You should install Flash Player on your PC

بررسی کارهای اینگمار برگمان ( قسمت اول)  

از دیگران

خانه نخست

 

شهرام عطایی )سینما 4)

 بررسی کارهای اینگمار برگمان ( قسمت اول)

  زندگینامه برگمان به اختصار+پرسنا+ سکوت

 

 

    او را نه تنها بزرگترین کارگردان سوئد بلکه یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما می دانند. اینگماربرگمان که فرزند یک کشیش بود در سال 1918 در اوپسالای سوئد متولد شد.  وسوسه و دلمشغولی مداوم و غالبا بسیار تحلیل‌گرانه ی او با مذهب در قالب قصه‌های اخلاقی و ستیزمیان جسم و روح، بعضا از دوران کودکی او نشات می گیرد که به تمامی مبتنی بود بر تعالیم و موازین سخت پدر که کشیشی لوتری مذهب بود.  قدرتمندی فیلم های او را هم‌تراز آثار «استریندبرگ»، نمایشنامه نویس سوئدی می‌دانند که تب تابستانی و تاریکی زمستانی شخصیت سوئدی را منعکس می‌کند.  این انعکاس از طریق گستره‌ی متنوعی از حالت‌های روحی، از کمدی پیچیده‌ی اخلاقی تا دید فناگرایی اواز آینده‌ای فاجعه‌آمیز بیان می‌شود.  فعالیت‌های هنری او ابتدا در تاتر آغاز شد. به طوری که بعدها در آثار سینمایی او این قالب و فرم تاتری نمود خاصی دارد.  نخستین کار سینمایی او نگارش فیلمنامه‌ی «عذاب» در سال 1944 به کارگردانی «آلف شوبرگ» بود.  سال بعد او نخستین فیلم خود، تحت عنوان «بحران»، را کارگردانی کرد.  او در فیلم‌هایش شخصیت‌ها را درگیر پرسش‌هایی فلسفی در باب مرگ و زندگی و سفر انسان در زندگی می‌کند.

عوامل مهم فیلم‌های «برگمان» را می‌توان چنین برشمرد:

1. فیلم‌نامه‌ای فیلسوفانه و پیچیده از نظر شخصیت‌پردازی

2. گفتگوهایی که از نظر کمیت در حداقل است ولیکن از نظر روابط شخصیت‌ها اهمیت بسیار دارد.

3. فیلم‌برداری فوق‌العاده، که شامل ترکیب‌بندی‌های غیرعادی و تضاد شدید بین سایه و روشن است.

4. بازی‌های کنترل شده ولی فشرده به وسیله‌ی گروهی از بازیگران خاص که توسط «برگمان» گردآوری شده‌اند.

5. سادگی در فن مونتاژ، استفاده‌ی حداقل ار قطع‌های غیرضروری یا مونتاژ بیش از حد.

6. گزینش محدود ولی سخت موثر موسیقی و افکت و استفاده‌ی فوق‌العاده موثر از سکوت.

برگمان علاوه بر تاتر و سینما، در تلویزیون و اپرا نیز آثار با ارزشی از خود برجای گذاشت و همچنین از سال 1963 تا 1966 رئیس تاتر دراماتیک سلطنتی سوئد بود.

او در 30 جولای 2007 در جزیره‌ی فارو در سوئد درگذشت.

جوایز و افتخارات:

جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان برای فیلم‌های «فانی والکساندر» (1982)- «چشمه‌ی باکره» (1960)- «همچون در یک آینه» (1961)

نامزد اسکار بهترین کارگردانی برای فیلم‌های «فانی و الکساندر»- «چهره به چهره» (1976)- «فریادها و نجواها« (1972)

نامزد اسکار بهترین فیلمنامه برای فیلم‌های «فانی و الکساندر»- «سونات پاییزی» (1978)- «فریادها و نجواها»- «همچون در یک آینه»- «توت‌فرنگی‌های وحشی» (1957)

