You should install Flash Player on your PC

سگ های زرد وشغال ها

 آرشیو

 خانه نخست

سگ های زرد وشغال ها

1/اصلاحات مرد، زنده باد انقلاب!( سایت سیاهکل)

 2/گزارش سخنرانی خاتمی در دانشکاه تهران ویک اطلاعیه دانشجویی(سایت سلام دمکرات)

 

 

خاتمی به خاطرموفقیت در قتل وجنایت مدال به سینه فلاحیان نصب میکند

 اصلاحات مرد، زنده باد انقلاب

 

با نزديک شدن زمان  انتخابات دوره دهم رياست جمهوری، به اصطلاح اصلاح طلبان حکومتی به تکاپو افتاده اند تا برای حضور در اين انتخابات کانديد مورد نظر خود را تعيين و معرفی کنند. برخی از طرفداران اين جناح بر ضرورت حضور خاتمی در اين انتخابات تاکيد دارند اما جدا از اين که اساسا خاتمی خود را کانديد بکند و يا تشخيص دهد که در حال حاضر صلاح خودش و صلاح نظامی که وی همواره سنگ اش را به سينه زده در اين است که از خير مقام رياست جمهوری چشم پوشی نمايد، تئوريسين های اين جناح در تلاشند تا با توجيهات مختلف، به پيکر مرده اصلاحات جانی دميده و امکان جمع آوری دوباره طرفداران رنگارنگ "دوم خرداد" در زير يک پرچم را فراهم سازند. شکی نيست که هدف از اين تلاشها کماکان فريب توده های محروم و متوهم ساختن آنان به امکان تغيير در چارچوب ديکتاتوری و نظام استثمار گرانه حاکم می باشد.

سر دادن شعار "اصلاحات مرد ، زنده باد اصلاحات" از سوی سعيد حجاريان عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ايران اسلامی در پنجمين اردوی شاخه جوانان جبهه مشارکت درست در راستای هدف فوق طرح گرديد. حجاريان با طرح اين شعار قصد دارد تا روح تازه ای بر پيکر مرده اصلاحات ادعائی شان بدمد و با فريب مردم و به خصوص جوانان به جای به قول خودش "کفن و دفن" مرده ای که "روی زمين افتاده است" جان تازه ای به اصلاحات داده و فعاليت های انتخاباتی اين جناح حکومتی را رونق بخشد.

دو خردادی ها که خود خوب می دانند در طول 8 سال رياست جمهوری خاتمی و در دفاع از منافع طبقه استثمارگر حاکم چه بر سر خواست ها و مطالبات مردم آورده اند، با سر دادن "اصلاحات مرد" قصد دارند همه آن گذشته را به دوران سپری شده نسبت دهند. با اين شعار آنها به هر کس که با تکيه بر تجربه 8 سال حکومت اصلاح طلبان سوال ميکند که چرا در زمانی که قوه مجريه و مقننه در دستتان بود هيچ گامی در جهت مطالبات مردم بر نداشتيد می گويند که آن اصلاحات مرد، اما آنان با گفتن "زنده باد اصلاحات"سعی دارند اين طور القاء کنند که هيچ آلترناتيو ديگری جز اصلاحات وجود ندارد و به همين دليل هم مردم چاره ای جز گام گذاشتن در مسيری که قبلا نتايج اش را به عينه ديده اند، ندارند.  اين همان نکته ای است که درست يکی از تقلبات هميشگی اين جماعت را تشکيل داده است. به اصطلاح اصلاح طلبان حکومتی همواره برای به انحراف کشاندن توجه جامعه از عامل اصلی درد ها و رنج های خويش در مقابل انقلاب که در واقع تنها راه نجات مردم از درد ها و شرايط ظالمانه ای می باشد که نظام حاکم برای آنها به بار آورده است، اصلاحات را امر عملی و در دسترس و برعکس انقلاب را امری نشدنی و پر هزينه قلمداد می کنند.

تئوريسين های اصلاحات برای فريب مردم و رویگردان کردان آنها از انقلاب می کوشند تا از جمله با تکيه بر شکست انقلاب سال 57 و بی پاسخ ماندن خواستهای مردم بر بی سرانجام بودن آلترناتيو انقلاب تاکيد کرده و همچنين با غلو کردن در هزينه های انقلاب دل آنها را خالی ساخته و آن ها را از انجام حرکات راديکال بر عليه رژيم جمهوری اسلامی باز دارند. در حقيقت آنها می کوشند "انقلاب" را چنان در نزد توده ها ترسناک جلوه دهند که مردم به بقای جمهوری اسلامی رضايت دهند و بقول معروف از ترس تب به لرز رضا دهند. به اصطلاح اصلاح طلبان همچنين با  اشاعه اين دروغ بزرگ که نسل کنونی خواهان انقلاب نمی باشد  و حاضر به پرداخت هزينه های طبيعی  و ذاتی هر انقلابی نيست برای  کالای حقير خود بازار گرمی کرده و می کوشند چنين جلوه دهند که گويا راهی جز تبعيت از دو خردادی ها در مقابل مردم قرار ندارد و گويا در جامعه تحت سلطه ايران امکان اصلاحات وجود داشته و می توان با رفرم های تدريجی نظام سرکوبگرانه حاکم را اصلاح نمود. بنابر اين در تحرکات عوام فريبانه "جبهه اصلاحات" در رژيم جمهوری اسلامی آنچه که حائز اهميت است نه کانديد شدن يا نشدن خاتمی فريبکار بلکه تبليغات برای افسانه اصلاحات و تلاش دو باره برای انحراف جنبش اعتراضی توده های تحت ستم می باشد که با توجه به آنچه خود واقعيت عينی گواهی می دهد گرايش آن به سوی راه حل های راديکال و انقلابی می باشد.

