You should install Flash Player on your PC

پوست بیگانه

ازدیگران

 خانه نخست

نقد فیلم

پوست بیگانه

Fremde Haut

بازیگران: یاسمن طباطبائی

آنه که کیم سارناو – نوید اخوان و...

سناریست ها: آنجلیکا ماکارونه ، یودیت کافمن

فیلمبردار: یودیت کافمن

موزیک: یاکوب هانسونیس

کارگردان : آنجلیکا ماکارونه

محصول آلمان 2005

فیلم با نماهایی از داخل یک هواپیمای ایرانی که قرار است تا دقایقی دیگر در فرودگاه فرانکفورت، آلمان به زمین بنشیند، آغاز می شود و با نماهایی مشابه، هنگام فرود هواپیمائی دیگر در فرودگاه تهران، به پایان می رسد. در فاصله نماهای آغازین و پایانی فیلم، که از نظر کادربندی و تقسیم پلان ها، مشابهت فراوانی به هم دارند، آغاز و پایان ماجرای انسانی را که در نهایت، در دایره ای بسته، از جهنمی به بهشتی دروغین می رود و برمی گردد، بیان می شود. آغازی که خود ادامه یک سلسله مشکلات در ایران است و پایانی که شروع درگیری ها و دردسرهای بعدی در همان کشور را، در خود می پرورد. فریبا، یک مترجم ایرانی، که تمایلات همجنسگرایانه دارد، به جرم ابراز عشقش به زنی دیگر، تحت تعقیب قرار می گیرد، اما موفق می شود با پاسپورت قلابی از جهنمی که حکومتگران ایران ساخته اند، فرار کند و خود را به آلمان برساند. او همانند سایر پناهجویان در فرودگاه به قرنطینه برده می شود، تا اجازه ورود بدست آورد. اما راز فراراو که ابتدا خود را به عنوان پناهنده سیاسی معرفی کرده بر ملا می شود، و به ا و گفته می شود که به ایران باز گردانده خواهد شد. جایی که مرگ در انتظار اوست. فریبا از فرصتی استثنائی استفاده می کند و با پوشیدن لباس و برداشتن مدارک مرد جوانی به نام سیامک که همسفر او بوده و به دلیلی خود را در کمپ پناهندگان می کشد، موفق می شود، اجازه اقامت موقت بگیرد و به جایی در جنوب آلمان برود. او جسد سیامک را در چمدان بزرگی که به سختی می تواند حمل کند، به محل جدید زندگی اش می کشد و جایی پنهان از دیدرس، اورا- و در واقع هویت پیشین خود را به عنوان یک زن- به خاک می سپارد. فریبا که قصد دارد با جمع کردن پول برای خودش پاسپورت جدیدی تهیه کند، خیلی زود در کنار پناهندگان دیگر به کار سیاه در یک کارخانه تولید و عرضه کلم، مشغول به کار می شود. در این راه اما به مشکلاتی گوناگون برخورد می کند و برای حل مشکلاتش و در واقع قرض کردن پول، به سراغ یکی از همکارانش به نام آنه Anne  می رود. آنه که فریبا را به عنوان سیامک می شناسد به او روی خوش نشان می دهد. اما اظهار تمایل او باعث می شود که راز زن بودن و تمایلات همجنس خواهانه فریبا برملا شود. با این همه آنه اورا می پذیرد و رابطه عاشقانه ای بین آن ها آغاز می شود. در آخرین صحنه های فیلم که فریبا به کمک آنه موفق می شود اتومبیلی را بدزدد و از این طریق پاسپورت جدیش را با هویت یک زن به دست آورد، طی یک در گیری خشن با دو مرد آلمانی که از دوستان آنه هستند، توسط پلیس دستگیر می شود و به جرم هویت قلابی و نداشتن اجازه اقامت به هواپیمائی سپرده می شود که او را به ایران باز گرداند. فریبا در آخرین پلان فیلم یکبار دیگر از پوسته ی زن بودن  به در می آید و با لباس مردانه و بنام سیامک در انتظار فرود هواپیما در فرودگاه تهران می ماند.

حرف اصلی فیلم « پوست بیگانه» - که نمی دانم مترجم کیهان لندن چرا آنرا « جنس بیگانه» ترجمه کرده است- ، گمشدن هویت انسان در جوامعی ست که عشق و آزادی را برنمی تابند. سرگذشت گمشدگی هویت فریبا پیش از شروع فیلم آغاز شده است. او در جامعه ای که اصولاً حضور زن را به عنوان انسانی آزاد قبول ندارد، نمی تواند با تمایلات همجنسگرایانه اش ، جایی داشته باشد و اگر بخواهد زنده بماند، یا باید تغییر هویت بدهد یا فرار کند، که آن هم فقط با از دست دادن نام و نشان واقعی اش، ممکن می شود. اما در جامعه آلمان هم – که به طعنه، بهشت گونه توصیف می شود- برای زنده ماندن مجبور می شود از «فریبا» بودنش بگریزد و « سیامک» شود. و باز هم برای فرار از آن فشار و تحقیری که جامعه متمدن آلمان بر او وارد می آورد، دوباره به پوست زنانه خودش برگردد، و در پایان هم می بینیم که بار دیگر این بازی هولناک تکرار می شود. انگار فریبا در این جهان پرفریب به عنوان آنچه که هست و می خواهد که باشد، جایی ندارد. او ، جز به خودش، همه جا برای «فریبا بودن» باید دروغ بگوید و یا چیزی را پنهان کند.

بازی فوق العاده ، دقیق و پر احساس یاسمن طباطبائی در نقش فریبا و سناریو، فیلمبرداری و کارگردانی خوب و پرکشش فیلم، در خدمت تصویر کردن همین بی هویتی و سرگشتگی انسانی ست که هیچ گناهی جز روی آوردن به طبیعی ترین خواسته های انسانی اش ندارد. ترس و فرار در کنار عشق و احساس، عناصر اصلی محتوای  فیلمند. و همه این عناصر نه فقط در شخصیت فریبا ، بلکه در بسیاری از نقش های اصلی یا فرعی فیلم – که اکثراً هم خوب بازی شده اند- ، دیده می شود. برای مثال ترس سیامک ، جوان ایرانی همسفر فریبا( که نوید اخوان نقش اورا خیلی خوب بازی می کند)، از همان لحظه فرود هواپیما در خاک آلمان  آغاز میشود. او هم برای فرار از مرگ از ایران گریخته است و می ترسد که بازگردانده شود. به همین دلیل یکبار هم سعی می کند از قرنطینه فرودگاه بگریزد ، اما موفق نمی شود. و هنگامی که می فهمد برادرش که خود را به جای او به دست پاسداران سپرده و اعدام شده است، خود را در فرودگاه فرانکفورت می کشد.

ریتم خوب و موجز  فیلم و صحنه های پر احساس و انسانی آن جایی برای خسته شدن نمی گذارد.  « پوست بیگانه» فیلم جمع و جور و ساده ای ست که حرفی عمیق در باره از دست رفتن هویت انسان در جهان امروز دارد. یکی از جذابیت های  صحنه های آغازین فیلم، گفتگوهای فارسی فیلم است که یاسمن طباطبائی و نوید اخوان به خوبی و بدون کمترین لهجه از پس آن صحنه ها بر آمده اند.

 

                                                                                                                  فرهاد مجدآبادی