You should install Flash Player on your PC

مايکل مور (Michael Moor) به کجا می رود؟

  از دیگران

 خانه نخست

 

مايکل مور (Michael Moor) به کجا می رود؟

 بردیا

 

مايکل مور٬ مستند ساز آمريکايي٬ به ميمنت آخرين ساخته خود٬ فارنهايت ١١/٩ به شهرت قابل مقايسه اي با ديگر فيلم سازان موفق هاليوود و جهان (با اين تفاوت که او يک مستند ساز است) دست يافته است. اما اين شهرت بخشا بخاطر سير موضوعاتي ست که سوژه فيلمهاي او بوده اند. بعبارت ديگر٬ بخشي از اين شهرت و موفقيت او بعلت انتخاب مسايل اجتماعي در فيلمهاي مستند قبلي و تم کاملا سياسي او در آخرين فيلمش مي باشد. فيلمهاي مستند مايکل مور در مورد مسايل بسيار اساسي و وقايع بزرگ در آمريکاست که اساسا آشنايي با آن نه احتياج به مطالعه و تحقيق دارد و نه اينکه٬ سوژه هايي که او انتخاب مي کند٬ پيچيده هستند٬ اما خلاقيت (و يا وقت شناسي اجتماعي) مايکل مور و زاويه خاص او براي نشان دادن حقايق روزمره به کسانيست که خود در حال تجربه اين وقايع هستند٬ اما آنچنان غرق همين مسايل روزمره هستند که عمق مسئله را فراموش کرده اند. و آز آن مهمتر مسيريست که مايکل مور در آن قرار گرفته است. مهم نيست که او در فيلم هاي قبلي چه گفت و اين هم مهم نيست که امروز با فيلم فارنهايت١١/٩ چه مي گويد٬ مهم٬ اما٬ اين است که آيا او اين شجاعت را خواهد داشت که نتيجه منطقي راهي را که سالهاست در آن قدم نهاده با ديد خاص خود٬ و با شجاعت٬ صراحت جلو دوربين ببرد؟

فيلمهاي مايکل مور احتياج به نقد و بررسي ندارند. فيلمهاي او بسيار ساده و بسيار شبه به هم هستند. معمولا روال فيلمهاي هاليوودي تک خطي هستند و اين فيلمها از آغاز ماجرا شروع مي کنند و در خاتمه و غالبا با يک چرخش عجيب و قريب پاياني خوش آيند به ماجرايي که در آغاز به هيچ عنوان! چنان پايان معقولي براي آنها نميشد حدس زد٬ دست و پا مي کنند. اما توجه کرده ايد که بعضي فيلمها (و يا رمان ها) نتيجه ماجرا را اول فيلم و (يا رمان) نشان مي دهند و باقي فيلم به شرح ماجراهايي که به آخر فيلم (و يا رمان) منجر شده بود اختصاص مي يابد.در مورد فيلم هاي مايکل مور٬ هيچ کدام از اين سناريو ها صادق نيستند٬ نه به اين دليل که فيلمهاي او رنگ و بوي مستند دارند٬ بلکه به اين دليل که موضوعاتي که او انتخاب مي کند احتياج به استدلال و "استناد" زيادي ندارند. وقتي پا به داخل سالن مي گذاري٬ از آغاز تا پايان فيلم را مي داني. کافيست که چند سال در آمريکا زندگي کرده باشيد تا بدانيد که فقر مطلق(در کنار ثروت٬ دو خيابان بالاتر) در آمريکا با وساطت بزه و آدمکشي چگونه درکنار هم زندگي مسالمت آميزي!! را فعلا ادامه مي دهند. همانطور که دانستن اين حقيقت که جرج بوش جنايتکاري بيش نيست٬ احتياج به نبوغ خارق العاده اي ندارد. و همچنين درک اين حقيقت که سرمايه داران آمريکايي (و غير آمريکايي) مسئول مصائب اين دنيا هستند. اما زبان خاص مايکل مور و طنز خاص او٬ و شيوه خاصي که او تکه پاره هاي اخبار و يا ساخته هاي خود را کنار هم قرار مي دهد٬ کماکان جذاب هستند و ارزش آنرا دارند که شما فيلمهايش را ببينيد٬ اما او به کجا ميرود؟

مايکل مور با فيلم "من و راجر" (Roger and me) به بهانه مصاحبه با راجر اسميت (از کله گنده هاي جنرال موتورز) با زاويه برخورد به سرنوشت شهر زادگاه خود (Flint, Michigan) به افشاگري از سرمايه داري و سرمايه داران پرداخت. او در اين فيلم بدون اينکه به ريشه هاي مسايل بپردازد٬ واقعيتهاي عيان شهرهايي از آمريکا را برخ سرمايه داري و بخشي از خود آمريکا که اصرار دارد فقر در آمريکا را ناديده بگيرد و يا آنرا تقصير شخصي فقرا در آمريکا قلمداد کند٬ کشيد. اما٬ کماکان٬ به رسم بقيه هاليوود٬ برخورد به ريشه ها را نه لازم و نه آنکه آنرا وظيفه خود دانست. در تمامي فيلم نشاني از توجه سازنده به آلترناتيو و يا درک ريشه اي از مشکل ديده نمي شود.

