You should install Flash Player on your PC

انسانم آرزوست ( قسمت سوم و آخر)

 آرشیو

 خانه نخست

 

انسانم آرزوست

 

 گفتگویی صریح وبدون رتوش ( قسمت سوم و آخر)

 پرسش: سهیلا محبی ( ایران)

پاسخ: بصیر نصیبی

 

س: بعد نامه را چاپ کرد؟

ج:نه من با چاپ نامه موافقت نکردم. بعد مصاحبه ای مفصل با یکی ار همراهان وفادارم دردفتر سینما آزاد نسرین بهجو داشتم که آن را برای یکی دیگر از همراهان دفتر رضا عدل فرستادم  چون دایم به اشکال متفاوت در داخل از سینمای آزاد صحبت می شد وگاه تاریخ ها، نام فیلمها ونام کارگرداتها اشتباه منتقل میشد وبهش اختیار دادم که اگر در جایی ضرورت داشت خودش اقدام به چاپ کند. رضا نامه را به دفتر ماهنامه فیلم سپرد. آنها چندین ماه این دست وآن دست کردن تا موقعیتی بدست آورند. با یک مقدمه که ادعای های آن دو را باطل میکرد منتشرش کردند البته من آن زمان که اینترنت هم همه گیر نشده بود. نوشنه هایم به شکل امروز گسترده پخش نمیشد. وخودم هم قبل ار فریب دوم خرداد خیلی کمتر می نوشتم اما یک ضد انقلاب متواری بودم که حانواده سینمای ایران هم با نامم آشنا بودند. به نظرم چاپ این مصاحبه کار شهامت انگیز و یک ریسک بود وخوشحالم برای مجله درد سر ساز نشد.

س:می شود این مقدمه را نقل کنید؟

ج: همه اش را نه سخن به درازا میکشد واز مسیر گفتکو دور میشویم. بخشی از آنرا باز نویسی می کنم.

«...پیغام هابرای چاپ غمنامه او موثر وافع نشد اما حاصلش مصاجبه ای شد که اینک در برابر شماست مصاحبه ای که ضمن در بر داشتن پاسخ ها، مروری داردبر سینمای آزاد. ده سال سینمای آزاد ایران بر دها فیلم ونامهای بسیار نامهایی نقش بر ذهن و دل آمیخته با یاد ها خاطره ها پیدا وپنهان در لابلای برگهای تاریخ سینمای ایران- غبار گذشت زمان را از برگهای  این تاریخ پس می زنیم.

 بصیر نصیبی راهبر وبنیانگذار اصلی سینمای آزاد از آن سالها می گوید، چه دلتنگ وخلاص»

 بعد همان مصاجبه اضافه شد به مطالب دیگر وکتاب ده سال سینمای آزاد در ایران آماده  ومنشر شد.این کتاب هم مخفیانه در ایران چاپ شد.

 س: اگر اعتراضی به مواد مصاحبه بود چرا جوابی به دان ندادند ؟ لا اقل عبدالله باکیده که فیلمساز مثلا دفاع مقدسشان است.  میتوانست  موضع بگیرد. ریش وفیچی که دست خودشان بود.

ج:اینها فکر نمی کردند که من اقدام کنم وبعد مولف کتاب حق را به من بدهد مصاحبه را  با مقدمه به جانبداری از من را چاپ کند،کتاب من هم مخفیانه در تیراژ وسیع در ایران پخش بشود.

 البته مهدی صباغ زاده معذرت خواست اما عبدالله باکیده چنان در تعفن حزب الله فرو رفت که راهی برای رهایی ندارد.البته صدایش در نیامد. بیچاره هر وقت رهبر میخواهد جمعی را به نام سینماگر به حضور بپذیرد این موجود پا در رکاب است. با اینکه فیلم های درکادر 8 او بد نبود اما پروپاکاندا فیلمهایش برای آخوندها در همان محدوده تحت تسلط رژیم هم   نتوانست موفقیتی کسب کند.