البته اين امر واضحی است که انقلاب امری است که جدا از اراده اين يا آن حزب و جريان سياسی و کمتر از آن افراد، جريان می يابد و کسی قادر به خلق اراده گرايانه آن نيست. انقلاب در واقع  پاسخی به نياز های جامعه برای رهائی از مناسباتی می باشد که دست و پای آن را برای رشد و تعالی بسته است. اما در اينجا لازم است که در مقابل تبليغات به اصطلاح اصلاح طلبان به خود واقعيت های جامعه ايران رجوع کرده و ملاحظه کرد که اتفاقا بر عکس ادعای آنها  اين خود جامعه تحت سلطه است که هر روز به شکلی ضرورت انقلاب و دگرگونی مناسبات ظالمانه حاکم را فرياد می زند!  به واقع همه  واقعيت های عينی جامعه نشان می دهد که مردمی که امروز در صحنه جدال طبقاتی حضور دارند و نسل جوان کنونی به واقع خواهان انقلاب يعنی سرنگونی رژيم ددمنش جمهوری اسلامی و نظام ظالمانه حاکم می باشند.

واقعيت اين است امروز  عليرغم  همه سرکوب گيری های ماشين سرکوب جمهوری اسلامی و عليرغم بساط دار و شکنجه ای که اين رژيم برسر هر کوی و برزن بر پا نموده هر تجمع مردمی خيلی زود به خشونت کشيده شده و طنين شعار های مرگ بر ديکتاتوری، مرگ بر استبداد، زنده باد آزادی در اکثر حرکات اعتراضی شنيده می شود.  در شرايطی که معترضين عليرغم آگاهی به نتايج اعتراض خود از توسل به حاد ترين اشکال اعتراض نيز ابائی نشان نمی دهند به هيچ وجه نمی توان به چنين ادعائی باور داشت که مردم ستمديده ما که کمرشان در زير آوار غارت و چپاول نظام حاکم خم شده است  خواهان انقلاب نيستند. در شرايطی که خود مناسبات ظالمانه حاکم ، خود فقر و نکبت، بيکاری و ظلم و ستم و در يک کلام خود زندگی مردم را به انقلاب فرا می خواند و انقلاب با برجستگی تمام ضرورت خود را در سطح جامعه نشان می دهد، به واقع چگونه می توان به چنين دروغی باور داشت.

اتفاقا درست در نقطه مقابل اين واقعيات است که مرتجعين مبلغ اصلاحات می کوشند با تبليغات و توهم پراکنی های خود سدی در مقابل حرکات انقلابی مردم ايجاد کنند. وقتيکه خود دوم خردادی ها از زبان ماشاالله شمس الواعظين اصلاحات  را نه "فرا رفتن از نظام و آسيب رساندن به آن" بلکه "فرو رفتن در نظام و آسيب شناسی و آسيب زدائی از آن" تعريف می کردند ، واضح است که همين ادعا که مردم خواهان انقلاب نمی باشند خود شگردی است جهت "آسيب زدائی" از نظام استثمارگرانه حاکم.  همين که هر کدام از اصلاح طلبان حکومتی دست به قلم می برند و يا سخنرانی می کنند يکی از تم های تکراری نوشته ها و صحبت هاي شان همانند تاج زاده در مصاحبه با نشريه دانشجوئی "باران" اين است که "اصلا اين نسل انقلابی نيست" خود نشان می دهد که آنها از چه چيزی وحشت داشته و با چنين احکامی در راه  تحقق چه چيزی است که سنگ اندازی می کنند. در اين مصاحبه همه کوشش اين دو خردادی کهنه کار اين است که با ادعای اين که بر عکس گذشته "گفتمان غالب جهانی" نه گفتمان انقلابی بلکه " گفتمان دموکراتیک" می باشد چنين القاء کند که  مردم و دانشجويان "می توانند با اصلاح به خواسته هایشان برسند" و در نتيجه نيازی به انقلاب جهت سرنگونی ماشين ترور و شکنجه موجود نمی باشد!  آنهم در شرايطی که تجربه مبارزات توده ها نشان داده است در چارچوب نظام حاکم و رژيم جنايتکار کنونی امکان رهائی وجود ندارد و  تنها راه نجات مردم سرنگونی اين رژيم و در هم شکستن اين نظام که البته جز از طريق  توسل به انقلاب امکان پذير نبوده، می باشد.

