You should install Flash Player on your PC

 روزگار آشوب روی پرده سینما های آلمان

  از دیگران

 خانه نخست

 روزگار آشوب روی پرده سینما های آلمان

فیلمبردار در غربت،غریبانه خاموش شد!

 

* روزگار آشوب روی پرده سینما های آلمان

 ترجمه و نوشته: پرویز صدیقی

نام اصلی‌: Revolutionary Road, کارگردان: سام مندز، سناریو: جاستین هایت، بر اساس رمان Revolutionary Road نوشته ریچارد یتس، دوربین: روجر دیکینس، موزیک: توماس نیومن، ادیت: تاریک انور

بازیگران: لئوناردو دیکاپریو (فرانک ویلر)، کیت وینزلت (اپریل ویلر)، مایکل شننن(جان گیوینگس)، کتی بتس (هلن گیوینگس)، ریچارد ایستن(هاوارد گیوینگس)            کاترین هاهن(میلی‌ کمپل)، دیوید هاربور(شپ کمپل)    

 داستان: امریکا سال ۱۹۵۵. فرانک و اپریل ویلر زوج جوانی هستند که زندگی‌ در شهر را رها کرده و به شهرکی کوچک نقل مکان می‌‌کنند تا در آنجا بچه‌های خود را بزرگ کنند. آنها در نزدیکی‌ نیو یورک در شهرکی به نام Revolutionary Hill Estate خانه‌ای میخرند که در کنار جاده‌ای به نام Revolutionary Road واقع شده است. Revolutionary Road عنوان اصلی‌ فیلم میباشد، که بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده. ویلرها خیلی‌ زود متوجه اختلاف طرز تفکر و نوع زندگی‌ خود با همسایگان محل جدید سکونتشان می‌‌شوند. بعد از اتمام یک دوره هنرپیشگی اپریل شروع به بازی در تئاتر می‌کند، که موفقیتی برایش ندارد. بعد از تولد اولین بچه‌شان اپریل مجبور به ماندن در خانه و بزرگ کردن بچه‌ می‌‌شود. فرانک که قبل از ازدواج با اپریل رویأی زندگی در پاریس را داشت، شغلی‌ اداری در شرکتی در مانهاتان دارد، که به هیچ وجه برایش راضی‌ کننده نیست. اما حقوق او کفاف یک زندگی‌ راحت و بی‌ دغدغه را می‌‌دهد. اپریل که از زندگی‌ یکنواخت و خسته کننده در شهرک کوچک به تنگ آمده، ایده قدیمی‌ فرانک مبنی بر زندگی‌ در پاریس را دوباره مطرح می‌کند. برای خلاصی از  بیهودگی روزمرگی اپریل حتا به فرانک پیشنهاد می‌کند، که او (اپریل) کار خواهد کرد و مخارج زندگی را به عهده خواهد گرفت، تا فرانک بتواند در آرامش به کارهایی که علاقه مند است بپردازد.  در مقابل این پیشنهاد فرانک برخوردی دو گانه دارد. او از طرفی‌ از شغلش نفرت دارد ولی‌ از طرف دیگر رفتن به پاریس و آینده نامعلوم برای او یک ریسک به حساب می‌‌آید. ولی‌ اپریل او را متقاعد می‌کند، که این زندگی‌ ملال آور و بی‌ هدف در شهرک کوچک را رها کرده و با رفتن به پاریس دوباره زندگی‌ واقعی‌ را از سر بگیرند. در این میان یک ترفیع رتبه غیر مترقبه برای فرانک شرایط کاری او را تغییر داده وبا پست تازه تصمیم به ماندن و ادامه دادن به کارش می‌‌گیرد.  برای فرانک رویاهای اپریل برای از سر گرفتن یک زندگی‌ تازه دیگر اهمیتی ندارد. در روز تولد سی‌ سالگی‌اش فرانک با همکارش ماورین گروبه همخوابه می‌‌شود و اپریل هم چند روز بعد با همسایه‌شان شپ کمپل سکس دارد. با باردار شدن ناگهانی اپریل مقاومت فرانک در مقابل نقشه‌های او بیشتر شده و اختلاف آن دو زمانی‌ به اوج میرسد، که اپریل قصد به سقط جنین می‌‌کند. با این وجود هر دو سعی‌ در حفظ ظاهر و نشان دادن خود به عنوان خانواده‌ای خوشبخت هستند. در این میان فقط جان گیوینگس پسر همسایه ویلرها که از بیماری روانی‌ رنج میبرد، متوجه موضوع شده و واقعیتی را که در پشت پرده زندگی‌ ویلرها در جریان است، بر زبان می‌‌آورد. دست آخر سقط جنین مخفیانه اپریل به دست خودش به مرگ او منتهی‌ می‌‌شود. فرانک Revoltionary Road را ترک می‌کند و با بچه‌هایش به شهر باز می گردد.         

