You should install Flash Player on your PC

دو نگاه به فیلم آرش

 آرشیو

 خانه نخست

ویژه نامه فیلم «برای یک لحظه آزادی»اثر آرش ریاحی

 دو نگاه به فیلم آرش

 

 نگاه اول.  بصیر نصیبی -سینماگر -

«یک لحظه برای آزادی» یک اثر فوق العاده ویک سند تکان دهنده!

نگاه دوم  .ساسان دانش- فعال سیاسی-

نگاهی بر فیلم"برای یک لحظه آزادی

ایرج ادیب زاده

«برای یک لحظه آزادی، داستانی برای همیشه»

گفت و گو با کارگردان و هنرپیشه‌های فیلم «برای یک لحظه آزادی»

گزارش فیگارو به مناسبت آغاز نمايش عمومی فيلم «برای یک لحظه آزادی» در فرانسه

بخش هایی از فیلم را در یوتوپ ببینید

http://www.youtube.com/watch?v=jlFfNw6ogSY&hl=de

  

با فیلم «برای یک لحظه آزادی» سینمای ایران در تبعید جانی تازه میگیرد.

بهترین فیلم سال 2007 سینمای اطریش در ویناله،  برنده جوایز جشنواره های زوریخ ،برزیل وآرژانتین، جایزه طلایی جشنواره جهانی مونترال ودر آغاز سال  2009 دو جایزه در جشنواره ماکس افولس. زاربروکن. آلمان و...

   شناسنامه فیلم برای یک لحظه آزادی

نویسنده وکارگردان:آرش ریاحی

مدیر فیلمبرداری.MICHI RIEBEL. مونتاژ: کارینا.صدا: محسن ناصری.موزیک:کارونا. ترانه پایان با صدای فرهادوشعر احمد شاملو.

مدت 110 دقیقه. 35 میلیمتری. سال 2008/ اطریش. فرانسه. زبان: فارسی. ترکی انگلیسی با زیر نویس.

بازیگران:

سعید اویسی ،پیام مجلسی،بهی جنتی عطایی، نوید اخوان،پوریا مهیاری، کامران راد،الییا بزرگی،سینا صبا،FARES  fares ،یاسمین ازگی و...

سینما هنری است که باید آموختش، دوره آموزش لزوماو فقط در مدرسه سینمایی طی نمی شود. بسیار بودند سینماگرانی که پای در مدارس سینمایی نگذاشتند اما فیلمسازانی بزرگ شدند. دستیاری فیلمسازان دیگر ویا حضور در«ورک شاپ» ها وانجمن های سینمایی خود میتواند امکانی باشند برای ورود به دنیای جادویی سینما.حتا فیلم دیدن خود به مانندمدرسه ای است که کمک می کند به یادگیری سینما.

اما درهر کاری که هنر محسوب می شود آموزش فنی وتکنیکی به تنهایی کفایت نمی کند. اگر جوینده خلاق نباشد تاثیر کارش محدود وبسته خواهد بود، خلاقیت را می شود پرورش داد اما نمی توان آموخت باید در ذات هنرمند باشد. وقتی استعداد با مسئولیت اجتماعی/سیاسی آمیخته می شود،اثر ی خلق می شودکه هم ارزش انسانی دارد وهم هنری.

 جنبش سینمای آزاد در ایران( 1347 تا 57 )که توانست تاثیر بسیار بر سرنوشت سینما در ایران بگذارد هم یک مدرسه سینمایی نبود وجوانان مشتاق سینما در کارگاه های فیلمسازی وبه تدریج شیوه وراه کار رامی آموختند ونخست سینما را با فیلمهای کوتاه وتجربی آغاز می کردند وبعد با مستند سازی کار را ادامه می دادند اگر فیلمسازی نمی خواست مستند ساز بماند معمولا بعد از چند تجربه در زمینه سینمای مستند به فیلم سینمایی وقصه ای روی می آورد. اما ارزش کار های هنرجویان کارگاه های ما برابر نبود. آنها که استعداد بیشتری داشتند کارهای درخشان تری ساختند.

آرش آن دوران، یک کودک 5 یا 6 ساله بود. او در خانواده ای رشد میکرد که سیاسی بودند و با استبداد وارتجاع مبارزه میکردند .این محیط رشد در شکل گیری شخصیت آرش تاثیر می گذارد او از 9 سالگی همراه با خانواده، ایران را ترک می کند اما خانواده آرش اینجا هم ساکت وخاموش نمی مانند. تصور عموم این چنین است که نسل دوم که اینجا رشد کرده اگر هم به سیاست گرایش پیدا کند بیشتر مسایل سیاسی کشور میزبان معیار های سیاسی او را می سازد اما با دیدن فیلم آرش کسانی که چنان نظری راکلیت داده اند باید به پیش داوری خود خط بطلان بکشند. آنچه در ذهن کودکان همراه خانواده تاثیر بسیار دارد شکل وبافت خانواده نسل دوم است . چند سال پیش به هنگام نزول خاتمی چند فیلمساز که در زمینه مسایل سیاسی فیلم می ساختند ،ماندگاری رژیم خسته شان کرد. این اتفاق را می شد پیش بینی کرد، اما انگار انتظار داشتند دیگران هم به تبعیت آنان با سینمای در تبعید وداع گویند همراه با تصمیم اینان تبدیل شوند به فیلمسازان خارج از کشور. ما جمع معدودی بودیم که در همان زمان ،گفتیم ونوشتیم که نسل دیگر می آید وجای خالی خسته شدگان را می گیرد تا رژیم سرکوبگر هست ، تبعید هم هست وتا تبعید هست، هنر در تبعید هم وجود دارد. فیلم آرش ریاحی به درستی نظر ما گواهی می دهد.

* آرش تا ساختن فیلم سینمایی چه مسیری را طی می کند؟

آرش 9 ساله در وین در خانواده ای که بدون لحظه ای تردید با رژیم ج. اسلامی مبارزه شان را ادامه می دهند رشد می کند . در سنین خیلی جوانی عشق به سینما در او به وجود می آید . اما او میداند که عشق به هنر لازمه موفقیت است اما کافی نیست ،او سالها کار وتجربه را طی می کند . مدتها برای کانال تلویزیونی ORF کارهای کوتاه گزارشی می سازد این کارهای او هم زمینه ای اجتماعی دارد زندگی بی خانمانهای وین را تصویر می کند. نخستین فیلم کوتاه آرش DerjungeDIseltsame wirklichtkeit 1992 ساخته ونمایش داده می شود-من این فیلم را در جشنواره  سینمای تبعید گوتنبرگ دیدم /در همین فیلم کوتاه می شد حدس زد یک استعداد در سینما متولدشده است او با پشتکار کارش را ادامه میدهد. چند  فیلم کوتاه و قصه ا ی وچند کار آوانگارد وتجربی هم در کارنامه او ثبت شده است وبعد از این تجربه ها 2 فیلم مستند طولانی می سازد-آقایx- نخستین مستند طولانی آرش است دردومین مستند طولانی اش خانواده خودش را در تبعید به تصویر می کشدوکاری متفاوت خلق میکند(کارهای آرش در جشنواره سینمای در تبعید گوتنبرگ وجشنواره سینمای ایران در تبعید پاریس هم نمایش داده شده است) حالا او دیگر آماده است که تجربه دیگری را به واقعیت تبدیل کند -یک فیلم داستانی - نحوه کار در سینمای مستند ،با سینما ی داستانی متفاوت است. مستند سازانی هستند که کارهای مستندشان خوب بوده اما در سینمای داستانی نا موفق شده اند. اما می شود با قاطعیت گفت آرش ریاحی قادر است در این دو زمینه سینما با موفقیت راهش را ادامه دهد.

* سینمای در تبعید ،حرف های ما وفیلم های آرش ریاحی

 من در پژوهشی که دوسال قبل پیرامون سینمای ایران تبعید آماده ودر چند شهر آلمان ودر گرد هم آیی زندانیان سیاسی در کلن ارائه دادم شرایط سینمای در تبعید را تشریح کردم ودلایل کم کاری سینمای ایران در تبعید را در زمینه مسایل سیاسی برشمردم واشاره کردم که هر چند زد وبند جشنواره ها با جمهوری اسلامی ورابطه اقتصادی غرب با رژیم ولایت فقیه مانعی است که نمایش وسیع فیلمهای در تبعید را دچار اشکال کرده است اما این را هم اضافه کردم که اگر کار قوی باشد وتاثیر گذار می تواند سد ها را بشکند وبه پیش برود. موفقیت های پی در پی فیلم «برای یک لحظه آزادی» شاهدیست بر ادعای من. این فیلم یک کار سیاسی است که با رژیم های سرکوبگر ودر راس همه آنها ج. اسلامی مستقیم برخورد می کند. در یک سکانس فیلم لاله وحسن (مبارز فراری) به صراحت سقوط رژیم را آرزو می کنند.

«اینجا صدای ایران است.

