You should install Flash Player on your PC

حتماً زنی کشته می‌شود! 

از دیگران

خانه نخست

حتماً زنی کشته می‌شود!

بررسی سینمای زن کشی، اصغر فرهادی

 

مهستی شاهرخی

 اصغر فرهادی با سریال سازی برای تلویزیون شروع کرده است. او فیلمنامه می نویسد و کارگردانی هم  می کند. نقطه مشترک فیلم های اصغر فرهادی بسیار مشخص است. در فیلم های اصغر فرهادی حتماً زنی کشته می شود. سینمای زن کشی اصغر فرهادی بسیار به مذاق مافیای سینمای ایران خوش آمده است و جزو سینمای صادرتی ایران قرار گرفته است. از سال 2006 او را به نور جوایز خود منور کرده اند. او تاکنون چندین سیمرغ بلورین و یک خرس نقره ای و یک قرقاول نقره ای را برای کارگردانی و فیلمنامه نویسی دریافت کرده است.

این مقاله به محتوای چهار فیلم که سناریوی آنها را اصغر فرهادی نوشته است می پردازد. سه فیلم را خودش کارگردانی کرده و فیلم چهارم را همسرش کارگردانی کرده است. بعضی از این فیلم ها روی یوتوب یا اینترنت موجود است و می توانید ببینید و قضاوت کنید. به فیلم «رقص در غبار»، 1381 اصغر فرهادی که آن همه جایزه باران شد دسترسی نداشتم تا آن را به این لیست اضافه کنم.

 

در فیلم «شهرزیبا» 1382، وقتی فیلم شروع می شود، دخترنوجوانی توسط دوست پسر نوجوان خود (اکبر) به قتل رسیده است و حالا اکبر زندانی است و محکوم به اعدام. طبق قانون ذبح اسلامی، پسر در روز هیجده سالگی اش به جرم قتل اعدام خواهد شد و دوستش (اعلا)  که دارد از زندان آزاد می شود برای گرفتن رضایت از اولیای دم به سراغ خواهر قاتل و پیدا کردن آدرس پدر مقتول (ابوالقاسم) است. تمام طول فیلم، خواهر جوان که زن کارگر بیوه ایست با بچه ای شیرخواره با پسر جوان در جهت جلب رضایت اولیای دم از ابوالقاسم پدر مقتول تلاش می کنند، در تمام طول فیلم توضیح داده نمی شود که چگونه (اکبر) پسر نوجوانی توانست دختری که عاشقش بود را بکشد ولی نتوانست خودکشی کند و چرا ترجیح داد فقط قاتل محبوبه خود باشد.

تمام تلاش فیلم در جهت اهمیت دادن به زندگی پسر جوان محکوم به اعدام است. فیلم ژستی انتقادی به سبک اصلاح طلبان دارد، یعنی انتقاد به اعدام نوجوانان زیر هیجده سال و انتقاد به اهمیت تصمیم حیاتی اولیای دم در مورد محکوم، اما فیلم هرگز در رد زن کشی و یا در رد قانون دیه و یا در رد قانون قصاص گام برنمی دارد. به  فیلم نام «شهر زیبا» که مکان زندان نوجوانان یا «کانون اصلاح و تربیت» است را با خود حمل می‌کند چون اعتراضی به اعدام نوجوانان است. نتیجه چیست؟ از ابتدای فیلم سانسور و خطی کشیده شده روی جنازه و قتل دختر، طوری که هی یادمان می‌رود دختر نوجوانی این وسط به قتل رسیده است. قتل دختر نوجوان چون خطایی کوچک از جانب نوجوانی دیگر بی‌اهمیت گرفته می‌شود و از ابتدا تا انتها تأکید فیلم برای نجات دادن قاتل نوجوان است. دیدید فیلم چه پیامی داشت؟ دیدید جان یک دختر جوان کمتر از بادمجان بود و چه راحت از آن گذشت و تمرکز فیلم را گذاشت برای نجات پسر جوان قاتل؟ در این فیلم قتل انجام شده و پیش از فیلم صورت گرفته است و تمام تلاش نویسنده فیلمساز نجات جان قاتل  نوجوان اوست. می دانید اول تا آخرش این زنها مایه دردسرند، چه زنده و چه مرده، حتا وقتی از روی عشق به دست خودمان به قتل می رسند باز مایه دردسرند باید دیه داد و رضایت گرفت. آقا این چه وضعی است؟ فکری برای نجات قاتلان بکنید!

 

در فیلم «چهارشنبه سوری» 1384، ماجرا در یک روز و در آخرین سه شنبه سال اتفاق می افتد و از زاویه دید دختری خدمتکار که برای نظافت به آپارتمان یک زوج جوان رفته است دیده می شود. زن (مژده) عصبی است و مشکوک و مظنون به زن ـپارتمان بغلی (سیمین) و شوهرش (مرتضی). شوهر با دستی مجروح ازشکستن شیشه هنگام دعوا، به نظر بیگناه می آید. زن و شوهر برای تعطیلات نوروز، فردا صبح، عازم سفری به دبی هستند و زن آرایشگر، سیمین، زن آرایشگری که در نزدیکی آنها در مجتمع زندگی می کند هم زنی تنهاست که به نظر می رسد زن خوبی باشد و این وصله ها به او نمی چسبد. سیمین موفق می شود قاپ دختر خدمتکار را که به زودی با نامزدش ازدواج خواهد کرد برباید و دلش را به دست بیاورد.

