You should install Flash Player on your PC

برای ملتم  می ایستم

 آرشیو

 خانه نخست

بصیر نصیبی 

برای ملتم  می ایستم

  در هفتمین شماره ی فصلنامه توشه چاپ شد.

      فریدون فرخ زاد.  تولد:مهر1317 .ترور:6 اوت 1992. بن.آلمان

     اولین کسی که در فامیل ما می میردمن هستم

     بعد از من نوبت توست.من این را میدانم

    (جدا شده از نامه فروغ به فریدون فرخ زاد)

 

 * فریدون فرخزاد، کی بود ؟یک شومن،یک هنرمند؟ بازیگرسینما؟یک فعال سیاسی؟ یک شاعر؟ و... من فریدون را می شناختم اما دوست او نبودم، خب من و فرخ زاد کارمند یک سازمان بودیم ( سازمان رادیو تلویزیون) من حکم استخدامیم کارگردانی فیلم بود، نمیدانم فریدون با چه حکمی استخدام شده بود؟، اصلا استخدام رسمی بود ویا قرار دادی؟ در تلویزیون یک اطاق بود که همه کارگردانان جمع می شدند گپی میزدند و بعد هر کدام میرفتند دنبال طرح وبرنامه ی شان .من هر چند گاه به اطاق کارگردانان سر میزدم وخوش وبشی با بچه ها، اما دفتر کار من در ساختمان تلویزیون نبود، فقط برای ضبط برنامه ویا کارهای اداری به تلویزیون میرفتم وتماس من هم بیشتر با بچه های سینمای آزاد در دفتر سینمای آزادبودو کمتر در میهمانی های تلویزیونی با آرتیست ها وهنرمندان رادیو تلویزیون شرکت می کردم .خب طبیعی بود که شناخت من هم نسبت به رفتار ها ی آنها محدود تر بود، فریدون را هم اکثرا در راهرو های تلویزیون می دیدم ویا دفتر هم آهنگی ویا استودیو ها ی ضبط .اما فریدون در همان زمان هم آدمی نبود که بی سرو صدا بیاید وبرود تا گربه شاخش نزند، شو هایش خیلی طرفدار داشت  ومخالفینش هم بیشتر از جامعه ی  روشنفکری بودند. مردم عادی شو های فریدون را دوست داشتند، فریدون از معدود شومن های تلویزیون بود که تحصیل کرده بود، حقوق سیاسی خوانده بود، به زبان آلمانی شعر می سرود اما برای عامه که می خواستند، بعد از کار روزانه وخستگی پای تلویزیون تفریح کنند ، دانش وتوانایی های فریدون مطرح نبود ،برای جماعت روشنفکر هم که هرچه عامه می پسندی د را مبتذل ارزیابی می کرد وازآن فاصله میگرفت، میخک نقره ای یک شوی جلف ومبتذل بود ، البته همین جماعت در خفا خود تماشاگر میخک نقره ای بود اما در محافل روشنفکرانه، در نشست های عصرانه ی کافه قنادی ری،ویا تهران پالاس و کافه نادری ویا دیدار های شبانه ی بار مرمر وکموندور  چهره دیگری از خود نشان می داد، وقتی برنامه های تلویزیونی را می کوبید فریدون ومیخکش را هم بی نصیب نمی گذاشت. در همان دوران هم همجنسگرایی فریدون مطرح بود. من در جایی خواندم ویا شنیدم که فریدون گرایش جنسی اش را با صراحت در اجتماع آنروز مطرح کرده است که البته این واقعیت نداشت فریدون نه کتمان می کرد ونه تائید ، حتا شاید بشود گفت، ازدواج وفرزند دار شدن وتاکید در شو هایش روی زندگی ی خوشبخت خانوادگی وفرزندش رستم هم برای فرار از زخم زبان عامه به خصوص روشنفکران بود.