رژیم جمهوری اسلامی ساقط شده ومردم ایران از دست رژیم ولایت فقیه خلاص شدند»*

این چنین فیلمی با این محتوای موثر وتکان دهنده سیاسی در هر رویداد سینمایی موفقیت کسب می کند در مونترال جایزه بزرگ را تصاحب می کند در ویناله بهترین فیلم سال 2007 سینمای اطریش می شود، جایزه مهم جشنواره زوریخ به این فیلم تعلق میگیرد وبهترین فیلم جشنواره های برزیل وآرژانتین فیلم« یک لحظه برای آزادی است» ....وجدید ترین موفقیت فیلم آرش در جشنواره ماکس اوفولس زاربروکن -ژانویه 2009 -است .این جشنواره از اعتبار هنری بالایی برخوردار است. بسیار ی از فیلمسازان امروز کشورهای آلمانی زبان در این جشنواره پایه های موفقیت های بعدیشان پی ریزی شد. فیلم آرش 4 نمایش متوالی داشت وهمه سانس ها مملو از جمعیت بود، چندین مصاحبه مطبوعاتی ورادیو تلویزیونی با آرش ترتیب داده شد. شب تقسیم جوایز که خود شاهد بودم. در سالن بزرگ ولوکس Congreshalle با حضور نزدیک به هزار میهمان برگذار شد وقتی نام آرش را برای دریافت نخستین جایزه -دیپلم ویژه داوران- اعلام کردند جمعیت با تائید وتشویق همراهی خودش رابا انتحاب داوران نشان داد *وتقسیم جوایز ادامه یافت وبار دوم آرش به صحنه دعوت شد این بار یکی ازدو جایزه اصلی جشنواره به آرش ریاحی تعلق گرفت. این جایزه به نام رئیس دولت زارلند به بوسیله پرزیدنت اهدا شد وآنگاه جمعیت برای شرکت در -فیلم پارتی- سی یومین سال جشنواره ماکس اوفولس به سوی سالن دیگر هدایت شدند.

*بازیگران فیلم آرش

به گمان من در این فیلم نمی شود به شیوه کلاسیک کار بازیگران را ارزیابی کرد، که در چه سکانسی کدام بازیگر بهتر بازی می کند ویا کدام بازیگر کارش بهتر است؟آنچه در این فیلم مهم است تیمی فراهم شوندکه محتوای فیلم را خوب درک کنند وبتوانند اندیشه های سازنده را به تماشاگر منتقل کنند . با این نگاه همه بازیگران در القاء حس وخواست آرش سهیم هستند. ایرانیانی که نقش های این فیلم را بعهده دارند خود از درد و مصیبتی که استبداد آخوند ها برسر زمین ایران فرود آورده اند سهم برده اند. انگار گوشه ای از زندگی خودشان را باز سازی می کنند. سعید اویسی بازیگر سرشناس تئاتر وسینما یک بازیگر حرفه ای کار کشته است که نقشش را در این فیلم با مهارت بازی می کند. اما بازیگران دیگر وآنها که در پیشینه کار هنریشان بازی در فیلم ثبت نشده هم با قدرت نقش هایشان را ایفا می کنند . پیام مجلسی –حسن- که مقیم پاریس است در روزهای نمایش این فیلم میهمان شهر ما بود. در فرصت های کوتاهی که بود با هم صحبت می کردیم.

 از او پرسیدم :

 چطور آرش را پیدا کردی ؟

ج.بهتر است به پرسی من وآرش چطور همدیگر را پیدا کردیم.

 پیام در گروهای تئاتر فرانسوی کار می کند یکی از کارهایش به زبان فرانسه در «جشنواره تئاتر ایران درتبعید پاریس» نمایش داده می شود ودر آنجا تهیه کننده فیلم آرش که در جستجوی یافتن بازیگرانی مناسب فیلم بوده با او آشنا می شود وبعد امکان ملاقات پیام وآرش فراهم می آید واین آشنایی منجر به بازی در این فیلم می شود ، بازی پیام یک دست وتاثیر گذار است. او نقشش را آنگونه با تسلط بازی می کند که انگار سال هاست در سینما فعالیت حرفه ای داشته است. بازی بهی جنتی عطایی به خصوص در سکانسی که خبر مصبیتی که بر او وارد شده را می شنود تکان دهنده است. به همین گونه اند علی( نوید اخوان) و مهرداد(پوریا ماهیاری) که  هردو جوان هستند به اقتضای سنشان به دیسکو میروند، عاشق می شوند حتا رقیب عشقی هم می شوند. این رفتار ها هم جزئی از زندگی است. بازی ایندو ویاسمین دختر ترک چقدر راحت وصمیمی است. همچنین باید بیاد داشت بازی بیاد ماندنی جوان کرد-مانو-وبچه ها که کار با آنها آسان نبوده است. چرا که این بچه ها باید از مسیر عادی زندگیشان جدا شوندو به ماجرایی مرتبط شوند که از خواست ها ودرک کودکانه آنها فاصله دارد. نیاز نیست تکرار شود که کارگردان فیلم مسئول تمام فیلم است .آرش چون بر لحظات و اجزاء فیلمش تسلط دارد. شرایطی فراهم میکندکه بازیگران بتوانند تمام حس وعاطفه انسانی خود را برای تاثیر پذیری لحظات فیلم بروز دهند. باید دست تک، تک آنها را صمیمانه فشرد.

*سبک وروش کار آرش

آرش برای کار خودش سبک وروشی را بکار میگیرد که کار او را از بسیاری از فیلمهای اجتماعی/ سیاسی متمایز می کند. فیلم مستند دوسال پیش آرش -خانواده در تبعید- به همین شیوه کار شده بود( این فیلم هم برنده دوجایزه از فستیوال زاربروکن شد)  آرش نه میخواهد با ایجاد فضای غمگین بر احساسات تماشاگر تاثیر بگذارد و نه با خلق فضای شاد امکانی برای سرگرمی بیننده فراهم کند. زندگی حتا در سخت ترین شرایطش غم وشادی را با هم دارد .هر سکانس فیلم آرش چون ضربه ایست که نه، میگذارد بیننده در غم فرو برود ونه شادی های زود گذر از عمق فاجعه جدایش کند. ریتم فیلم سریع است این چنین ریتمی هماهنک است با محتوای ماجرایی که تعریف می شود. فضای فیلم براساس واقعیت شکل گرفته، آرش قبل از آغاز فیلمبردای چند سال روی طرح این فیلم کار کرده است به ترکیه وشهر وان سفر کرده با پناهجویان ، حتا با قاچاقچیان هم گفتگو داشته به نحوه سیر پرونده های پناهندگی کاملا آشنا شده حتا تجربه های زندگی شخصی وخانوادگی هم در این فیلم وارد شده است - دو کودکی که به اطریش به پدر ومادرشان می پیوندند. باز سازی حوادثی است  که خواهر وبرادر آرش طی کرده اند- «برای یک لحظه آزادی» فقط یک فیلم سینمایی نیست یک سند تکان دهنده وگویا است، که نقاب از چهره نا انساهایی که دم از انسانیت می زنند برمی دارد. چه مامورین سازمان ملل باشند چه دولت ترکیه ویاگماشتگان رژیم ج. اسلامی. هر جا ودر هر جلسه ای که از آرش سئوال می شود چرا تاریخ حوادث فیلم مشخص نیست؟

می گوید:

«بسیاری ازمردم غرب بر این تصورند که ج. اسلامی حالا خوب شده واین مسایل به گذشته های این رژیم مربوط است. من برای حوادث این فیلم تاریخ مشخص نکردم چون ج. اسلامی همین حالا هم همان است که درگذشته بوده ( نقل به معنا )»و من اضافه میکنم که رژیم های سرکوبگر نه اصلاح می شوند ونه عاقل.

خلاصه قصه فیلم

 درنخستین سکانس فیلم وچند لحظه بعداز آغاز عنوان بندی صحنه تکان دهنده ای تصویر می شود صحنه تیرباران 3 مبارز با فریاد- زنده با دآزادی- مبارزان در راه تحقق آرمانهای انسانیشان به استقبال مرگ میروند، با این ضربه نخستین شناسامه فیلم روی متن سیاه ادامه می یابد. تماشاگر در همین چند لحظه وطی سکانس آغاز فیلم در می یابد که بیننده فیلمی با محتوای سیاسی خوا هدبود . وقتی تیتراژ فیلم تمام می شود به صحنه هایی بر میگردیم که مادر وپدر بزرگ آزی وآرمان با آن دو وداع می کنند تا این دوکودک همراه با یکی از بستگانشان ودوستش -علی ومهرداد- از مزر های تحت کنترل عبور داده شوند وبه پدر مادرشان در اطریش بپیوندند که مجبور بوده اند ایران رامدتی قبل ترک کنند وسرپرستی این دو را به مادر وپدر بزرگ بسپارند. وقتی دلال پول را  با ولع می شمارد میگوید:

«ببخشید میشمرما، بابای خدا بیامرزم می گفت پولو اگه تو خیابون هم پیدا کردی بشمر کم وزیاد نباشه ...)