فیلم از دیالوگها و ساخت حساب شده و منطقی برخوردار است. با پیشرفت فیلم بر انتریگ می افزاید و دلهره ایجاد می کند. اتفاقات موازی و یا اتفاقات جنبی، حواس پرت کن نیست و حکایت از هشیاری فیلمنامه نویس دارد. بازی های روان چهار پرسوناژ اصلی مژده و مرتضی و سیمین و دختر خدمتکار فیلم را روان و پذیرفتنی می کند. تا دو سوم فیلم، نمی دانیم چرا مژده اینقدر بدبین و مظنون است، اما آهسته آهسته، درست هنگامی که مژده فریب خورده و مطمئن شده، از نگاه دختر خدمتکار (کشف فندک موزیکال سیمین در ماشین مرتضی - بوی عطر سیمین که گفته آن را کادو گرفته در اتومبیل مرتضی و کشف چند نکته ریز دیگر) پی می بریم که مرتضی و سیمین با هم سروسری دارند و مژده خیال نمی کرده است.

اواخر فیلم، مرتضی و سیمین رادر آخرین دیدارشان درداخل اتومبیل مرتضی می بینیم. سیمین با گفتن "فراموش کن" و "تمام شد همه چی" از اتومبیل مرتضی پیاده می شود. سیمین شوهر و بچه دارد و شوهر سابق به مناسبت عید، دخترشان را به دیدن سیمین آورده است را می بینیم.

در پایان، دختر خدمتکار که تا آخر فیلم فریب خورده بود و لاپوشانی کرده بود می بیند که مرتضی او را به عنوان سرپوش با خود آورده است و مژده حق داشته است پس تلاشی می کند تا او را در جریان بگذارد و لی موفق نمی شود. دختر با حس فاجعه ای در راه، مژده را ترک می کند، بدون آنکه به او گفته باشد که حق با اوست. فیلم در چنین لحظاتی به پایان می رسد اما در ذهن ما ادامه پیدا می کند، عاقبت تکذیب ها و خشونت ها و زد و خوردهای مرتضی با مژده ممکن است خطرناک باشد و منجر به قتل مژده شود. عملاً در طول فیلم دیده ایم که مرتضی حاضر نیست از زنش جدا شود و می خواهد به این شکل به زندگی ادامه بدهد، حتا فکر رفتن به قهر برای مرتضی قابل قبول نیست، مژده باید او را همین طوری که هست با همه خیانت ها و دروغ هایش بپذیرد و سوءظن را کنار بگذارد و مانند زنان دیگر به آشپزی بپردازد و به زندگیش برسد. زن با لباس سفید به خانه شوهر می رود و با کفن سفید از آن خانه خارج خواهد شد. با نوعی که مرتضی فکر میکند چاره ای جز سر به نیست کردن مژده ندارد. سوءظن مژده کار را به آنجا رسانده است که توی خیابان، جلوی چشم همه؛ او برود و کتکش بزند و حالا هم تقصیر خودش است اگر او را خفه کند. مژده کار را به جایی رسانده است که حرف او را باور ندارد، و مرتضی کار را به جایی می‌رساند که می‌خواهد سیمین را صدا کند تا سه تایی رو به رو کنند. یعنی چه؟ مگر زن به حرف شوهرش شک می کند؟.

فیلم به منظور بزرگداشتی از فیلم های عباس کیارستمی و یادآوری تنبیه و توبیخ در تربیت کودک، صحنه ای در مدرسه امیرعلی  (پسر مژده و مرتضی) دارد. دو کودک، مانند کاریکاتوری از دو تروریست کارکشته و لی تواب شده، به جرم حمل مقادیر قابل توجهی از ترقه و فشفشه در دفتر مدرسه مورد بازخواست قرار می گیرند. آنها با چشم های گریان ادعا می کنند که از وجود آن ترقه ها بی اطلاعند و آنها را در کیف خود نگذاشته اند. نمایش این صحنه در جامعه ای آزاد و متمدن، دردناک و غیرآموزشی و غیرخنده دار است و احتمالاً سر و صدای انجمن حمایت از کودکان و مدافعان حقوق کودک را در خواهد آورد. اما از یک سینمای حکومتی تواب ساز چه انتظاری دارید؟ که به روح شکننده کودک توجه کند؟ که دیگر کودک را مورد بازخواست و توبیخ قرار ندهند و نترسانند؟

شکل گیری کودک از همان ابتدا آغاز می شود پس حتا در روز چهارشنبه سوری که ترکاندن ترقه و روشن کردن فشفشه برای ابراز شادی می تواند آزاد باشد، برای این دو کودک ممنوع است. بچه از کودکی باید یاد بگیرد که حتا در  روز آزادی هم جرأت نکند تا ترقه بترکاند و همیشه کودک بایست سر به راه و مودب و ساکت باقی بماند. مژده هم مانند یک بچه خوب و حرف گوش کن در برابر همه خیانت ها و دروغها و فریبها باید ساکت بماند و ادامه بدهد و به زندگی و آشپزی اش برسد.

