You should install Flash Player on your PC

  دو نمایش از رودریگو گارسیا

ازدیگران

 خانه نخست

دو نمایش از رودریگو گارسیا

مهستی شاهرخی

رودریگو گارسیا از کارگردانهای مطرح این سالهای اروپاست. او متولد ۱۹۶۴ در بوئینس آیرس است. پدرش قصاب بود و او در میان قصابی و کشتارگاه و کارخانه های کالباس و سوسیس سازی بزرگ شد. او زبان خونین و گوشت آلود این اماکن را در کار تئاتری اش مورد استفاده قرار می دهد. گارسیا از سال ۱۹۸۶ ساکن مادرید است و در آنجا کار میکند. در سال ۱۹۸۹ گروه تئاتر کارنیسریا تئاتر را بنیان گذاشت که در آن از طریق تئاتری تجربی در جستجوی زبانی شخصی برای نمایشهای خود است. نمایش های او غالباً غافلگیر کننده و دارای صحنه های خشونت بار است و از این رو به کودکان و افراد حساس توصیه می شود که از دیدن نمایش های او خودداری کنند.

از رودریگو گارسیا تاکنون دو نمایش دیده ام که آن را برای شما شرح می دهم تا با شیوه کارش آشنا شوید. فصل مشترک کارهای گارسیا، نمایش انسان به منزله ی توده ای از گوشت و موجودی له شده و خرد شده در جامعه مصرف کننده است. نگاه عمیق و انتقادی و سیاسی گارسیا نسبت به جامعه ی سرمایه داری و نحوه ی برخورد چنین جامعه ای با بشر، موضوع اصلی کارهای گارسیا است. او زیر چرخ های عظیم جامعه سرمایه داری، زندگی مردمان حاشیه نشین و بی خانمان ها و ترانسکسوئل ها را به شکلی نمادین به نمایش در می آورد.

نمایش های او، مجموعه ای از قطعات و تجربیات و لحظات است و او در این اپیزودها از شکل کلاسیک نمایشنامه نویسی برای بیان عقاید خود استفاده نمی کند. در نمایش های او، بیشتر اوقات بازیگران متنی مقاله مانند را که حاوی اندیشه های او و موضع گیری های اوست به تناوب برای تماشاگران می خوانند. برهنگی و یا انسان عریان را در نمایش هایش به دفعات می بینیم ولی این برهنگی، بی گناه و فاقد نگاه پورنوگرافیک است. گارسیا در تئاتر تجربی خود، جسم انسان را در موقعیت آزمایشگاهی و در شرایط گوناگون مورد تجربه و نمایش قرار می دهد.

خام، خوندار، پخته، برشته را پارسال در هوای باز و در جشنواره تابستانی آوینیون دیدم. بازیگران از همان ابتدا روی صحنه حضور داشتند و منتظر پر شدن سالن بودند تا نمایش را شروع کنند. نمایش، عبارت بود از نشان دادن انسان همچون یک کالا یا یک شیئ در یک جامعه مصرف کننده. انسان به منزله ی توده ای از گوشت و یا تکه ای از گوشت. انسان و آدمخواران جامعه! انسان چون تکه ای گوشت در حال برشته شدن! انسان، موجود بی خانمانی که کنار خیابان کباب می شود. انسان، موجود بی پناهی که شکار دیگران می شود.

گارسیا گروهی از رقصندگان کارناوال و رقاصان خیابانی و رپ را برای این نمایش استخدام کرده بود. همه بازیگران مرد بودند، آنها در کنار نشان دادن زندگی افراد بی خانمان، بخشی عظیم از افراد حاشیه نشین و محروم جامعه را به نمایش می گذاشتند. در این نمایش جسم انسان به منزله زمینه ای برای پژوهش، مورد مطالعه قرار می گیرد و گارسیا به کمک بازیگرانش با زبانی خونین و گوشت آلود، جسم و دامنه های مختلف آن را به نمایش می گذارد. در نمایش گارسیا، بازیگران مانند کودکی، در عین بی گناهی کامل، بر روی صحنه عریان می شوند و عریانی انسان اولیه را به نمایش می گذارند. نمایش های گارسیا در عین، نشان دادن انسانهای عریان و یا حتا به مسخره گرفتن روابط جنسی، به هیچ وجه بار پورنوگرافیک ندارد و به مورد پژوهش قرار دادن جسم انسان در آزمایشگاه پزشکان می ماند.

موزیک زنده و رقص نقشی اساسی در نمایش داشت. موزیک زنده البته عبارت بود از موزیک خیابانی طبال ها و موزیسین های خیابانی و رقص هم از رپ گرفته تا رقص کارناوال که مانند زنجیری رشته های نمایش را به هم پیوند می داد. در ته صحنه پرده ای بود که گاهی رقاصان ماسکدار خیابانی و کارناوالهای آمریکای جنوبی را نشان می داد و گاهی سوسیس های داغ را در ابعادی بسیار غول آسا بر روی منقلهای بزرگ در حال کباب شدن و سرخ شدن به نمایش می گذاشت.

بازیگران همچون افراد بی خانمان در روی صحنه زندگی می کردند، به شوق می آمدند، برهنه می رقصیدند و اوج می گرفتند و بالاخره با شلنگ آبی در کنار صحنه خود را می شستند و بر روی تشکهایی که گوشه ی صحنه بود دراز می کشیدند. در صحنه هایی از نمایش بازیگری، تن خود را با شیشه های روغن پوشاند، در صحنه ای دیگر در میان توده ای از پنبه و یا آرد غلطید، گاهی خود را بر روی تشکی می انداختند و دیگران او یا آنها را با نایلون می پوشاندند و البته همگی این حرکات و رفتارها موزون بود و همراه با موسیقی زنده خیابانی. در این نمایش، ما انسان را مانند گوشت استیک یا کباب، در چهار موقعیت مختلف در حال کباب شدن بر روی منقل مشاهده کردیم.