 این دو بچه وسرپرستان سفرشان(علی ومهرداد) بدین شکل وارد ماجرا می شوند. از طرف دیگر یک خانواده ،( زن وشوهر وبچه کوچکشان) هم همین راه پر مخاطره را طی می کنند.

فراریان باید بااسب راه های صعب العبور را طی کنند .گاه حتا استفاده از این وسیله هم نا ممکن است باید پای پیاده کوه ودره هارا طی کرد تا به جای امن تری رسید.. اینها در هتل هایی اقامت می کنند که مسافرانش متواریان از جور وستم ملایان هستند. اینگونه هتل ها بیشتر به قفس هایی میمانند که جز عذاب واضطراب برای مسافران ارمغانی ندارند. عباس معلم انگلیسی که در آرزوی سفر به آلمان است با دوست کرد دیگر خود-مانو -که تنها آگاهیش از ایران در این جمله خلاصه شده که دخترای خوشگل دارد در همین هتل اقامت دارند... همه اینها از جهنم جمهوری اسلامی گریخته اند اما به جهنم دیگری که دولت ترکیه برایشان تدارک دیده منتقل شده اند اینجاهم ،خبر چینی، رفتار های فاشیستی،شکنجه وزندان ،دلال بازی. رایج است پناه جویان باید روزها وحتا شب ها در صف های سازمان ملل بمانند تا شاید اجازه خروج بگیرند وکشوری دیگر آنها را بپذیرد. زندگی در جهنم دوم گاه سالها طول می کشد با فقرو تنگدستی بدون امید به آینده ودر شرایطی که خطر دیپورت فراریان را تهدید میکند. شرایط گاه چنان دردناک می شود که وسوسه برگشت به جهنم آخوند ها در دل برانگیخته می شود.

 زن :

نمیدوم چرا ما مثل ملیون ها ایرونی دیگه اوجا نموندیم تاشرایطو عوض کنیم؟

 مرد:

مگه اونا که اونجا موندن تونستن چیزی رو عوض کنن ؟

سرنوشت وحشتناکی در انتظار این خانواده است. تلاش شوهر( حسن) برای یافتن ورقه خروج سازمان ملل به ناکامی میرسد. برای شوهر همه راه ها به بن بست می کشد و...

 نامه ای از او برای همسر تنها خاطره ایست که از این سفردردناک برای لاله می ماند

« عزیزم لاله جونم،منو ببخش،فکر کردم اینجوری برای شماها بهتره...لاله جونم اگه منو دوست داری یک بار دیگه لبخند بزن...میدونی چقدر لبخداتو دوست دارم تا ابد عاشقتونم، می بوسمتون .حسن شما»

آرش در سکانس پایان  برمیگرددبه سکانس اعدام آغاز فیلم.

 خبردار ،جوخه حاضر. آتش...

و تیتراژ پایان فیلم با صدای فرهاد وشعر احمد شاملو

یه شب مهتاب

ماه میاد بخواب

منو میبره،کوچه به کوچه

باغ انگوری،باغ آلوچه

دره به دره ،صحرا به صحرا...

 

بصیر نصیبی 9 فوریه 2009 زاربروکن 

http://www.cinemaye-azad.com

*در  تمام قسمتهایی که دیالوگ های فیلم را نقل کرده ام  نقل به معناست.  

* در جشنواره ماکس افولس یک جایزه را هم ژوری بچه های دبیر ستانی انتخاب می کنند. این بچه ها میخواسته اند جایزه شان به فیلم آرش بدهند اما گفتند چون حتم داشته اند این فیلم جایزه های دیگر هم میگیرد فیلمی دیگر انتخاب کرده اند. اهمیت این توجه بیشتر از آن جهت است که فیلم درنسل جوان غیر ایرانی  هم  تاثیر میگذارد. 

 

بخش هایی از فیلم را در یوتوپ ببینید

http://www.youtube.com/watch?v=jlFfNw6ogSY&hl=de

 

سایت فیلم را ببیید

www.EinAugenblicFreiheit.com

 

***

" نگاهی بر فیلم"برای یک لحظه آزادی

2-

ساسان دانش

17.01.2009

 

پیش از آغاز

فیلم "برای یک لحظه آزادی"، سندی است که می تواند برای حافظه ی تاریخی ضعیف ما ایرانیان اثرگذار باشد و از سوی دیگر می تواند برای سازمان های حقوق بشر! که جنایت های نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران را همواره بر پایه ی آمارها و نوشته ها تهیه و تنظیم کرده اند، جالب و مفید باشد. آرش ریاحی، کارگردان تیزبین این فیلم گویا خاطرات تبعید خود و خانواده ی خویش را بازبینی می کند و لحظه های پرمخاطره و دلهره انگیز تبعیدی ها را به تصویر می کشد و در مجموع به یک فیلم مستند داستانی موفق، دست می یابد.

در جهانی که روابط و ساختارهای اجتماعی با شتابی دوچندان در حال تغییر است، موضوع مهاجرت به ویژه مقوله ی تبعید، مورد توجه جامعه شناسان معاصر قرار گرفته است. سرکوب عریان نظام های کشورهای سرمایه داری از جمله ایران و بالا رفتن نرخ استثمار در جهان منجر به تحولاتی شده که مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشورها و همچنین روابط میان فردی انسان ها را تحت تأثیر قرار داده است. در نتیجه در چنین شرایطی ارایه ی یک کار پژوهشی، به عنوان پژواکی از رنج انسان ها و سرنوشت تبعیدی ها و ناهنجاری های مهاجرت، برای جهانیان به ویژه برای مردم کشورهای میزبان، بسی ارزشمند و قابل بررسی است. با اشاره به اثرگذاری فیلم و سینما بر افکار عمومی و جامعه ی انسانی که همه ی هنرهای هفت گانه را در خود جای داده است، فیلم "برای یک لحظه آزادی" نقش این کار پژوهشی را به خوبی ایفا کرده است.

پیامدهای این فیلم را نسبت به تماشاگران این فیلم که به دو گروه کلی تقسیم می شوند، می توان مورد بررسی قرار داد، گروه یکم همه ی کسانی که طعم تلخ تبعید و مسیر تبعید را با تار و پود وجود خویش تجربه کرده اند و گروه دوم همه ی کسانی که تجربه ی مهاجرت از روی ناچاری را نداشته اند. هرچند دیدن این فیلم برای گروه یکم، بازیافت خاطره های تلخ گذشته است، اما آنچه که به طور کلی برای هر دو گروه اثر می گذارد و برجسته می شود، فرآیند و ناهنجاری های تبعید و نیز ثبت جنایت سالاری بر پیشانی حکومت هاست.

 

فیلمبرداری

فیلم "برای یک لحظه آزادی" با فیلمبرداری بسیار زیبایی آغاز می شود و صحنه ی حقیر اعدام را با افکت صدوهشتاد درجه از بالا به نمایش می گذارد که جلوه ای از پایان فیلم نیز هست و تفاوت این صحنه با پایان فیلم، چرخش زیبای دوربین  و نمای نزدیک (کلوزآپ) بر چهره ی یکی از شخصیت  های فیلم است که تیرباران می شود و حلقه های پیوند داستان فیلم را به خوبی پایان می بخشد، گفتنی است که فیلمبرداری این فیلم بسیار ساده است، البته شاید کارگردان، به خاطر مستند بودن فیلم، این تصمیم را پیشاپیش گرفته است، اما باید گفت که چند صحنه ی کوتاه همچون پرواز پرهای قو در فضا و صحنه¬های عبور در انبوهی از سفیدی برف کوهستان و گاهی تصاویر ابرها، جلوه های ویژه ای از منظر فیلمبرداری برای این فیلم به ارمغان آورده اند.

 

موسیقی

شاید به یقین بتوان گفت که موسیقی فیلم "برای یک لحظه آزادی" و انتخاب های شایسته ی موزیک نسبت به شیرازه ی داستان، ارزش این فیلم را دوچندان کرده است. این فیلم به قهرمان پردازی نپرداخته است و داستان، یک روند توأم با واقعیت دارد، بنابراین رنگ و بوی زندگی می دهد و موسیقی همچون صدا و نوای زندگی، احساسات انسان را گاهی رقیق، گاهی غمگین، گاهی شاد، گاهی پرشور و گاهی به تفکر وامی دارد. به هر روی، استفاده ی به جا از انواع مختلف موسیقی در این فیلم، فراز ونشیب تبعید را نمایان می سازد و برای واقعا یک لحظه آزادی مفهومی ژرف بخشیده است. در جای جای این فیلم، موسیقی و حرکت و نیز رابطه ی موسیقی و رقص با بازیگری، نقش بسزایی دارد و تماشاگر را در درک داستان غم انگیز تبعید سرشار و دریافت پیام فیلم را آسان می کند.