به واقع مطالعه اين سخنان با توجه به روند عينی رويدادها در سطح جامعه بروشنی نشان می دهد که برعکس تبليغات دو خردادی ها بر زمينه آمادگی شرايط عينی اتفاقا جامعه ما آبستن انقلابی است که دشمنان مردم ما از وحشت تولد آن بر خود می لرزند و به هر وسيله ای متوسل می شوند تا جلوی اين ميلاد پر شکوه را بگيرند. اتفاقا به جلو صحنه فرستادن خاتمی خود يکی از همين وسائل می باشد. مگر فراموش کرده ايم که جلائی پور يکی از اصلاح طلبان حکومتی و يکی از طرفداران خاتمی در توضيح نقش اصلاح طلبان حکومتی در "پروژه کلان اصلاحات" گفت "اصلاح طلبان به منزله پلی هستند که امکان همزيستی محافظه کاران و مردم را در درون نظام فراهم کرده اند. آنان غريق دريای نارضايتی مردم بودند و اصلاح طلبان به منزله نجات غريق آنها" پس اگر می بينيم که "نجات غريق" ها دو باره به صحنه گردانی برخاسته اند قبل از هر چيز به خاطر آن است که صدای مردم از ظلم و جور محافظه کاران و اصول گرايان و تداوم سلطه نظام جابرانه حاکم  به هوا برخاسته و احساس می کنند که نظام موجود در حال غرق شدن است. آری فريب مردم با پرچم  اصلاحات يکی از وسائل سردمداران جمهوری اسلامی است ، گرچه وسيله ای کهنه و از کار افتاده و آنقدر رسوا که حتی در همان گام اول ، هنگامی که اصلاح طلبان، خاتمی را به مناسبت روز دانشجو به صحنه فرستادند تا اوضاع را تست نمايند با فرياد "اصلاحات مرد، زنده باد انقلاب" دانشجويان معترض مواجه شدند. اهميت اين شعار را موقعی می توان بيشتر درک نمود که بياد آوريم خاتمی درسال 1376 طبق برنامه حساب شده ای توانسته بود بر موج مخالفت و نه صرفا مخالفت بلکه نفرت مردم از ناطق نوری و همه هواخواهانش و سياستهائی که آنها علنا از آن طرفداری می کردند، سوار شود. در آنزمان وی برای مدتی با فريب دادن بخش هائی از جامعه توانست خود را کسی جا بزند که برای اصلاح اوضاع  به صحنه آمده است و به همين اعتبار هم با برخورداری از تبليغات گسترده و مسموم امپرياليستها و پشتيبانی اپورتونيستها در ميان بخشهائی از مردم و بالطبع دانشجويان برای خود طرفدارانی دست و پا نمود.

اگر در خرداد 1376 خاتمی توانست مجری قابل اتکائی برای "پروژه کلان اصلاحات" سردمداران جمهوری اسلامی باشد اما به اعتبار سرکوب جنبش دانشجوئی مردمی 18 تير و عملکرد 8 سال رياست جمهوری اش ديگر برای هيچ کس هيچ جای شبهه ای باقی نماند که خاتمی نه برای اصلاح نظام (که البته افسانه ای بيش نيست) بلکه برای نجات نظام به صحنه فرستاده شده بود.  به همين دليل کسانی که فريب او را خورده بودند از وی روی گردانده و وی را رسوا ساختند. بر اين اساس همه واقعيات نشان می دهند آنچه در سال 76 تحت عنوان "پروژه کلان اصلاحات" مطرح شد و تا حدی و در دوره ای هم تعدادی را فريب داد، مرده است و هيچ کس قادر به زنده کردن دوباره آن نمی باشد.

بنابر اين بر عکس نظر حجاريان جنازه اصلاحات دروغين حکومتی  را بايد هر چه زودتر کفن و دفن نمود تا بوی تعفن اش "همه را متاذی " نکند. اين پروژه چه آن زمان و چه اکنون در تقابل با منافع و خواستهای مردم ما بوده و تنها کوششی بود و هست برای انحراف مردم از تنها راه نجات خود يعنی انقلاب؛ که وقتي که پذيرفته شد تازه دنيائی کار برای تدارک و تحقق اش در مقابل نيرو های انقلابی قرار می گيرد.