در پایان بازیگری به سمت آتشی که از درون بشکه ای شعله می کشید رفت و به سوی آن خم شد. علائم و نشانه هایی در این نمایش، ما را به یاد جزغاله شدن دو نوجوانی که یک پایگاه برق در شورش سن دنی - کلیشی و حومه پاریس اتفاق افتاد، می انداخت.

امروز خاکسترم را بر روی میکی بریزید

این نمایش را پاییز گذشته در تئاتر روند پوئن شانزه لیزه دیدم. در این نمایش سه بازیگر نقشهای اصلی را ایفا می کردند. ایفای نقش به معنای کلاسیک آن نیست، بلکه هنر بازیگری در نمایش های گارسیا بیشتر رها کردن جسم و روح خود، همچون موش یا خوکچه ای برای آزمایشگاه اوست تا بازیگر با اعمال و رفتار و به نمایش گذاشتن جسم خود در شرایط سخت و گاهی غریب تماشاگر را به فکر بیندازد که بر ما به عنوان انسان چه می گذرد؟

کنار صحنه اتوموبیلی پارک شده است، در ابتدا سه بازیگر، دو مرد و یک زن روی صحنه حضور دارند و با صدایی مصنوعی متنی درباره جامعه ی مصرف کننده و نقش انسان در چنین جامعه ای را به تناوب بازگو می کنند. آنها به دلیلی نامعلوم با ریسمانهای بسته شده اند. در خلال بازی، ریسمانها آتش می گیرند و شعله های روی صحنه به سوی بازیگری که با سیم یا ریسمانی بسته شده است می آید.

در صحنه ای دیگر پس از حریق، جسم بشری را عریان و در موقعیت های مختلف می بینیم. بازیگر به همراه خود شیشه های عسل را به روی صحنه می آورد و دیگری با دست، تن او را با عسل می پوشاند. چنین صحنه ای می تواند اروتیک باشد ولی نه اروتیک است و نه پورنوگرافیک، چون بازیگر حرکاتی موزون انجام می دهد و گاه او را چون جسمی را در حال عرق ریختن، و گاه توده ای که زیر بار فشار جسم سنگینی که از بالا بر او هوار شده، له شده و گاه بر روی یک پا و یا روی یک دست ایستاده و عرق ریزان، او را مانند جانوری در سیرک بزرگ زندگی، می بینیم. در جایی زن بازیگر نیز همین حرکات را انجام می دهد و عریان و عرق ریزان و عاری از هر پوششی مانند انسان نخستین بر روی صحنه عین همین بازی را انجام می دهد.

در صحنه ی دیگری، در جایی که به نظر می آید پارک و یا مکانی برای پیک نیک باشد زن و مردی بازی مسخره و خسته کننده نزدیکی جسمانی را انجام می دهند. تلاش خسته کننده شان برای ارضاء شدن به حرکات ژیمناستیک و ورزشی می ماند و بی نهایت مسخره است، مسخره بودن این نزدیکی ها و پوچی این لحظات و خوردن سوسیسی پس از آن (یا همان دود کردن سیگاری در فاصله نزدیک دو هم آغوشی)، رفتارشان غریب می نماید ولی بی نهایت معصومانه و همانقدر احمقانه است. در این فاصله خانواده ای، زن و شوهر و دو بچه و مادربزرگ کنار صحنه آمده اند و هیچ معلوم نیست قرار است کجا بروند، در فاصله ای که آنها به سوی ماشین در سمت دیگر صحنه می روند و سوارش می شوند، بازیگر دیگری می آید و در حوضی گل آلود و یا پر از رنگ در کنار صحنه می غلتد و گاه راه می افتد و همراه با رنگها و یا لجنها از ماشین خانواده، خود را بالا می کشد.

در صحنه ای دیگر، دختر مو بلندی همراه با یکی از بازیگران به روی صحنه می آید. جلوی صحنه روی صندلی می نشیند و بازیگر در حالی که متنی تحلیلی در مورد جامعه مصرفی را شمرده شمرده بازگو می کند، موهای بلند دختر را با قیچی کوتاه می کند. سپس سرش را ماشین می زند. در پایان این صحنه کف صحنه از موهای دخترک پوشیده است، دختر که اکنون سرش بی مو و خالی است، به همراه بازیگر، صحنه را در جهتی دیگر ترک می کند.

غلتیدن انسان عریان و یا با لباس در میان پشم و یا پنبه و یا لجن و یا رنگ سبز به دفعات در نمایش های او تکرار می شود، پایان نمایش نیز با چنین صحنه ایست، آیا خود را در لجن و یا رنگ سبز غرق کردن و یا فرو رفتن و یا پوشانده شدن در این مایع سبز، نمادی از غرق شدن در فساد و در جامعه مصرف کننده نیست؟ مگر نه اینکه جامعه مدام ما را چون کالایی برای رفاه و لذت خود به کار می گیرد؟ ما چی هستیم؟ جز تکه ای از گوشت و خون و یک کالا در جامعه ی مصرف کننده برای سرمایه داران؟

Rodrigo Garcia / Festival d'Avingon: Rodrigo Garcia / Rodrigo Garcia au festival d'Avingon / Bleue, saignante, à point carbonisée : le carnaval cru de Rodrigo Garcia / Rodrigo García: Je crois que vous m'avez mal compris / Les meurtrissures de Rodrigo García

 

http://chachmanbidar.blogspot.com/