«بله من دوازده سال با آنا خوشبخت خوشبخت خوشبخت زندگی کردم عاشق او هستم واو هم عاشق من -نقل از کتاب خنیاگر در خون-»

 منطقی هم نبود که در موقعیت آن زمان در ایران انتظار باشد که او کشش عاطفی اش را هم با صراحت بیان کنند در اروپا ود رآلمان هم اکنون با همه کوشش وفعالیتی که برای عادی سازی این نوع ارتباط بکار برده می شود تا آنجا که وزیر امور خارجه آلمان دوست مردش را در سفرهایش همراه می برد هنوز هم کم نیستند افراد،یا گروه هایی که این گرایش عاطفی را نمی پذیرند ،بچه هایی که چنین گرایشی دارند در برخی از خانواده ها به خصوص در خانواده های مذهبی دچار مشکل هستند. خب این واقعیت را باید بپذیریم که اگر ما رفتار وحرکات روی صحنه فریدون را جلف ارزیابی میکردیم به این خاطر بود که اصلا فرق یک شو برای عامه را با یک برنامه معمولی نمی شناختیم وتوقع داشتیم شو من هم خیلی مودب واطو کشیده روی صحنه ظاهر شود فریدون  دراروپا زندگی کرده بود و درس حوانده بود ، با نحوه برنامه ریزی برای شو هم آشنایی داشت وقتی به ایران برگشت این طور فکر کرد مردم ما گره هایی در ارتباط های اجتماعی دارند که شاید بشود بااینگونه برنامه ها بهتر بازشان کرد.

« خیلی دلم میخواست دیپلمات می شدم... اما این کار طبیعی من نبود نمیتوانستم با مردم  مستقیما در تماس باشم، مستقیم تر از برنامه تلویزیونی هیچ چیز وجود ندارد -نقل از کتاب خنیاگر در خون- »

فریدون در شو هایش قواعد ورسم شو های نلویزیون ایران را بهم ریخت با میهمانانش به روش متداول تعارف های معمولی رد و بدل نمی کرد برخی از خوانندگان واهمه داشتند به سوال های او در شو ی میخک جواب دهند پس قید شرکت در برنامه میخک نقره ای را می زدندبا اینکه یک بار حضور در شوی او می توانست سرنوشت خواننده ناشناس ویا کم شهرت را تغییر دهد ، ابی خواننده مشهور امروز گفته است که شرکت او در شوی میخک در شهرت ومحبوبیت بعدیش نقش عمدی ای داشت. 

یکی از طرح های خوب میخک نقره ای از همین اعتقاد فریدون سرچشمه میگرفت که باید به جوان ها وناشناس ها فرصت ارائه توانایی هایشان را داد.

 فریدون  از نظر خیلی ها شاید یک ملی گرا  با گرایش های ناسیونالیستی  شناسانده شده با شد ، اما ستایشش از سعید سلطان پور، تقدیم گل به خانواده حمید اشرف وتمایلش به فعالیت در کانون ها ومراکز چپ گرایان در روز ها وسالهای اولیه استقرار ج. اسلامی وتاکیدش به آگاهیهایی که از مارکس ومارکسیت دارد خود نشانه ایست از تمایل او به فعالیت در بخش چپ جامعه *که از طریق این مراکز پذیرفته نمی شود که هیچ او را با مارک درباری وفاسد پس میزدند **در جو بعد از انقلاب ماندن او در ایران هر لحظه اش با خطر مواجه بود به خصوص که شایعه همجنسگرایی او را برجسته کرده بودند ،مسئله ای که جان او را در معرض خطر جدی قرار میداد. من نمیدانم او چگونه از جهنمی که جمهوری اسلامی آفریده بود خارج شد؟ اما در اینجا هم شرایط را با خواست هایش هماهنگ ندید او بر این تصور بود که جمع ایرانیان این جا مبارزین سرسخت جمهوری اسلامی هستند ومسئول ومتعهد نسبت به رهایی مردمشان از اسارت آخوند ها ،اما آنچه که دید وشناخت تصور های رویا گونه اش را برهم ریخت به خصوص در لوس آنجلس پایتخت از ایران گریختگان باجو مسموم وناامید کننده ای مواجه شد وخود چنین گفت و نوشت:

