You should install Flash Player on your PC

«رئالیسم شاعرانه» درسینمای فرانسه

ازدیگران

 خانه نخست

 «رئالیسم شاعرانه» در فرانسه

 ولریش گرگور، انو پاتالاس

ترجمه ی هوشنگ طاهری

    در آستانه نفوذ و توسعه سینمای ناطق امریکا در فرانسه، موسسه «گومون» در سال 1928 نخستین برنامه ریزی های خود را در زمینه تولید فیلم های ناطق عرضه نمود. لیکن روش فنی ضبط صدای فیلم های فرانسوی به نظر می رسید که عجالتا ناقص باشد. در این زمینه، هنرمندان فرانسوی به ویژه مخالف کاربرد روش های تازه وارداتی بودند، زیرا در آن نوعی کلاه برداری اقتصادی می دیدند.

     «رنه کلر» سینمای ناطق را چنین وصف کرد: «چیزی که از سوی بازرگانان به صورت کشفی جدید تبلیغ می شود، هیولایی است غیرعادی که عاقبت پرده سینما را به صورت تآتر مردم فقیر در خواهد آورد».

     اما نخستین فیلم های ناطق با استقبال فراوان مردم رو به رو شدند و خود موجب پدید آمدن شمار فراوانی فیلم های ساده و بی ادعا گردیدند که همین کار مایه محبوبیت بیش از پیش این روش فنی گردید.

     تولید سینمایی فرانسه در آغاز دهه سی به صد و پنجاه فیلم در سال افزایش یافت. چون این کشور در آغاز فاقد یک سیستم ضبط کامل صدا بود، از این رو ناچار گردید برای تجهیز استودیوهای خود پول های هنگفتی به عنوان حق استفاده از این گونه ابزار فنی به شرکت های امریکایی و آلمانی بپردازد. لیکن این عمل خود موجب افزایش هزینه های تولید می گردید و درصد ریسک کردن برای تولید فیلم را افزایش می داد، به طوری که فقط برخی از تراست های بزرگ سینمایی قادر به تولید مداوم فیلم های سینمایی بودند.

     شرکت امریکایی «پارامونت» شعبه ای در پاریس ایجاد کرد تا از آن جا فیلم هایی را که به زبان های دیگر می ساخت برای صدور به سایر کشورهای اروپایی آماده کند. (در آلمان نیز ـ در آغاز دهه سی ـ همزمان فیلم هایی به زبان های آلمانی و فرانسوی تهیه می کردند)؛ اما دیرتر به تدریج آشکار شد که صداگذاری فیلم پس از خاتمه آن ارزان تر تمام می شود، پس ناگزیر «پارامونت» شعبه خود را در پاریس تعطیل کرد.

     پس ار یک دوران به ظاهر رشد و پیشرفت اقتصادی در نخستین مراحل سینمای ناطق، زمان سرخوردگی ها و شکست ها آغاز گردید. درآمد سینماهای پاریس از سال 1928 تا 1932 جهش وار افزایش یافت و بعد تا سال 1935 رو به کاستی نهاد و از آن پس تا سال 1937 دوباره سیر صعودی پیمود. در این دگرگونی ها، می توان روند تحولات اقتصادی سینمای فرانسه را مشاهده نمود.

     بحران اقتصاد جهانی به کمک سیاست های حمایت از تولیدکنندگان برای مدت زمانی کوتاه از فرانسه دور نگه داشته شد، سپس جنجال های مالی که در آن نمایندگان مجلس و حتی نخست وزیر نیز درگیر شدند، اقتصاد جمهوری را لرزاند. شمار بیکاران در سال 1935 به رقمی رسید که هرگز در فرانسه سابقه نداشت. صاحبان صنایع سینمایی نسبت به سرمایه گذاری های جدید روی چندان خوشی نشان نمی دادند. شکست سخت شرکت «گومون، فرانکو، فیلم اوبر»، بانک اعتبارات ملی را نیز به ورشکستگی کشاند؛ در سال 1936 سرانجام حکومت جبهه ملی به رهبری «لئون بلوم» موفق به برقراری شرایط اقتصادی با ثبات تری گردید. به هرحال همه این سختی ها سبب گردید تا خون تازه ای در رگ های سینمای فرانسه جاری گردد. بار دیگر تهیه کنندگان و کارگردانان مستقل به علت ورشکستگی شرکت های بزرگ امکانات تازه ای به دست آوردند؛ تعارضات اجتماعی ـ سیاسی، سینما را در ارتباط نزدیک تری با واقعیت ها قرار داد. بدین سان سال های میان 1935 تا 1939 برای سینمای فرانسه به صورت سال های پرباری درآمد و موفق به ابداع سبک و روش ویژه ای شد که در خارج از فرانسه موجب کسب اعتبار برای آن گردید.

