You should install Flash Player on your PC

بررسی سینمای صادراتی ایران

از دیگران

خانه نخست

*باغ وحش صادراتی بهمن قبادی

بررسی سینمای صادراتی ایران

مهستی شاهرخی

 

 

 بهمن قبادی کرد است و متولد بانه. مدرسه سینما رفته و ناتمام رها کرده و  به عکاسی علاقه بسیار داشته و شاگردی کیارستمی کرده است. در پایان دهه نود میلادی، با سقوط طالبان، موج فیلمسازان حکومتی که به سوی مرز و کشورهای هم جوار به افتاد و در سال 1378 این گروه به سوی کردستان بسیج می شود و در این سال کیارستمی «و باد ما را خواهد برد» و مخملبافها (محسن - سمیرا) «تخته سیاه»، سناریو از محسن و کارگردانی از سمیرا و بازی از بهمن قبادی و سرانجام «زمانی برای مستی اسبها» از بهمن قبادی را در مورد روستاییان منطقه کردستان می سازند و به جشنواره های خارجی صادر می کنند. در این فیلم ها مطلقاً از شهرنشینی در کردستان خبری نیست، سنندج و سقز و مریوان وبیجار و قروه و حتا بانه (زادگاه بهمن قبادی) اصلاً دیده نمی شوند و مورد اشاره هم قرار نمی گیرند.

کردستان در فیلم های این فیلمسازان پر از فقر و بیماری و عقب افتادگی و معلولیت و قاچاق است. جامعه ای عقب افتاده و بیسواد که سوژه ای می شود برای فیلمسازان حکومتی تا بروند و صبح ها شیر تازه بخورند و در آغل برای زنی که دارد شیر می دوشد شعر فروغ فرخ زاد بخوانند. اینها آنقدر خوش قلب هستند که در صورتی که خودشان درست و حسابی درس نخوانده اند و یا تحصیل را نیمه کاره رها کرده اند تا فیلمساز شوند تخته سیاه به کول می کشند و به این منطقه می برند تا به نوجوانانی که سواد ندارند و برای گذران زندگی به امر قاچاقچیگری بین دو مرز مشغول هستند سوادآموزی کنند. دوره سازندگی است دیگر و اینها دارند آنجا را می سازند و کار زیاد است دیگر! فیلم ها نمایانگر فقر عظیم و مشکلات بسیار و مفعولیت افراد بومی در برابر مصایب طبیعی و یا تحمیلی چون زلزله و جنگ  است. گویی فیلم ها با این ایده ساخته می شود که نشان بدهد این مردم بیچاره به حمایت و کمک ابرقدرتی نیازمندند.

بهمن قبادی با فیلم «زمانی برای مستی اسبها» شروع کرد و همراه با  سس فلکلوریک در سینمای گداگرافی خود، اسبها و قاطرهای ویسکی خور و ودکاخور را به جهانیان معرفی کرد. او در فیلمهای بعدی اش «آوازهای سرزمین مادری ام» (گمگشته در عراق) 1381 (در فیلم های کردستان عراق بهمن قبادی هم هیچ تصویری از زندگی شهرنشینی در شهرهای کردستان عراق، شهرهایی چون اربیل یا کرکوک یا حلبچه و شلمچه و هویزه و سلیمانیه و غیره داده نمی شود. آدم ها در برف و کوهستان و سرما فوقش اگر به جایی برسند روستایی ویران و یا مورد زلزله و یا جنگ قرار گرفته است.)

«لاک پشتها هم پرواز می کنند» 1382، و بالاخره «نیوه مانگ» (نیمه ماه) 1385، همگی در منطقه کردستان می گذرد و کردستان ایران و عراق و مناطق مرزی قلمروی فیلمسازی قبادی است و  زندگی روستاییان و قاچاقچیان و رانندگان و قهوه خانه ها و پاسگاه های بین راه نقطه تمرکز او را تشکیل داده است. البته در فیلم آخر، به جای استفاده از مردم عادی و یا نابازیگر از دو چهره مشهور و زیبای سینمای ایران (هدیه تهرانی و گلشیفته فراهانی) در نقش زنان کرد استفاده می کند که برای فروش فیلم است. بهمن قبادی گفته است که برای فیلم بعدی اش می خواهد از آنجلینا جولی استفاده کند!