واقعيت اين است که عليرغم همه مشکلاتی که در مقابل پيشبرد امر انقلاب پيروزمند قرار دارد اين تنها راه نجات می باشد. برای درهم کوبيدن نظام حاکم برای متلاشی نمودن مناسبات پوسيده ای که چون "ومپايری" خون آشام تنها با مکيدن خون کارگران و توده های ستمديده پا بر جاست و با توسل به ديکتاتوری و قهر و سرکوب امکان تکامل و رهائی جامعه را سد نموده است، فقط "ضربه های پتک انقلاب" یعنی تلاش برای کسب قدرت سیاسی بوسیله توده های ستمديده و در راس آنها کارگران است که میتواند این سد و اين دیوار نکبت را فرود آورد. به همين دليل هم آنهائی که در مراسم سخنرانی خاتمی در دانشگاه شعار: "اصلاحات مرد، زنده باد انقلاب" را بر افراشته بودند در واقع پاسخ نيرو های آگاه جامعه ما به همه  ترفند ها و دسيسه های اصلاح طلبان دروغين دو خردادی را فرياد می زدند.

 

http://www.siahkal.com  

 

2/ گزارش سخنرانی خاتمی در دانشکاه تهران ویک اطلاعیه دانشجویی

درست همان طور که محل سخنرانی آقای خامنه ای را بسیجی ها پر کرده بودند، در سالن سخنرانی محمد خاتمی نیز از پیش هواداران جبهه ی مشارکت صندلی ها را پر کردند و به مخالفین اجازه ی حضور ندادند! ...

سلام دموکرات: از صبح روز دوشنبه، ۲۵ آذرماه، با توجه به اینکه بنا بر قرار قبلی سید محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین جمهوری اسلامی، قصد سخنرانی در تالار چمران دانشگاه تهران را داشت، نیروهای حراست با همکاری نیروهای لباس شخصی کنترل شدیدی در اطراف دانشگاه ایجاد و عبور و مرور دانشجویان را شدیدا کنترل می کردند. نکته جالب توجه در این بین ورود چندین اتوبوس از دانشجویان دانشگاه های آزاد و حتی افراد غیردانشجو از بیرون دانشگاه به داخل بود که از طرف حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی و شاخه جوانان آن و با هماهنگی کامل با حراست دانشگاه تهران ترتیب داده شده بود. به این صورت که با هماهنگی و نظم از پشت در دانشکده فنی وارد سالن شده و حدود ساعت ۱۰ صبح تمام سالن را پر کردند و درهای سالن را به روی دانشجویان دانشگاه تهران بستند.

از همان ساعات بسته شدن در سالن چمران، درگیری های پراکنده در پشت در اصلی تالار چمران شروع شده و دانشجویان با فشار دادن در و شعار دادن خواهان حضور در مراسم شدند. در مقابل، افرادی که بر روی بازوهای خود بازوبندی با نوشته "انتظامات دانشگاه تهران" داشتند و از سوی انجمن اسلامی دانشگاه تهران و شاخه جوانان جبهه مشارکت ایران اسلامی سازماندهی شده بودند، در مقابل در، دیواری انسانی تشکیل داده و مانع از ورود دانشجویان به سالن می شدند. در این حین درگیری هایی در بین دانشجویان و این افراد صورت گرفت که در اثر آن بینی یکی از دانشجویان شکسته شد و یکی از دانشجویان دختر دانشگاه تهران از هوش رفت. در ادامه با بالا گرفتن درگیری ها تعدادی از دانشجویان درب تالار چمران دانشکده فنی را شکسته و چندین تن از آنان موفق به ورود به سالن شدند. در ادامه با افزایش تعداد دانشجویان و با توجه به آنکه احتمال درگیری می رفت، تعدادی نیروی لباس شخصی که مشخص نبود از سوی چه نهادی هستند، اما در هماهنگی کامل با انتظامات انجمن اسلامی دانشگاه تهران بودند، با اسپری های فلفل به دانشجویان حمله کرده و با توجه به اینکه دانشجویان در فضایی بسته گیر افتاده بودند، حالت خفگی برای آنها ایجاد کرده و دانشجویان را مجبور به پراکنده شدن و ترک سالن، کردند. در ادامه با حضور محمد خاتمی در سالن و با توجه به پراکندگی دانشجویان در بیرون سالن، فضا کمی آرام شد و خاتمی شروع به سخنرانی کرد. نکته جالب توجه اما، در این بین این بود که با هماهنگی کاملی که با ریاست دانشگاه تهران، فرهاد رهبر، که از دوستان نزدیک محمود احمدی نژاد است، صورت گرفته بود!، چندین ویدئو پروژکتور در بیرون سالن چمران تعبیه شده بود که در تمام مدت، سخنرانی خاتمی را پخش می کرد. همچنین با نصب بلندگوهایی در تمام دانشکده ها، این سخنرانی در سرتاسر دانشگاه تهران در حال پخش بود!

