سناریست
و کارگردان: په په
دانکوارت(pepe
Danqurt),
دوربین: کولیا براند،
کریستوفر هرتینگ، تدوین:
تونی فروشهامر، موزیک:
سباستیان پادتسکه، زمان:
۱۴۰
دقیقه، زبان اصلی:
آلمانی، محصول
۲۰۱۱
آلمان.
* "Mit
Verlaub Her Präsident,
Sie sind ein Arschloch".
"با
اجازه آقای رئیس، شما یک
سوراخ کون هستید." این
جمله ایست که ژوزف مارتین
فیشر معروف به یوشکا فیشر
در سال
۱۹۸۴
خطاب به ریشارد اشتوکلن،
نایب رئیس وقت مجلس آلمان
خطاب کرد. کلماتی که باعث
اخراج او از جلسه مجلس
شد. یوشکا فیشر که به
مدت هفت سال بین سالهای
۱۹۹۸
تا
۲۰۰۵
وزیر امور خارجه آلمان
بود, تنها سیاستمداری ست
که تا به حال توانسته با
گذشتهای چپ و رادیکال در
آلمان به بالاترین مقام
بعد از صدر اعظم این کشور
دست پیدا کند. او که بدون
داشتن حتی مدرک دیپلم و
تحصیلات دانشگاهی تا
اوایل سالهای هشتاد
میلادی در شهر فرانکفورت
به عنوان راننده
تاکسیکار میکرد و
گهگاهی هم هم از طریق
بازی در رلهای کوچک در
فیلمهای تلویزیونی درامدی
جانبی داشت، خیلی زود در
محافل چپ و رادیکال آلمان
شناخته شد. در سالهایی که
او وزیر بود، احزاب رقیب
او سعیداشتند با کند و
کاش در گذشته, وی را به
عنوان کسیکه در جوانی با
گروهایی مثل
R.A.F.
و دیگر سازمانهایی که
مسلحانه بر علیه دولت وقت
میجنگیدند، از او
چهرهای طرفدار تروریسم
بسازند. آنها حتی در مجلس
فیلمی را به نمایش
گذاشتند که در آن یوشکا
فیشر با کمک فردی دیگر در
خیابان در حال کتک زدن یک
پلیسهستند. همچنین
عکسهایی پخش شد که او را
در حال پرتاب سنگ بسوی
پلیس نشان میدادند. هر
چند فیشر درگیری و کتک
کاری با پلیس را تکذیب
نکرد ولیدر این مورد هم
هیچگاه ابراز پشیمانی و
یا عذر خواهیاز جانب او
دیده نشد.
با وجود این تبلیغات
منفی، فیشر در طول هفت
سالیکه عهده دار وزارت
خارجه آلمان بود، در نظر
سنجیهای مختلف همواره به
عنوان محبوبترین
سیاستمدار آلمان شناخته
میشد. او همچنین به
عنوان سخنگوی اصلیگروه
سه نفره متشکل از آلمان،
فرانسه و انگستان، که به
نمایندگی از طرف اتحادیه
اروپا با دولت ایران در
زمان ریاست جمهوری محمد
خاتمی در رابطه با موضوع
اتمیایران مذاکره
میکردند، شرکت داشت.
فیشر بعد از سال
۲۰۰۵
که در آن احزاب محافظه
کار در آلمان برنده
انتخابات شدند، از سیاست
به عنوان یک سیاستمدار
فعال کنارگیری کرد و حتی
رهبری حزب سبزها را که
سالها در اختیار داشت رها
کرد، و برای چند سالیدر
ابتدا در آمریکا به عنوان
استاد میهمان در
دنشگاههای مختلف به تدریس
مشغول شد. او همچنین به
عنوان ژرنالیست هم در
روزنامهها و مجلات مختلف
مقالات زیادی از جمله در
مورد ایران مینویسد.
نکته جالب در مورد یوشکا
فیشر، که از او همواره به
عنوان فردی قدرت طلب
انتقاد میشود، این است که
کسیکه زمانیاز پایه
گزاران حزب سبزها با ایده
حفظ محیط زیست و ضدّ اتم
و رآکتورهای اتمیپا به
عرصه سیاست گذاشت بعد از
حدود چهل سال فعالیت
سیاسی به عنوان مشاور به
خدمت کنسرنی مثل
EN.bw
در آلمان در آمده که
سازنده رآکتورهای
اتمیدر اکثر کشورهاست،و
یا تجربیایتش را در مقابل
دریافت دستمزدی کلان در
اختیار اتومبیل سازی
B.M.W
میگذارد. یکیدیگر از
نکات جالب در مورد این
بازیگر کهنه کار سیاست
زندگیخصوصی اوست.