دیر یا زود مرتضی مژده را به عنوان یک دیوانه سوءظنی به همه معرفی می کند (و مگر تا به حال این کار را نکرده و مقدماتش را فراهم نکرده؟) و شاید در یکی از دعواها با ضربه ای او را نفله کند. تمام شواهد حاکی از این است که قتل پس از فیلم اتفاق خواهد افتاد و مژده به دست شوهرش به قتل خواهد رسید. آخر چرا این زنها وقتی به آنها خیانت می کنیم و وقتی به این خوبی و با این مهارت دیوار حاشا را احداث می کنیم باورمان نمی کنند و باز به ما شک می کنند؟

«دایره زنگی»، 1386 به کارگردانی پریسا بخت آور، همسر اصغر فرهادی و بر اساس فیلمنامه ای از او، باز داستان یک مجتمع ساختمانی با همه مشکلاتش است و در یک روز اتفاق می افتد. فیلم با اخبار هواشناسی آغاز می شود. باد شدیدی دیش های ماهواره ای را در یک مجتمع ساختمانی دچار اختلال می کند. (ممد – رامین - همایون) جوانی برای تعمیر دیش ها به ساختمان می آید، او همراه خود دختر جوانی (شیرین) را آورده است. شیرین گویا دوست تعمیرکار است و در حال رانندگی تصادف کرده و ادعا می کند اتومبیل پدرش را باید تعمیر کند و پول ندارد.

فیلم مجموعه ای از چند خانوار و آدمهای متنوع است و هر کس داستانی دارد. بسیاری از چهره های محبوب مانند مهران مدیری در این فیلم بازی دارند. تلاقی آدمها و داستانهایشان در کل جذاب و سرگرم کننده است. فیلم انبوهی از لحظات و ماجراهای ریز و برگرفته از زندگی روزمره مردم شهرنشین و آپارتمان نشین است. دو فامیل خوشگذران که عازم ترکیه اند، سرهنگ سالخورده و سلطنت طلب، خانواده مذهبی عبدالله زاده، خانم شاعره ماهواره ای، خانم مدیربداخلاق و مقرراتی و بچه ها.... زنجیر اتصالی فیلم، حضور شیرین در ساختمان است که از این آپارتمان به آن آپارتمان به بهانه دستشویی ایرانی می رود و در هر آپارتمان ماجرایی یا هست و یا می سازد. اواخر فیلم متوجه می شویم که شیرین به غیر اتومبیل دزدی، دزد خانگی، کلاش، زن خیابانی و دروغگوی بی وفایی هم هست.

در پایان، شیرین در اتوبوسی در حال فرار است و نیروهای نازنین انتظامی دستور توقف اتوبوس را می دهند و فیلم تمام می شود. (آیا توقیف شیرین و شیرین ها توسط نیروهای انتظامی تنها ره رهایی جامعه از فساد و دزدی است؟) مأموران در این فیلم مانند مددکار اجتماعی نیکوکار و نازنین اند، در فیلم پاسدار یا گشت زهرا نمی بینیم. مأموران انتظامی به ماشینی ایست می دهند، زن با موبایلش دارد با یک ماهواره خارجی مصاحبه می کند با گفتن اینکه پلیس دارد به سمتش می آید تلفن را قطع می کند، مأمور انتظامی نازنین می آید به خانم می گوید که باد درختی را در جاده انداخته و راه را بند آورده و بهتر است مسیرش را عوض کند. و آن ماهواره ها حالا چی خواهند گفت و چه فکرهایی راجع به مأموران گل و خیرخواه خواهند کرد  بدبینی خارج از کشوری ها به ما مربوط نیست. این مأموران انتظامی هیچ ربطی به آن مأموران انتظامی که عاشورای پارسال شبنم سهرابی را زیر گرفتند و چند بار از رویش گذشتند ندارند. این ها نازنین و ماه اند و مدام در فکر خیر و امنیت و آسایش مردم.

آدمهای این مجموعه مثل همه فیلمهای اصغر فرهادی مثل آب خوردن دروغ می گویند و ککشان هم نمی گزد، گویی دروغگویی در ذات آن جامعه نهادینه شده است. ادمها به راحتی برای هم پاپوش می دوزند، همدیگر را به 110 لو می دهند، با هم دعوا می کنند، با هم گلاویز می شوند، همدیگر را می زنند، اما هر طور شده آخرش همدیگر را بوس می کنند و به زندگی نکبتی شان در کنار هم ادامه می دهند. چرا شیرین، (الی؟)، که هم کلاش و دزد و ماشین دزد و روسپی و در آینده زن جنایتکاری که قتلش واجب است و باید او را از بدنه جامعه زدود تصویر می شود؟ شیرین در این فیلم به ظاهر نمی میرد ولی مگر آقای نویسنده با تخریب شخصیت او و نسبت دادن این همه جرم به یک دختر جوان احتمالاً فراری، به دستان خویش، او را در ذهن همگی ما نکشت؟