 از زمانی‌ که کیت وینزلت و لئوناردو دی کاپریو در فیلم Titanic ردرروی هم قرار گرفتند، یازده سال میگذرد. کمی‌ تعجب آور است، که در این مدت کسی‌ به این فکر نبودکه آندو را دوباره به هم بپیوندد. چرا که هارمونی و هماهنگی آنها در Titanic یکی‌ از عوامل موثر در استقبال تماشاگران از این فیلم و فروش فوق العاده آن در سراسر جهان  بود. ولی‌ این غفلت با فیلم روزگار آشوب توسط سام مندز جبران شد.                                                                    

   بر اساس رمان روبرت یتس، که به عنوان یک اثر کلاسیک ادبیات آمریکا شناخته شده، مندز به جستجو و کاوش در صحنه‌های خفقان آور زندگی‌ یک زوج جوان میپردازد، که در ابتذال خود ساخته گرفتار شده و راه برون رفتی‌ از آن در پیش رو نیست. همچون اولین فیلمش American Beauty در این اثر هم مندز زندگی‌ حومه نشینی امریکایی را به عنوان خاستگاه و انباشت ناهنجار خشمی به تصویر می‌‌کشد، که  ریشه در امید‌ها و آرزوهای بر آورده نشده دارد. اما این بار نه با نگاه طنز تراژیک اولین اثرش. در روزگار آشوب بر خلاف اولین فیلمش مندز از فقط به تصویر کشیدن محیط زندگی‌ در حومه شهرها اجتناب می‌‌کند، و با فرا رفتن از آن به داستان کاراکتری مستقل از ذهنیت زمانی‌ میدهد: سعی‌ و کوشش برای به واقعییت رساندن ارزوها و درگیری با مشکلات و مصائب ناشی‌ از آن مضوعاتی جهانشمول هستند. نقطه قوت فیلم مندز همچون رمان یتس در این است، که هر دو به دنبال پاسخی برای این سوال بسیارپیچیده هستند، که آیا انسان میتواند خود را از نو تعریف کند. بسیار وسوسه انگیز می‌‌بود، جواب این سوال را در نوع زندگی‌ و طرز تفکر جامعه آمریکا در دهه پنجاه جستجو کرد.  بجای آن روزگار آشوب از فرصت استفاده کرده، ویلرها را که به عنوان انسان هایی به تصویر میکشد، که کاراکتر واقعی آنها با تصوری که آنها از خود دارند، فرسنگ‌ها فاصله دارد. از طرفی‌ یک سلسله مراتب خانوادگی کلاسیک و در عین حال محافظه کارانه (زن خانه دار، مرد نان آور) با نوعی روزمرگی بیهوده، و از طرف دیگر برداشتی مترقی از جنسیت و آرزوی زندگی‌ در نبض فرهنگی‌ زمان (پاریس). مندز روی این نکته  انگشت میگذارد، که زندگی‌ حومه نشینی بخودی خود زوج جوان را به بی‌ تفاوتی نمی‌‌کشاند. فرانک و اپریل بیشتر از آن زندانی ترس‌های خود هستند. این محیط اجتماعی ویلرها نیست، که آنها را از حرکت باز و وادار به در جا زدن می‌‌کند، بلکه دستاویزی ست برای سر پوش گذاشتن بر ضعف‌های خود. " تو محشر بودی، ولی‌ داستان خیلی‌ بد بود". این تحلیلی ست که فرانک بعد بازی ناموفق اپریل در یکی‌ از نمایش‌هایش دارد. مقصر بازیگر درجه دو بودن محتوای نمایش است و جای پیشرفت و ترقی‌ اینجا نیست بلکه در پاریس.   