فیلم های کردی بهمن قبادی معمولاً به زبان کردی است و طبعاً از موسیقی کردی برای فیلم هایش بهره می گیرد. نکته جالب اینست که از همان ابتدا، بهمن قبادی از همان اولین فیلم، کارش روانه جشنواره های جهانی می شود و قبادی نیز به شکل معجزه آسایی با وجود پرونده ای خالی، به عنوان داور در جشنواره های خارجی مرتب حضور به هم می رساند.

فیلم اولش «اسبها» نشاندهنده معلولیت مادرزاد کودکی بومی و فقیر است ولی در فیلم بعدی «لاک پشتها» به سراغ معلولین جنگی، کودکانی که به جستجوی نازنجک و مین و خمپاره ای که در منطقه جنگی کار گذاشته است دست و بال خود را از دست داده اند و معلول شده اند می رود و فقر آنها را نشان می دهد. به نظر می رسد که این فیلم ها توسط فیلمسازان حکومتی، با هدف سیاسی خاصی از آن منطقه شورشی و حساس ساخته و پخش می شود و به دنیا نشان داده می شود. امسال نیز فیلم «ماندو» از ابراهیم سعیدی با یک چنین هدفی و با بودجه وزارت روشنبیری عراق و همکاری وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران ساخته شد تا بر فقر  و منطقه تأکید داشته باشد و آن را به چشم جهانیان بکشد.

در دو فیلم اول کودکان و فقر منطقه و عقب ماندگی مرکز توجه فیلمساز بوده است اما در دو فیلم بعدی به سوی فولکلور و موسیقی کردستان می رود و یادآور لالایی ها و زبان مادری و نغمه های کردی می شود. البته این عرق قومی وسیله ای بیش نیست چون سریع سرد می شود و به ژیگول بازی از نوع روستایی اش روی می آورد. در «کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد» 2009، بهمن قبادی از کردستان و مرز حلبچه و موزیک محلی کردی و بچه های معلول و فقیر، ناگهان ورق برمی گردد و او یک دفعه به سوی شهر و جوانان و موزیک رپ و متال و موزیک زیرزمینی ایران روی می آورد.

در فیلم هایی که لوکیشن بهمن قبادی کردستان بود ما با مردمی که انواع و اقسام مشکلات را داشتند و به کمک (ابرقدرتی مثل آمریکا) نیازمند بودند مواجه بودیم، در گربه ها فلش به سوی مطالبات جوانان طبقه مرفه و مثلاً اجازه نواختن و خواندن موزیک رپ و متال و اجازه داشتن سگ و گربه برمی گردد.

بهمن قبادی ادعا می کند که فیلم را بدون مجوز و زیرزمینی تهیه کرده است.

توجه داشته باشیم که هنر زیرزمینی، هنری نیست که در زیرزمین تولید شود، این فقط یک اصطلاح است، موزیک زیرزمینی می تواند در طبقه هفتم یک ساختمان شکل بگیرد و هیچ لازم نیست کسی که ادعای ساختن فیلمی در مورد موسیقی زیرزمینی ایران را دارد (مثل بهمن قبادی در فیلم "کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد") ما را با خود به ته چاه و ته زیرزمین و ته آب انبار ببرد. فراموش نکنیم در ایران حتا دوربین فیلمبرداری بر دوش داشتن هم اجازه می خواهد، مگر نه؟ از یاد نبریم که در ایران کنونی، هر چیزی وجود داشته باشد یا دولتی است و یا در نهایت دولتی می شود، چراکه یک حکومت تمامیت خواه دستش را می گذارد روی همه چیز! می دانیم سینمای ایران با مجوزساخته می شود یا فیلم تحت نظارت دولت است یا این که اجازه ساخت فیلم همان "بعله" را شفاهی از مابهتران گرفته است. در ایران همه چیز به دست دولت است، سینمای مافیایی ایران بر افکار و همه چیز مردم مسلط است، آن وقت چطور می شود که در روشن روشن بهمن قبادی می رود و از گروه های موزیک رپ، فیلم تهیه می کند و کسی به او نمی گوید بالای چشمت ابروست؟ همین قشقرق و جنجال که فیلم را مخفیانه و بدون اجازه ساخته اند تبلیغ بزرگی برای فیلم و همچنین نموداری از آزادی بیان و کار در ایران است، و نشاندهنده این که می شود بدون مجوز در ایران فیلم ساخت و به فستیوال فرستاد. البته قشقرق در همین حد نیست، پیش تر بهمن قبادی از زندانی بودن رکسانا صابری روزنامه‌نگار ایرانی – ژاپنی تبار با ملیت آمریکایی برای مطرح کردن خود و فیلم جدیدش، استفاده تبلیغاتی   زیادی می‌کند و ادعا می‌کند رکسنا نامزد اوست که البته با تکذیب پدر رکسانا و دخالت وکیل رکسانا ماجرای نامزدی قلابی مسکوت می‌ماند و پرونده نامزدی تبلیغاتی قبادی برای همیشه بسته می شود.