فیلم انتریگها و سوژه های انتقادی مختلفی را روی دایره می ریزد. ماهواره های روی پشت بام، برنامه های کانال های فارسی زبان خارج از کشور، ممنوع بودن ماهواره، مخالفان سلطنت طلبی که به دستور تلویزیونهای خارجی با اتومبیل هایشان توی خیابان می آیند و به عنوان اعتراض بوق می زنند. به عنوان "فیلم در فیلم" در داخل فیلم جوانی، خسرو عبدالله زاده فیلم مستندی، «اینجا تهران است» را ساخته که به روال فیلم های عباس کیارستمی مستند قلابی است و اشانتیونی از نوع برخورد سینمای ایران با جامعه که مدام حقیقت ساختگی و روتوش شده خود را در مقابل حقیقت جامعه می گذارد. دردهای جامعه در مستندهای ساختگی کیارستمی و پیروانش تبدیل به سوژه هایی سرگرم کننده و سریال مانند می شود تا مردم هنگام خوردن عصرانه و بستنی به این دردها بنگرند و سرشان گرم شود و یا چون تولیداتی مستند به خارج از کشور صادر شود تا غربیان با رئالیسم زرد و پولساز ایرانی آشنا شوند. فیلم مستند به ابتکار آقای کیارستمی معنایش را در ایران از دست داد؛ همه فیلم را به دلخواه خود تنظیم و بازسازی و بازنویسی می‌کنند و آنوقت اسمش را می‌گذارند فیلم مستند! خسرو به روال کیارستمی از بازیگر آماتور (خواهرش) برای ایفای نقش روسپی استفاده کرده است که با مخالفت و اعتراض شدید عبدالله، خسرو همان نقش را به شیرین می‌دهد و در پایان می‌بینیم که شیرین انگار روسپی حقیقی بوده و داشته دختر نجیب را بازی می‌کرده است.

«دایره زنگی» نام فیلم از اصطلاحی که یکی از شخصیت ها آقای رزاقی (مهران مدیری) به جای دیش ماهواره به کار می برد گرفته شده است. در دوران قدیم حاجی فیروز و دایره زنگی باعث سرگرمی و شادی مردم می شد، در دوران کنونی دیش های ماهواره و کانال های فارسی زبان جای این دایره زنگی های سنتی را گرفته است. انتقاد فیلم بسیار اصلاح طلبانه است. مطالبات مردم در حد استفاده از دیش ماهواره و قانونی کردن و آزاد کردن آن و چیزهایی از این قبیل جهت آسایش و رفاه و سرگرمی طبقه مرفه و شهرنشین متوقف می شود. سینمای حکومتی ایران نیز، تولیداتش آثاری در حد دایره زنگی است و برای سرگرم کردن مردم ساخته می شود البته دایره زنگی حاجی فیروز مخرب نبود و شادی  آور بود اما دیش های زنگ زده کانالهای فارسی زبان و فیلم‌های این چنینی اثری بسیار مخرب بر جامعه و سلامت روحی افراد دارد.

«درباره الی»، 1387، گروهی جوان، سه زوج جوان با کودکانشان به همراه یک زوج تازه عازم سفر شمال هستند. الی مربی مهد کودک بچه سپیده است و سپیده با اصرار او را با خود به سفر شمال آورده تا با احمد که تازه زنش را طلاق داده و از آلمان به ایران برگشته آشنا کند. الی مادری بیمار دارد و می خواهد هر چه زودتر به تهران برگردد؛ سپیده نهایت سعی خود را انجام می دهد تا او را نگه دارد. پس از دیدن صحنه بادبادک بازی الی با بچه‌ها در کنار ساحل، برای مدتی از الی بی خبریم. مردها مشغول والیبال بازی هستند که یکی از بچه‌ها با گریه می‌آید و کمک می خواهد؛ آرش در آب غرق شده است. قشقرقی به پا می‌شود و همه به کمک می‌روند تا بچه را نجات بدهند و پس از لحظاتی نفس گیر، آرش را مثل ماهی از آب می گیرند. از الی هیچ خبری نیست  تا اینکه از یکی از بچه‌ها می شنویم  الی به سوی دریا رفته است. در فکر اینکه چی شد و چه به سر الی آمد بگومگوهایی بین زوج ها و به خصوص سپیده و شوهرش رخ می دهد.

با غیبت الی، فیلم به مرحله تازه ای از دلهره می رسد. الی تلفن های مشکوکی داشته، الی دوست پسر خشنی داشته که در راه است، راستی چه به سر الی آمد؟ با پیدا شدن جسد الی در دریا، و از راه با رسیدن مرد جوان گریان و سرگردانی، گروه که پاسخی برای مرگ الی ندارد و از سوی دیگر برای فرار از دردسر، به شکلی گروهی و متفق القول؛ در یک نظر خواهی درون گروهی، مصمم می شود که ذره ذره شخصیت الی را در جمع تخریب کند تا بتواند بگوید مرگ حقش بود! الی در ذهن جمع، متهم به خیانت و زنا و سرانجام پس از مرگش در یک محاکمه غیابی، محکوم به سنگسار می شود. نویسنده و کارگردان الی را در دریا غرق کرده است چون حقش بوده است که از دوست پسر خشن و حسود خود جدا شده و دو روز آمده شمال تا هوایی تازه کند و احتمالاً تلاش کرده است تا با مردی دیگر زندگی دیگری را آغاز کند.