« نمی خواهم عکسم روی جلد مجله ها باشد میخواهم کلامم در ذهن مردم باقی بماند بدین ترتیب قدم بر میدارم تا شاید روی راه اثری باقی بگذارم خجالت میکشم چاپ اول کتابم در لس آنجلس منتشر می شود. اینجا شهر نیست.جنگل است شوره زار است، کویر است ومرداب است -کتاب خنیاگر در خون »

او دیگر یک شو من تبعیدی بود نا امید از همراهی خوانندگان وهنرمندان لوس آنجلسی او مصمم بود بدون پشتوانه ،یکه وتنها با ارتجاع و آخوندیسم به شیوه خودش مبارزه کند،دیگر کنسرت هایش رنگ سیاسی گرفته بود در برنا مه هایش توضیح المسایل خمینی را میخواند و دستور ها وفرامین عقب مانده اش را دست می انداخت گفته شده کنسرت او در آلبرت هال لندن*** وبازی در فیلم« عشق من وین» کار دکتر هوشنگ الهیاری که در آن در نقش یک معلم حزب الهی را بازی میکرد که به تدریج به آگاهی می رسید در نقشه ای که برای ترور او طراحی کردند تا ثیر داشت . فیلم «عشق من وین»کارالهیاری از نطر ارزشهای سینمایی از کارهای خوب الهیاری نبود( فیلمهای مهم الهیاری ،پازولینی مرگ خود را طراحی می کند،ترس از ارتفاع، وچرخ گوشت نام داشت ) اما اکثرایرانیان فقط با فیلم عشق من الهیاری آشنا هستند واین فیلم را فیلم فریدون می شناسند. فرخ زاد در این فیلم بازی خوبی ارائه می دهد ومعلوم می شود این توانایی را داشت که عنوان یک بازیگر موفق در سینما هم ماندگار شود.جالب این که هوشنگ الهیاری خود چند سال قبل به جمهوری اسلامی سفر کرد زیاد تحویلش نگرفتند اما هم به موقعیت سیاسی خودش لطمه زد وهم دیگر در زمینه ی سینما اثری نیافرید. او که روانپزشگ بود وفیلمساز واز نظر مالی هم تامین، معلوم نشد به چه انگیزه ای  دست آخوند را صمیمانه فشرد؟!!  جالب اینکه نظام جمهوری اسلامی که از فرخ زاد به خاطر بازی در فیلم الهیاری انتقام گرفت چطور میزبان کارگردان عشق من وین شد!؟

 خانواده فرخ زاد اهل ادب ،هنر وفرهنگ بودند علاوه بر فروغ،پوران خواهر بزرگ فریدون هم مترجم ونویسنده وشاعر ی شناخته شده است . من مدتی در رادیو برنامه سینمایی داشتم که دردل برنامه 5 و3 دقیقه گنجانیده شده بود این برنامه را همایون نور احمر وپوران فرخ زاد اداره می کردند ودر آن دوره بیشتر با پوران وافکارش آشنا شدم .فریدون برای خواهرش فروغ وتاثیر شعر فروغ بر ادبیات معاصر ارزش بسیارقائل بود او جایزه فروغ را ابداع کرد وهر سال این جایزه به یکی از اهل ادب اهدا می شد.

 اما سرنوشت غم انگیز فریدون ، او می توانست همچنان فعال باشد با روش آشتی ناپذیر ی که داشت تاثیر گذار هم باشد وبود از طرف دیگر همین مقاومت او، همین ایستادگی او باعث شد که تروریست های جمهوری اسلامی قصد جانش را کردند. میرزاآقا عسکری در کتاب «خنیاگر در خون »که خود تالیف کرده می نویسد:

«...ماهیان به طمع خوردن کرمها به طعمه نزدیک می شوند، دهان می گشایند،چنگک قلاب رابه دهان می گیرند، سنجاق قلاب دردهان وسرشان فرو می رود وتمام .شیوه ترور دستگاهای ترور ج. ا.دقیقا همین گونه است»

