You should install Flash Player on your PC

لحظه های بیاد ماندنی از راهپیمایی کارزار زنان 4ـ8 مارس 2006

  از دیگران

 خانه نخست

 

لحظه های بیاد ماندنی از راهپیمایی کارزار زنان 4ـ8 مارس 2006

گيسو شاکری

 

به ظاهر همه چیز آغاز و پایانی دارد. اما بسیاری چیز هاست که پایانش آغاز است. نفس حضورش آغاز بودن است. پایانی بر آن متصور نیست و این بی پایانی ست که سرنوشت آن را رقم می زند. دارم از بخشی از کار هنریمان در روزهای راه پیمایی می گویم. روزهایی فراموش نشدنی، سرشار از عشق و شور و اعتقاد و اعتماد. کاری جمعی. نمایشی از امکانات و توانا های حرکت هایی این چنین که بسیا ر می شود از آن آموخت. من بسیار آموختم و حرف های بسیار گفتنی از این تجربه ی فراموش نشدنی ثبت کرده ام اما تنها بخشی از آن را می خواهم بگویم که حتا یاد آوریش به هیجانم می آورد. بخشی که به نمایش مان مربوط می شد. نمایشی در باره سنگسار که در طول راه پیمایی بارها و بارها با شور و شوقی وصف ناپذیر با یاری دوستان همراهمان اجرا شد. این اجراها در شرایطی گاه دشوار و به ظاهر غیر ممکن انجام می شدند. یاد آوری کرده باشم که بازی و اجرای نمایش در واقع نه تنها مسئولیت ،بلکه بخشی از کار این دوستان بود که در کنار فعالیت های دیگر با شوق و ذوق پذیرفته بودند.

 نخستین روز در فرانکفورت برف زیادی باریده بود. برف می بارید و چادر بازیگران خیس بود. برای اولین بار کارمان را اجرا می کردیم. احمد بازیگری که نفش آخوند را داشت ناگزیز بود با عمامه ی خیس و آبچکان نقشش را بازی کند. دیگر بازیگران هم وضع بهتری نداشتند. آن ها ناگزیر بودند چادرهای خیس را به سر بیاندازند. هوا سرد بود و تحمل دوستان ما با نادیده گرفتن سرما و برف وباران ، ستایش کردنی. بی تردید انگیزه ی بازی این دوستان امکان نمایش خشم شان بود به قوانین ضد زن و رژیم جهل و خرافه ی اسلامی.

 در کلن با وجود سرمای شدید بازی بچه های ما همچنان توجه برانگیز بود. در ماینز و دوسلدروف هم همینطور.

 یکی از بهترین اجراها ی ما درآخرین روز در برابر دادگاه لاهه انجام گرفت. دادگاهی که بایدفریاد رس بیداد به مردمان باشد اما ملعبه ی دست حکومت ها ی جنایتکار شده است .

 دیگر اجرای قابل توجه اجرای نمایش در برابر سفارت جمهوری اسلامی ایران بود. یعنی در حضور مزدوران یا عاملان حکومتی که خود را نمایندگان تام الختیار خدا بر روی زمین می دانند و قوانین ضد انسانی از جمله اعدام و سنگسار را به عنوان قوانین تغیر ناپذیر خدایی به اجرا در می آورند.

 این هر دو در زیر بارش بی امان باران اجرا می شدند. دوستانمان در این دو محل کارهایی به یاد ماندنی اجرا کردند. اجرای آن ها نه  بازی بل که نمایش احساس واقعی شان بود. آن ها رابه خوبی به یاد می آورم که هم زمان باشنیدن مصرع "هان . اینک وقت کار زار است" چگونه چادر های خود را به هوا پرتاب می کردند و نفرت خود را چنان از اسارت فریاد می زدند که احساساتشان به خوبی به

 تماشاگران منتقل می شد. زنجیر، چادر، سنگسار و ظلم و بیداد از یک سو و فریاد و رهایی از سوی دیگر نمایش های ما را به تصویر هایی به یاد ماندنی برای تماشاگرانش تبدیل کرد.