مسئلهای که یوشکا فیشر
همیشه سعیدر دور نگه
داشتن آن از افکار عمومی
بوده است. او تا به حال
چهار بار ازدواج کرده.
آخرین ازدواج او در سنّ
۵۷
سالگی با مینو براتی
۲۹
ساله در سال
۲۰۰۵
در ساختمان شهرداری شهر
رم در ایتالیا بود.
په په دانکوارت یکیاز
مستعدترین کارگردانان
آلمانی است. اولین فیلمش
بنام "مسافر سیاه"،
اصطلاحی در آلمان برای
کسانی که بدون داشتن بلیط
سوار بر اتوبوس و یا مترو
میشوند، فیلمی بود سیاه
و سفید در مورد نژاد
پرستی عمومیدر جامعه
آلمان، که برایش در سال
۱۹۹۲
جایزه اسکار بهترین فیلم
کوتاه را به ارمغان آورد.
بعد از آن هر چند
گاهیفیلمهای داستانی
ساخته ولیدوباره به
سینمای مستند بازگشته. در
تازهترین کارش که فیلمی
ست مستند، دانکوارت
سعیدر روایت تاریخ شصت
ساله آلمان بعد از پایان
جنگ جهانیدوم در سال
۱۹۴۵
تا سال
۲۰۰۵
میلادی دارد.او این روایت
را با پیوند زدن به
زندگییوشکا فیشر و از
زبان وی به تصویر میکشد.
در اولین سکانس فیلم که
تیتراژ آن هم هست، فیشر
را میبینیم، که با
همسرش در کنار ساحل درحال
قدم زدن هستند، در
حالیکه عده زیادی از
عکاسان و فیلمبرداران
آنها را احاطه کردند.
آندو بدون توجه به تعقیب
کنندگانشان همچنان به راه
خود ادامه میدهند. در
سکانس بعد فیشر در
گوشهای نشسته ،کفشهایش
را در میآورد و با پای
برهنه به داخل آب
میرود، کاری که
خبرنگاران هم میکنند و
به دنبال او به داخل آب
میروند. در همین سکانس
کوتاه تماشاگر در میابد،
که در صد و چهل دقیقه بعد
با کسیسر و کار دارد، که
با وجود سالها کنارگیری
از سیاست هنوز هم فردی
مهم و معروف است. بعد از
آن فیشر وارد سالن
بزرگیمیشود، که صفحات
بزرگ شیشهای بر ستونهای
وسط آن، دیوارها و یا سقف
آن کار گذاشته شده اند.
بر روی این صفحات به
وسیله پروژکتور مجموعاً
بیست و چهار فیلم، که
بیشتر آنها از ارشیوهای
قدیمیهستند، هر کدام به
مدت سه دقیقه بصورت
تکراری نشان داده
میشوند. فیشر وارد این
مکان میشود، بدون اینکه
بداند، چه چیزی در انتظار
اوست. او به طور مدام و
از هر طرف مواجه با
تصاویری ست که از هر
گوشه این سالن بزرگ او را
وادار به دیدن
گوشههاییاز تاریخ آلمان
و زندگیسیاسی خودش
میکند. در عین حال
دانکوارت از فیشر در مورد
اتفاقاتی که در این
فیلمهای کوتاه دیده
میشوند، سوال میکند.
در حالیکه کارگردان
سؤالات را از فیلم قیچی
کرده، ما فقط شاهد
جوابهای فیشر هستیم، که
بصورت مونولوگ دیده
میشوند. حرفهای فیشر
قطع نمی شوند و سوال
کننده هم هیچ کند و کاوی
در جوابهای او نمی کند.
فیشر از جوانیش در شهری
کوچک با ماهیتی کاتولیک
در جنوب غربی آلمان، از
زمانیکه مدرسه میرفت،
از کارگرییش در کارخانه
اپل و اخراجش از آنجا و
فعالییتش در جنبش
دانشجویی میگوید. از
زمانیکه به عنوان اولین
وزیر از حزب سبزها در
پارلمان استان هسن با
شلوار جین و کفشهای کتانی
سوگند یاد کرد. و از
وقایع سالهای هفتاد در
آلمان که در آن گروه
بادر-ماینهوف که بعدها
با نام جبهه ارتش سرخ با
دولت به جنگ مسلحانه
پرداختند. دورانی که در
آلمان به
"bleiernde Zeit"
و یا "دوران سرب شده"
معروف شده. او همچنان از
پروسه رشد سیاسی خوده حرف
میزند، که چطور کم کم از
مبارزه خشونت آمیز و
درگیری با پلیس به این
نتیجه رسیده، که برای
تغییر اوضاع وجود یک حزب،
که بتواند قدرت سیاسی را
در اختیار بگیرد، ضروری
ست. و چگونگی پا گیری
حزب سبزها و درگیریهای او
با کسانیکه میخواستند
از حزب یک سازمان مسلحانه
بسازند.