 بله ترور بختیار، قاسملو، ترور در کافه می کونوس وترور فرخزاد ودیگر ترور هایی که جمهوری اسلامی باچشم پوشی ویا به نوعی همکاری پنهان کشور های اروپایی تدارک دید و با موفقیت به انجام رسانید نشان می دهد که مبارزین ضدنظام مافیایی خود در حفظ جانشان وگروه های سیاسی در حفظ جان مبارزان سیاسی می باید خیلی هوشیار باشند وقتی فریدون آن حرفها را میزند وآن رفتار ها را علیه یک نظام تروریست مافیایی انجام میدهد  خب دیگر زندگی عادی وبی دغدغه ای را نمی تواند داشته باشد،معاشرت های خانوادگیش محدود حتا قطع می شود ممکن است کسی که در لباس دوست صمیمی ظاهر می شود خود مامور وفرستاده  باشد****. آخوند ها ،آدمخوارانی هستند که نه مهر ومحبت را درک می کنند ونه از انسانیت بهره ای برده اند.

این نوشتار کوتاه را با سروده ای از فریدون فرخ زاد به پایان میرسانم. نام ویادش  گرامی باد

* سر زمین سایه ای

آشفته ومغشوش

بدرقه ام می کنند

 کبوتر های مقتول

آسمان قطعه قطعه

 در این ظلم آباد برهنه وعیان

 

 هم اینک قدم در راه نهاده ام

 تا دست وپای واژه گانم را

از بند وزنجیر رهایی بخشم

 

 به هر  سر زمینی که می رسم آبشار  هایی می بینم

 که از دل نور روییده اند

چشم هایی می بینم

 که انوار هزار ویک شب شان

 سراسر گیتی را روشن کرده است

 

 در سر زمین من اما

انگور ها کشمش می شوند

 سرباز ها قاضی

بصیر نصیبی  15/8/2011 زاربروکن/ آلمان

 

زیر نویس ها

 *در همان دوران  ودر بحبوحه انقلاب نماینده مجلس شاه به نام اخباری برای خود نمایی وجا باز کردن بین انقلابیون اتهامات بسیاری را متوجه فریدون فرخ زاد می کند  فرخ زاد همه این مسایل را درنامه ای به مینا اسدی مطرح می کند همه نامه را در گوگول می توانید بیابید من قسمتی را نقل میکنم:

 آقای اخباری شما دروغ میگوئید

«آقا...دیشب که از سفر چند هفته ای به ایران بازگشتم شنیدم که شما نطقی که گویا آن را بازخوانی میکردید و زیاد هم بر آن مسلط نبوده اید نامی از من یرده و ادعا کرده اید که آقای آزمون زمین اوقافی به من فروخته یا هدیه کرده است.

آقا...شما دروغ می گوئید و متأسفانه برای دروغ گفتن هایتان تریبون مجلس را به کار میگیرید. مجلسی که از پشت تریبون آن ملک المتکلمین ها سخن گفته و درد توده های محروم ایرانی را به گوش دنیا رسانیده

ولی آقای اخباری که گویا (برای مردم) وکیل مجلس شده اید اکنون من از شما چند سوال و برایتان چند توضیح دیگر دارم:

من ده سال قبل با پایان نامه تحصیلی فوق لیسانس در رشته حقوق سیاسی و فوق ایسانس در رشته تعلیم و تربیت سیاسی به ایران آمدم تا در دانشگاه مشغول تدریس شوم ولی چون پایان نامه ام راجع به (مارکس و مسائل سوسیالیستی) بود در هیچ کجا به کارم نگرفتند و من مدت یکسال بدون کوچکترین حق و حقوق گرسنه و درمانده در وطن آواره بودم...

ناچار به رادیو ایران رفته بعنوان سردبیر برنامه کودک مشغول به کار شدم...

بعد از سه سال مرا به جرم آنکه با خانواده حمید اشرف از کودکی آشنا بوده و پس از جریان سیاهکل نیز با دسته گُل سرخی به منزل آنها رفته بودم بدون هیچ توضیحی از رادیو ایران اخراج کردند. هنگام خروج از اطاق مدیر کُل وقت رادیو ایشان به من فرمودند: تا شما باشید که دیگر برای افراد مظنون گُل نبرید. آنروز شما کجا بودید؟