برنده خرس طلایی بهترین فیلم از جشنواره فیلم برلین برای فیلم «توت‌فرنگی‌های وحشی»

برنده نخل طلای نخل طلاها به مناسبت پنجاهمین سالگرد جشنواره فیلم کن (1977)

برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم کن برای فیلم «درآستانه زندگی» (1958)

برنده جایزه ویژه هیات داوران جشنواره فیلم کن برای فیلم «مهر هفتم» (1957)

بهترین فیلم طنزآمیز شاعرانه از جشنواره فیلم کن برای فیلم «لبخندهای یک شب تابستانی» (1955)

برنده جایزه ویژه هیات داوران جشنواره فیلم ونیز برای فیم «جادوگر» (1958)

برنده جایزه منتقدان فیلم نیویورک برای بهترین کارگردانی فیلم‌های «فانی و الکساندر» و «فریادها و نجواها» و بهترین فیلم‌نامه برای فیلم‌های «فانی و الکساندر» و «فریادها و نجواها»

* پرسنافیلمی که  دعوت به سکوت می‌کند!

کارگردان و فیلمنامه نویس: اینگمار برگمان

فیلمبردار: اسون نیکویست

بازیگران: بی‌بی اندرسون- لیواولمان- گوناربیورنستراند- یورگن لندسترورم

 محصول سوِئد  1966

خلاصه داستان: الیزابت ووگلر بازیگری است که ناگهان و بعد از یکی از اجراهایش تصمیم می‌گیرد سکوت اختیار کند تا ظاهرا مجبور نباشد در زندگی نقش بازی کند و دروغ بگوید.  او بیمار نیست اما تصمیم گرفته است تا زندگی کاملا بدون کلامی داشته باشد و همراه با پرستارش «آلما» به جزیره‌ای می‌روند و در ویلایی ساحلی مستقر می‌شوند. دو زن با هم در موقعیت‌هایی متفاوت برخورد می‌کنند و به هم نزدیک می‌شوند. کنش متقابل آن‌ها به بازی تشخیص هویت تبدیل می‌شود، درهم فرو می‌روند و یکی می‌شوند...

 

نقد فیلم

درواقع نقد نوشتن در بارۀ فیلمی که ضد ایدئولو‍ژی، اندیشه و کلام است- یااینگونه می‌نمایاند که اینگونه است- راهی به بی‌راهه است و هرگونه نقدی در بارۀ آن می‌تواند نقیضی برای خود آن نقد باشد. پس بهتر است به جای نقد فیلم به نکاتی اشاره شود:

1. پرسونا به صورتک‌ها و ماسک‌هایی در اندازه و طرح‌های مختلف گفته می‌شود که بازیگران تیاتر در یونان باستان به صورتشان می‌زدند. این ماسک‌ها برای بازنمایی همۀ آن چیزهایی بود که بوسیلۀ دیالوگ یا حالات چهره قابل بیان یا رویت نبود و گاه برای بیان شخصیت درونی بازیگر و نقش وی به کار می‌رفت.

2. در علم روانشناسی نیز پرسونا به معنای نقاب است که معمولا در مقابل چهره استفاده می‌شود. چهره و نقاب می‌توانند هر دو برای بیان ویژگی‌های ایدئولو‍ژیک که شامل پراکسیس (کنش واقعی) و آگاهی کاذب است به کار رود.

3. تیتراژ و مقدمۀ فیلم شامل تصاویری از کوبیده شدن میخ به کف دست، آلت جنسی مردانه، انیمیشن از زنی که در روندی معکوس مشغول شستن سینه‌های خود است؛ عنکبوت، تصاویری از لب‌های فروبستۀ پیرزن و پیرمردی مرده و... است که می‌توانند مصادیقی از مذهب، غریزه، اندیشه و کلام باشند.