سخنرانی خاتمی

سخنرانی محمد خاتمی، چونان سال های گذشته کاملا کسالت آور بود و هیچ نکته خاصی در بر نداشت. وی در سخنانش به دفاع از نظام جمهوری اسلامی پرداخت و با تاکید بر اینکه براندازی متعلق به دوران قبل از انقلاب بود، بیان داشت که ما تنها به دنبال اطلاح ساختار موجود هستیم. در این بین تنها قسمت هایی از سخنان سیاست ورزانه وی که در دفاع از آزادی های آکادمیک و در انتقاد از دولت نهم بیان شد، مورد تشویق هواداران جبهه مشارکت قرار گرفت. در مقابل دانشجویان معدودی که به داخل سالن راه یافته بودند، بر خاستند و با سر دادن شعار "دروغگو! دروغگو!" به سخنان وی اعتراض کردند.

در طول مدت سخنرانی دانشجویان چندین بار پلاکاردهایی در اعتراض به خاتمی بلند کرده و به دادن شعار پرداختند. اما هر بار با هماهنگی مجری برنامه، شعار "درود بر خاتمی" از سوی هواداران حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی، سر داده می شد، تا صدای مخالفین به گوش نرسد. هنگامی که یکی از اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه تهران پلاکاردی بالا برد و با اعتراض و مقابله دانشجویان با شعارهایی چون "بسیجی حیا کن! دانشگاه رو رها کن!" مواجه شد، محمد خاتمی به دانشجویان اعتراض کرده و به دفاع از بسیجیان پرداخت و گفت: "بسیجیان جزئی از جامعه اسلامی و بسیج هم یکی از تشکلات اسلامی موجود در دانشگاه های ایران است و ما به وجود آن افتخار می کنیم." همچنین، زمانی که یکی از دانشجویان منتقد، در پرسش خود، قصد صحبت بر سر "انقلاب فرهنگی" و سوال از خاتمی در این رابطه را داشت، خاتمی سریعا صحبت وی را قطع کرده و قاطعانه از انقلاب فرهنگی، با این استدلال که دستور انقلاب فرهنگی از سوی "امام" صادر شده بود، دفاع کرد. وی گفت: "ما زمانی انقلاب فرهنگی کردیم که دانشگاه های سراسر کشور به خانه ای برای تشکلات مخالف نظام جمهوری اسلامی بدل شده بود."

از دیگر قسمت های جالب سخنان خاتمی، اعترافات دیرهنگام وی به اشتباهاتی در طول ٨ سال ریاست جمهوری اسلامی اش، بود. وی گفت که اعتراف می کنم که در این مدت کم کاری کرده و ایستادگی نکردم.

پس از سخنان محمد خاتمی، مجری برنامه اعلام ادامه جلسه با پرسش و پاسخ را کرد. اما نکته جالب این بود که هیچ مکانیزمی برای این پرسش و پاسخ وجود نداشت. چرا که دانشجویان اجازه پرسش های شفاهی را نداشتند و سالن نیز به قدری پر بود که هیچ امکانی برای رسیدن پرسش های کتبی به مجری برنامه نبود. در این بین ناگهان مجری برنامه اعلام کرد که من پرسش آخر را در همین ابتدا می پرسم و در حالی که اصلا مشخص نبود که این پرسش را چه کسی و کدام یک از داشجویان پرسیده بود، مجری با حالتی طنازانه گفت که "آقای خاتمی بالاخره شما برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری حضو پیدا می کنید یا نه؟" در این لحظه هواداران جبهه مشارکت ایران اسلامی که به اسم دانشجو سالن را پر کرده بودند، به دادن شعارهایی با مضامین دعوت از خاتمی پرداختند. و دانشجویانی هم که شاهد شوی لمپنانه خاتمی و طرفدارانش بودند به دادن شعارهایی بر علیه آنان پرداختند. پس از آن در جواب سوالی که پاسخ آن یک بله و یا خیر است! خاتمی ۱۵ دقیقه به سخنرانی در رابطه با ضرورت های قانونی انتخابات و بحث های مختلف پرداخت و در نهایت هم مشخص نشد که آیا ایشان در انتخابات شرکت می کنند یا نه!

در ادامه یکی دیگر از پرسش های جالب از ایشان در رابطه با عملکرد دولت محمود احمدی نژاد بود. نکته حائز توجه، دفاع خاتمی از ابعادی از عملکردهای دولت احمدی نژاد بود. وی در این رابطه گفت که "مثلا ایشان آنقدر جرأت داشتند که در زمان ریاست جمهوری شان با آمریکا ارتباط برقرار کنند ولی ما این جرأت را نداشتیم."

در پایان جلسه باز هم مجری برنامه با لحنی طنازانه، از خاتمی پرسید که "آقای خاتمی، اگر بر شما تکلیف بشود، آیا حاضرید که آبروی خود را برای ایران بگذارید؟" پاسخ جالب خاتمی تنها یک جمله بود:"من با اینکه یزدی ام، اما جانم را هم فدای ایران می کنم!"