     گرایش به واقعیت ها و انتقاد شدید اجتماعی همراه با نوعی بدبینی نامشخص، از ویژگی های بیشتر فیلم های این دوره به شمار می رود. بعدها جنگی که در راه بود بر آن سایه افکند.

ژان ویگو1

«ژان ویگو»، 1905 ـ 1934، یکی از نیرومندترین و در عین حال ناشناخته ترین استعدادهای سینمای فرانسه بود. به سبب مرگ زودرسش، آثار او به سه فیلم ـ که از این میان یک فیلم کوتاه مستند او به حساب نیامده است ـ محدود می گردد؛ آثار او منعکس کننده تحول موج سینمای پیشرو دوران صامت به رئالیسم انتقادی دهه سی است.

     در فیلم های «ویگو»، هم سنت های سینمای ناب و هم سوررئالیسم، آشکارا دیده می شوند؛ برای نخستین بار بر آثار او صبغه ای از تأثیر سینمای صامت روسیه را می توان مشاهده کرد. اما «ویگو» این تأثیرات را به صورت سبکی شخصی ارائه می کند که خود نشانگر آن است که سینما نیز باید از زندگی اجتماعی و تضادهای آن حرکت های تازه ای دریافت کند.

     «ویگو» فرزند «آلمریدا»ی آنارشیست و مدیر روزنامه بود که در سال 1917 به شکلی مرموز در یکی از زندان های پاریس کشته شد. «ویگو» با نامی مستعار نزد دوستان پدرش بزرگ شد. او پس از یک دوران کوتاه کارآموزی به عنوان دستیار فیلم بردار، از کمک مالی پدرزنش برای خرید یک دوربین استفاده کرد و در سال 1929 فیلمی مستند در باره «نیس» تهیه کرد که مدت زمانی طولانی به علت بیماری در آن جا زیسته بود.

     «ویگو» برای اجرای این منظور با «بوریس کاوفمن» فیلم بردار (که برادر «ژیگا ورتف» بود) همکاری کرد. او در آغاز بر آن بود که فیلمی مستند به صورت شعری غنایی درباره تضاد میان دریا و خشکی پدید آورد؛ اما در حین کار باورهای اجتماعی جایگزین آن گردید. فیلم درباره نیس به صورت یک فیلم انتقادی ـ طنزآمیز درآمد: «ویگو» و «کاوفمن» با دوربین مخفی از زنان ثروتمندی که در بلوار آنگلز نیس به گشت و گذار مشغول بودند فیلم برداری کردند؛ «ویگو» در حین مونتاژ، صحنه هایی از شهر قدیمی نیس را با تصاویری جالب از باغ وحش درهم آمیخت. تصاویر تحریک آمیز هتل های اشرافی و مراکز پر زرق و برق یادبودها، دنیای یکنواخت و پرامتیاز این گونه افراد را به زیر سوال می کشید؛ فعالیت های توریستی این مرکز شنا را، عروسک هایی به سخره می گیرند که از یک قطار اسباب بازی پیاده و به وسیله چوبدستی «کروپیر»2 جمع آوری می شوند. در صحنه کارناوال، که بخشی از آن «اسلوموشن» نشان داده می شود و در تأکید بر ضرب آهنگ تصویرهای آسمان و دریا که در میان آن جا گرفته است، می توان تأثیر سینمای ناب را مشاهده نمود.

     درباره نیس یک فیلم ساخته و پرداخته مونتاژ بود که تصاویر آن فقط در تضاد با یکدیگر معنی و مفهوم پیدا می کردند.

