You should install Flash Player on your PC

فیلم فارسی /روشنفکرانه علی سنتوری

ازدیگران

 خانه نخست

هیاهوی بسیار برای هیچ

فیلم فارسی /روشنفکرانه علی سنتوری

 

دیروز "سنتوری" ساخته شما را دیدم. در دل تاسف خوردم به هیاهوی زیادی که برای این فیلم برپا شد. فیلمی که اصولا ارزش این همه هیاهو را ندارد.

این یک حقیقت است که نشان دادن ساز در کشوری که نمایش ساز در سیمای دولتی اش ظاهرا مشکل شرعی دارد می تواند به فروش فیلم کمک کند.کارگردانان ما نیز گویا این نکته را دریافته اند که عبور ملایم از این خط قرمزها یا حداقل حرکت مماس بر این خطوط می تواند موفقیت گیشه را تضمین کند. شما هم از این قافله عقب نمانده اید.

فیلمی ساخته اید بی هویت که بر خلاف "دلشدگان" علی حاتمی که با مضمونی تقریبا مشابه ساخته شد , ظاهرا از حداقل تحقیق در مورد موضوع فیلم بی بهره بوده است . در تمام طول فیلم این سوال بی پاسخ می ماند که علی سنتوری کیست. یک ولفگانگ آمادئوس وطنی که درد دوری کنستانتز او را به بی راهه کشانده ؟ یک الویس پریسلی فتوژنیک شرقی باب دندان دختران دبیرستانی که بعد از هر اجرا برای طرفداران سینه چاکش عکس خود را امضا می کند ؟ یا یک مطرب تخت رو حوضی خان معمولی که صدای فلان خواننده لس آنجلسی را تقلید می کند؟ راستی او قرار است کدام یک از این ها باشد؟ در تمام طول فیلم او بین این سه هویت شناور است و دست آخر هم هیچ کدام آن ها نیست.

 اصولا آقای مهرجویی شما چند عروسی سراغ دارید که در آن موسیقی تلفیقی نواخته باشند و سنتور و درامز و ویولن سل و گیتار الکتریک در آن همنوازی کنند؟ در کدام مجلس عروسی برای گروه موسیقی سن درست کرده اند و برای مهمانان مثل سالن کنسرت صندلی چیده اند؟ در کدام عروسی مهمانان بی حرکت نشسته اند و برای اراجیف به ظاهر انتقادی خواننده به علامت تصدیق سر تکان داده اند. چرا به شعور بیننده توهین می کنید؟ دل مشغولی شما به موسیقی سنتی را گرامی می داریم اما شما را به خدا به این سوال من پاسخ دهید که چرا این فیلم در زمانی مناسب تر ( مثلا دهه بیست یا سی ) اتفاق نیافتاده ؟ احتمالا ترسیدید مجبور به استفاده از دکورهای شهرک سینمایی شوید و بعد متهم به تکرار دلشدگان. درست است؟ این علی سنتوری شما چگونه جانوری ست؟ ترانه سراییدنش را دیده اید؟ او تنها یک مطرب مفلوک است که علی رغم تلاش شما بتهوون نمی شود و کلوزآپ های آن چنانی از پارتیتور نویسی اش هم چیزی به محتوای ترانه های لاله زاری اش اضافه نمی کند. اصلا چرا سنتور؟ او می توانست نوازنده کیبورد یا گیتار باشد که با ماهیت موسیقی اش و نوع شنوندگانش همخوانی بیشتری داشته باشد. می مانست نوستالژی شما به ساز سنتور که می توانستید جور دیگر ارضایش کنید. اصلا یک فیلم مستند هم در مورد سنتور می ساختید که مثلا محدودیت های این ساز را در تعویض گام (یا دستگاه) نمایش دهید. بماند که رفتن از گام شور به اصفهان در فیلم شما دست مایه لاس خشکه علی و هانیه می شود و آن چه مهم نیست جواب این سوال است که هنرپیشه نقش اول شما در جواب می فرماید " خوب می زنیم توی سر خودمان!". کرامات شیخ را می بینید؟

 شما پرده آبروی ساز و نوازنده را به یک باره دریده اید. اصلا همان کاری را کردید که سالها وزارت ارشاد دنبالش بود. نشان دادن هنرمندان به شکل آدمهای مفنگی و مفلوک که خانه هایشان خانه مشروب است و مواد مخدر و خیانت و روابط باز جنسی و...آقای مهرجویی ناسلامتی خودتان هم هنرمندید. حرمت امامزاده تان را نگه دارید. شما که این گونه بگویید ، برادر حسین چه بگوید؟

