You should install Flash Player on your PC

 گیسو شاکری ار قمر میخواند

ازدیگران

 خانه نخست

گیسو شاکری ار قمر میخواند

 دوران کودکی و زمزمه های مادر بزرگ از قمر، برای من، نماد یک هنرمند ساخته بود. نماد یک انسان شریف. نماد راستین یک اوج. نماد راستین تمام آن ویژگی ها که به انسان ارزش های انسانی می دهد. نماد یک زن ِهنرمندِ متعهد که سروده ها و آهنگ هایی را که گویای درد زمانه بود، انتخاب می کرد و با صدای رسایش می خواند. و این چنین  بود که او با نمونه سازی از خود، در آن دوران سیاه،  شهامت را به تماشاگرانش منتقل می کرد و توانایی های یک زن آزاده را به نمایش می گذاشت. در آن روزگارِکودکی، قمر، برای من، به راستی، یک آرزو بود. سال ها پیش چند نمونه از کارهای قمر را خواندم و اکنون با کوششی دوباره، به یک آرزو جامه ی عمل می پوشانم: خواندن تعداد بیشتری از کارهای قمرالملوک وزیری با حداکثر امکاناتی که در سخت ترین شرایط توانستم فراهم کنم.

 

قمر در سال 1284 شمسی در محله ی سنگلج تهران  دیده به جهان گشود. مادرش را در هجده ماهگی از دست داد. مادر بزرگش خیر النساء مسئولیت سرپرستی او را به عهده گرفت

. کودکی پر شور و نا آرام بود، همواره از مکتب می گریخت و به بازی و شیطنت های کودکانه که دین وآیین شرع آن را مناسب دختران نمی دانست ، می پرداخت . از هفت سالگی تا سنین نوجوانی مادر بزرگش را در مجالس روضه خوانی همراهی می کرد و با صدای دلنشین خود در مجالس شوری بر می انگیخت. شرکت در این مجالس گذشته از آشنایی او با آواز، سبب ارتباط او با اقشار مختلف مردم شد و به او جرات داد که در برابر  جمع بخواند. در این جا نقش خیر النساء را نیز نباید نادیده گرفت که اگر هنر را هرزه گی  و بی بند و باری می دانست و از ارتباط او با بزرگان موسیقی جلوگیری می کرد اکنون شاید قمری نبود که تاریخ موسیقی ایران به حضورش ببالد.

 پیش از این که قمر با مرتضا خان نی داود آشنا شود ، در منزل مجدالصنایع ( شوهر دختر خاله اش ) با بزرگان موسیقی چون رکن الدین خان مختاری ، غلامحسین درویش، آقا حسینقلی و دیگر اساتید آنزمان آشنا شد.گرایش او به هنر موسیقی از همان زمان بایستی آغاز شده باشد، هر چند که از کودکی میل به خواندن در او بود. پس از آشنایی با مرتضاخان نی داود بود که شکوفایی قمر آغاز شد. در محضر مرتضا خان ردیف آوازی و آموزش صدا را فرا گرفت و با شعرا و موسیقیدانان و هنرمندان آزادیخواهی چون ملک الشعرای بهار ، عارف ، امیر جاهد و ... آشنا شد. توانایی حنجره و وسعت صدا و ویژه گی صدای قمر بر کسی پوشیده نیست . موسیقیدانان آگاه و  پژوهش گران متعهد بارها و بارها در موردش نوشته اند و

گفته اند . اما آن چه که این زیبایی و توانمندی را برجسته می کند شخصیت والای او در زمینه ی روابط فردی و اجتماعی است .  به نقل از مرتضا خان نی دادود  " قمر یک نابغه بود، نابغه ای که در بدترین شرایط ، کارش را شروع کرد. او هنرمندی بود که در عین حال، متوجه دور و برش بود." آوازه ی شهرت قمر چنان فراگیر شد که سبب اجرای کنسرت گراند هتل گردید . در آن شب تاریخی قمر فتح باب  می کند . بی حجاب چون سرو خرامان به روی صحنه می آید و با صدای رسایش شعر ایرج میرزا را می خواند :

 

نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند       نعوذباالله اگر جلوه بی حجاب کند

فقیه شهربه رفع حجاب مایل نیست      چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند

نقاب بررخ زن سد باب معرفت است    کجاست دست حقیقت که فتح باب کند

 

ماه وش بر تاریکی افکار دکانداران دین می تابد و با اینکه جاهلان و تاریک اندیشان این نور را بر نمی تابند و تهدیدش می کنند، بی هیچ هراسی به راهش ادامه می دهد . عشق به مردم و آزادیخواهی چنان او را قوی کرده بود که ده سال پیش از آنکه دستور کشف حجاب اجباری رضا خانی داده شود بی حجاب بر صحنه نمایان شد.در سالهای پایانی عمرش که در انزوا گذشت در باره ی آنشب چنین می گوید:" از آن شب یادگار که برای نخستین بار نقاب از چهره گشودم و قمر شدم تا به امروز که توان لب از لب گشودن را ندارم زندگی من به خاطر عزیزان و دوستان گذشته است و آنچه اندوخته بازار زیبایی و هنرم بود صرف زندگی یتیمان گشت. امروز که دور از غوغا و هیاهوی شهر به این گوشه ی دور افتاده پناه برده ام و چون شمع سوخته ای در شبهای تار و بی امید خود می سوزم خوشحالم از این که به سهم خود در راه نجات زن از کنج خانه کوشیده ام، و هرگاه آواز زن یا مردی به گوشم می رسد خرسند می شوم از این که کوششها و تلاشهای گذشته ی من به هدر نرفته است ."