س: صباغ زاده  به تو نامه نوشت؟

ج: مسئله این چنین بود که سهیل سوزی بازیگر .کارگردان سینما وتئاتر که در کارگاه های فیلمسازی سینمای آزاد هم  تحول ایجاد کرد. بعد از انقلاب به نیوزیلند رفت وانجا مقیم شد . سال 92 به ایران سفر کرد. یک میهمانی در منزل همایون پایور برگذار کرد که به گفته خودش بیاد سینمای آزاد ومن بود. همه بچه هایی که توانسته بودند خودشان را به این جلسه برسانند در این میهمانی حضور داشتند و نامه ای مشترک برای من نوشتند وهرکدامشان هم خطی نوشته بودند همراه با یک عکس دسته جمعی که در این جلسه گرفته بودند ..

در عکس این نامها دیده می شوند.

 همایون پایور،سهیل سوزی،هرمز ناظم زاده، ناصر غلامرضایی،محمد مقدم،ابراهیم حقیقی،مهدی صباغ زاده،بهرام کاظمی،محمد علی تحویلی،حسن بنی هاشمی،غلامرضا عدل،شهریار پارسی پور،بهروزو بهزاد رضوی،فرهاد پور اعظم. و ...

س: در این سالهاکه تو در در تبعید بودی . آیا بچه ها حالی از تو پرسیدند؟

ج: با چندتایشان در تماس هستم  اما توقعی از آنها ندارم. برای من ایجاد یک حنبش تا ثیر گذار در سرنوشت سینمای ایران مهم بود که این کار انجام شد واین راه هموار. اینها خودشان هم می داند که اگر مفاومت وایستادگی من نبود این  جنبش پا نمیگرفت مثل خیلی از گروه های دیگر  که بوجود می آمد وبعد از مدتی بی تاثیر  وبعد محو میشد حتا یک خط هم در تازیخ سینما حا نداشت. الان در تاریخ سینمای جمال امید که بعد از تاریخ سینمای مهرابی منتشر شد یک بخش مجزا به سینمای آزاد اختصاص یافته و در همان حد که کارهای کانون پرورش فکری  در تاریخ سینما حا گرفته  به جنبش  سینمای آزاد هم توجه شده مولف خودش بر اساس تحقیق خودش به سینمای آزاد نگاه کرده نه با کسی مصاحبه  کرده ونه به کسی اتهام زده شده است.روش  واقعی تاریخ سینما نویسی هم  قاعدتا باید اینطور باشد وگرنه تاریخ سینما تبدیل می شود به مجله سینمایی ویا جنگ سینمایی.

می بخشی کمی حاشیه رقتم. دنباله بحث را پی میگیریم . برخی از بچه ها  با دوام رژیم اسلامی وتند تر شدن مواضع من ،اگر اروپا می آمدند انگار ترس داشتند با من تماس بگیرند. اما همه اینطور نبودند. کیانوش در همان روزهای اعتراض دانشجویی که خاتمی سرکوبش کرد با من تماس تلفتی گرفت که به شوخی بهش گفتم انگار سقوط رژیم را نزدیک میبینی مطمئن باش من پست وشغلی نمیگیرم. ابراهیم حقیقی را دو بار  دیدم یکبار وقتی داشت برمی گشت به تهران در فرودگاه فرانکفورت ویک بار هم در کلن وقتی من برای کمک به برگذاری یک جشنواره در تبعید در کلن بودم او هم به آلمان آمده بود. حسن بنی هاشمی. قبل از اینکه بیمار شود سفر خارجش را طوری تنظیم می کرد تا حتما پیش من بیاد. چند روزی بمانند. تحویلی  چند سال  پیش مدتی پیش من بود قول داده باز بیاید. پیدایش نشده . زاون قوکاسیان تا چند سال قبل وقتی ویناله می آمد با تلفن با من تماس میگرفت شاید مواضع من در برابر صادرات سینمایی جمهوری اسلامی مانعی است برای تماسهای بعدی او . یاداشتی که کنار یکی از کتابهای تحقیقیش برای من نوشته گواهی  نظر او ست نسبت به نقش من در سینمای آزاد .