 علی سنتوری شما یک شترگاوپلنگ تمام عیار است، یک موجود کاملا بی هویت و پر تناقض ؛ سنتور می نوازد اما بر دیوار خانه اش به جای عکس موسیقیدانان ایرانی تصویر جیمی هنریکس و سانتانا و کلاپتن به چشم می خورد. استاد سنتور است اما نمی داند که اصولا موسیقی سنتی بسیار ملودیک است و کنترپوان و تعویض گامها در یک قطعه جایی ندارد. هنرمند سنتی نواز به سادگی ساز عوض می کند همانگونه که هنرمند غربی نیز در بسیاری از سازها مجبور به تعویض ساز یا تعویض کوک است و این محدویت نیست که خاصیت گامها ست. علی سنتوری شما عرق می خورد ولی عبا به تن می کند. چون عارفی سازش را می پرستد اما یک لحظه بعد مثل یک حیوان زنش را کتک می زند. شما نه به علی سنتوری شناسنامه داده اید و نه به دیگر شخصیت های فیلم . پدر علی که در میانه فیلم سروکله اش پیدا می شود تنها به این درد می خورد که مثل آدم های مسخ شده هر کاری را پسر معتادش گفت انجام دهد. سرنگ بیاورد ، تزریق کند ، چای دم کند ، ظرف بشورد ، خلاصه به قول علی حال بدهد. از چنین پدری عاق کردن پسر بعید می نماید. مادر یک خانم جلسه ای ست. در تنها سکانس خانه پدری یک روحانی روی صندلی نشسته و برای خانم ها وعظ می کند. علی می رود و عبایش را می گیرد و طلب ارث می کند! برادر علی با آن قیافه و هیکل متفاوت و لهجه آبادانی که دیگر اوج شاهکار شما در انتخاب بازیگر است. شما را به خدا برای یک بار هم که شده در جریان فیلم برداری علی و برادرش را کنار هم ایستانده اید تا ببینید چه گندی زده اید؟ انگار بازیگر قحط آمده باشد.

جسارت تا چه قدر آقای مهرجویی که به اهل قلم هم رحم نکرده اید ! آن دیالوگ زائد علی وقتی در خانه پدری اش دنبال قلم می گردد یعنی چه ؟ ای کاش توضیح می دادید چرا علی فریاد می زند " یکی یه قلم به من بده ، این جا کسی نمی نویسه ؟..." . چه خاک بر سری شده اند اهل قلم که چنین تصویری از آن ها درست کرده اید. یک مشت معتاد مفنگی که از زور خماری یا نشئه گی دنبال قلم می گردند. دست مریزاد برادر. شما روح برادر سعید را شاد کردید. خدا عوضتان بدهد.

 باز هم بگویم؟ از تمام سکانس ازدواج علی و هانیه حماقت و توهین به تماشاچی می بارد. سفره عقد در چادر صحرایی و آن مراسم مضحک عقد دیگر نوبر است. آقای مهرجویی آدمی به سن من و شما حداقل یک بار سر سفره عقد نشسته است. شک دارم شما این گونه ازدواج کرده باشید! یعنی تماشاگر ایرانی این قدر ساده لوح است؟ بعید می دانم . جاهایی از فیلم نظیر تخریب خانه علی و کارتن خواب شدن او به دلیل تدوین بد حتی صقیل الهضم تر هم می شوند. فلش بک های نابجا جریان فیلم را چنان منقطع می کنند که سررشته کار از دست بیننده به کلی خارج می شود.

 آقای مهرجویی ، انگار غضب شما نسبت به سرنوشت هنرمند حتی به آوارگی علی هم فرو نمی نشیند. علی را به هزار بلا ترک می دهید تا این جمله را در دهانش بگذارید که " من نمیخوام برگردم توی اون شهر کوفتی..." آری ،هنرمند خوب هنرمند ایزوله است. هنرمند که به درد اجتماع نمی خورد. یا باید از اعتیاد بمیرد یا آن که در جایی مثل تیمارستان به یک مشت آدم مفنگی تر از خودش تعلیم هنر بدهد. یک راه دیگر هم مانده. می تواند مثل هانیه همسر علی راهی کانادا شود ! عجب نسخه ای پیچیدید برادر! حتما لازم نیست که اتوبوس هنرمندان را راهی دره کنید . کار شما پاکیزه تر و بدون خون ریزی ست. قدیمها به این کار می گفتند تیر خلاص. شما اسمش را چه می گذارید برادر مهرجویی؟

 نکته آخر ؛ آقای مهرجویی چرا در فیلم شما نیروی انتظامی که معمولا منقص کننده مجالس جشن و سرور این چنینی ست جای خود را به دسته اراذل عربده کشی به سبک دار و دسته شعبان استخوانی داده است؟ نکند خواسته باشید برادران متخصص آفتابه درمانی را تبرئه کنید؟

 برادر مهرجویی ، علی سنتوری شما یک چیزی نیست جز یک فاجعه ضد هنری . ای کاش نمی ساختیدش یا به یک ویدیو کلیپ در مورد اعتیاد بسنده می کردید. آیه نازل نشده که حتما باید فیلمساز قدیمی فیلم بلند بسازد. من اگر جای شما بودم برای این که کمی جبران مافات کنم ، پولی را که بابت تماشای غیر مجاز فیلمم به حسابم ریخته شده به یک کار خیر اختصاص می دادم. بد نیست بدانید پس از سیل چندی پیش منطقه بمپور سیستان و بلوچستان ، استاد شیرمحمد اسپندار تنها نوازنده زنده دونلی این مرز و بوم ،کاشانه را از دست داده و در چادر زندگی می کند. ای کاش می شد برایش کاری کنیم. هنرمند اوست نه علی سنتوری دواخور شما...

بوی تلخ قهوه( وبلاگ داخل ایران)

   February 25, 2008 07:53 PM