محسوب شده اید! صحنه دست ندادن زنان مسلمان در بخش اول فیلم با مردی (چون طبقه فرامين اسلامى حرام است) و رفتار توهین آمیز آن مرد، نشاندهنده تقابل دو تفکر غیر مدرن و ضد انسانی است. اين برنامه چنين عقب ماندگيهائى را آموزش ميدهد.

مردم پيشرو و برابرى طلب سوئد نه با آن فرهنگ مردانه و توهين آميز سنخيتى دارند و نه با محصولات نسبیت فرهنگی و برنامه تلويويزنى حلال. سیاست دولت سوئد اما هم مثل بيشتر دولتهای اروپایی، سر تعظیم فرود آوردن در مقابل دستگاه مذهب از جمله اسلام است. هدف از این برنامه ها نه تنها باز گذاشتن دست اسلام و ترویج خرافات قرون وسطایی است، بلکه در کنار این پروژها دست کلیسا و دیگر ادیان را هم در خدمت سرمایه و تحميق مردم بازتر خواهد شد. این همه ماجراست!

 

2/ سیاست، آزادی بیان

بار دیگر نغمه های قدیمی و کسالت آور تکرار میشوند. در دنیائی که هنر و هنرمند بودن مانند هر موضوع دیگری اساسا به "از ما بهتران" تعلق دارد، و مردم "عامی و بی هنر" حق دخالت و اظهار نظر و مخالفت در کار این هنرمندان محترم را ندارند، اگر شما بیائید و بگوئید خانم ... آقای محترم لطفا در لباس هنر عقاید ارتجاع اسلامی در ایران و امثال چاه جمکران در گوتنبرگ را به مردم قالب نکن، ناگهان صدای اینها درمی آید که "آزادی بیان" زیر سوال رفت!

مسئله چیست؟

مجسمه سازی مقیم شهر گوتنبرگ سوئد به نام ماندانا مقدم در مرکز شهر و البته با بودجه و کمک دولت سوئد از جمله چاهی درست کردند که از طریق آن میشود با چاه دیگری در ایران ارتباط گرفت. نصف دیگر این پروژه هنری قرار بوده در تهران باشد که به دلایل و ملاحظاتی جمهوری اسلامی به این هنرمند نازنین و نازک طبع اجازه اجرای آن را نداده است. وقتی ما گفتیم این خانم محترم و سیاست "گفتگوی تمدنها" دارند با مالیات شهروندان ارتجاع سیاسی زمانه را تبلیغ میکنند و دم در انتخابات رژیم را پیشاپیش آب و جارو میکنند، صدایشان همراه با مشاوران "هنری" و "ادبی"  شان امثال آقای ناصر زراعتی بلند شده که آزادی بیان در خطر است!؟

مردم بخاطر می آورند که زیر همین پوشش "هنر و آزادی بیان" درهمین چند سال پیش، سمیع آذر، مشاور فرهنگی رئیس جمهور "خندانشان" را به گوتنبرگ دعوت کردند و مهاندار با نزاکت ایشان بودند. و همزمان مخالفین رژیم اسلامی و دو خرداد که مانع پیشبرد طرح آنها شدند، تا دلتان بخواهد البته فاقد نزاکت بودند. همردیفان و همفکران این خط در اروپا و آمریکا مهمانداران سفرای فرهنگی و نویسندگان دو خردادی بودند که داستان آن دیگر دانسته همگانی است.

بحث ما با اینها برسر هنر نیست. این بحث هنری نیست بلکه سیاسی است که چادر هنر برسر آن کشیده شده است. ما اصولا بحثی در مورد هنر سیاسی و غیر سیاسی نداریم و معتقدیم اگر مردم همه امکان بروز خلاقیت هایشان را داشته باشند بازار هنر الیتیستی هم تخته میشود. بنا براین بحث را هنری کردن دراساس، مردم و جامعه را دنبال نخود سیاه فرستادن است.