 از یاد نبریم که چندین دهه پیش از او نیز طاهره قرة العین زنی سخنور و آزاده حجاب از رخ برگرفت  و در مجلس مردان به سخنوری پرداخت و گرفتار تیغ پی ورزان زمان خود شد. مرتضا خان نی داود در مورد شخصیت قمر می گوید:" .قمر نه تنها آزاد فکر بود، بلکه نخستین زن هنرمند ایرانی بود که به روی صحنه رفت ، جلو مردم ایستاد و خواند. بله از همین رهگذر است که وظیفه ِ اصلی هنر و هنرمند در برابر سنتهای پوسیده روشن می شود. سنتهایی که به زن اجازه نمی داد استعدادهای هنری خود را بروز دهد.  هنر اصیل آنست که نه تنها با جریان زمان همراه باشد و همچنین با جریانهای مترقی زمان همراهی کند بلکه باید در برابر تندبادهای مخالف دوران خود نیز مقاومت ورزد و بجنگد. اگر هنری از این خصلت عاری باشد، یعنی هیچ نقش مثبتی در زمانه بازی نکند به مفهوم هیچ است."

 قمر در دوران جابجایی قدرت از قاجار به پهلوی رشد کرد شاهد مبارزات مشروطه خواهان و همچنین سرکوب مشروطه خواهان نیز بود .

در همان دوران ممنوع مارش جمهوری عارف را خواند، صفحاتش را از بین بردند اما او همچنان آواز اعتراضش را به بی عدالتی ها سر داد. قمر با اجرای ترانه های ملی ـ میهنی که بار سیاسی داشتند بیدادی را که حکام وقت و قشریون مذهبی بر زن و مردم ستمدیده روا می داشتند با صدای آسمانی خود به گوش مردم می رساند. همنشین عشقی ها و عارف ها بود، به دیدار عارف تبعیدی می رفت و در غم کشتن عشقی ها به ماتم می نشست . به یاد ایرج و درویش خان کنسرت می داد. برای ناشنوایان ، مسلولین و بی نوایان می خواند . درآمدش را بی دریغ پای ریز مستمندان می کرد. شرکت در جشن عروسی دختری بی سرپرست را به دعوت رسمی قدرت مداران ترجیح می داد.

از سال هزار و سیصد و بیست دیگر آگهی های کنسرت قمر در جایی درج نمی شود در برنامه های رادیو هم نامی از او نمی برند حتی ترانه هایی را هم که او در رادیو ضبط می کند به نوعی از بین می برند و هیچ اثری از آنها باقی نمی ماند.. او را گوشه نشینش می کنند تا جایی که در حقیقت دق می کند .حتی ازمرده اش هم می هراسند و به مسجد راهش نمی دهند . هنرمندان زمانش و مسئولان فرهنگی در مراسم سوگواریش شرکت نمی کنند. گویا می خواهند نام این اسطوره ی آزادگی و چهره ی محبوب ملی از خاطره ها پاک شود .

 غلامحسین بنان در باره ی قمر می گوید:" قمر ام کلثوم ایران بود. سمبل همه ی خواننده های زن بود. در آواز ایران وزنه بود. شاید قرنها طول خواهد کشید تا مادر گیتی مانندش بزاید. اهمیت صدایش به نظر من در ایران به اندازه ی صدای ام کلثوم در مصر است . بی گدار به آب نمی زنم و این که می گویم باید با ام کلثوم مقایسه کرد به آن دلیل است که به موسیقی عرب آشنایی کافی دارم . صدا و خلق و خوی قمر ، هر دو شاهکار بود. همه چیز را فدای ملتش کرد اما افسوس اینجا عادت ندارند به هنر اصیل و منش انسانی ارج بگذارند."

 جای آنست که خون موج زند در دل لعل    زین تغابن که خزف می شکند بازارش

آری این مقایسه بسیار درست اما غم انگیز است. غم انگیز از آن جهت که معدود افرادی ارزش قمر راشناختند و او هرگز در زمان زندگی اش مثل ام کلثوم مورد ستایش قرار نگرفت، بعکس همان قدر که برای به اوج رساندن ام کلثوم نیرو و توان گذاشته شد ، به همان اندازه نیرو و توان بکار رفت که قمر خانه نشین شود و صدایی که می توانست افتخار ملی شود و در جهان شهرت یابد ،در پشت دیوار متوقف بماند. زمانی که ام کلثوم دیده از جهان فروبست در مصر عزای ملی اعلام شد . اما قمر ما در انزوا و بی سرو صدا، در مرداد ما سال 1338 چشم از جهان فروبست و با حضور بیست نفر از نزدیکانش به خاک سپرده شد. قمر سفارش کرده بود که بر روی سنگ مزارش بنویسند:

 

 هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق        ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

 

علیرغم تمام تمهیداتی که بکار برده شد تا قمر به فراموشی سپرده شود، قمرهمچنان درآسمان هنر و موسیقی متعهد و مردمی ایران می درخشد. راهش ادامه دار و یادش گرامی باد.

 

 گیسو شاکری

استکهلم ـ سوئد

برای تهیه  سی- دی گیسو شاکری از قمر میخواند  با ایمیل :

 gissoo_shakeri@yahoo.com  

 تماس بگیرید