تا پیش از خرداد 1388، سینمای ایران تولیدی (صادراتی) برای جشنواره ها داشت که در ایران معمولاً ناشناخته بود و بر روی اکران نمی آمد و در نتیجه نمی توان گفت که محبوب مردم قرار گرفته بوده است. از بعد از انتخابات 1388 مد جدیدی به راه افتاد و آن ساختن فیلم هایی با سوژه های کاملاً سیاست زدایی شده و بدون اعتراض تحت عنوان سینمای زیر زمینی ایران است. سوژه هایی مانند موزیک زیر زمینی ایران، بکارت و رابطه دختر و پسر، الکل قاچاق، سوژه هایی سیاست زدایی شده است که توسط شاگردان کیارستمی و وارثان مکتب او در ایران و (به ظاهر) به صورت بدون مجوز تهیه می شود و راهی فستیوال های خارجی شد.

در مورد قبادی نکته حیرت انگیز این است: چگونه می شود که فیلمسازی که هم و غمش مسائل محلی بود ناگهان به موزیک مدرن جوانان روی می آورد و کودکان معلول و فقر کردستان را به ورطه فراموشی سپرد تا از موزیک مدرن و جوانانی که امکان کار در کشور را ندارند فیلم بسازد؟ در این رازی هست که شاید علتش را به این زودی ها نفهمیم. شاید تغییر سیاست آمریکا در منطقه در این مورد موثر باشد؛ این فرضیه که در فیلم های اول کردستان منطقه عقب افتاده با مردمانی بدبخت نشان داده می شد که منتظر کمک قوای ارباب بزرگ آمریکا نشسته اند، در مرحله بعدی به جوانان شهری صلجو که می خواهند ساز خود را بزنند و آواز انگلیسی خود را بخوانند و هیچ مخالفتی با دولت ندارند فقط سهم خود را از این اندکی آزادی طلب می کنند تعدیل می شود. این فرضیه در راستای حمایت از سیاست حضور آمریکا در منطقه معنا پیدا می کند.

یکی از نکات مهم فیلم‌های قبادی این است که این فیلم‌ها به زبان کردی بوده است و ما از طریق زیرنویس از ماجرا باخبر می‌شویم و از چگونگیفیلمنامه و نویسندگی او بی اطلاع می‌مانیم ولی در فیلم «گربه ها» ضعف آشکار فیلمنامه نانوشته  و بی در و پیکری فیلم به وضوح به چشم می خورد. گویا قبادی مانند اربابش کیارستمی عادت به نوشتن ندارد و فقط دوربین را می‌گذارد و خطی با فیلم گرفتم از مردم کارش را به صورت بیهه سرایی نانوشته (بسازبفروشی) پیش می برد.

«گربه ها» نه با جمهوری ملایان مخالف است و نه خواهان از بین رفتن چنین جمهوری نابی که حامی منافع ابرقدرتها در منطقه است؛ او با سیاست زدایی، با اعتراض زدایی واعلام  بیطرفی و تحریف خود، فقط نقش پاسداری و سرکوب مردم را به عهده گرفته است. صدای موزیک اعتراضی که هرگز شنیده نمی شود نمادی از سرکوب دولتی غالب است که در فیلم با ذکاوتی غریب نقشه اش به اجرا گذاشته شده است.