 

دیالوگ

آرش ریاحی، کارگردان این فیلم نویسندهی سناریو نیز هست، در نتیجه گفتگوها با درکی واقعبینانه و دور از الگوسازی های کلیشه ای، رفتارها و دیدگاه های انسان را به تصویر می کشد. به طور مثال خانواده ای که در سایه ای از ترس و وحشت و با هزاران مشکل از چنگال ددمنشانه ی حاکمان مستبد ایران، خود را به ترکیه رسانده اند، گفتگوهای بسیار جالبی میان آنها رد و بدل میشود که همچون آیینه ای است از مفهوم خانواده که از بافت اجتماعی ایران برخاسته است. آنها تلاش می کنند تا برای رسیدن به یکی از کشورهای اروپایی، ویزا بگیرند، اما همواره "زن" در هتل می ماند و "مرد" با پافشاری تمام، هر روز خودش به دفتر سازمان ملل می رود، بدون مشورت با همسر خویش، خودش تصمیم می گیرد که با کارگزاران دفتر سازمان ملل چگونه برخورد کند و تمایل دارد که حتما خودش کار را به پایان برساند و کوشش "زن" برای مشارکت در تقسیم کار و مسئولیت ها به سرانجامی نمیرسد، گرچه این خانواده با گفتگوهایشان نشان می دهند که نسبت به مسایل اجتماعی آگاه هستند و "مرد"، با اینکه خانواده ی خویش را واقعا دوست دارد و همه ی تلاش و زندگی خود را در جهت پیشبرد اهداف خانواده به کار می بندد، ولی"مردسالاری" در رفتارهای او به راحتی هویداست. کارگردان با تیزهوشی بسیار ظریفی نشان میدهد که بار منفی استبداد رسوب شده در روابط اجتماعی جامعه ی ایران تنیده شده و هنوز بر دوش انسان ها سنگینی می کند و مردسالاری حتا در انسانهای آگاه و باورمند به مناسبات اجتماعی بهتر نیز تبلور می یابد.

کودکان

حضور مؤثر کودکان در این فیلم، درک مفهوم تبعید را عمیق تر می کند، واکنش های کودکان در صحنه  های جدایی از پدربزرگ و مادربزرگ، رفتارهای آنان در مسیر پر آشوب، احساس آنها نسبت به شرایط بسیار دشواری که ناخواسته در آن قرارگرفته اند، اظهار نظرهای عجیب و جالب آنها در کشور میزبان، ابراز مهربانی و بازی های کودکانه ی آنها، لحظه های شیرین و تفکرانگیزی را برای فیلم آفریده اند و در نهایت تماشاگر را به علت های حضور کودکان در این مسیر پر مخاطره به وادی اندیشه می¬کشاند و فیلم "برای یک لحظه آزادی" با حضور کودکان نشان می دهد که میزان سرکوب و ستم بر انسان در کشور ایران تا حدی است که به نسل کشی انجامیده است. باید گفت که بازی گرفتن از کودکان، یکی از دشوارترین کارهای کارگردانی است و چون کارگردان در مورد نقش آفرینی کودکان موفق بوده است، جا دارد که نگرش کارگردان را نسبت به کودکان و زندگی آنها تحسین کرد و همچنین به هر سه خردسالی که در این فیلم به آفرینش شخصیت¬های داستان پرداختند، باید آفرین گفت.

بازیگری

هرچند نقش آفرینان این فیلم، روند داستان را خوب پیش می برند، اما از منظر سینمایی و استانداردهای تعریف شده ی بازیگری، شخصیت پردازی نسبت به حس های درونی و بیرونی، درسطح باقی می ماند و یکی از کاستی های فیلم به شمار می رود. ناگفته نماند که در برخی صحنه ها، پیام مجلسی و نوید اخوان حس شخصیت داستان را به خوبی ایفا می کنند و پدربزرگ و مادربزرگ بهترین بازیگران این فیلم هستند و رقابت آنها هنگام دویدن پشت مینی بوس، لحظه ی آخرین دیدار با کودکان با دیدگانی اشک آلود بهترین صحنه ی فیلم را آفریده اند.

انتخاب شخصیت های متفاوت تبعیدی، نمودی است که نشان می دهد کارگردان به گوناگونی دیدگاه های متفاوت توجه دارد و به خوبی نشان می دهد که دلایل مهاجرت ایرانیان مربوط به یک قشر خاص نیست، ولی انگیزه¬های سیاسی در دوران دهه ی هشتاد را برجسته می کند، چرا که واقعیت نیز بر همین پایه استوار است.

آموزگاری که بر اثر فشارهای حکومتی، کشور ایران را ترک کرده و در برابر سرنوشتی ناپیدا فقط برای زنده ماندن، راهی ناهموار را انتخاب کرده و پس از ماه ها انتظار در آنکارا هنوز موفق به دریافت ویزا نشده است، اما سرشاری وی از انسانی زیستن و اجتماعی بودن، او را قادر ساخته است که با انسان دیگری که کرد عراقی است و او نیز منتظر ویزاست، رابطه ی دوستی برقرار کند، کرد عراقی نیز سرشار از صداقت روستایی است و رفتاری کاملا انسانی دارد که خانه و کاشانه ی خود را ترک کرده  و تن به مهاجرت داده است. دوستی این دو نفر، عواطف، صمیمیت، مهربانی و فداکاری پر جوش و خروش انسان شرقی را به نمایش می گذارد. آنها با تکیه بر یکدیگر بر ناهمواری ها و ناسازگاری های کشور ترکیه غلبه می کنند و زندگی دشوار آلوده به انتظار را سپری می کنند و امروزشان را به فردایی نامعلوم می دوزند. کارگردان با به تصویر کشیدن شوق و ذوق روستاییان در مقابل خانه ی گِلی خانواده ی کرد عراقی در یکی از روستاهای کشور عراق و رفتارهای غرورانگیز و افتخارآمیز پدر و مادر وی، نشان می دهد که درک نامفهوم شرقی ها نسبت به خارج از کشور خود چیست و از سوی دیگر مشکلات و رنج های بی شمار کرد عراقی را در خارج از کشور به تصویر می کشد و این تعارض را برای همیشه در ذهن مخاطب و تماشاگر تثبیت میکند.

 

جغرافیا و پناهندگی

به طور کلی هر پناهنده ای برای رسیدن به کشور مقصد ناچار است یکی از کشورهای همسایه را برای خروج از کشور انتخاب کند؛ هرچند این فیلم، جهان شمول بودن پناهندگی را به خوبی نشان میدهد، ولی چون پروژکتور داستان فیلم بر پناهندگان ایرانی تابیده شده، در نتیجه کشور ترکیه برای رسیدن به یکی از کشورهای مقصد، بهترین مسیر است. بی شک وقتی پناهندگان ایرانی خود را در خاک ترکیه یا خارج از ایران می یابند، لبخند شادی و پیروزی بر لبانشان جوانه میزند، چرا که توانسته اند از فضای سرکوب و ستم وحشیانه¬ی حاکمان ایران دور شوند، اما طولی نمی کشد که این لبخندها پژمرده می شوند! دشواری¬های خارج از کشور از جمله ترکیه، نبود امنیت، مشکلات روزمره همچون اسکان و تغذیه، رخ می نمایاند. پلیس ترکیه هر روز در شکار پناهندگانی است که هنوز موفق به دریافت برگه ی اقامت موقت و یا ویزا از سازمان ملل نشده¬اند؛ وقتی پلیس آنها را می یابد با برخوردی غیرانسانی¬، گویا نظام سرمایه¬داری سرکوبگر خود را معرفی می کند. در نتیجه پناهندگان، افزون بر دیگر مشکلات، همواره باید هوشیار باشند که در تله¬ی پلیس محصور نشوند. از آن سوی، صف های طولانی در مقابل دفتر سازمان ملل، قابل تأمل و بررسی است. نام سازمان ملل به اندازه ی لازم برای همه ی ساکنان این کره ی خاکی آشناست، اما عملکرد کوچک آن را همگان نمی دانند، در حالیکه بر کسی پوشیده نیست که سازمان ملل می تواند کارکردی بیش از این داشته باشد. سازمان ملل با اتکا به بودجه ی کشورها، رشد بسیاری کرده است و در همه جای جهان حضور دارد و به عنوان واسطه ای نیک اندیش در ناهمگونی¬های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتا فرهنگی نیز دخالت میکند، اما تا چه میزان این دخالت گری در جهت منافع مردم و یا در جهت منافع حکومت هاست، جای علامت سؤالی بس بزرگ دارد. فیلم "برای یک لحظه آزادی"، واقعیت را با شجاعت تمام به تصویر می کشد و تماشاگر را به بازاندیشی دوباره در تعریف هویت و بازشناسی سازمان های بین المللی و سازمان های حقوق بشری سوق می دهد.