     «ویگو»، در زیرنویس فیلم، آن را یک «نقطه نظر مستند» نامید. این سخن نمایشگر رابطه فیلم در برابر واقعیت است. اگر می بینیم «ویگو» با واقعیت بازی می کند و تضادهای آن را نشان می دهد، این فقط به خاطر آن است که بدان استناد کند. از این رو «ویگو» مستثنی از دیگر فیلم سازان پیشرو دوران صامت است که محیط شرقی پاریس یا بندر مارسی را به عنوان تنها وسیله شکوفایی حالات ذهنی خود به کار می گرفتند. «ویگو» به سوی عینیت ها گرایشی تمام عیار پیدا کرد. فیلم مستند اجتماعی او می کوشید دنیا را از آن سوی نقطه نظرهای عادیش به ما نشان دهد، چشمان تماشاگرش را بازکند و در صورت امکان او را برای «راه حلی انقلابی» تحریک کند.

     نمایش درباره نیس در منطقه «کلومبیر» پاریس ابتدا هیچ گونه واکنشی برنیانگیخت. «ویگو» به نیس بازگشت و در آن جا نخستین کلوب سینمایی «دوستداران سینما» را تأسیس کرد. کمپانی «گومون» به او پیشنهاد کرد فیلمی مستند درباره شنا بسازد و قرار شد که «ژان تاریس» قهرمان، شخصیت اصلی آن باشد. تاریس ـ 1931ـ برای شناهای زیرآبی اش ـ که به صورت اسلوموشن گرفته شده بود ـ جالب توجه بود. نخستین فیلم بلند «ویگو»، نمره اخلاق صفر ـ 1933ـ نیز، «نقطه نظری مستند» به شمار می آمد. در این جا عنصر طنز نقش برجسته ای پیدا می کند. «ویگو» در این فیلم به توصیف زندگی در یک مدرسه بسیار محافظه کار شبانه روزی و مقرراتی از دیدگاه «بچه مدرسه ها» می پردازد. او در عین حال از خاطرات دوران مدرسه خود بهره می گیرد.

     نمره اخلاق صفر با نیشخندی گزنده، شیوه های جاری آموزش و پرورش را به انتقاد می گیرد. آموزگاران و مسئولان این مدرسه به صورت خرده بورژواهایی لاغر و مردنی، بوروکرات و سادیست دیده می شوند؛ و رئیس مدرسه یک کوتوله ریشوست با صدایی جیغ جیغی؛ همه این ها با همکاری یکدیگر شیوه خودکامه ای پدید آورده اند که: نمره اخلاق، و همراه با آن ممنوعیت استفاده از تعطیلی روز یکشنبه چون شمشیر «دمکلس» بر فراز سر بچه ها آویزان است. دکوری غم انگیز، محیط زندگی روزانه بچه ها را پوشانده است. حیاط یکنواخت مدرسه، اتاق های ویران کلاس های درس و سالن های ساده و بی تجمل، که همه آن ها با زنگ مدرسه کامل می شوند.

     فیلم با علاقه ای آشکار، نیاز نوجوانان و تلاش آن ها را در برابر خودکامگی «مربیان» بیان می کند. در یکی از زیباترین سکانس های آن می بینیم که چگونه کودکان یکی یکی از صف خارج می شوند و ناپدید می گردند بی آن که آموزگار متوجه شده باشد («فرانسوا تروفو» این سکانس را در فیلم چهارصد ضربه ی خود به کار می گیرد). مشعل شورش وقتی برافروخته می شود که «تابارت»، شخصیت اصلی فیلم، به یکی از آموزگاران بداخلاق مدرسه، این جمله تحریک آمیز را می گوید: «آقای معلم، من به شما می گویم، گه».