4. بازیگران در سینما و تیاتر نقش‌هایی را ایفا می‌کنند. نقش‌هایی سوای از شخصیت وجودی خود. فیلم در دو صحنه نمایانگر این موضوع است: یکی ابتدای فیلم که الیزابت، که بازیگر تیاتر است، در اجرایی از نمایشنامۀ «الکترا» تصمیم به سکوت می‌گیرد و دیگری انتهای فیلم که «الیزابت ( یا «آلما») در صحنه‌ای که فیلم در فیلم است از مقابل گروه فیلم برداری و دوربین که مشغول فیلم گرفتن هستند، عبور می‌کند.

5. به نظر می‌رسد که الیزابت و آلما دوروی یک سکه هستند. الیزابت با سکوت و پناه بردن به درون، نمایندۀ «تز» و آلما با حرافی و برون گراییش نمایندۀ «آنتی‌تز» است که حاصل آن دگردیسی یا «سنتز» است. پلانی که نیمی از صورت الیزابت برصورت آلما منطبق می‌شود تاکیدی بر این سنتز است.  در سکانسی دیگر نیز جای دوبازیگر در روایتی یکسان عوض می‌شود. در این سکانس الیزابت شنونده است و دیالوگ‌های آلما را می‌شنود وهمان دیالوگ‌ها در سکانس متعاقب آن از زبان الیزابت شنیده می‌شود و آلما شنونده است. هرکدام می‌توانند نماینده‌ای از دیگری باشند. «هیچ» یا «همه چیز».

6. مطالعۀ فلسفۀ دیالکتیکی هگل، روانشناسی و فلسفه‌های لکان، کی‌یرکگارد و مارکس برای فهم بیشتر فیلم لازم به نظر می‌رسد.

7. برگمان فیلمنامه فیلم را هنگامی که برای درمان بیماری ذات‌الریه‌اش در بیمارستان بستری بود آغاز کرد. او در نوشته‌های روزانه‌اش هنگام بستری بودن در بیمارستان توضیح می‌دهد که بیست سال آزگار از زندگی‌اش را بی‌وقفه و بدون خستگی صرف تیاتر و سینما کرده و حالا پس از گذر این همه سال‌ها از خود می‌پرسد علت این همه هیاهو و فعالیت چه بوده است؟ برگمان همچون الیزابت ِ فیلم در آستانۀ سکوت قرار می‌گیرد. برای همین برگمان در دفترچۀ کارهای روزمره‌اش دستوراتی را برای خود یادداشت می‌کند: امتناع ا زخواندن روزنامه ومجله، امتناع از دریافت نامه، تلگرام یا پاسخ به تلفن و امتناع از تماس با تیاتر.

8. صحنه‌های کلیدی فیلم: سکانس پرسۀ شبانۀ آلما و الیزابت در اتاق یکدیگر. سکانسی که پای الیزابت روی شیشۀ شکستۀ روی زمین می‌رود، درحالیکه آلما آگاه از وجود شیشه در سکوت نظاره‌گر آن است.

9. توضیح آخر: شاید اینگونه به نظر برسد که به جای  دو کاراکتر زن فیلم می‌شد از دو کاراکتر مرد در فیلم استفاده کرد، ولی فیلم سوای مقولات جهان شمولش، در لایه‌های درونی‌ترش کاملا زنانه است و برخوردار از پیچیدگی‌های روانشناسانۀ زنانگی است که می‌توان از سکانس تعریف خاطره آلما از رابطه‌ دوستش با دو مردغریبه و باردارشدن زن، یاد کرد.

پرسونا به همراه فیلم‌های دنده آدم (1949- جرج کیوکر)، سلین و ژولی به قایق سواری می‌روند (1974- ژاک ریوت)، بل‌دو‍ژور (1966- لوئیس بونوئل)، بازگشت (2006- پدروآلمادووار ) و آلیس (1990- وودی آلن) از طرف منتقدان به عنوان بهترین فیلم‌های تاریخ سینما در بارۀ زنان برگزیده شده است.