در فیلم «درباره الی» ما با نحوه رفتار و افکار جمهوری دروغ طرف هستیم، جمهوری دروغ در برابر الی، در این فیلم آدمها مثل آب خوردن و به طور سیستماتیک و بی دلیل به خود و دیگری دروغ می گویند. تار و پود جامعه ای که در ظاهر می خواهد دموکراتیک باشد و از بند ناف به دین و اعتقادات سنتی بسته شده است، دروغ است. تنها دروغ است که باعث بقای آنها می شود و دروغ مثل تنفس، مثل دم و بازدم، مثل امواج دریا به سوی آنها شناور است و آنها همگی، از بچه تا بزرگ، در دریایی از دروغ غرق شده اند. آن‌ها تنها موردی که دارند در فیلم راست می گویند وقتی است که به علت نبودن تلویزیون دارند برای سرگرمی لال بازی درمی آورند. بزرگترین دروغ، از سپیده و در آخر فیلم است. دروغی که سپیده می گوید، یک باور و یک تصمیم جمعی است که همگی آنها را از مخمصه نجات خواهد داد و از هر مسئولیتی بری خواهد کرد. همه گناهان به گردن الی است. اصلاً تقصیر خود اوست که ما اسمش را به درستی نمی دانیم، تقصیر خود اوست که ما به زوایای خصوصی زندگی او تسلط نداریم . تقصیر خود اوست که غرق شد. تقصیر خود اوست که آمد. تقصیر خود اوست که نمی خواست بماند. تقصیر خود اوست که می خواست برگردد. تقصیر خود اوست که غرق شد دیگر. حالا که غرق شده بهتر است فراموشش کنیم و او را قربانی گناهان و معصیت هایی بدانیم که روزی دامانش را گرفته است و او را به ته دریا کشانده است. به قول آن ضرب‌المثل آلمانی به نقل از احمد «یک پایان تلخ، بهتر از یک تلخی بی پایان است» و مرگ یک زن بهتر از زندگی نکبت بارش است.

ناپدید شدن الی مصادف است با غرق شدن آرش، سرانجام جمع موفق شده است آرش را از آب بگیرد و الی فراموش می شود. پسری زنده مانده و دریا زنی را به جای او قربانی گرفته است. این اولین فکری است که به ذهن خطور می کند. اگر نمی فهمیم چرا الی غرق شد برای این است که نویسنده بارها در فیلمنامه هایش و از زبان پرسوناژهای مختلفش اعتراف کرده است که زن را نمی شناسد و نمی داند او کیست و اسمش چیست و در پایان با دادن چهره ای شیطانی و گناهکار او را مستوجب مرگ می داند. الی غرق نشد بلکه به دستور کارگردان غرقش کردند اما جای نگرانی نیست، خوشبختان آرش زنده مانده است تا بزرگ شود و تبدیل به مرد صدا کلفت غیرتی با دست بزن بشود که در جامعه همیشه سربلند و موفق است.

«درباره الی»، از لحظات دلهره آور بسیاری برخوردار است که با بازی های خوب گروهی همراه می شود، نقل غرق شدن آرش در دریا توسط بچه های گریان دلهره آوراست و لحظات قوی فیلم را می سازد. نویسنده مانند «چهارشنبه سوری» که واقعه را از دید دختر خدمتکار می دید ماجرا را جویده و نصفه نیمه  از زبان بچه ها بیان می کند و کشش ایجاد می کند. گرچه صحنه غرق شدن آرش، زیادی شلوغ می شود و همه با لباس می دوند توی آب، حتا آنها که شنا کردن بلد نیستند و دلهره تبدیل به قشقرق می شود، اما در کل به نسبت فیلم های ایرانی، اصغر فرهادی در فیلمنامه نویسی قوی است و ضعف های ابتدایی و فاحش عباس کیارستمی و محسن مخملباف و رخشان بنی اعتماد و تهمینه میلانی را ندارد. فیلمنامه های اصغر فرهادی از شخصیت پردازی و دقت و ساخت محکم تری (البته با یک پرش هایی گاه به جا و گاه نا به جا) برخوردار است. او معمولاً یک خروار پرسوناژ را مانند تور ماهیگیری را با هزار سوژه و انگیزه (طعمه) می ریزد وسط، اما لابه لای تورهای آن گیر نمی کند. فیلمنامه های او داستان یک فرد نیست بلکه داستان یک مجتمع یا یک جامعه است. داستان افراد متفاوتی که با هم تلاقی پیدا می کنند و از هم دور می شوند.

 