 بسیاری در این نمایش ها بازی کردند باید از مهرنوش ، ندا ، فریدا ، مهری ، میترا ، فتانه ، زری ، فریناز ، فریده .......نام ببرم.

 طاهره زن مبارز افغانی که در تمام این پنج روز با زنجیرآویخته به گردن تمام راه را طی کرد . گاه با پیراهن سفید و گاه با چادر افغانی ، او رنج این اسارت را شخصا هم تجربه کرده است .

 مهرنوش با چشم بند و دهان بند و لبهای قفل شده اش که تصویری تمثیلی از چهره ی رقت انگیز زنی اسیر بود. که براحتی می توانست توجه عابران را بخود جلب کند.

 و سر انجام باید ازاحمد یاد کرد که با آن عمامه و عبای آخوندی در اولین روز اجرای نمایش، از دید بازیگران زن، آخوند واقعی به حساب آمد ! و به راستی گرفتار خشم بازیگران زن شد و در یک لحظه ی کوتاه ، بازی به واقعیت بدل شد! حرکتی خود جوش ! و آخوند نمایش ما به شکل باور نکردنی گرفتار مشت و لگد زنان بازیگر ِ رها شده از قید چادر و زنجیر شد.

 ازگروه طبال هلندی مان بگویم که در طول راه پیمایی همراهمان بودند وبا کوبیدن بی وقفه به طبل هایشان توجه همگان را بر می انگیختند.

 همچنین باید از تینا دختر جوانی نام ببرم که تن پوش رنگین بر تن داشت و در جیب های پیرا هنش اعلامیه ها را حمل می کرد و به مردم می داد. او بی توجه به باران و خیس شدن اطلاعیه ها که شامل فهرست قوانین ضد زن اسلامی بود، صبورانه آن ها را جایگزین می کرد و باران را به هیچ می گرفت.

 از فریدون ـ کارگاه هنرـ که با نوای دلنشین سازش و ترانه سرودهای خاطره انگیزش در تمام برنامه ها ما راهمراهی کرد .

 از میترا با رقص زیبای آزادی که جمعیت را به وجد آورد . از هژار و گروه اش که با آهنگهای کردی هر شب بعد از راهپیمایی شور و شوقی به شرکت کنندگان میدادند که زنان و مردان فارغ از نوع ملیتشان دست در دست هم آنها را با رقص کردی همراهی میکردند.

 از نادر که وجود نازنینش در سرمای کلن در کنار پودیوم با وسایل صوتی آماده سبب دلگرمی اجراکنندگان برنامه شد و باعث شد که برنامه با کیفیت خوبی اجراگردد.

 و صد البته باید از هنرمندی نام ببرم که خود نیز یکی از هماهنگ کنندگان برنامه هنری بود و در تمام این چند روز در زیر باران و برف با دوربینی سنگین تمام این لحظات را ثبت میکرد. از جمیله ندایی

 اگر چه آن چه که انجام گرفت کاری جمعی بود اما من هم مثل عضوی کوچک از این کارزار بزرگ به سهم خود می خواهم از یکا یک دوستانمان قدر دانی کنم. دوستانی که بی دریغ با دیگران همکاری کردند.

 یاد آوری این خاطرات به عنوان گوشه هایی از کاری بزرگ که انجام شد تاکیدی ست بر آن که رهایی که آرزوی یک یک ماست، در گرو کار، عشق و خواست جمعی نهفته است.

 بی تردید نام بسیاری از قلم افتاده است. ای کاش حافظه ام بیش از این یاری ام می داد تا همه را نام ببرم . که حضور تک تک عزیزانی که در این تظاهرات تاریخی شرکت کرده بودند و خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی و تمام قوانین ضد بشری اش شدند . به این حرکت شکل و معنا داد.

 

18 مارس 2006