*سکوت-

کارگردان وفیلمنامه نویس: اینگمار برگمان

فیلمبردار: اسون نیکویست

بازیگران: اینگرید تولین- گونل لیندبلوم- یورگن لیندستروم

محصول: سوئد ١٩٦٢

خلاصه داستان فیلم: دوخواهر به نام‌های آنا و استر به همراه پسر آنا، یوهان در راه بازگشت از تعطیلات به خانه، در میان راه مجبور می‌شوند به خاطر بیماری استردر شهری غریبه، در کشوری غریبه که زبانشان نامشخص و نامفهوم است، توقف کنند. تنشی سخت میان دوخواهر وجود دارد که حاصل آن این است که آنا در نهایت خواهر بیمار خود را تنها در آن شهر رها کند و با پسرش سوار بر قطار به خانه بازگردد.

نقد فیلم: این فیلم به همراه  ِ «همچون در یک آیینه» و «نور زمستانی» یک سه‌گانه را تشکیل می‌دهد در باب رنج و عذاب معنوی انسان.  فیلم در فاصلۀ بین دو فیلم دیگر ساخته شد ولی به نسبت آن دو لحنی بسیار تلخ‌تر و فضایی خفقان‌آورتر دارد.  آن دوفیلم دارای فضایی باز از روابط انسان‌ها با یکدیگر است که در جستجوی رابطه‌ای دیگر با خدا هستند، اما در این فیلم فضا بسته‌تر و انتزاعی‌تر است و تمامی تنش ِ فیلم محدود به تنش بین دوخواهر می‌شود و حال و هوایی نزدیک به فیلم‌ بعدی برگمان، «پرسونا»» (١٩٦٦) دارد. در آنجا نیز کشمکش بین دو شخصیت زن ِ فیلم است که در دو قطب متضاد قرار دارند.  از قضا یکی از شخصیت‌های «پرسونا» سکوت اختیار کرده و در سراسر فیلم تقریبا صدایی از او در نمی‌آید. سکوت و ارتباط ِ حداقلی بین دو خواهر که توام با سردی است در فضای شهری که اصلا مشخص نیست مردمانش به چه زبانی حرف می‌زنند، آن هم در هتلی با معماری خاص و غریب، فیلم را بسیار سیاه و سنگین کرده است و جلوه‌های خودویرانگری و دیگر آزاری دو خواهر به جای اینکه  تماشاگر را به درکی عمیق‌تر از روابط  رهنمون شود، او را آزار می‌دهد . صحنه‌ای که آنا از هتل بیرون می‌زند تا مردی را بیابد و با او رابطه برقرار کند، درحالیکه حتی زبان او را هم متوجه نمی‌شود، در تقابل با صحنه‌ای است که سارا در اتاق خود مشغول خود ارضایی است.

به صحنۀ پرسه زدن پسرک در دالان‌های هتل که نمایانگر ذات جستجوگر کودک بین دو قطب است،  نیز بعدها در فیلم «درخشش» (١٩٨١) ِ «کوبریک» ادای دین می‌شود. نکتۀ جالب فیلم، منبع الهام نامتعارف آن توسط برگمان است. برگمان در خاطراتش برای ایدۀ مرکزی فیلم اینگونه توضیح می‌دهد: «طی ملاقاتی در بیمارستان، همانطور که از پنجره بیمارستان بیرون را نگاه می‌کردم متوجه حضور پیرمردی بسیار چاق و فلج در فضای سبز بیمارستان شدم که روی یک صندلی چرخدار زیر درختی نشسته بود. بعد چهار پرستار مهربان آمدند و درحالی که می‌خندیدند، پیرمرد، صندلی و تمام لوازمش را زیر نور آفتاب، روبه جلو، زیر درختان شکوفه‌دار میوه راندند

 

http://4cinema.org/sn/posts/pt/list/catId/1214802389

        

اشتراک گذاری:

Share