به طور مثال نسبت به امکانات گسترده ای که سازمان ملل دارد، آیا نمی تواند با گسیل نیروی انسانی، به پرونده ی مراجعه کنندگان، همان روز بررسی و رسیدگی کند و از ایجاد صف های طولانی که منجر به آسیب های جدی اجتماعی پناهندگان می شود جلوگیری کند؟ کارگزاران سازمان ملل که به شرایط خفقان و استبداد حاکم بر ایران بهتر از هر کسی آگاه هستند، گویا در سیاره ی دیگری پشت میز پر طمطراق خود نشسته اند و کنوانسیون های تصویب شده ی نیم قرن پیش را در مورد متقاضیان پناهندگی، در شرایط متحول شده ی امروز جهان، محاسبه می کنند و در موارد بسیاری بدون یک لحظه تفکر به سرنوشت انسان و انسان ها به تقاضای آنها پاسخ منفی می¬دهند و در بهترین شرایط، اگرچه با تأخیر بسیار پاسخ مثبت می دهند، اما پناهندگان را در فضایی از ترس و دلهره وامی¬گذارند؛ گویا کارگزاران و کارمندان سازمان ملل مقوله¬ی زمان را هنوز نشناخته¬اند! و تنها در مواردی اقدام می کنند که یکی از متقاضیان پناهندگی را دستگیر کنند و در برابر دیدگان دو کودک، او را وحشیانه شکنجه کنند و چنانچه دوستان فرد دستگیر شده، شانس بیاورند و موفق بشوند که به مسئولان سازمان ملل اطلاع دهند، آنان دست به کار شده و فرد دستگیر شده را از چنگال پلیس که دست در دست نیروهای اطلاعاتی و امنیتی وابسته به حکومت ایران فعالیت می  کنند، می رهانند. افزون بر این، تبلیغات سازمان ملل به گونه ای آرایش می یابد که از هر مخاطبی انتظار تشویق نیز دارد! در حالیکه همگان میدانند که سازمان ملل با توجه به جایگاهی که دارد به طور جدی می¬تواند اهرمی بازدارنده، پیش از وقوع این همه نابرابری¬ها و ناسازگاری¬ها باشد و از آسیب های اجتماعی آینده¬ی جهان که از تحقیر و شکنجه ی انسان پدید می آید، بکاهد و به شرح وظایف مدعی خود متعهد باشد. از سوی دیگر پلشتی های نیروهای امنیتی ایران در دیگر کشورها مبنی بر شکنجه و ترور آزادیخواهان نیز قابل بررسی است و فیلم "برای یک لحظه آزادی" با به تصویر کشیدن صحنه های زشت شکنجه، شرایط سرکوب عریان در جامعه ی ایران را در برابر افکار عمومی جهانیان به نمایش درمی آورد و شکنجه گاه های زندان  های ایران، به ویژه زندان اوین را بازسازی می کند تا تداوم جنایت پیشگی حاکمان ایران را نشان دهد.

 

سرنوشت متقاضیان پناهندگی در گذرگاه غرب

سرنوشت سمبلیک و مختلف شخصیت¬های داستان این فیلم، هر کدام نمایانگر سرگذشتی است که بر پناهندگان در کشورهای گذرگاه، رواداشته شده است و می توان از سرنوشت آنها به یک درک درست و کلی دست یافت.

علی، به همراه دو کودک موفق می شوند که به کشور اتریش سفر کنند و پدر و مادر کودکان که خودشان نیز در تبعید هستند، پس از سال ها دوری و لحظه¬های دیدار، غرق در اشک شادی، عاشقانه همدیگر را به آغوش می¬کشند و زندگی را با سرنوشتی ناپیدا دوباره می یابند.

کرد عراقی نیز موفق می شود تا به یکی از کشورهای غربی سفر کند و در آرزوی کار و تلاش، در میان ارتش بیکاران کشور میزبان، نگاهی پیروزمندانه به زندگی و سرنوشت خود دارد و با مرور خاطرات خویش با عباس، معنای دوستی را ژرفا می بخشد.

عباس، دستگیر می شود و به ایران بازگردانده می شود و سپس با سینه¬ای همچون سپر اما پر از راز اعدام می شود و لحظه ی تیرباران، فریاد "زنده باد آزادی" او فضای فیلم و ندای درونی هر انسان آزاده ای را به لرزه درمی آورد.

مهرداد، آرزوهای سفر به غرب را با "یاسمن" فراموش می کند، یاسمن دختری است ترکیه ای که در آنکارا با مهرداد رابطه ی دوستی برقرار می کند و در رنج¬ها و شادی های مهرداد به کمک او می شتابد، مهرداد نیز لحظه های بسیار زیبایی را با او می گذراند، در این بخش نیز فیلم "برای یک لحظه آزادی"، تابوی روابط عاشقانه را می شکند و با نگرشی واقع بینانه توجه تماشاگر را به بدیهی و طبیعی بودن این روابط جلب می کند و اشاره ای به محرومیت جوانان در ایران می کند و نشان می دهد که چگونه جوانان ایرانی با نخستین رابطه ی دوستی، تا چه میزان صادقانه به رقیق شدن احساسات خویش می پردازند و تا حد چشم پوشی از آرزوهای خویش، مسیر زندگی خود را تغییر می دهند.

حسن، پس از چند بار پاسخ منفی گرفتن، در برابر دفتر سازمان ملل خود را به آتش می کشد و پذیرای مرگی خود خواسته می شود تا اعتراض خود را به نظم جهانی نشان دهد. این کنش وی، خبرساز همه ی مطبوعات و رسانه های گروهی می شود، اگرچه رسانه های گروهی او را تروریست معرفی می کنند، اما با به تصویر کشیده شدن زندگی او در فیلم "برای یک لحظه آزادی"، تماشاگر را به فکری عمیق فرو می برد تا به رسانه های گروهی وابسته به کشورها اعتماد چندانی نکنند.

لیلی نیز تلاشی دوباره می کند تا بتواند ویزا بگیرد و پس از موفق شدن تصمیم می گیرد که ویزایش را به پسر جوانی بدهد و در نتیجه همراه فرزندش به ایران بازمی گردد. همان شخصیتی که آنها را به خاک ترکیه رسانده بود، این بار آنها را به ایران بازمی گرداند و وقتی از او می پرسد که چرا برگشته است، لیلی فقط پاسخ می گوید: "می خواهم راه همسرم را ادامه دهم". به نظر می¬رسد که آگاهی اجتماعی لیلی به عنوان یک زن، با مفهوم استقلال تصمیم گیری تنیده شده است، لیلی با یقین سخن می گوید و با اینکه به شرایط دشوار ایران آگاه است، باورمندانه، ایستاده و سرفراز، اما با سینه ای پر از درد و رنج برمی گردد تا سرنوشت خویش و فرزندش را جستجو کند.

 

در پایان

تیتراژ این فیلم بسیار زیبا و حرفه ای آغاز و پایان می یابد و با صدای دلنشین و پر طنین "فرهاد" که یکی از خاطره انگیزترین آواز آن دوران بود و هنوز نیز هست، فیلم به پایان می رسد.

فیلم "برای یک لحظه آزادی"، محصول مشترک کشورهای اتریش و فرانسه است و نخستین فیلم بلند 35 میلیمتری آرش ریاحی است که تماشاگر را به دریایی از اندیشه ورزی در مورد رنج انسان های پناهنده به مدت یک ساعت و پنجاه دقیقه در سالن سینما می نشاند.

حمایت کنندگان این فیلم چهار سازمان فرهنگی عفو بین¬الملل1، فدراسیون بین المللی حقوق بشر2، شبکه آموزش بدون مرز3، شبکه تلویزیونی فرهنگی فرانسه و آلمان4 هستند.

بر پایه¬ی برنامه¬ی اعلام شده قرار است فیلم "برای یک لحظه آزادی" از اواخر ژانویه 2009 در بیست و پنج نسخه برای نخستین بار در سینماهای فرانسه به نمایش درآید.

مونتاژ این فیلم توسط " کارینا رسیر5" حرفه¬ای انجام شده است؛ طراحی لباس نیز با داستان و تاریخ داستان خوانایی دارد و قابل تحسین است که توسط "مونیکا بوتینگر6" طراحی شده است.

محسن ناصری با استفاده ی درست از تکنیک صدا و بازی با تن صدا و موزیک به صداگذاری حرفه¬ای این فیلم دست یافته است.

الیکا بزرگی(آذی)، کامران راد(کیان)، سینا سبا(آرمان) نقش آفرینان خردسال این فیلم و سوسن آذرین(مادربزرگ)، بهی جنتی عطائی(لیلا)، توفان منوچهری(مادر کودکان)، ازگی اثراوقلو(یاسمن)، سعید اویسی(عباس)، پیام مجلسی(حسن)، نوید اخوان(علی)، پوریا مهیاری(مهرداد)، فارس فارس(کرد عراقی)، میشل نیاورانی(پدر کودکان) دیگر نقش آفرینان این فیلم هستند.

آرش ریاحی داستان این فیلم را در سال 2000 به رشته ی تحریر درآورده است و تا مارس 2007 که کلید تهیه¬ی آن به عنوان فیلم سینمایی خورده است، بارها مورد بازبینی و بازنگری وی قرار گرفته است تا بتواند پر بار و واقع¬بینانه باشد.

فیلم "برای یک لحظه آزادی" در یکی از سالن های سینما در منطقه ی مونپارناس شهر پاریس در روز سیزدهم ژانویه 2009، ساعت 9 شب نمایش داده شد. حمایت کنندگان این فیلم که در بالا به آنها اشاره شد از علاقمندان، هنرمندان، منتقدان و دست اندرکاران فیلم وسینما دعوت کرده بودند که فیلم "برای یک لحظه آزادی"را پیش از اکران عمومی تماشا کنند و سپس به بحث و بررسی و گفتگوی آن بپردازند.