«برای دوست ومعلم مهربانم. که ثمره هدایت وپشتیبانی او ازجوانان مستعد دیروز بود که یکه وتنها دانشگاه وآموزشگاه برای همه ما دوستداران سینما بود بصیر جان هنوز هم پشتوانه من وما هستی زاون تابستان 72 اصفهان»

شهریار پارسی پور که متاسفانه چند سال پیش خاموش شد. با هم با ایمیل وتلفن در تماس بودیم خیلی تلاش کرد کتاب دهسال را در ایران چاپ علنی داشته باشد مقدمات کار را هم فراهم کرده بود اما من  ضمن سپاس از او با چاپ علنی اش که نیاز بود از وزارت ارشاد اجازه بگیرد مخالفت کردم.

خبر در گذشت احمد غفار منش هم برایم خبر در ناکی بود با هم نامه رد وبدل میکردیم دوست داشت بعد از  سالها که در زندان های جمهوری اسلامی اسیر بود سفری به اروپا بکند. دعوت نامه هم برایش فراهم کردم اما نیامد ویک سال در بستر بیماری ماندتا..  درویش حیاتی هم ناگهانی رفت مسئول سینمای آزاد آبادان مقیم پاریس بود همیشه مرهون مهربانی هایش هستم.رضا عدل وقتی ایران بود دوبار آمد زاربروکن، سهیل سوزی هم چندین سال پیش یه هفته پیش من بود وهمیطور همایون پایورهم را هم چند بار  تو شهرم خودم دیده ام و با سینماگرانی که در تبعید هستند  کم وبیش در تماس هستم. مسیح مالکی فرانسه است وفعال جنبش چپ، عقیلی سوئداست با رادیو فارسی سوئد همکاری می کند، رشید داوری لندن است در بی بی سی در قسمت تدوین کار می کند. فیلمهایی که پیش من امانت داشت  امد زاربروکن وتحویلش دادم. مهردادتدین فرانسه است بیشتر موزیک کار می کند. یکبار در اشتراسبورک دیدمش. قرار بود پیشم بیاید مشکلش این بود نمیدانست سگش را پیش کی بگذارد!! طرحی برای فیلم داشت اینجا صحبت کردم امکان داشت برایش بودجه بگیرم اماچند ساله دیگه ندیدمش. ناصر  غلامرضایی هم برایم نامه نوشت. برای فراهم کردن امکان نمایش فیلمهای حرفه یش وفیلم خون بس را فرستاد که کار خوبی بود. اما  می دانستم بدون مجوز که نمیتواند  فیلم بفرستد. با شرمندگی اقدامی نکردم.

س: حالا که خودت هم مدام به سحرای کربلا گریز میزنی من هم سئوالی مرتبط با مجله سینمای آزاد را مطرح کنم ،کی این نشریه کارش آغاز شد؟ چه همکارانی دارد؟ آیا شرایط تبعید در محتوای نشریه تاثیر گذاشته است؟ و...

ج: خب سالها قبل که هنوز اینترنت همگانی نشده بود نشریه سینمای آزاد را بصورت یک نشریه چاپی منتشر میکردیم 16 شماره هم منتشر شد،البته هزینه سنگینی داشت ویکی از دوستانم که خودش چاپخانه داشت هزینه چاپ را از ما نمیگرفت اما بعد چاپخانه دوست متوقف شد. ما هم قادر به ادامه انتشار نبودیم .