یکی‌ از نقش‌های محوری فیلم به عهده جان گیوینگس (مایکل شانن) گذاشته شده. مادر جان بر این باور است، که پسرش در نتیجه رفت و آمد با ویلرها راه بازگشت به زندگی‌ عادی را خواهد یافت. ولی‌ جان اصلا خیال ندارد، که باورها و نظراتش را طبق عرف جامعه بسته بندی کرده و تحویل دیگران دهد. مندز از شخصیت جان به عنوان دلقک درباری کلاسیک استفاده می‌کند. تا موقعی که جان به انتقاد از زندگی‌ خورده بورژوایی محیط خود می‌‌پردازد، ویلرها در تعجب هستند، که چه چیز می‌‌تواند در رفتار  جان غیر عادی  باشد؟ ولی‌ به محض اینکه جان زندگی‌ آنها را به مثابه آینه‌ای در مقابلشان قرار میدهد، فرانک که از عصبانیت به مرز انفجار رسیده، جان را مثل دیگران به عنوان یک بیمار روانی‌ قلمداد می‌کند. ولی‌ دیگر برای همه چیز دیر شده و خوشبختی پوشالی ویلرها در هم فرومی ریزد.

با روزگار آشوب مندز همچنان به مشاهده خود به زندگی‌ شهرک نشینی در آمریکا ادامه می‌‌دهد. با صبر و حوصله و با نگاهی‌ تیز سقوط یک خانواده را که سرانجام قربانی خود فریبی میشوند را بدون احساساتی شدن به نمایش می‌‌گذارد. لئوناردو دی کاپریو و کیت وینزلت به عنوان زوج جوان‌ در این فیلم نشان می‌‌دهند، که یازده سال بعد از Titanik تا چه اندازه به قدرت بازیگریشانافزوده شده . اما اگر کسی‌ از بازگشت زوج رویایی Titanic بر روی پرده جادویی انتظار سینمایی سرگرم کننده را دارد، بهتر است فیلم دیگری را برای دیدن انتخاب کند.                                                                                                                                               

 

 بصیر نصیبی

فیلمبردار در غربت، غریبانه خاموش شد!

رامین مولایی*مدیر فیلمبردار ی برجسته ،در تبعید در گذشت.

درچند اطلاعیه ای که خبر خاموشی ناگهانی رامین مولایی را منتشر کرده بودند. هر چند رامین را هنرمند دانسته اند اما سابقه کار هنری رامین بازگو نشده .چرا کارنامه درخشان او نا گفته میماند ؟چون رامین شاید با فروتنی افراطی از گذشته اش هیچ نمی گفت در چند وبلوگی هم که به همت رامین اداره می شد ،او هیچگاه درباره خودش، کارش و توانائیهایش سخن نمی گفت. کسانی هم که در این سالهابا او آشنا شده اند بیشتر بر این تصورند که رامین فقط وبلاگ نویس بود. انگار خودش هم میخواست فراموش کند که مدیر فیلمبرداری بسیاری ار آثار ماندگار سینماگر صاحب سبک« سهراب شهید ثالث» اوبود.

 

مروری کوتاه بر فیلمهایی از سهراب شهید ثالث که رامین مدیریت فیلمبرداری اش را بعهده داشت.

1/درغربت In Der fremde

فیلمنامه: سهراب شهیدثالث، هلگا هورز. مدیر فیلمبرداری: رامین مولایی. دستیار فیلمبردار: ولفگانگ کنیجی. ، 1354/ 1975.

برنده ی جایزه منتقدان بین‌المللی Fipreci جشنواره برلین، مورد تحسین دفتر بین‌المللی فیلم و داوران فیلم Evanglish. نمایش در جشنواره‌های لندن، تهران و شیکاگو.

2/بلوغ (زمان بلوغ )Reife Zeit

فیلمنامه: سهراب شهیدثالث، هلگا هوزر. فیلمبردار: رامین مولایی. محصول آلمان فدرال، 1976.

برنده جایزه هوگوی نقره از جشنواره شیکاگو، تحسین هیأت داوری جشنواره‌ لوکارنو، نمایش در جشنواره‌های تهران و لندن.