حدود 200 نفر که 70 درصد آنها را فرانسویان تشکیل می دادند، این فیلم را دیدند و حاضران در سینما پس از پایان فیلم با آرش ریاحی، کارگردان و همچنین با هنرپیشه های فیلم به گفتگو و پرسش و پاسخ پرداختند که تماشاگران را به درک بهتری از پیام فیلم رهنمون ساخت.

آرش ریاحی با تسلط بسیار، همچون مدیری با هوش توانست، پاسخ های شایسته ای به همه ی پرسش ها که بیشتر آنها از طرف فرانسوی ها مطرح شد، بدهد.

باید گفت که پیام مجلسی، یکی از هنرپیشه های فیلم نیز در مورد پناهندگان و دشواری های زندگی آنان و شرایط غم انگیز آنها در کشورهای پیشرفته ی غربی، حتا در سال جاری، سخنانی ایراد کرد که بسیار شایسته، جالب و درست بود و با سخنان خویش احساسات حاضران در سینما را برانگیخت.

آرش ریاحی با کارگردانی این فیلم نشان داد که از توانایی و قابلیت خوبی برخوردار است و می تواند از سینما به عنوان یکی از ابزارهای رسانه ای استفاده کند و پیام خویش را در اختیار افکار عمومی جهان قرار دهد. گفتنی است که آرش ریاحی از رعایت هنری پارامترهای استانداردهای سینمایی نیز غافل نبوده است و هنر سینما را در فیلم "برای یک لحظه آزادی" متبلور ساخته است. ضمن اینکه آرش ریاحی پیش از این، چندین فیلم کوتاه و ویدئو کلیپ موفق نیز ساخته است که مورد توجه دس ¬اندرکاران و منتقدان سینما قرار گرفته است.

با توجه به تغییر و تحولات گسترده ی جهان، دیدن این فیلم برای هر انسانی که در دهکده ی جهانی زندگی می کند، می تواند اثرگذار باشد و آگاه شدن نسبت به شرایط پر فراز و نشیب زندگی پناهندگان که روز به روز آمار آنها رو به افزایش است، می تواند به رشدیابندگی جامعه¬ی انسانی منجر شود و به پویایی روابط اجتماعی جهان یاری رساند.

 

*این نقد در نشریه سامان  نو نیر چاپ شد.

1  Amnesty International

2   Federation International des Droits de l’Homme (fidh)

 

3   Réseau Education Sans Frontiers (resf)

 

4   arte

5   Karina Ressier

 

6   Monika Buttinger

 

 

***

3 - ایرح ادیب زاده – گفتگو-

 

گفت و گوی با کارگردان و هنرپیشه‌های فیلم «برای یک لحظه آزادی»

«برای یک لحظه آزادی، داستانی برای همیشه»

فیلم سینمایی «برای یک لحظه آزادی» ساخته آرش ریاحی، مستند‌ساز ایرانی ساکن اتریش از روز بیست و هشتم ژانویه، در چند سینمای فرانسه به نمایش عمومی در‌می‌آید.

فیلمی متأثر کننده از داستان فرار ایرانی‌ها از کشور برای رفتن و پناهنده شدن به کشورهای اروپایی از‌ طریق ترکیه. داستانی انسانی همراه با لحظه‌های طنز و نیز تراژدی.

داستان دو کودک هفت ساله و پنج ساله‌ که به همراه دو جوان از اعضای خانواده خود برای رفتن به اتریش و پیوستن به پدر و مادرشان باید از مناطق سرد و پر‌برف و سخت کوهستانی کردستان ایران عبور کنند و با رسیدن به ترکیه با سختی‌های دیگری روبه‌رو شوند.

انتظار پاسخ سازمان ملل یا ویزای ورود به کشورهای اروپایی که گاه انتظاری طولانی است. آن‌ها در این راه با پناهجویان دیگر ایرانی نیز آشنا می‌شوند. پناهجویانی که به دلیل مسایل سیاسی و فشارهای مأمورین حکومت کنونی در ایران، به ترکیه گریخته‌اند.

فیلم «برای یک‌لحظه آزادی» با سه داستان تودرتو با پیامی انسانی و جهانی، تماشاگران را روی صندلی میخکوب می‌کند، گاه آن‌ها را می‌گریاند و گاه می‌خنداند.

فیلم «برای یک لحظه آزادی» در چند جشنواره سینمایی مهم با ستایش روبه‌رو شده و تاکنون ۱۳ جایزه از فستیوال‌های مختلف به دست آورده و نیز مورد حمایت سازمان عفو بین‌الملل، فدراسیون بین‌المللی حقوق بشر و شبکه آموزش بدون مرز قرار گرفته است.

روز چهاردهم ژانویه فیلم «برای یک لحظه آزادی» در یک پیش‌نمایش عمومی برای روزنامه‌نگاران‌، انجمن‌های حمایت از پناهندگان، سازمان‌های حقوق بشری و گروه پرشماری از فرانسوی‌ها و ایرانی‌های ساکن پاریس به نمایش در‌آمد.

آرش ریاحی، کارگردان جوان این فیلم، خود در نه سالگی همراه پدر و مادرخود به امید گرفتن اجازه پناهندگی سیاسی در اروپا از ایران گریخته‌اند.

برادر و خواهر او بسیار کوچک بودند، آن‌ها یک سال بعد به لطف همراهی پسر‌عمو و دوستش توانسته‌اند از طریق ترکیه به اتریش برسند.

در پایان این نمایش با کارگردان، هنرپیشه‌ها و چند نفر از تماشاگران ایرانی آن گفت ‌و ‌گو کرده‌ام.

از آرش ریاحی کارگردان فیلم می‌پرسم آیا داستان فیلم به نوعی اتوبیوگرافی، حدیث نفس یا شرح حال خود او نیست؟

وقتی که نه سالم بود با پدر و مادرم از ایران فرار کردیم و از همین راه‌هایی که پناهندگان در این فیلم می‌روند، به ترکیه آمدیم. بعد از سه ماه به اتریش رسیدیم.

خواهر و برادرم خیلی کوچک بودند و نمی‌توانستند با ما بیایند. یک سال بعد پسر خاله‌ام توانست این‌ها را به ترکیه بیاورد و بچه‌ها از طریق سازمان ملل تواستند پیش ما آمدند.

در واقع یک‌جور داستان واقعی است؟

بله، سه داستان است که دلم می‌خواست که چندین بُعد این داستان فرار کردن و نه فقط یک بعد را نشان بدهم. یکی از داستان‌ها داستان فامیل خودم است.

ولی داستان‌های دیگر را هفت، هشت سال پیش در روزنامه‌ها خواندم و با پناهندگان حرف زدم. پنج، شش روز تا مرز ایران رفتم. با مسئولان سازمان ملل و خیلی از افراد حرف زدم که داستان‌های واقعی امروز را بتوانم منعکس کنم.

نمی‌خواستم فیلمی درست کنم که داستان ۳۰ سال پیش را نشان بدهد. برای این‌که اروپاییان که این داستان را می‌بینند می‌گویند الان همه‌ چیز بهتر است و این داستان آن موقع است.

ولی واقعیت این است که ۲۵ـ ۳۰ سال پیش، بعد از انقلاب ایران خیلی بیشتر پناهنده بود، ولی هنوز هم پنج هزار نفر در سال به سازمان ملل می‌روند که از این پنج هزار نفر، بیست درصد ایرانی‌اند.

آماری که خودشان از ایران گرفته‌اند این است که هر سال صد هزار جوان فرار می‌کنند.

کسانی که فکر می‌کنند این فیلم متعلق به ۲۰ـ ۳۰ سال پیش است، اشتباه می‌کنند. خیلی دلم می‌خواست این داستان‌ها داستان‌های گذشته بودند.

ولی واقعیت این است که نه فقط از ایران، که از تمام کشورهای دیکتاتوری که وجود دارد میلیون‌ها نفر سعی می‌کنند به اروپا یا کشورهای دیگری که در آن‌ها آزادی بیشتری است، بیایند. این داستان‌هایی است که متأسفانه هنوز است و در آینده هم خواهد بود.

به هر حال یک داستان معمولی نیست. یا یک داستانی که تماشاگر را به طرف گیشه‌های سینما بکشاند. بودجه‌ی فیلم را چگونه تهیه کردید؟

هفت سال روی آن کار کردم و سعی کردم فیلم‌نامه‌ای بنویسم که به گونه‌ای قوی باشد که تهیه‌کنندگان اروپا قبول کنند که اگر این فیلم درست شود فیلمی مهم خواهد بود.

فکر می‌کنم داستان‌هایی که در این فیلم هستند، داستان‌هایی است که در تمام کشورهای اروپایی هر روز در روزنامه‌ها هستند. این‌ها هم دلشان می‌خواهد که خارجی‌ها را بفهمند.