نکته
قابل توجه در اینجا حرکت
دوربین است که راوی را از
جلو، پشت و از طرفین
تعقیب میکند. ولیفیشر
هیچگاه به دوربین نگاه
نمی کند، و نگاهش همیشه
در جهتی نامعلوم است.
گویا او برای مونولوگ خود
هیچ مخاطبی را در نظر
ندارد. کارگردان
سعیمیکند گفتههای
فیشر را با
مصاحبههاییکه با
آشنایان وی کرده، تکمیل
کند. توضیحاتی که هر چند
جالب هستند، ولیارتباط
مستقیمیبا شخصیت
اصلیفیلم ندارند. طرح
بصری کارگران در بکار
گیری از تصاویر ویدئو بّر
صفحات شیشهای هر چند
ایدهای نو و بسیار جالب
است، ولیبه علت تکرار
پیش از حد به مرور خسته
کننده میشود. با وجود
تمام زحماتی که دان کوارت
برای فیلمش متحمّل شده،
به عنوان مثال او فقط یک
تیم را مسئول جستجو و
پیدا کردن اشخاصیکرده
بود، که در زادگاه فیشر
او را میشناختند، و یا
گروهی که در جستجوی پیدا
کردن عکسها و تصاویر
قدیمیاز فیشر، بخصوص در
زمان جنبش دانشجویی در
آلمان و اروپا بودند، او
فاصلهاش را با بازیگر
اصلیفیلمش از دست
میدهد. آری بازیگر، چرا
که فیشر در تمام مراحل
زندگیش بازیگری مستعد و
در عین حال کاریزماتیکی
بوده و همچنان هست. این
نگاه غیر منتقدانه و در
مواردی حتی
شیفتگیکارگردان به یوشکا
فیشر شاید به این علت
باشد، که دانکوارت در طول
یک سال مراحل آمادگی فیلم
بارها با فیشر دیدار
کرده و به مرور زمان بین
آنها رابطهای دوستانه
شکل گرفته، بطوری که قبل
از اینکه فیلم به مرحله
تولید برسد، آنها دیگر
برای یکدیگر آقای فیشر و
آقای دانکوارت نبودند،
چرا که په په جای آقای
دانکوارت و یوشکا جای
آقای فیشر را گرفته بود.
در ساختن فیلم مستند این
نکته حائز اهمیت است که
فیلمساز قبل از شروع بکار
با شخصییتهای فیلمش
رابطهای بر اساس اعتماد
متقابل ایجاد کند، تا
اینکه افراد به راحتیو
بدون ترس آنچه را که
کارگردان از آنها
میخواهد در مقابل
دوربین انجام دهند.
ولیکارگردان میبایست
همیشه قادر به حفظ
فاصلهای انتقادی در
رابطه با آدمها و وقایع
فیلمش باشد، چرا که در
غیر این صورت تماشاگر
شاهد اثری خواهد بود، که
فقط دیدی یکجانبه دارد که
در آن انتقاد و کند و کاش
محلی از اعراب ندارد. در
نتیجه همین یکجانبه نگری
و به عبارتی علاقه بیش از
حد سازنده فیلم ست، که
در یوشکا و آقای فیشر از
کاراکتر اصلیفیلم هیچ
سوالی در رابطه با
تصمیمات سیاستمداری که
روزی مبارزات کارگری را
سازماندهی میکرده،
ولیبه عنوان وزیر از
کوتاه کردن حقوق بیکاران
تا حدا خط فقر دفاع
میکند، دیده نمی شود.
در مورد اینکه این
تصمیمات درست و یا غلط
هستند، میشود بحث کرد و
نظر داد، ولییک اثر
مستند در مورد یک فرد
اثرگذار در سیاست یک کشور
میبایست که این فرد را
با تصمیمات و تاثیر آنها
مواجه کند و از او جواب
بخواهد. مسئلهای که در
فیلم متاسفانه مسکوت
گذاشته میشود. با توجه
به زیرکی و هوشیاری یوشکا
فیشر به عنوان یک کهنه
کار سیاست بعضیاز
منتقدان گفته اند، که در
این فیلم بدرستی معلوم
نیست، چه کسیداستان را
کارگردانی کرده: فیشر
فیلم دانکوارت را و یا بر
عکس.؟؟؟؟
اشتراک گذاری: |
|
|