پایان فیلم با دروغ بزرگ سپیده، دور شدن اتومبیل نامزد الی به سوی تهران و ساک وسایل الی در صندلی عقب، و هل دادن ماشین قرمزی در ساحل که معلوم نیست چرا تا آن حد درمیان ماسه و آب فرو رفته توسط اکثر پرسوناژهای فیلم به پایان می رسد. اتومبیل قرمز کنار دریا به شکلی نمادین فاجعه ای را منعکس می کنند که گروه قصد خروج از آن را دارد. الی به کل از یاد رفته است و به دست امواج فراموشی سپرده شده است. اگر کارگردان آنقدر زن کش و مردسالار و مستبد نبود می توانست فیلم را با تلفیق تصاویری از الی در هنگام بادبادک به هوا فرستادن بر روی امواج دریا تمام کند تا شاید از زنی که حتا نامی هم از خود نداشت خاطره ای زیبا به یاد بماند. اما نه، زنان مایه دردسرند، زنان موجوداتی بی وفا و خائن و سرشار از پلیدی و گناه هستند که خروارها آب هم نمی تواند گناهانشان را بشوید. ما حتا اسمش را هم نمی دانستیم که فراموش کنیم. هیچ عکسی هم از او نداریم. اگر هم عکسی از او داشتیم پاره اش می‌کردیم تا چهره اش از یادمان برود. اصغر فرهادی به عنوان کارگردان، در ایجاد درام های پسکولوژیک و خلق لحظه با انگیزه های مختلف و بازی گرفتن از بازیگر و ایجاد بازی های گروهی حتا بازی گرفتن از کودکان، موفق است. آنچه مورد انتقاد است شیوه اندیشیدن و طرز فکر مرتجع و زن ستیز و قهقرایی اوست که زنان را نمی شناسد و آن‌ها را مسبب همه بدبختی ها می داند.

زندگی جمعی

زندگی در مجتمع عای آپارتمانی، دعواهای زناشویی، کتک کاری در فیلم اصغر فرهادی امری رایج است. فصل مشترک کارهای اصغر فرهادی زندگی جمعی است. در سه فیلمنامه از او، «چهارشنبه سوری» و «دایره زنگی» و «درباره الی»، مجموعه ای را داریم که زنی غریبه به آن وارد می شود. در چهارشنبه سوری کارگر و خدمتکار و شاهد ماجراست. در «دایره زنگی» معلوم می شود زن (شیرین)، دزد و کلاهبردار و روسپی بوده و چه خوب که ساکنان ساختمان از شرش راحت شدند. در «درباره الی» پس از مرگ الی، جمع با داستان سرایی و محکوم کردن او به رسوایی و خیانت، غرق شدن او را توجیه می کند و چه خوب که الی«دریاسار» و غرق شد و جماعتی از شرش راحت شد.

الکی خوشی و لمپن بازی

رفتار الکی خوش طبقه مرفه و به تعطیلات رفتن و مسافرت و خوش گذرانی به سبک لمپنی (جیغ زدن در تونل) و بیخودی چپ زدن و قر دادن های لمپنی آقایان با «دریا، دریا، دریا» (زنها به دلیل سانسور مدام حجاب دارند و هیچ وقت نمی رقصند) راستی شادی های خانوادگی در این فیلم چه تفاوتی با فیلم «اخراجی ها» یا «افراطی ها» دارد؟ آیا هر دو در راه رواج لمپنیسم در جامعه گام برنمی دارند؟

همدستی زنان در لاپوشانی

در سناریوهای اصغر فرهادی، زنان غالباً شخصیتی مستقل ندارند. زنان خلق شده‌اند تا در خدمت مرد باشند و در جهت آسایش او مدام در حال فعالیت و لاپوشالی باشند. در «چهارشنبه سوری»، دختر خدمتکار بی دلیل، چند بار برای نجات مرتضی دروغ می‌گوید و آثار خیانت او را ماست‌مالی می‌کند تا سوءظن مژده به شوهرش را بیخود نشان دهد. در «درباره الی»، سپیده تمام تلاش خود را انجام می‌دهد تا در ده روزی که احمد به ایران آمده به او خوش بگذرد و حتا برایش دختری (الی) را هم از مهدکودک بچه‌اش پیدا می‌کند و به زور با خود می‌آورد تا یک وقت احمد تنها نماند. آیا هرگز در یکی از فیلم‌های اصغر فرهادی دیده‌اید که مردی برای خوشحال کردن همسرش و یا زنی اقدام به کاری کند؟ در «دایره زنگی»، پسرها فریب شیرین را که می‌گوید به پول احتیاج دارد تا ماشین را تعمیر کند می‌خورند و (ممد، رامین، همایون)، تعمیرکاردیش ماهواره و خسرو پسر عبدالله زاده به او کمک می‌کنند ولی از بی تجربگی و فریب‌خوردگی است چون زن .موجودی کلاهبردار و کلاه گذار و دزد و ماشین دزد است و اصولاً نباید به زنان اعتماد کرد

.یک مقایسه ساده می‌تواند شما را با عظمت مسأله و نابرابری جنسیتی در سناریوهای اصغر فرهادی مواجه کند. در فیلم «چهارشنبه سوری» دختر خدمتکار (و سیمین) تمام تلاش خود را انجام می‌دهند تا مژده بو نبرد  و او را به اشتباه بیندازند. اما در مورد الی هیچ‌کس حتا پس از مرگش در جهت لاپوشانی و حفظ آبروی یک مرده گام برنمی دارد. آقایان مردسالار، آیا نگه داشتن حرمت زندگی یک زن جوان که دیگر در قید حیات نیست، جوانمردانه نیست؟  در مورد الی، آخرش زنها با هم یک صدا هستند و او را چون آبرویی ریخته و رفته می‌دانند و حتا سپیده هم تلاشی برای حفظ آبرو یا ناموس دوستش یا دختری که به زور مهمان کرده و با خود آورده تا احمد را در این سفر چند روزه از تنهایی بیرون بیاورد انجام نمی دهد.  چرا؟ آیا این تفکر مردسالارانه نیست که در کله  زنان وول می‌زند و آن‌ها را برعلیه هم و مخالف هم قرار می دهد؟ زنان تا چه حد در به اشتباه انداختن زنان دیگر و همدستی با مردان نقش دارند و تا چه حد از خود مایه می‌گذارند و چرا؟ 