     دانش آموزان پرچم سیاهی را بالا می برند. آن ها با پاره پاره کردن متکاها و ریختن پرهای آن در اتاق، نگهبان را دچار وحشت می کنند و با خواندن سرود پیروزی بر بالای بام اتاق های مدرسه، رژه می روند و مهمانان یک جشن تحصیلی را در حیاط مدرسه با کفش و کتاب های خود گلوله باران می کنند. «ویگو» ناچار بود این فیلم را در شرایطی بسیار دشوار به پایان ببرد؛ پول و وقت کم بود و اجبارا بسیاری از صحنه های پیش بینی نشده در فیلم نامه امکان اجرای عملی نداشت. از این رو ریتم فیلم گه گاه دچار لغزش هایی می شود. اما در زیر پوسته نازک تکنیک نه چندان موفق فیلم، ما شاهد و ناظر شعری طغیانگر و رهایی بخش هستیم. در سکانس طغیان در سالن بزرگ خواب، با حرکات آرام و رویایی و یک موسیقی ـ که برعکس نواخته می شود ـ زبان سوررئالیست ها بار دیگر کاربرد تازه ای پیدا می کند. با همه غیرواقعی بودن قصه، سمت گیری حملات فیلم بسیار مشخص است: «ویگو» به انتقاد از روش آموزش و پرورش بورژوایی می پردازد و این عمل را به شکلی به کار می برد که مسئولان چنین نظامی را به ریشخند بگیرد؛ اما این فیلم در قالب کمدی شیرین خود، تلخی عمیقی را نیز نهفته دارد. در حقیقت فیلم نمره اخلاق صفر در برابر همه نهادهای قدرت به مبارزه می پردازد؛ در برابر کلیسا، پلیس و مدارس و در این راه چیزی از فیلم عصر طلایی کم نمی آورد. به همین علت فیلم نمره اخلاق صفر بلافاصله پس از نمایش توسط سانسور فرانسه توقیف شد و تنها پس از سال 1945، فیلم اجازه نمایش رسمی پیدا کرد.

     فیلم آتالانت ـ 1934ـ آخرین فیلم ویگو نیز مانند نمره اخلاق صفر برخوردار از همان عناصر واقعی و شاعرانه است. «آتالانت» نام یک کشتی است که کاپیتان آن به تازگی ازدواج کرده است. همسر جوان کاپیتان از زندگی در این کشتی چندان خشنود نیست؛ او از کشتی پیاده می شود و به میل خود عازم پاریس می گردد، اما ملوانی که از سوی همسرش در تعقیب اوست، او را دوباره نزد همسرش بازمی گرداند.

     «ویگو» در فیلم خود تصاویری رویایی و مه گرفته از مناظری در حال عبور ترسیم می کند و زن جوان را نسبت به زندگی اسرارآمیز و تازه خود برمی انگیزاند. در کشتی نیز محیطی فرمانرواست که چندان واقعی نمی نماید. کشتی پر از گربه است و اتاقک «پرژول»، ملوان پیر و غیرعادی نیز انبانی است از چیزهای شگفت. صحنه ای که «ژان» (کاپیتان کشتی) در زیر آب به دنبال همسرش شنا می کند و او را پوشیده در چادر سفید بلندی در حرکت می بیند، از صحنه های رویایی فیلم به شمار می رود. از سوی دیگر فیلم به هیچ وجه در پی انکار واقعیت ها نیست. شخصیت هایش کاملا طبیعی هستند. «ژان» کارمند یک موسسه کشتی رانی است و از سوی آن موسسه استثمار می شود. «ژولیت»، همسر وی، در شهر پاریس گرفتار این مشکل است که می خواهد بدون داشتن هیچ رابطه ای، شغلی برای خود دست و پا کند.

     در این جا نیز همانند دیگر آثار «ویگو»، عناصر شاعرانه در ترکیب انتقاد اجتماعی جلوه گر می شود. فیلم آتالانت آشکارا فاقد ارزش های هنری بود و حتی می شود گفت ساختار آن تا اندازه ای خام می نمود. این فیلم در پی کشف حقایق بود و چیزهای عادی روزانه را بازگو می کرد. فیلم «ویگو» پس از پایان کار به خواسته تهیه کننده و توسط وی کوتاه گردید و ترانه ای که بسیار «دلخواه» مردم بود در متن فیلم گذاشته شد؛ ولی پس از مرگ «ویگو» دوستانش موفق شدند همان نسخه اصلی فیلم را دوباره تهیه کنند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1: Jean Vigo 

2: Croupier: کسی که در پشت میز قمارخانه ها مسئول توزیع و جمع آوری ژتون هاست.