آدم‌های روشنفکرشان دلشان می‌خواهد که کمک کنند تا آدم بفهمد که زندگی خارجی‌ها چگونه است. هدف من هم این بود که فیلمی درست کنم که ببینند پشت این صورت خارجی، خیلی از داستان‌ها و انسانی معمولی هست و به خاطر همین دیدشان به خارجی‌ها عوض می‌شود.

آخر آگوست که افتتاح فیلم در مونترال بود تا امروز ۱۳ جایزه گرفته است. جالب این بود که از همه جای دنیا از اتریش، فرانسه، برزیل، آرژانتین و سوییس، خیلی وقت‌ها که جایزه می‌گرفت هم جایزه‌ی پابلیک و هم جایزه‌ی ژوری را می‌گرفت. آدم احساس می‌کرد بین کریتیکا و مردم یک هماهنگی است و این چیزی است که کم پیش می‌آید.

واکنش‌ها در کشورهای مختلف متفاوت بود؟

خیر، نشان داد که فیلم به گونه‌ای جهانی (universal) است.

 

پوستر فیلم

مشکل پناهندگان جهان؟

نه فقط پناهندگان جهان. مثلاً وسط برزیل در جنگل برزیل یک فستیوال بود که یک‌سری از بازیگران برزیلی بودند که آمدند و بعد از فیلم من را بغل کردند و بوسیدند. در هر کشوری داستان‌هایی است که آدم‌ها خودشان را نزدیک می‌دانند.

مشکلی برای اجازه گرفتن از ترکیه نداشتید؟ به هر حال چهره‌ی خوبی هم از ترکیه نشان داده نمی‌شود.

فیلم‌نامه را باید کمی عوض می‌کردم. اما بعداً که فیلمبرداری می‌کردیم دوباره همان کاری که می‌خواستیم را انجام می‌دادیم. سختی‌هایی بود ولی سعی کردیم فیلمی را بسازم که می‌خواستم.

این فیلم کمکی به سازمان‌های حمایت از پناهندگان و مهاجرین است. خانمی می‌شناسم که سال‌هاست برای پناهندگان کار می‌کند، به من می‌گفت که بعد از دیدن این فیلم بیشتر به کارش اعتقاد و علاقه پیدا کرده است.

این مسأله احساس خوبی به من می‌دهد. هفته‌ی پیش در اتریش هم فیلم در سینما به نمایش درآمد و خیلی از این آدم‌ها به من گفتند تمام این داستان‌هایی را که گفته می‌شود هر روز می‌شنوم.

آدم‌هایی که خودکشی می‌کنند، آدم‌هایی که خود‌سوزی می‌کنند، خودشان را زخم می‌کنند، وقتی آدم هر روز این چیزها را می‌شنود خیلی وقت‌ها دیگر باور نمی‌کند.

فکر می‌کند که این‌ها به دورغ می‌گویند چون می‌خواهند پناهنده بشوند ولی وقتی یک همچین فیلمی را می‌بینند، می‌بینند که خیلی وقت‌ها پشت تمام این چیزها واقعیت هم است.

در چند کشور فیلمبرداری کردید؟

در سه کشور. بیشتر در ترکیه، یک ماه و نیم در ترکیه، دو هفته در اتریش و یک روز در برلن.

برای بردن بچه‌ها به ترکیه و به آن مناطق سخت مشکلی نداشتید؟

یک سال و نیم طول کشید تا تمام بازیگران فیلم را پیدا کردیم، بچه‌ها را از همه جای اروپا پیدا کردیم. مهم‌ترین چیز این بود که پدر و مادر بچه‌ها قبول کردند که اجازه بدهند بچه‌هایشان در این فیلم بازی کنند.

ما توانسیتیم با بازیگران فیلم، با بچه‌ها و پدر و مادرها دوست و هم‌سفر بشویم. همه‌ی آدم‌هایی که در این فیلم بازی می‌کنند یا یک جوری کمک می‌کنند از نظر فکری هم این داستان را قبول داشتند و به خاطر همین فیلمی بود که فیلمبرداریش فقط کار حرفه‌ای نبود و کار قلبی هم بود.

نمایی از فیلم «برای یک لحظه، آزادی»

می‌توانید بگویید پروژه‌ی بعدیتان چیست؟

پروژه‌ی بعدی من یک مستند راجع به یک خانه‌ی زنان است که هشت سال پیش، یک سال در آن کار و فیلمبرداری کردم. می‌خواهم ببینم بعد از هشت سال این زن‌هایی که در آنجا بودند چه کار می‌کنند.

در کجا؟

در اتریش.

فکر می‌کنید فیلم «برای یک لحظه‌ آزادی» در ایران به نمایش در بیاید؟

یک روزی حتماً. وقتی دنیای آنجا عوض بشود، دموکراسی بیاید و ما بتوانیم برگردیم.

یعنی دیگر پناهنده‌ای نباشد؟

همیشه پناهنده است، همیشه علت‌هایی هست. ممکن است در آینده پناهنده‌ها نه فقط به خاطر چیزهای سیاسی بلکه به خاطر چیزهای محیط زیستی باشند و علت‌های محیطی داشته باشد.

متأسفانه پناهندگی همیشه در دنیا است و ما باید بجنگیم که این کمتر بشود. دیکتاتوری و این فکر بدجور در دنیا می‌آید و می‌رود ولی خوشبختانه در سال‌های پیش نشان داده شد که هیچ دیکتاتوری نمی‌تواند تا ابد بماند.

فیلمتان با یک صحنه‌ی اعدام شروع می‌شود و با صحنه‌ی اعدام آن روشنفکر به پایان می‌رسد، چرا؟

علتش این است که ببینده‌های خارجی ببیند که این مردم که فرار می‌کنند از چه چیزهایی فرار می‌کنند. در آخر فیلم هم می‌خواستم بینندگان یک‌جوری شوک بشوند و فکر نکنند که همه چیز خوب تمام می‌شود.

سه داستان است. یکی خوب تمام می‌شود یکی متوسط و یکی هم بد. نمی‌خواستم فیلمم فقط فیلم دردناکی باشد که آدم ناراحت بشود و گریه بکند.

خوشم نمی‌آید که ما پناهنده‌ها و خارجی‌ها در دنیایی که اینجا زندگی می‌کنیم جوری رفتار کنیم که آدم‌های سطح پایین و ناراحت و دپرس هستیم. باید به این‌ها نشان بدهیم که آدم‌های زنده‌ای هستیم.

برای کارهایی که برای ما مهم است می‌جنگیم و طرفدار دموکراسی و اومانیسم هستیم و برای همین هم در فیلم من آدم‌ها هم گریه می‌کنند و هم می‌خندند.

به هر حال هشداری هم برای کشورهای‌ اروپایی است به خصوص که ممکن است پناهندگانی را که به کشور خودشان بر‌می‌گردانند در معرض مرگ قرار بگیرند.

صد درصد‌. شندیم که فرانسه سی هزار مهاجر را به کشورهایشان فرستاده است و هیچ‌کس نمی‌تواند به من بگوید که این سی هزار نفر آمده بودند اینجا که کیف کنند و هیچ مسأله‌ای برایشان در کشورشان نیست‌.

پیام مجلسی، هنرپیشه‌ای که نقش مردی را بازی می‌کند که به دلیل تمایلات سیاسی و تحت تعقیب بودن در ایران همراه همسر و فرزند کوچکش کشور را ترک کرده‌اند و سرانجام سرنوشت غم‌انگیزی دارند می‌گوید دیدن آدم‌هایی که از ایران فرار کرده‌بودند برایش بسیار سخت و دشوار بود.

این فیلم درباره مهاجران است. به هر حال همه یک نوع درد و بدبختی دارند وقتی رد می‌شوند شاید نمی‌دانند قبلش چه چیزهایی قرار است سرشان بیاید و شاید هم می‌دانند و در عین حال با این‌که برایشان خیلی سخت‌تر است می‌روند.

یعنی دیگر نمی‌توانیم، برای همین این کار را می‌کنند. چیزی که در این فیلم برایم سخت بود واقعاً دیدن این آدم‌ها بود. خودم همین سفر را انجام دادم البته نه این‌طوری. پدرم و مادرم این‌جا آمده‌اند.

ما از کوه‌‌ها رد نشده‌ایم هواپیما گرفتیم و آمدیم. ولی همین‌جا پدر و مادرم در صف بودند. صبح‌ها ساعت شش بلند می‌شدیم، می‌رفتند آنجا و می‌دیدند همه اروپایی‌ها از بغلشان رد می‌شوند و این‌ها در جهان سوم هم باید شش صبح بلند شوند تا ساعت ۱۲برایشان جا باشد یا نه.

چیزی که برای من خیلی سخت بود و خیلی هم کمک کرد این است که یکی از روزها آقایی ترک آمد و گفت می‌خواهم از شما عکس بگیرم. گفتم آدم معروفی نیستم آقای عزیز اگر می‌خواهید چند تا هنر‌پیشه‌ی ترک که برای ما بازی می‌کنند آن را برای شما می‌آورم که با آن‌ها عکس بگرید.