3/تعطیلات طولانی لوته ایزنر Die Langen Ferin der Lotte Eisner

فیلمنامه: شهیدثالث. فیلمبردار: رامین مولایی. سیاه‌وسفید، 16 میلیمتری، 60 دقیقه. محصول مشترک فرانسه و آلمان، 1979.

نمایش در جشنواره‌های کن و لندن، افتتاحیه جشنواره مینیاپولیس و دریافت جایزه‌ی ویژه از سینماتک انگلستان.

4/نظم Ordnung

تهیه‌کننده: مارتن ناگه. فیلمنامه: شهیدثالث،. مدیر فیلمبرداری: رامین مولایی.

5/آنتون پ. چخوف: یک زندگی Anton P. Tschechow: Ein Leben

فیلمنامه: شهیدثالث و پیتر اوریان. فیلمبردار: رامین مولایی. 16 میلیمتری، رنگی، 97 دقیقه. محصول مشترک آلمان فدرال و شوروی. 1981 (با همکاری کانال‌هایSFB, SWF, WDR و شرکت‌های تهیه فیلم Provodis و Creative. )

6/اوتوپیا Utopia

تهیه‌کننده: شبکه تلویزیونی ZDF. فیلمبردار: رامین مولایی. رنگی، 35 میلیمتری، 198 دقیقه. محصول آلمان فدرال، 1982.

تنها فیلم آلمانی بخش مسابقه‌ی جشنواره برلین 1983. برنده‌ی جایزه‌ی تلویزیونی آکادمی هنرهای تجسمی آلمان، 1983.

7/گیرنده‌ی ناشناس Empfanger Unbekannt

تهیه‌کننده: شبکه‌های ZDF و CrdativeAge.. فیلمبردار: رامین مولایی.

8/درخت بید Der Weidenbaum

تهیه‌کننده: رادیو برِمِن و اسلواکی فیلم. (بر اساس داستان کوتاهی به همین نام از آنتون چخوف). فیلمبردار: رامین مولایی. ، 1984.

 فیلمرداری هرکدام از این آثار اگر در کارنامه هر فیلمبردار دیگر بود ، بار ها خود ودیگران بدان تاکید می کردند.

 سهراب بیش از هر فیلمبرداردیگر با رامین کار کرد .درمهمترین آثار سهراب در تبعید، دوربین رامین بود که به افکار وایده های بکر ونوی سهراب جان تازه میداد. شیوه کار سهراب به گونه ای بود که فیلمبردارانی که به روش کلاسیک کار می کردند نمی توانستند به خوبی حس های سهراب را بگیرند وبه تصویر منتقل کنند. برخی را تصور براین است که اگر دوربین تحرک داشته باشد ودایم به بالا وپائین .چپ وراست بچرخد کار فیلمبردار برجسته تر است. اما در کارهایی نظیر آثار شهید ثالث که دوربین حرکت آرام داردکار فیلمبردار  مشکل تر وتسلط بیشتری را طلب می کند.در «اوتوپیا »ترکیب شایسته رنگها ، نور.حرکت های دوربین وآنچه مربوط است به مسئولیت فیلمبردار درخشان کار شده ( کار خوب هوشنگ بهارلو در فیلم طبیعت بی جان سهراب نباید فراموش شود) همین موقعیت را دارد نخستین فیلم سهراب «در غربت» که درآ لمان ساخته می شود. وهمین طور« درخت بید»هر چند فیلم درخت بید تحولی در کار سهراب نیست اما کار رامین همچنان با وسواس ودقت بی نقص ارایه می شود . رامین کار فیلمبرداری سیاه سفید که متفاوت است با کار با فیلم رنگی را هم در فیلم بلوغ با سهراب تجربه می کند .چون حس ودرکش به سهراب نزدیک است یک فیلمبرداری به اصلاح متداول تمیز را انجام میدهد. (ار میان فیلمبرداران داخل کار سیاه وسفید مازیار پرتو برجسته است) شایسته است ایرانیان برلین با فراهم آوردن سوابق کار هایی بافیلمبرداری او به شایستگی یادش را گرامی بدارند. - شنیده ام رامین چند فیلم را هم کارگردانی کرده امامن این کارهارا ندیده ام-*

 •چهره دیگر رامین

در این چند سال رامین وقت وانرژیش را صرف وبلوگ نویسی می کرد چند وبلوگ را همزمان اداره می کرد که «زیر چتر چل تیکه » از دیگر وبلوگ هایش شناخته شده تر بود. در این کار هم سبک ویژه خودش را داشت با زبانی طنز گو نه ونیش های هنرمندانه، اما اهل ساخت وپاخت وزد وبند نبود ممکن بود مثل هر کس دیگر گاه در قضاوت اشتباه کند، اما هر چه که بود خودش بود و کسی نمی توانست خواست ونظرش را به او دیکته کند. به آزادی بی قید وشرط هنرمند خیلی بها می داد.