مرگ بر دیکتاتور

دانشجویان در طول سخنرانی محمد خاتمی، هم در داخل سالن و بویژه در بیرون از سالن به دادن شعارهایی با مضامین اعتراضی پرداختند. از جمله این شعارها "مرگ بر دیکتاتور" بود که اگرچه که دانشجویان را در بیرون از سالن نگه داشته بودند، در داخل سالن نیز طنین آن به گوش می خورد. گفتنی است که تعدادی از دانشجویان منتقد نیز که می خواستند پلاکاردهایی را به داخل سالن ببرند، مورد حمله نیروهای انتظامات قرار گرفته و پلاکاردهای آنان را پاره کردند. دانشجویان نیز در مقابل به پاره کردن و آتش زدن عکس های خاتمی دست زدند.

در پایان سخنرانی و هنگام خروج، دانشجویان به سردادن شعار "مرگ بر دیکتاتور" و خواندن سرود یار دبستانی پرداختند. اما انجمن اسلامی دانشگاه تهران با هماهنگی با حراست، از بلندگوهای تالار چمران دانشگاه تهران، اقدام به پخش موزیک با صدای بلند کردند تا صدا اعتراض دانشجویان به گوش بقیه نرسد.

گفتنی است که بنا بر شهادت تعدادی از دانشجویان حاضر، تعداد بسیار زیادی از اعضای جبهه مشارکت ایران اسلامی، که عضو شاخه های شمال، شرق و مرکز تهران و همچنین شاخه کرج بوده اند و توسط دانشجویان شناسایی شده اند، در سالن حضور داشتند. این افراد که هیچکدام نه تنها دانشجو نبوده، بلکه سن و سالی حدود ۴۰ تا ۵۰ دارند.

در طول سخنرانی بیانیه هایی نیز از سوی جریانات مختلف منتقد از جمله انجمن دموکراسی خواه دانشگاه تهران، در بین دانشجویان پخش شد که بسیار مورد استقبال دانشجویان قرار گرفت.

همچنین گفتنی است که تعداد بسیار زیادی از ماشین ها و ونهای پلیس و نیروهای امنیتی در اطراف دانشگاه تهران از صبح در حال عبور و مرور و کنترل فضای اطراف دانشگاه بودند

 

اطلاعیه

نه به اصلاحات ... نه به خاتمی ...

آزادی ! مساوات ! تحریم انتخابات

 

قبل ازهر چیز ذکر این نکته ضروری است که روی سخن از سویی با جامعه دانشجویی به طور اخص و از سوی دیگر با بدنه ی اجتماعی است,که احیانا هنوز توهم جنبش به اصطلاح عام المنفعه اصلاح طلب و دموکراسی گری در ایران را به عنوان نیرویی مترقی و حرکتی رو به جلو در ساخت سیاسی و بهبود شرایط اجتمایی در ذهن خود می پروراند و گویا فرا روی از شرایط اسفناک اقتصادی,اجتماعی  جامعه ایران معضلی است که جنبش اصلاحات می تواند راه بلا شرط آن باشد.

اما دوستان ما نکته ای را فراموش کرده اند و یا هیچ گاه نیاموخته اند که در جوامع با ساخت طبقاتی و شکاف های عظیم اجتماعی ,دولت ها برایند و حافظ این ساختار هستند و در حقیقت این تصور که با تغییر در شخصیت های نهاد های حاکم در این ساخت کارکردهای این ساخت تغییر می کند و بهبود پیدا می کند ، ابلهانه است.در واقع دولت ها و حاکمیت سیاسی و دولتی در جوامع با چنین ساختی تنها حافظ این نظام هستند و هرگز کارکرد های آن با تغییر در گزینه های درون حاکمیت تغییر نمی کند. مسئله ی دیگر اینکه جامعه شاید با چنین شناختی دچار این کج فهمی شود که خاتمی و طیف اصلاح طلب عامل ایجاد اوضاع حرکت های مردمی در سطح جامعه بودند و عامل تحرک جامعه و رشد آزادی خواهی می شوند ,اما این شرایط اجتماعی و بستر اقتصادی و اجبار درون حاکمیت بود که به ناچار گزینه ای همچون خاتمی و شرایط این دوره را توجیه می کرد.در ساخت یکدست حکومت جمهوری اسلامی  انتخابات فقط در بین خودی ها صورت می گیرد و برای این منظور ,قوه ی مجریه و مقننه در بین جناح های حکومت دست به دست می شود .اما اکنون دیگر نهادهای حکومتی به حاشیه رانده شده اند و هم مجلس و هم ریاست جمهوری و بخش عمده ای از قوه ی قضاییه در دست جناح راست افراطی و بنیاد گرا قرار گرفته است که به شدت به سمت انحصار طلبی و قبضه ی قدرت سیاسی در همه ی سطوح از سویی و گرایش به میلیتاریسم سپاهی ,نظامی از سوی دیگر دارد و در حقیقت دولت و همه ی سطوح دیگر حوزه ی قدرت سیاسی و حوزه ی اجتماعی تحت تاثیر این تفکر قرار دارد، به شکلی که وزارت خانه و مدیریت های عمده به نیروی نظامی ,سپاهی سپرده می شود,احمدی نژاد خود به شدت وابسته به سپاه و طیف مصباح است ,در سطوح پایین تر قالیباف به عنوان شهردار تهران منصوب می شود و در امور جزیی تر ریاست دانشگاه تهران _فرهاد رهبر_تفکر میلیتاریستی و حضور هرچه بیشتر سپاه در همه ی سطوح قابل مشاهده است.