گفت نه، من می‌خواهم با خود شما عکس بگیرم. گفتم برای چه. شلوارش را برد بالا و پایش را به من نشان داد پایش را به خاطر همین مسأله سوزانده بود. گفت شما دارید داستان من را تعریف می‌کنید.

به هر حال در این فیلم آرش نشان می‌دهد که داریم دنیا و مردم جهان و انسانیت را به سرعت از دست می‌دهیم. داریم سر یک سیستم دنبال پول می‌رویم. از ترس همه چیز داریم خومان را در یک ایدئولوژی یا چیزهای دیگری حبس می‌کنیم.

تا این زندان را خودمان در خودمان نشکنیم، آزاد نیستیم. ما ایرانی‌ها می‌دانیم چه سختی‌هایی کشیده‌ایم، چطوری نمی‌توانیم به افغان‌ها کمک کنیم.

وقتی رفته بودیم اتریش آقای ترکی آمده بود و با من صحبت می‌کرد که می‌خواهم یک فیلم درباره‌ی نژادپرستی اتریشی‌ها نسبت به ترک‌ها بسازم. گفتم شما خودتان درباره‌ی نژادپرستی ترک‌ها به کردها کاری می‌کنید؟ گفت نه. این مشکل انسان است.

یک صحنه‌ی شوک‌آور هم همان صحنه‌ی خودسوزی کسی بود که شما نقش او را بازی می‌کردید.

بله، این صحنه‌ای است که به هر حال حقیقی است‌. یعنی همین آقا یا پسری که بهتان گفتم، ۱۰ سال منتظر کاغذ است، به من گفت روز اول که رفتم صف کشیدم دیدم یکی جلوم آتیش گرفت.

البته وقتی انسانی مثل این به جایی می‌رسد که همه جا برایش زندان است، از ایران فرار می‌کنید برای این‌که انجا زندان است این‌طرف نمی‌توانید بیایید چون گیر کاغذها هستید آن وسط هم زندان است. آخرین راه‌ حل نجاتتان از زندان چیست؟ خودسوزی.

نمایی از فیلم «برای یک لحظه، آزادی»

خانم بهین جنتی عطایی، هنرپپیشه‌ی ایرانی ساکن پاریس که در این فیلم بازی می‌کرد بازی در این فیلم را نوعی حمایت از زن ایرانی توصیف می‌کند:

وقتی خواندم خیلی برای من تلخ و تکان‌دهنده بود و دلم می‌خواست که واقعاً از این بخش زن دفاع کنم. زن ایرانی که بعضی مواقع برای حمایت شوهرش کارهایی انجام می‌دهد اول شاید سیاسی نباشد ولی یواش یواش برای این‌که پشت شوهرش باشد به طرف سیاست برود و فکر می‌کنم پشتیبان شوهرش باشد.

در پاپان نمایش فیلم «برای یک لحظه آزادی» نظرات چندتن از تماشاگران ایرانی را هم می‌پرسم. دکتر جلال ایجادی، استاد دانشگاه فیلم را واقعیت تلخ پناهندگانی توصیف می‌کند که از ایران می‌آیند:

فکر می‌کنم فیلم بسیار عالی بود، واقعیت تراژیک همه‌ی بچه‌های پناهنده‌ای را که از ایرن به خارج آمده‌اند بیان می‌کند که این‌ها چه در ایران و چه در موقعی که داشتند از مرز‌ها خارج می‌شدند با یک نوع شرایط وحشتناکی روبه‌رو بودند.

وقتی از مرز می‌گذشتند لحظه‌ای بود که از امید این‌که آزادی را به دست می‌آورند خیلی‌هایشان خوشحال بودند بعضی‌هاشان موفق می‌شدند بعضی‌هاشان نمی‌شدند.

دومین نکته این‌که این فیلم فقط بیان پناهندگان ایران نیست بیان نوعی خشم جهانی است، بیان تمایل به آزادی برای تمام افرادی است که از آزادی‌ها و دموکراسی محروم بودند و هستند. بنابراین تمام آن پیامی برای تمام بشریت است.

 

آذر پژوهش، گوینده‌ی قدیمی رادیوی ایران و برنامه‌ی «گل‌ها» می‌گوید از تماشای این فیلم دچار نوستالژی ایران شده است:

به نظر من بسیار بسیار فیلم خوبی بود. کار قشنگ و صحیحی بود، البته آنچه ما دیدیم قطره‌ای از دریا بود. ولی من الان دچار نوستالژی هستم.

حقیقتاً مناظر ایران و دیدار کوه‌ها و درخت‌ها و خلاصه همان منطقه‌ی عبور که نظر کارگردان هم هست من را خیلی تحت تأثیر قرار داد. یعنی آن حال و هوا من را دگرگون کرد.

و سرانجام جواد دادستان، مدیر جشنواره‌های تئاتر ایران در تبعید و سینمای ایران در تبعید در پاریس از اشک‌ها و لبخند‌ها می‌گوید:

خوشبختانه آدم‌هایی هستند که نسبت به این مسایل انسانی حساس هستند. من هم در بعضی‌ جاها تحت تأثیر قرار گرفتم و خوشحالم چون من هم انسان هستم. اما بعضی جاها از خوشحالی گریه می‌کردم. این فیلم بدون حمایت رژیم توانسته ۱۳ جایزه بگیرد که این از همه مهم‌تر است.

بر اساس گزارش سازمان ملل متحد در پایان سال ۲۰۰۷، ۱۱.۴ میلیون نفر در سراسر جهان، سرزمین‌های خود را برای گرفتن اقامت و پناهندگی در کشورهای دیگر ترک کردن

ایرج ادیب‌زاده برای زمانه

adibzadeh@radiozamaneh.com

 

4- گزارش فیگارو

روزنامه فرانسوی فیگارو به مناسبت آغاز نمايش عمومی فيلم «برای یک لحظه آزادی» در فرانسه، معرفی کوتاهی از این فیلم منتشر کرده است.

فيگارو در یادداشت خود ماجرای فیلم را این گونه روایت می‌کند: در روستايی در ايران، آزی هفت ساله و برادر کوچکش، آرمان پنج ساله، خداحافظی رقت‌باری با پدر بزرگ و مادر بزرگ خود دارند. آنها مخفيانه از ايران می‌گريزند تا به پدر و مادرشان، که پيش از آنها به اتريش پناه برده‌اند، بپيوندند.

این دو کودک همراه با عمويشان، مهرداد، و دوستشان، علی، راهی کوهستان مرز ايران و ترکيه می‌شوند. خودرو آنها در کوهستان واژگون می‌شود اما آنها به راه خود ادامه می‌دهند و علی رغم کنترل پليس موفق به عبور از مرز و رسيدن به آنکارا می‌شوند.

فیگارو ماجرای فیلم را این گونه ادامه می‌دهد: این دو کودک در هتلی در آنکارا اقامت می‌گزينند و با چند ايرانی دیگر آشنا می‌شوند؛ زن و شوهری با فرزندشان، يک آموزگار پير و يک جوان کُرد که با رؤياهای خوش‌باورانه خود عليه نااميدی می‌ستيزد.

هر سه گروه مدام به دفتر سازمان ملل رجوع می‌کنند تا مدرک و اجازه ورود به کشور ديگری را به دست آورند و در آنجا پناهنده سياسی شوند.

آنها طی اين مدت بدون پول و تحت فشار پليس ترکيه و پليس مخفی ايران زندگی می‌کنند.

فیگارو می‌نویسد در فیلم «برای يک لحظه آزادی» پوچی و تراژدی، شادی و هراس، عشق و نفرت، لبخند کودک و تلخی درماندگی زنان و مردان جملگی در هم آميخته‌اند...

روزنامه فیگارو همچنین در یاداشت خود افزوده است: فيلمساز می‌داند که از چه سخن می‌گويد. او خود در ۹ سالگی به همراه والدينش ايران را ترک کرده است. اوديسه مهاجرت مخفيانه و سياسی او در فيلم نیز به درستی تصویر می‌شود؛ حتی اگر گاه کمی بيش از اندازه واضح و طولانی به نظر برسد.

به نوشته فیگارو، این فيلم در تمامی تصاویر خود، از مناظر کوهستانی گرفته تا جنب و جوش شهری در آنکارا، زيبایی‌هایی دراماتيک دارد و پرسوناژهایی قوی، زنده و جذاب آن را بازآفرینی می‌کنند. کارگردان همچنین موفق شده است بازيگران خود، به ويژه بازيگران کودک را بسيار خوب هدايت کند. اليکا بزرگی، در نقش آزی، چنان لطافت و حساسيت و جسارتی دارد که بر اين فيلم تيره می‌درخشد.

به نوشته فیگارو، اعمال غريزی و اختياری کودکان در این فيلم، همچنین ميل شديد آنها به زندگی در لحظه، چه در لحظات غمبار جدايی چاره‌ناپذير، چه در هراس يا اميد، بهتر از نمايش زندگی روزانه پناهجويان ايرانی توصيف می‌شو

 

 سایت فیلم را ببیید:

www.EinAugenblicFreiheit.com