سپس در تلویزیون به کار پرداختم و در مدت این چند سال چهار بار دیگر مرا به جرائم مختلف که سرچشمه تمام آنها سیاسی بود از کار برکنار کردند و یکبار دو سال تمام بدون کار و کوچکترین عایدی در نهایت تنگدستی زندگی کردم...آنروزها شما کجا بودید؟

به خاطر عشق به آزادی و آزاده بودن چندین بار به سازمان امنیت دعوت شدم!! دوبار دیگر آنها به منزلم ریختند و با کمک اسلحه گرم و سرد دستها و چشمهایم را بستند . مرا به زندان به عمل آورده اند که تا آخر عمر فراموش نکنم. آنروزها شما کجا بودید؟

پس از سفری که به لهستان کردم در بازگشت مرا به جرم تماس داشتن با افراد فلسطین در حالیکه با چادر شبی تمام سرم را بسته بودند به جای دیگری بردند و به خوبی تربیتم کردند. آنروزها شما کجا بودید؟»    

**در اردیبشهت 58 کار گاه هنر یک آگهی تبلیغی در روزنامه کیهان منتشر کرد که در آن از هنرمندان کشور می خواست که به ستاد چریک ها آمده و برای همکاری با آنان تماس گیرند .

روز بعد از آگهی تبلیغی من و هادی در اتاق تدارکات نشسته بودیم که فریدون فرخزاد وارد ستاد شد و سراغ کارگاه هنر را گرفت و مطرح کرد که حاضر است که با کارگاه هنر همکاری نماید .... رضا علامه زاده پس از چند دقیقه نزد هادی آمد و در خواست همکاری فریدون را با او در میان گذاشت که نا گهان هادی بر افر وخته شد و چهره اش از عصبانیت سرخ شد ه بود و خطاب به علامه زاده گفت :« فورا این بچه قرتی، کونی را از ستاد بیرون می اندازی ...وگرنه با همین مسلسل (که دستش بود) اونو می کشم.....»

راستش با برخورد افراطی هادی همه ما جا خوردیم ، هر چند در مجموع دید مثبتی به فرخزاد نداشتیم ... شو منی که در تلویزیون شاه برنامه اجرا می کرد و به یک همجنس گرا در بین مردم مشهور بود... چگونه می توانست با چریک ها همکار کند ... غافل از این که فریدون ازاده ای چپگرا و جز معدود مارکس شناسان ایرانی بود ،در حالی که هادی ، فرمانده و رهبر مارکسیست ها که چندا ن از مارکس نخوانده بود....سر انجام رضا علامه زاده از ترس هادی کوتاه آمد و فریدون را دست بسر کرد.  کیانوش توکلی.سایت ایران گلوبال

http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=69264&nid=haupt

  *** کنسرت آلبرت هال را رضا فاضلی بازیگر سینما وبرنامه ساز تلویزیون که پسرش را تروریست های جمهوری اسلامی با بمب گذاری دردفترش در لندن ترور کردند وخود او هم دو سال پیش خاموش شد  برگزار کرد.

 

 ****  منوچهر گنجی وزیر فرهنگ نظام پیشین ادعا می کند که فریدون  مدتی با مامورین سفارت در تماس بوده است  ویا  بار ها  شنیده ایم که گفته اند فریدون برای دیدار مادر پیر وبیمارش دانسته با سفارت تماس هایی گرفته اما چه دلیلی برای این ادعا ها در دست است؟ آیا  در این مورد تحقیق پلیس منتشر شده؟ نه وایا مظنونینی  بوده اند که  به محاکمه کشیده شده باشند  تا از طریق اعتراف های آنها بشود سرنخ هایی را یافت ؟ نه، اگر ما طالب کشف حقیقت هستیم چرا  برای  روشن شدن زوایای تارک این جنایت دولت وپلیس آلمان را  تحت فشار نمیگذاریم ،همه تلاشمان برای نجات ایران ازحمایت از این باندویا آن باد حکومتی فراتر نمی رود؟آیا دیده اید وشنیده اید که حامیان خارج نشین باند دوم خرداد هیچ اشاره به قتل های خارج از کشور  ودست داشتن  سران نظام  وکلیت نظام ج. اسلامی در تدارک برنامه های ترور سخنی بگویند.

 

اشتراک گذاری:

Share