«گربه ها» نمونه ای از فیلم به ظاهر زیرزمینی با رعایت موازین و خط قرمزها و زردها و خلاصه خط کشی های سینمای مجاز ایرانی با توافق رژیم است که با تبلیغات بسیار به جشنواره ها صادر می شود. فیلم بدون آنکه تعریفی از سینما و موزیک زیرزمینی داشته باشد به ما سالاد مخلوطی از موزیک رایج ایرانیان را ارائه می دهد. در ابتدای فیلم بهمن قبادی بر روی اینترنت اعلام می‌کند که دیدن فیلم برای ایرانیان داخل کشور حلال است، و فیلم مانند ماهواره های ایرانی خارج از کشور که با بودجه جمهوری اسلامی گردانده می‌شود برای ایرانیان حلال و مفید اعلام می گردد. این فیلم در مورد موزیک زیرزمینی توسط یک فیلمساز کرد (بدون مجوز و حلال) با چه بودجه ای در روزهای پیش از انتخابات در ایران تهیه شده است؟

موزیک زیرزمینی چیست؟ موزیک زیرزمینی اولین تعریفش، موزیکی شهری است و تولید شده توسط جوانان مدرن. موزیک زیرزمینی، زیرزمینی است چون با آهنگهای رپ، صدای جوانان و جامعه معترض می شود. آیا شما در فیلم «گربه های لوس» چند نمونه رپ معترض دیدید" آیا اصلاً محض نمونه یک رپ دختران دیدید؟ تنها گروه رپ، گروه مردانه هیچ‌کس است که آهنگ «اینجا تهرونه» را در فیلم اجرا می کند. پس غوغا و سالومه و دیگر دختران رپرر کجا هستند؟ چرا دختران رپرر به کل از این فیلم حذف شده اند؟  در عوض شما در این فیلم صدای رعنا فرحان، را که ساکن خارج از کشور است خواهید شنید. مگر رعنا فرحان موزیک زیرزمینی بود؟ رعنا فرحان تلفیقی از بلوز جاز و موسیقی صوفی انجام داده است که بسیار شنیدنی و جالب است ولی نه در ایران است و نه مخفی و نه موزیکش حذف شده و زیرزمینی است.

در مستند قلابی «گربه ها» زنی با روسری صورتی را با صورت محو از دور نشان می دهند و صدای رعنا فرحان در حال اجرای موزیک صوفی و ذکر الله پخش می شود. این یعنی فیلمی مستند از موزیک زیرزمینی؟ و این یعنی فیلم مستند؟ در جایی دیگر خواهران وحدت که هر سال به اروپا می آیند و یک سری کنسرت در اکثر شهرهای اروپایی اجرا می کنند و بعد به ایران برمی گردند را با حجاب کامل در حال دف زدن و اجرای موسیقی صوفی خواهیم دید. مگر خواهران وحدت که هر سال به اروپا می آیند و برنامه اجرا می کنند مخفی اند و یا زیرزمینی اند؟ چرا یک دختر رپرر در این فیلم نیست؟

نگار و اشکان که دو پرسوناژ اصلی این فیلم هستند تخصص شان خواندن آهنگ هایی به زبان انگلیسی است و این موزیک نمی تواند زیرزمینی باشد. آخر کجای قزقز کردن این دو به انگلیسی به موزیک زیرزمینی امروز ایران ربط دارد؟

کجای سگ داشتن و یا گربه داشتن آن افراد جالب است؟ می خواهید چه را بگویید که این رژیم سگها و یا احیاناً گربه ها را می کشد؟ بهمن خان این رژیم جنایت کرد و در روز روشن توی خیابان آدم کشت، چرا این را نمی گویی؟ چرا سوسول وارانه از جان سگهایی لوکسی که واکسن شان را هم زده‌اند دفاع می کنی؟ پس جان آدمیان چی؟  نفس نمی شود کشید؟ چرا این را نمی گویی؟ این که نگار و اشکان به انگلیسی قزقز کنند چه اهمیتی دارد؟ اینکه قاتل ندا و اشکان و سهراب و امیر و ترانه آزاد می‌گردند و محاکمه ای هم در کار نیست اهمیتی ندارد؟ تا چه حد به حاشیه می پردازید و اصل مطلب را فراموش می کنید؟ سگ کشی مهم تر است یا جنایات کهریزک؟