در چنین ساختی که دولت طبقاتی و اقتدار گرای نظامی و به اصطلاح بنیاد گرا حاکم است هرگز قدرت را به جناح های دیگر حکومت ، خاصه اصلاح طلب نخواهد سپرد .البته از بستر کلی نگاه به وضعیت حاکم بر جامعه ی ایران حاکمیت امکان هیچ گونه عقب نشینی را برای خود نمی یابدو گفتمان اصلاح طلبی عملا گفتمانی عقیم است.

در چنین فضایی و در دورانی که دولت نهم در یک بن بست اقتصادی و اجتماعی به سر می برد ، به دلیل وضعیت بحرانی اقتصاد سرمایه داری و متاثر شدن اقتصاد ایران با توجه به حجم واردات ایران از سویی و گسترش ورشد سرمایه داری نامولد بزرگ بازرگانی و تجاری و نفوذ هرچه بیشتر آن در بوروکراسی دولتی و افزایش رکود تورمی در ایران با تعطیلی بسیاری از کار خانجات و کارگاههای تولیدی از سوی دیگر مشکلات اقتصادی روز به روز بحرانی تر می شودو با گسترش شکاف طبقاتی ,بخش وسیع تری از بدنه اجتماع در زیر خط فقر مطلق قرار می گیرد.

دولت نهم در چنین شرایطی با موجی از شعار های تو خالی و عوام فریبانه ی بهبود و عدالت اقتصادی قدرت را به دست گرفت و حال که به پایان کار دولت نهم نزدیک می شوین ، نگاهی به سیاست های اجرایی و عملکرد این دولت می تواند ماهیت واقعی نئو لیبرالیستی حاکم را به خوبی نشان دهد.این دولت هم علیرغم ماهیت پوچ خود در حقیقت مجری سیاست های بانک جهانی و سیاست های اقتصادی اقتصاد دان های شیکاگو در جهت حذف یارانه ها و تخریب چرخه ی مولد صنعتی محدود کشور از طریق مافیای واردات کالا به نفع دلالان داخلی و خارجی است .آیا خروج ارزش افزوده ی داخلی و سرمایه گذاری های کلان در کشور های حوزه ی خلیج فارس در ایجاد مشاغل و چرخه ی تولید در داخل کشور تاثیری خواهد گذاشت؟

روند خیانتکارانه ی دولت با اجرای سیاست های فعلی در قانون کار باعث شده است که جناح های رقیب دولت فعلی چون کار گزاران و مشارکت هم از سیاست های اقتصادی آن راضی باشند . در دستور کار قرار گرفتن اصل چهل و چهار و حرکت در مسیر خصوصی سازی با ایجاد شرکت های موازی و در حقیقت خودمانی سازی اقتصادی ادامه ی فرایند نفوذ هرچه بیشتر سیاست های نئو لیبرالیستی در حوزه ی اقتصادی ,تغییر در قانون کار و تعطیلی کارگاههای کوچک تولیدی که عمده ی شاغلین آنها زنان هستند و افزایش فشار بر جمعیت شاغل در بخش صنفی برای افزایش بهره وری را در پی داشته است .سرکوب شدید کارگران معترض و درهم کوبی تحرکات کارگری و قرارداد های پیمانی حتی در مواردی که امکان استخدام رسمی کارگران و کارمندان وجود دارد ,در جهت جلوگیری از هرگونه احتمالی در شرایط اسفبار اقتصادی و اجتماعی است و این سیاست ها به عنوان حربه ای در دست کارفرمایان برای فشار آزادانه به کارگران و فعالیت های مستقل کارگری است.آمار رسمی ارائه شده از سوی وزارت کار و امور اجتماعی نشان دهنده ی جمعیت ۳.۵ تا ۴ میلیون نفری بیکاران است که از میان جمعیت جوان و عموما تحصیل کرده و آماده به کار می باشد که البته روز به روز به خیل این ارتش بیکاران در ایران افزوده می شود و در چنین شرایطی کارگران نمی توانند به دلیل ترس از دست دادن شغل خود اعتراض پیگیری نسبت به وضعیت کار و دست مزد و حقوق صنفی خود داشته باشند .فصل ششم قانون کار با اصول ۲۶ و ۲۷ قانون اساسی متناقض است که آزادی کارگران و حق انسانی آنان را در ایجاد تشکل های کارگری از آنها صلب می کند.اتاق بازرگانی کار تحت رهبری حزب موتلفه نقش مهمی را در انحطاط صنعت و تولید در ایران داشته است.وزارت کار و تشکیلات کارگر نمای کارگری و شورای اسلامی کار هم تنها در حمایت از سیاست های کارفرمایی حرکت می کند ,فرستادن نمایندگان انتصابی دولت به سازمان جهانی نشان دهنده ی سیاست های آشکار ضد کارگری در ایران است.