 با گردش در وبلوگ های رامین وتامل برنوشته ها ونظر هایش وانتخاب هایی که از سایت های دیگر می کرد. می شود با قاطعیت گفت . قصد و هدفش مقابله با رژیم جمهوری اسلامی ودر کلیت آن بود ونسبت به جناح ها وباند های حکومتی توهمی نداشت.

 •آخرین خاطره من از رامین

چند روز پیش رامین به من تلفن کرد از حالش پرسیدم وضعیت جسمی اش را خوب توصیف کرد. درصدایش هم نشانه ای از صدای یک بیمار . حس نمی شد. خیلی زود رفت سر اصلا مطلب و بطور خلاصه گفت که به خاطر درج یک مطلب از حزب سبزهای ایران تحت فشار است تا پوزش بخواهد ومطلب را از روی وبلوگش بردارد. با هم مفصل صحبت کردیم وگفت که مصمم است که بر سر مواضعش بماند واز دادگاه نهراسد. وقتی برایش از ماجرایی که برای خودمن پیش آمده وشگردی که برای خاموش کردن صدای منوچهر صالحی تدارک دیدند، وشکایتی که تریتا پارسی ودار ودسته اش علیه فاش گویی های حسن راعی تنظیم کرده اند. مثال آوردم  انگار دلش گرمتر شد. گفت با قاطعیت می ایستدو زیر بار فشار قد خم نمی کند. شاید دو روز از این مکالمه نگذشته بود که خبر آوردند که دست تقدیر نگذاشت تا او در دادگاه چون وبلوگ هایش علیه جنایتکاران حاکم بر سرزمین اسیر ایران فریادبزند.

 در اطلاعیه کوتاه حزب سبز ها میخوانیم:

«...طی هفته گذشته رامین مولایی تحت فشارهای شدید عوامل جمهوری اسلامی در شهر برلین که از وی به خاطر درج یک مطلب از سایت سبزهای ایران، به دادگاه شکایت کرده بودند، قرار داشت...»

نام ویادش گرامی باد

 بصیر نصیبی.دوم فوریه 2009 .زاربروکن، آلمان

* با رامین مولایی مترجم که داستانهای كورتاسار را ترجمه کرده  و در ایران زندگی میکند اشتباه نشود نام کامل  رامین مولایی ما رامین رضا مولایی است. گوشه ای از کارنامۀ هنری رامین مولائی

 

 *آقای جواد اسدیان در نوشتارش به یاد  رامین، کار های دیگر او را برشمرده است. با سپاس از او به مطلبم اضافه میکنم

1. رقص مرگ

فیلم تجربی

نویسنده، کارگردان و تکنیک: رامین مولایی

برندۀ مدال بُرنز در جشنوارۀ بین المللی نیویورک در سال 1975

برندۀ مدال نقره در جشنوارۀ ویرجینیا ایسلند در سال 1975

2. بایرز دورف، امروز

فیلمی در بارۀ صنعت 1975

دوبله به چهارده زبان

3. فیلم تبلیغی

کارگردان و فیلمبردار: رامین مولایی

برندۀ مدال نقره در جشنوارۀ بین المللی فیلم و تلویزیون نیویورک در سال 1977

4. فیلم سریال- تبلیغی

کارگردان و فیلمبردار: رامین مولایی

برندۀ مدال برنز در جشنوارۀ بین المللی فیلم و تلویزیون نیویورک در سال 1977

 

5. فیلم سریال- تبلیغی

کارگردان و فیلمبردار: رامین مولایی

برندۀ مدال برنز در جشنوارۀ بین المللی فیلم و تلویزیون نیویورک در سال 1978

6. خانۀ یک جوان در آلمان./ فیلم سینمایی. فیلمبردار: رامین مولایی