حتی بحث برسر آزادی بیان ماندانا مقدم نیست. مگر نه اینست ایشان با کمک دولت و کمون در وسط شهر نمایش ارتجاع داده اند و رسانه ها هم تریبون در اختیارش گذاشته اند تا این نبوغ هنری اسلامی – جهانسومی را معرفی کند؟ معلوم نیست این ناله و فریادها برسر چیست؟ اتفاقا بحث برسر آزادی بیان ما و مردمی است که با این نمایش ارتجاعی روبرو میشوند. ایشان بعنوان هنرمند دو خردادی و کسی که با جمهوری اسلامی برای ایجاد سر دیگر چاه در تهران تماس میگیرد و همراه با همفکرانش عناصر رژیم را برای جلسه و سخنرانی دعوت میکنند و برای آخوند خاتمی سینه چاک میکنند، آزادی بیانشان را همواره داشته اند و بیشتر از مخالفین ضد حکومت هم داشته اند. نکته اینست وقتی نوبت آزادی بیان مردم و مخالفین میشود، این دمکراتهای اسلام زده با توسل با روح ولتر شعار میدهند که بله "باید جان داد تا مخالف حرفش را بزند"! معلوم نیست اینها که حاضرند جان بدهند تا امثال رژیمی ها در هر قالبی حرف بزنند، چرا وقتی نوبت مخالفین میشود نه فقط حاضر نیستند جان بدهند بلکه از فحش و ناسزا و شکایت به پلیس بیشتر بلد نیستند؟

این تناقض البته نه به آزادی بیان مربوط است و نه به هنر بی خاصیت و ارتجاعی امثال ایشان. این دعوا سیاسی است. این دعوا دستکم از کنفرانس برلین تا امروز ادامه دارد و اینها جواب استدلالهایشان را گرفته اند. حقایق هم به هزار شکل روشن شده و جای هر نوع بازی موش و گربه را باقی نگداشته است. تصویر سازی قلابی اینها مبنی بر مدافعین آزادی بیان و مخالفین آن از این دعوا را هیچ کسی که ذره ای شعور سیاسی دارد نمیپذیرد. آدرس عوضی ندهید ما شما را خوب میشناسیم.

خانم ماندانا مقدم و ارکستر مدافع آزادی بیان تا به خودشان مربوط است آزادی بیان دارند و اگر ندارند باید از دولت سوئد مطالبه کنند. چون آزادی بیان بحثی در رابطه دولت و شهروند است و نه شهروند و شهروند. همینطور بحث هنری در مورد کپی چاه جمکران در سوئد را بهتر است در جاهائی مانند شعبه هنری سازمان تبلیغات وزارت ارشاد اسلامی پیش ببرند و نه در جامعه سوئد. اما اگر او و امثال او میخواهند زیر پوشش "هنر" و "آزادی بیان" مجددا دکان دو خرداد جمهوری اسلامی را اینجا باز کنند، درست مانند کسانی که در آلمان و سوئد زیر پوششهای مشابه میخواهند پای فاشیستها را دوباره باز کنند، با سد محکم کمونیستها و مخالفین رژیم و سرنگونی طلبان مواجه خواهند شد. خوب است اینها یادشان باشد که ما و مردم با این رژیم در حال جنگیم. میدانهای این جنگ از شهرها و خیابانها و کارخانه های ایران تا لندن و پاریس و برلین و استکهلم و نیویورک گسترده است. اگر رابطه سیاسی آنها با رژیم اسلامی و جناح هائی از آن براساس آزادی بیان قاتلین مردم است، رابطه ما برعکس براساس آزادی بیان مردم است که توسط اینها بخون کشیده شده و هر روز بخون کشیده میشود. ما نمیگذاریم دراین دعوای سیاسی، خودتان را زیر حجاب "هنر" و "آزادی بیان" قایم کنید. شعور مردم را دستکم نگیرید.

به نقل از سایت سازمان آزادی زن                    

 

  azadizan@yahoo.com   

http://www.azadizan.net/farsi/