افزایش مقطعی قیمت جهانی نفت و اجرای سیاست های پولی انبساطی دولت ,تورم و فشار اقتصادی را افزایش داد و فقط جیب دلالان اقتصادی و بوروکراسی عریض و طویل بورژوازی را انباشت و این سرمایه ی عظیم با گردش در مداری نامولد هیچ تاثیر مثبتی بر چرخه ی تولید نداشت ,بورژوازی مستغلات در دهه ی اخیر با نفوذ گسترده و تغییر قوانین زمین شهری باعث شد ۴۰ درصد از سرمایه ی ثابت کشور با شرایط نا بسامان تولید در بخش مسکن سرمایه گذاری شود و تبدیل مسکن از کالای مصرفی به کالای سرمایه ای دسترسی بخش عمده ی جامعه را به سر پناه نا ممکن ساخت .افزایش شدید هزینه های بهداشت و بالا رفتن شاخص هزینه های خانوار و روند رو به رشد خیل بیکاران همزمان با رشد طبیعی حرکت های اجتماعی و سیاسی بخش های جامعه است ,حاکمان همیشه این دوره های نا آرامی و بحران های عظیم اقتصادی و سیاسی را با ترس می نگرند زیرا این  نا آرامی ها سبب پیدایش و بروز شرایطی می شود که در آن گروه ها و افرادی که فاقد هر گونه امتیاز اجتماعی و پیوند منافع با طبقه ی حاکم هستند بنا به شرایط زیست اجتماعی به سمت تغییر شرایط موجود و بیرون رفتن از آن شرایط حرکت می کنند و در این شرایط مشروعیت حاکمیت و اقتدار آن کاهش میابد و به ناچار به سمت سرکوب پیش می رود و ایدئولوژی حاکم دیگر نمیتواند شرایط موجود را توجیه کند و چهره ی سرخ واقعیت را پنهان کند و سرکوب هرگز راه برون رفت از این شرایط نخواهد بود ,آنچنان که تاریخ ثابت کرده است.

این شرایط نتیجه ی طبیعی ساخت اقتصادی و سیاسی در جامعه طبقاتی با حاکمیت چنین ایدئو لوژیی است و تنها احمق هایی که دولت ها را از ماهیت طبقاتیشان خالی می کنند می توانند فکر کنند که با گربه رقصانی و تغییر در شخصیت های حاکم در چنین ساختی کارکرد های این حکومت ها تغییر می کند. 

از این رو باید پذیرفت که تغییرات و جابجایی مهره های حکومتی در شرایط کنونی نه تنها راه حل پایان دادن به بحران های اقتصادی و اجتماعی نیست ، بلکه از این منظر بهبودی در چگونگی شرایط معیشتی کارگران و معلمان و دیگر اقشار زحمت کش کشور ایجاد نخواهد شد . سناریوی اصلاحات به عنوان آلترناتیو خود خوانده ی وضع موجود به پایان رسیده است و به تاریخ پیوسته است . عدم باور این واقعیت به تداوم مشکلات و صد چندان ساختن آن دامن خواهد زد و تکرار دوباره ی پروسه ی اصلاحات امکان پذیر نیست و مردم دیگر پذیرای سناریوی شکست خورده ی اصلاحات نخواهند بود . دانشگاه  نیز به عنوان یگانه تریبون سیاسی جامعه در این فضای پلیسی و حاکمیت نظامی بار دیگر تن به حضور بی ثمر اصلاحات و مجریان آن نخواهند داد و دانشجویان بیش از این در برابر تبدیل فضای دانشگاه به پادگان های نظامی سکوت نخواهند کرد و از تمام نیرو و قوای خود در راه نیل به هدف تغییر وضعیت موجود بهره خواهند جست . پاسخ شفاف ما به آمدن خاتمی در عرصه ی سیاست امروز ایران به عنوان نماینده ی جناح به اصطلاح مترقی و شومن های حکومت نه ی قاطع است و از هر فرصتی برای ابراز این نه استفاده خواهیم کرد ...

نه به اصلاحات ... نه به خاتمی ...

آزادی ! مساوات ! تحریم انتخابات !

دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب دانشگاه های یزد