فیلم در روزهای تظاهرات و اعتراضات مردم نسبت به حکومت در خرداد 1388 در جشنواره کن شرکت می کند. جنجال های بسیار بهمن قبادی بر سر رکسانا صابری و لنگ سبز بر گردن ظاهر شدنش در عکس‌ها و تظاهرات پاریس و تبلیغات بسیار بر سر اینکه این فیلم بدون مجوز ساخته شده برای او جایزه آور است، احتمال قریب به یقین، سرمایه‌گذاری بر سر فیلم هم در پخش این جنجال های موقعیتی برای فروش فیلم و مطرح شدن آن بی تأثیر نبوده است اما آیا می‌شود گفت که فیلم «گربه ها» به سینمای ماندگار و یا به سینمای خلاق جهان و یا حداقل ایران تعلق دارد؟

فیلم «گربه ها» رعایت حجاب در تمام لحظات حتا در لحظات املت درست کردن در آشپزخانه هم به صورت کامل صورت گرفته است و این نمی تواند تصادفی باشد بلکه نشاندهنده رعایت خط قرمزهای تولیدات داخلی  و تولیدات صادراتی است. حفظ حجاب زنان چون هویتی برای جمهوری ملایان است و از این رو جشنواره ای برای موسیقی زیرزمینی با همکاری  و نظارت عوامل سفارت ایران در سوئد برگزار می شود ما دختران رپرر را می بینیم که در حالی که کلاه کاپشن خود را به سر کشیده‌اند بر صحنه ظاهر می شوند. توافق های ضمنی باعث می شود خانم گوگوش نیز گه گاه با کلاه ظاهر شود.

اگر کارگردان فیلم تعریف و تصوری از موزیک زیرزمینی داشت آخر فیلم ما را نمی برد بیرون شهر تا رقص مردان و آواز محلی «حنابنددون» را عوض موزیک زیرزمینی در صحرا به ما نشان بدهد. آقا رقص چوپی مردانه هم شد جزو موزیک زیرزمینی؟ این چی بود، موزیک زیرزمینی برره پایین بود یا موزیک زیرزمینی برره بالا؟

برای اجتناب از پرداخت دستمزد کلان به هنرپیشه، نابازیگری در فیلم های فیلمسازان حکومتی تبدیل به اصلی اجتناب ناپذیر شده است. نگار و اشکان بازیگر نیستند، هیچکس بازیگر نیست، در برخی جاها از بازی حامد بهداد تعریف شده بود که این تعارفات جای کمال تعجب را دارد, از کی تا حالا هنر پرحرفی و دری وری گویی بازیگری محسوب شده است؟ کافیست برخی از قمسمت های سریال «شب های برره» را ببینید تا ببینید بازیگران با چه راحتی به هنر «دری وری گویون» مشغول هستند. لیچارگویی های افراد فیلم در مورد سزارین گربه و خل مشنگ بازی ها و نیناش ناش های قاچاقچیان پاسپورت در فیلم «گربه ها» را با سریال های تلویزیونی مقایسه کنید تا سطح نازل هنر بداهه سرایی (امپروویزاسیون) و فقدان خلاقیت و تسلط فیلمساز بر متن و بر بازیگر را دریابید. قطعاتی از سریال های کمیک ایرانی مانند «صمد و سرکار استوار» یا «مراد برقی» و یا «دایی جان ناپلئون» از خلاقیت و بداهه گویی و تسلط  و همنوایی گروهی و روانی بیشتری برخوردارند تا این فیلم جایزه بگیر جشنواره های جهانی. جفنگیات ناب هم خود هنری است آقا بهمن. اگر دانشکده رفته بودی و کمی تکنیک نوشتن یاد گرفته بودی فیلم را رها نمی‌کردی به دست وراجی‌های بی معنای بهداد و دیگران. اگر دانشکده رفته بودی کارگردانی یاد می گرفتی و چرخ فیلم را به دست می گرفتی و لازم نبود فرمان در دست یکی دیگر بماند و ما به سمت مسیر نامعلوم و بیخود و صد البته سیاست زدایی شده حرکت کنیم.