اما نشریه اینترنتی سینمای آزاد خب هزینه های کمر شکنی ندارد خودمان قادریم مخارجش را تامین کنیم. نشریه اینترنتی سینمای آزاد هرماه یک بار به روز می شود ، البته امکانات ما محدود است ،یک نشریه نیاز دارد که چندخبر نگار داشته باشد، چند مترجم مسلط داشته باشد،شایسته این که دوزبانه منتشر شود  باید میزگر های سینمایی تشکیل داد، باید بخش فایل های تصویری را گسترش داد.خب این حد گسترش که از توان مادی ما خارج است، همین طور بعد از انتشار  50وچند شماره باید لگوی نشریه تغییر دهیم. اما این کارها بودجه میخواهد وبا بودجه صفر که نمی شود برنامه هاوپروژه های این چنینی را عملی کرد. پس ما با همین حد اقل نشریه را  بطور مرتب انتشار داده ایم .دوستا نی با ما همراه هستند که یاریاشان بسیار مغتنم است پرویز صدیقی هر ماه نقد قیلمهای روی پرده را می نوسد، همکار دیگر ما مهستی شاهرخی مباحث دقیقی را در باره سینمای جمهوری اسلامی فراهم می کند- چند ماه به خاطر گرفتاری های شخصی مطالب پیوسته مهستی قطع شده بود که انتشار پژوهش های او بار دیگر از سر گرفته می شود، همراهانی در فرانسه مباحث تکنیکی را  بطور منظم برای نشریه  تنظیم میکردند هر چند دو ماه است مطالب این دوستان را دریافت نکرده ایم. دیگر همکاران همیشگی سینمای آزاد هم هر ماه نامشان در شناسنامه مجله قید می شود  انتشارهمین نشریه با همین میزان مطلب جز با بهره از همیاری صادقانه جمع یاران ودوستان نا ممکن بود.

س : میزان استقبال از نشریه چه حد بوده است؟

 ج: سینمای آزاد وقتی در ایران فیلتر نشده بود میزان مراجعین ما در داخل خیلی گسترده بود الان طبیعی است محدود تر شده آنها که می توانند از فیلتر ها عبور کنند امکان دسترسی دارند میزان مراجعین به سایت تا آن حد که نمودار شرکت ما ثبت می کند بین ده تا 12 هزار تا در ماه است واین میزان برای یک ماهنامه تخصصی رقم بالایی است فارسی زبانان بیش از 50 کشور به این مجله  مراجعه می کنند. همه آنها که به مجله ما وارد می شوند هم مشتاق مجله ما نیستند بخشی از مراجعین به مجله  ما میخواهند با تامل در مطالب ما به اصلاح مچمان را بگیرند ، نشریه  سینمای آزاد اگر هزار عیب هم داشته باشد یک مشخصه دارد که در کمتر نشریه اینترنتی می بینید, متفاوت بودن.

 ،نحوه نگاه ما به سینما، مواضع روشن ما برای مقابله با سینمای صادراتی ،بررسی سینمای جمهوری اسلامی ، آگاهی رسانی ما از اتفاقات وزد وبند های مافیای سینمایی در ج. اسلامی.به  هر حال هیج مطلب نخوانده  و بدون تامل در مجله ما منتشر نمی شود، البته 20 تا 30 در صد مطالب ما هم غیر سینمایی است این مطالب هم هماهنگ است با خط مشی ما در برابر کلیت نظام ارتجاعی، عقب مانده وسرکوبگر ج. اسلامی.

س: چند بار در همین مصاحبه  اشاره به دیدارت با فخرالدین انوار ونحوه ودلیل خروجت از ایران کردی میتواند نقل این قسمت از خاطراتت پایان بخش گفتگوی ما باشد.