زن، جنس دوم

زن، جنس دوم، جنس نازل، در فیلم‌های اصغر فرهادی زن جنس خرده شیشه دار معرفی می شود. شخصیت هیستریک مژده در چهارشنبه سوری، همه خیانت های مرتضی را می‌شوید و موجه جلوه می دهد. جمع در «درباره الی» بدون اینکه سندی داشته باشد، الی را پس از غرق شدن، غیابی محاکمه کرده و محکوم می کند. شیرین در پایان «دایره زنگی» موجودی  دزد و کلاش و حقه بازنشان داده می شود. در کل از نگاه اصغر فرهادی، زن موجودی است که مانند میزانسنی در کنار مردان وجود دارد ولی نباید به او اعتماد کردو یا جدی اش گرفت. زن ترانه سرا در فیلم «دایره زنگی» زنی فتنه انگیز معرفی می‌شود ولی پیش از بدجنسی، اشعاری آبکی هم دارد و کاریکاتور است. زنی که برای ماهواره های خارجی و خواننده‌های خارج از کشور ترانه می سراید، در ته ذهن قاطی است و برای تحقق کنسرتش نذر کرده یک ماه سفره بیندازد.  خانم مدیر سطحی و مستبد است بدون اینکه بداند چرا. تنها زن مترجم فیلم هم شوهرش (آقای رزاقی) چون زن نتوانسته ماسماسک را پیدا کند در برابر همه او را «خنگ» خطاب می کند. آیا روزی در فیلم‌های اصغر فرهادی، زنی جرأت خواهد کرد که در برابر دیگران با صدای بلند اعلام کند: «داشتن شوهر خنگ هم نعمتی است» و بقیه به سادگی به این حرف بخندند؟

کاریکاتوری از دموکراسی

زندگی جمعی فرهنگ خاصی می‌طلبد که بایست آن را در جامعه نهادینه کرد. با داشتن مدیران مستبد و مسئولان تربیتی خشن و تنبیه و توبیخ نمی‌شود جامعه‌ای ساخت که همه بتوانند با صلح و صفا در کنار هم زندگی کنند. در «چهارشنبه سوری» سهولت همزیستی آدمها در کنار هم به چندهمسری مخفی منجر شده است. معلوم نیست مرتضی چون با سیمین سر و سری داشته به آن ساختمان آمده و یا سیمین را به صورت مستاجر به آن خانه و بیخ گوش خود آورده و یا بودنشان در دو آپارتمان در کنار هم ایننزدیکی را به وجود آورده است؟

در «دایره زنگی» جمع ناجور تازه آپارتمان نشین شده، حادثه آفرین است و هر روز دعوایی است. داشتن هیئت مدیره برای ساختمان و گردانندگی آن به صورت جمعی باعث شده به فردی بی‌ظرفیت مانند خانم مدیر این قدرت را داده شود در روزی که باد می‌آید و همه بالای پشت‌بام کار دارند و دارند دیش تعمیر می‌کنند  مدرنمانند حکومت رفتار کند و در را به روی آنان قفل کند. فیلم نشان می‌دهد که چگونه ساختار زندگی  در  جامعه هنوز نهادینه نشده و در نتیجه این پوسته خارجی با مغزی سنتی ناهماهنگ است و این قشقرق را به وجود آورده است. فیلم کاریکاتوری از جامعه به ظاهر مدرن ایرانی را با میزانسن رفراندم، هیئت مدیره، نظام شورایی نشان می‌دهد که این میزانسن ساختگی و ظاهری و کارگردانی شده است و به وضوح می‌بینیم که علیرغم بازی‌های دموکرایتک رأی گیری و سیستم جمهوری، فیلم در اعماق خود چون جامعه اش مرتجع و واپسگرا و بسته است.

در فیلم «درباره الی» نمایش دموکراسی به صورت کاریکاتوری از یک رفراندم در می آید. سپیده چند بار از جمع نظرخواهی می‌کند و کاریکاتوری از دموکراسی را به جامعه غرب که فیلم در جشنواره های آنجا به نمایش در خواهد آمد را نشان می دهد.  جامعه‌ای که به رشد فرهنگی و سیاسی رسیده باشد به این شیوه کودکانه و گله ای، مردم سالاری و شیوه‌های زندگی دموکراتیک را به مسخره نمی‌گیرد و کاریکاتور نمی کند. قرار نیست در همه موارد رأی اکثریت بر حق باشد، این افراد مجموعه‌ای از شخصیت‌های متفاوت هستند که در لحظات خاص و در زندگی خصوصی می‌توانند آزادی‌های فردی و فردیت خود را داشته باشند. هیچ لازم نیست که آن‌ها جمعی (توتالیتر یا«ما همه با هم هستیم») به این نتیجه برسند که وجود الی غرق شده را از بیخ حاشا کند و بزنند به چاک، جامعه‌ای که آزادی بیان و آزادی‌های فردی را نپذیرد و به زندگی خصوصی افراد احترام نگذارد، به هیچ وجه نمی‌تواند دموکراتیک باشد. می‌شد سپیده یک جو معرفت به خرج بدهد و به عنوان کسی که مسئول آوردن الی به شمال بوده به خانواده اش راستش را بگوید و یا با مادر الی تماس گرفته ابراز همدردی کند..نمی شد؟