پایان فیلم یا مرگ یک نفر در کنسرت، (اقتباس از پرسپولیس مرجان ساتراپی و اشاره به مرگ نیما دانشجویی که از ترس گیر افتادن در مهمانی، از طبقه بالا پرید و کشته شد) و به هم خوردن سفر و کنسرت است.

کسانی که با موزیک جوانان آشنایی دارند به خوبی می‌دانند که موزیک رپ با هنر گرافیک تگررها به عنوان یک هنر معترض در هم آمیخته است. شعارنویسی گرافیک تگررها در خیابان‌ها به منزله اعتراض و رپ خوانی یا به صورت تند و فشرده و با سرعت همراه با موزیک و خیلی ریتمیک اعتراض خود را بیان کردن، اصل هنر معترض جوانان را در گرافیک و موزیک نشان می‌دهد و هر دو با هم پیش می‌روند و ساختار واحدی دارند. ساخت فیلمی درباره موزیک جوانان بدون هیچگونه اعتراضی و کاملاً سیاست زدایی شده، در جهت اهداف ویترین فرهنگی حکومتی قرار دارد و دیگران را، همان هنرمندان زیرزمینی های حقیقی را طرد و نفی و حاشیه نشین تر می کند.

فیلم «گربه ها» بدون یک تحقیق جامع در مورد موزیک زیرزمینی ایران و بدون یک سناریوی تنظیم شده و از پیش نوشته شده با دری وری گویی بیخود و لوس راجع به سزارین گربه و چرت و پرت گویی قاچاقچیان  پاسپورت و لودگی و لوس بازی و پرحرفی حامد بهداد پر می شود.

در ابتدای فیلم بهمن قبادی ادعا می‌کند که فیلم بدون مجوز تهیه شده است و امکان نمایش در ایران نخواهد داشت و به همین دلیل آن را به صورت رایگان بر روی اینترنت گذاشته است تا مردم ایران حلالشان باشد  و از این شکاهکار عالم سینِما و موسیقی مستفیض شوند. این ترفند اکثر فیلم‌هایی است که با بودجه های غیبی ساخته می‌شود و به رایگان بر روی اینترنت گذاشته می‌شود تا مردم مستفیض شوند و فقط روایت بهمن قبادی و امثالهم را در پیش رو داشته باشند.

از کی تا حالا پرحرفی و دری وری گویی نشان خلاقیت در بازیگری به حساب آمده است؟ آن وقت همین خزعبلات به جای موزیک معترض جوانان به زبان های خارجی ترجمه می شود و فرستاده می شود به جشواره های بین المللی! هیچ می دانید که با تبلیغات فراوانی که در مورد این فیلم شد، واشگتن پست «گربه ها» را جزو یکی از ده فیلم برتر خود دانست؟ نه تای دیگر را هم می دانید؟ باقی سگ بودند یا گربه؟ چرا 

 فیلمی چنین نازل و دورغین که در حد یک برنامه تلویزیونی است را سایت روتین تومینو با نود و پنج در صد آرا  جزو پنج فیلم برتر خود دانسته است؟ لطفاً پیدا کید پرتقال فروش معرکه را؟

بهمن قبادی گفته است که در حال ساختن فیلمی در یونان یا ایتالیا است، باید دید این شیوه روستایی نگاری و گداگرافی با عوض شدن لوکیشن و استفاده از بازیگران مشهور در نقش روستاییان گدا چگونه خواهد بود. با توجه به این نکته که این افراد با اهداف سیاسی معینی به فیلمسازی می پردازند باید دید در تبعید و دور از فضا و لوکیشن بومی، چگونه بهمن قبادی و عباس کیارستمی خود را با شرایط جدید وفق خواهند داد؟ و برای فیلم هایی که دیگر ایرانی نیستند (نه از لوکیشن ایرانی برخوردارند و نه از بازیگر ایرانی ایرانی و بالاخره نه از زبان ایرانی بهره مند می شوند) چه سیاست جدیدی را اتخاذ خواهند کرد؟

 

 

اشتراک گذاری:

Share