بعد از "من و راجر" در يکي دو کتاب و برنامه تلويزيوني٬ همان موضوع فيلم "من و راجر" را کمابيش به همان سياق فيلم٬ يعني "رابطه نامتناسب و ناشايست!! فرد با کمپاني ها و انحصارات بزرگ را (اما نه رابطه اي که مولود مناسبات سرمايه داريست) ادامه داد.

Bowling for Columbine فيلم بعدي مايکل مور٬ اما٬ او را در جهت ديگر از آنچه نتيجه منطقي فيلم ها و کتاب هاي قبلي او بود٬ سوق داد. اگر بتوان سوژه "من و راجر" را در يک جمله خلاصه کرد(چرا جنرال موتورز اين بلا را بسر شهر زادگاه من درآورده؟) سوژه فيلم دوم او اين سؤال است که چرا آمار خلافکاري و جنايات در آمريکا در مقايسه با کشورهاي ديگر اينچنين بالاست؟ در جواب به اين سؤال٬ او تيراندازى يه محصل دبيرستان به همکلاسيهايش که اتفاقا در خانواده و منطقه مرفهي از آمريکا نيز ساکن بوده‌اند را بهانه قرار داده و باز هم به افشاگري از کمپانيهاي بزرگ٬ اما اينبار کمپانيهاي اسلحه سازي و (NRA) که يک کلوپ!! بسيار پرقدرت هوادارن اسلحه در آمريکاست٬ پرداخت. صحنه‌اي که يکي از کارکنان عاليرتبه لاکهيد(Lockheed Martin) درست زير سايه يکي از همين موشکها و در چند قدمي آن٬ قسم و آيه مي‌خورد که در آن کارخانه از آن موشکها نمي‌سازند يکي از مضحک‌ترين و در عين حال بهترين صحنه‌هاي مستندهاي مايکل مور در افشاي وقاحت بورژوازي مي‌باشد. در پايان اين فيلم٬ سازنده با مقايسه آمار آمريکا و کانادا و تعداد جرايم و قتل در اين دو کشور٬ جواب اين سؤال را که چرا تعداد قتل ها در آمريکا بسيار بالاتر از بيشتر کشورهاي دنياست کمابيش باز مي‌گذارد. اما با پايان اين فيلم اينکه مايکل مور به کجا مي‌رود و تکامل طبيعي استنتاجات او٬ کمابيش شکل گرفته و نمايان هست. تا اينجا او اسمي از سرمايه داري(و نه تبلورهاي مادي آن) نمي‌برد اما مظاهر آنرا بخوبي مي‌شناسد و بعيد است که با کلمه "سوسياليسم" ناآشنا باشد اما هنوز هم صحبتي از آن در آثار و فيلمهاي او نيست. با هر ديدي که او به زيربناي اقتصادي آمريکا و جهان نگاه مي‌کند٬ روبناي سياسي فعلا نقشي در فيلمهاي او ندارند.

حمله تروريستي ١١ سپتامبر٬ يورش آمريکا به افغانستان و عراق٬ سيلي محکمي بود که بصورت طيف "متفکر" آمريکا نواخته شد٬ اما بجز معدودي استثناها٬ طبق معمول٬ آمريکا در رخوت ثروت و خودبزرگ‌بيني جامعه‌اي گنديده به ادامه استفاده از مواد مخدر صادر شده از هاليوود روي آورد. اما تمامي اينها٬ توجه مايکل مور را به سوي روبناي سياسي جلب کرد؛ و اين چه فرصت خوبي براي او بود.

آخرين ساخته اين فيلمساز٬ فارنهايت٩١١ با تم سياسي تقلب انتخاباتي در انتخابات رياست جمهوري٬ مخالفت با جرج بوش و نقش او در رابطه با جنگ و خانواده او و رابطه او با خانواده بن لادن شروع مي‌کند اما در پايان باز ناچار مي‌شود که رابطه فقر و شرکت در جنگي که هيچ يک از فرزندان بورژوازي آمريکا در آن نه شرکت مي‌کنند و نه کشته مي‌شوند٬ را نشان دهد.

فيلمهاي مايکل مور جان تازه‌اي به مستند سازي آمريکا و احتمالا در کشورهاي ديگر دنيا ريخته است. انصافا بايد تا اينجاي قضيه از اين روند استقبال کرد. اما اين تمامي بيان و اعتراف عمومي به حقيقتيست که جهانيان سالهاست که با آن آشنا هستند. مايکل مور به خوبي به زيربنا و تا حدودي به روبناي سياسي آمريکا پرداخته است. آنچه در کارهاي او و ديگر فيلمسازان آمريکايي غيبت رقت‌آوري دارد٬ همانا آلترناتيو براي اين جامعه تا به دندان مسلح و گنديده٬ مي‌باشد. اين آن خط قرمزيست که هيچ يک از دست‌انداران سينما در آمريکا جرأت گذر از آنرا ندارند(تنها در سالهاي اخير وارن بيتي در فيلمي بنامBulworth شهامت آنرا داشت که لااقل کلمه سوسياليسم را به عنوان آلترناتيو مطرح کند. مايکل مور نيز راهي بجز اين ندارد. در غير اينصورت او نه نيز به خيل ميلياردرهاي ورشکسته به تقصيري که در جنوب آمريکا به زندگي انگل وار خود ادامه مي‌دهند خواهد پيوست. اميدوارم که اشتباه کرده باشم.

برديا

٢٣جولاي ٢۰۰٤

barddya@yahoo.com به نقل از اخبار سياهکل وبا اجازه نويستنده مطلب