خشونت و کتک کاری

کتک کاری در فیلم‌های اصغر فرهادی جزوی از زندگی است و امری رایج. در فیلم «دایره زنگی» به دفعات مردان سر پشت‌بام با هم گلاویز می‌شوند و به هم حمله می کنند. خشونت از طرف همسایه سنتی در مورد همسایگان غیرسنتی اعمال می شود. عبدالله زاده حتا به خود اجازه می‌دهد تا دیش ماهواره ای یکی از همسایگان را از بالای پشت‌بام توی سر کسی آن پایین (زنی) پرت کند و با آچار یا سیخ به رزاقی حمله کند و حتا (ممد) تعمیرکار دیش ها را دستگیر کند و تا آمدن مأموران در اتاقی زندانی کند.

در «شهر زیبا»، پدر مقتول، خواهر قاتل را که به قصد جلب رضایت اولیای دم به در خانه‌اش رفته است را کتک زده است.  در «درباره الی»، پس از غرق شدن الی، مردی که ادعا کرده برادرش است ولی دوست پسر سابق الی بوده تا احمد را می‌بیند غیرتی می‌شود و مشتی به او حواله می‌دهد و دماغ او را خونین و مالین می کند. گه گاه شوهر ملایم و نازنینی را می بینیم که زنش را می زند و بعداً ادعا می کند "مجبورم کرد، کاری کرد که بزنمش!"، در چهارشنبه سوری« مرتضی توی خیابان، همسرش مژده را که به او مشکوک است و تعقیبش کرده ، کتک می زند. بعد می گوید: «کاری کرد که بزنمش.» (یعنی تقصیر خودش بود که او را زدم) عین همین شرایط را در فیلم «درباره الی» داریم. شوهر سپیده در برابر جمع به سپیده حمله می کند و او را کتک می زند و سپس می گوید: «کاری کرد که بزنمش.» (یعنی این زنها تقصیر خودشان است که کتکشان می زنیم) از رواج خشونت در رابطه زن و مرد و عادی تلقی شدن کتک کاری، به معنای زدن زن توسط شوهرش و یا مردان که بگذریم خشونت با کودکان، قاعده ی روابط بزرگتر با کوچکتر را تشکیل می دهد.

در «چهارشنبه سوری» مژده پسرش را می زند و می خواهد به زور با خود ببرد. پیش از آن ، در مدرسه، آقای مدیر از دو پسربچه که ترقه دارند بازخواست می کند. در «درباره الی»، آرش که تازه از غرق شدن نجات پیدا کرده و بستری است چون جوابهایش کافی نیست، توسط پدرش مورد بازخواست و خشونت قرار می گیرد. خانم مدیر مقرراتی در فیلم «دایره زنگی» بدون هیچ توضیحی، مدام به سئوالات دختربچه خود جواب‌های تند و پرخاشگرانه می دهد. خانم مدیر مستبد قلمروی خود را نمی‌داند و از قدرت خود، برای سرکوب کودکان سوء‌استفاده می کند. او تنها راه تربیت کودک را، در تحت فشار قرار دادن و پاسخ قانع کننده ندادن  به کودکان و تهدید و فشار بر روی آنان می داند. او دو دختربچه همسایه که دانش آموز مدرسه‌اش هستند و دنبال کلید در پشت‌بام به در آپارتمان او  آمده اند را تهدید به کم کردن دو نمره از انضباطشان در مدرسه می کند.

قتل و زن کشی

کل این مقاله با تمرکز بر این نکته نوشته شده بود و تکرارش را ضروری نمی دانم. در هر حال، در فیلم های اصغر فرهادی حتماً زنی رسوا و بی آبرو می شود و بالاخره کشته می شود (خفه سار یا مشت و لگدسار یا دریاسار) و خلاصه حذف کامل فیزیکی از جامعه. می شود این‌طور استدلال کرد که خشونت و قتل بازتاب جامعه است و او دارد مصایب جامعه را نشان می دهد، اما در این صورت، باید دید پس از ذکر مصیبت، نگاه و موضع گیری نویسنده یا فیلمساز در کجا است و او دارد چه راه حلی پیشنهاد می‌کند یا نمی کند؟ وقتی عملاً می‌بینیم که پس از هر حذف فیزیکی هر زن، زندگی به خوبی ادامه دارد و انگار بقیه ککشان هم نگزیده و یا فقط ککشان گزیده است چه باید گفت؟

باید از آقای فرهادی پرسید: چرا فکر می کنید تخریب شخصیت زنان و یا حذف فیزیکی زنان از جامعه، تنها ره رهایی و سلامت جامعه است؟ و چرا شما استعدادتان را در راه کشتن و حذف زنان به کار می برید؟ آیا بقای سینمای شما و رژیم،  با سرکوب و حذف زنان از جامعه ارتباط مستقیم دارد؟

     

اشتراک گذاری:

Share