ج: بهتر است این فسمت سئوال شما را از مصاحبه ای که با علی ناظر مدیر سایت دیدگاه ها داشته ام ویکی از گفتگو  های خوب من است را عینا نقل کنم:

«...يکی دوماه بعد از استقرار رژيم خمينی پاسداران قطب زاده به دفتر سينمای آزاد در سه راه عباس آباد کوچه طاهری ، کوجه دلارا حمله کردند يکی از پاسداران به اطاق کار من آمد وتفنگش را روی سينه ام فشار داد و با خنده گفت:

میترسی ؟

گفتم توبيا جای من بشين و من همين رفتار را با تو داشته باشم بعد وضعيت خودت را  بيان کن

تفنگش را پس کشيد ،نيش کريهش را باز تر کرد و گفت:

دسته کليد را بده

آنها کليد آپارتمان را ضبط کردند ودفتر ما مهر وموم شد وسايل شخصی ما را هم با خود بردند وبسياری فيلم های بچه های گروه را هم نابود کردند. خوب من کارمند تلويزيون بودم  از آن پس روزها می رفتم به تلويزيون اطاق کارگردانها می نشستيم وچايی ميخورديم وبحث می کرديم تا يک روز از دفتر فخرالدين انوار که بعدا وسالها امور سينمايی جمهوری اسلامی در اختيارش بود مرا خواستند وساعتی تعيين کردند که بايد آنجا باشم . رفتم به دفتر آقای رئيس، ايشان فرمودند که شما به کارگزينی اطلاع داده ای که ميخواهی درقسمت کارگردانی فيلم بمانی اما ما چند صد تا کارگردان داريم که بايد اخراج بشوند  ما ميخواهيم شما به کار گذشته ات وسينمای آزاد ادامه  دهی . ديگر لازم نيست برای تشکيل کلاس های سينما اطلاعيه همگانی منتشر کنيد. خواهران و برادران پاسدار ی هستند که بايد تعليم ببينند و قبلا انتحاب شده اند شما برويد وکارتان را شروع کنيد .دست کرد در جيبش ودسته کليد ضبط شده را به من برگرداند واما يک خواست ناقابل را هم داشت با صراحت ووقاحت اعلام داشت ؛ايشان فرمودند.

الان دوران انقلابی است وضد انقلاب در صدد لطمه زدن به اسلام وانقلاب؛ حضرت امام فرمان تشکيل ارتش بيست مليونی مردمی امنیتی را صادر فرموده اند وهمه ما بايد ضد انقلاب را شناسايی ومعرفی کنيم وشما هم يا همراه انقلابیيد يا ضد آن اگر همراه نيستيد که خداحافظ واگر هستيد که بايد افراد متمايل به چپ را در گروهتان  در تهران وشهرستناها بما معرفی کنيد . کمی تامل کردم بی آنکه بينديشم که جوابم چه عکس الاعملی  خواهد داشت، گفتم :

آقای انواردر حکومت پيشين هم گاه فيلم های ما را ساواک می برد ودر سر هم درست می کرد (بيشتر برای من نه فيلمسازان) اما برای اين امور کسی از ما نظر نمی خواست . ايشان گفت همين هست که گفتم ،ديگر تصميم با خودتان . تصميم چندان نياز به تامل نداشت يا بايد در کثافت درون اين رژيم حل می شدم وجوانان گروه را به دست جلادان می سپردم ويا بی درنگ ايران راترک می گفتم.

اما چگونه ؟ همان لحظه تصميم گرفتم مقدمات خروجم را فراهم کنم اما با هيج کس در اين باره حرف نزدم از فردا تا يافتن امکانی برای خروج مرتب سرکلاس تدريس برادران وخواهران حزب الهی حاضر شدم اين زمان ده روز بيشتر طول نکشيد اما  روزهای سخت ونفرت انگيزی بود . آنگاه يک روز صبح که شاگردان حزب الهی در انتظار شروع درس در کارگاه فيلم مانده بود ند ودر حاليکه مجبور بودم از فرزند کوچکم غزاله که الان يک خانم وکيل جوان است و من بهش جوجه وکيل میگم جدا شوم ؛زادگاهم را به سوی آينده ای مبهم ترک کردم.....»

  

اشتراک گذاری:

Share