You should install Flash Player on your PC

 (Seahorses) اسب های دریایی

 آرشیو

 خانه نخست

 

بصیر نصیبی

سینمای ایران در تبعید

اسب های دریایی (  Seahorses )

 

      

کارگردان، فیلمبردار،تهیه کننده:رحمان میلانی

سال تهیه: 2007

مدت:90 دقیقه

سیستم تصویر برداری: BetaSP

روی پرده سینما های آلمان

استرالیا

نوشته وترجمه پرویز صدقی

*اسب های دریایی (  Seahorses )

مشخصات فیلم

کارگردان، فیلمبردار،تهیه کننده:رحمان میلانی

سال تهیه: 2007

بازیگران:هلییا ،زهره، شهناز، یاسمین هان،مارتین نیدر مایر،وحید اعتماد،رامین رحمانی و...

مدت:90 دقیقه

سیستم تصویر برداری: BetaSP

مشخصات کارگردان

رحمان میلانی در سال1967 در تهران به دنیا آمدوهمراه با خانواده اش به نروژپناهنده شدو در اسلو درمدرسه فیلم وتئاتر تحصیل کرد، هم اکنون در شهر برلین آلمان زندگی می کند. «اسب های دریایی» نخستین تجربه سینمایی رحمان است.

خلاصه قصه فیلم

در شهر برلین یک همجنسگرای مرد ایرانی( بابک) بعد ازدرگذشت همسرش با دوست مردش(پل) همخانه می شود،دختر کوچکش(مینا) هم با آنها زندگی میکند. پدر وپل نسبت به دختر مهربانند. اداره بسیاری از کارهای مینا ،به مدرسه بردنش ومراقبت های دیگراز مینا بعهده پل است اما مینا به تدریج سرنا سازگاری می گذارد. برای مینا بسیاری از سئوال ها بی جواب مانده،  چرا پدرش مثل دیگر مرد ها زن نمیگیرد؟ چرا با یک مرد در یک بستر است؟ .آنچه او می بیند وآنچه در فضای خانه میگذرد ذهن مینا را مشغول ومغشوش می کند و  باعث تیرگی رابطه  او با پدرش وپل می شود  مینا حتا دیگر حاضر نیست با آنها غذا بخورد. پدر وپل در فکرند تا  راهی برای سازش دوباره مینا بیابند...

 اما فیلم رحمان فقط این ماجرا را بازگو نمی کند به موازات  طرح مسایل خانواده همجنسگرا و مشکلات پل وبابک با مینا .در خانواده دیگر مسایل دیگری هم مطرح می شود این خانواده هم مقیم برلین است. دختر این خانواده( هدا)میخواهد هماهنگ با شرایط محیط زندگی کند اما مادر(شهلا) می کوشد دختر بطور کامل تحت کنترل او باشد ومادر بزرگ که از ایران وبه میهمانی آمده قصد دارد دخترش راازسختگیری وعناد با حس وخواست یک دخترجوان باز دارد وحق را به نوه اش میدهد وپدر هم با سخت گیری های همسرش همراه نیست وبا مادر زن هم عقیده است .در طول قصه این بخش فیلم مشخص می شود که مادر سخت گیر خود گذشته ای سخت داشته است و انگارهمه عقده های ناشی ازاتفاقات ناگواری که برخودش گذشته رامیخواهد با تحمیل وسخت گیری به دخترش. تلافی کند.

حانواده شهلا با مینا وخانواده اش هم مرتبط هستند. اما فقط مینا در خانه شهلا جایی دارد وشهلا هیچ روی خوشی به پل وبابک نشان نمی دهد شهلا در تدارک یک سفره مذهبی است که میهمانان زیادی پای سفره دعوت شده اند. بابک وپل با پوشش  وآرایشی که همجنسگرائیشان را مشخص می کند میهمانان ناخوانده ای هستند همراه با مینا که قصد دارند پای سفره بمانند ، شهلا از آنها میخواهد که به خاطر حفظ آبرو ،میهمانی را ترک کنند اما مادر شهلاجلوی دخترش میایستد وحضور اینان را بلا مانع میداند ومینا هم به سمت پدر وپل میرود وبه آنها می پیوندد وسرانجام خانواده سنتی پل وبابک را هم برسر سفره می پذیرند و همه با هم در مراسم سفره اندازی شرکت می کنند...

ارزشهای سینمایی فیلم رحمان میلانی

«اسب های دریایی »نخستین تجربه سینمایی رحمان میلانی است. این فیلم را رحمان خودکارگردانی و تصویر برداری کرده  ،یکی از نقش های اصلی فیلم را هم بعهده دارد. بعهده گرفتن کار های عمده فیلم توسط خود رحمان کار آسانی نبوده ، او باید هم حواسش به دوربین باشد هم بازیگران دیگر را کنترل کند وهم خود  یکی از نقش های اصلی را بازی کند. با توجه به اینکه فیلم رحمان فیلمی پر هنرپیشه است اگر او نمی توانست بر همه اجزاء فیلمش مسلط باشد نتیجه کار هیچ جاذبه ای ایجاد نمی کرد ودیگر اینکه این نخستین کار رحمان است، هنوز بسیار تجربه ها می تواند کسب کنند. اما در همین کار رحمان این توانایی را دارد که ریتم فیلم را حفظ کند ،فیلمش ساختمان سنجیده وحساب شده ای داشته باشد. بازیگرانش رابه خوبی هدایت کند. تماشای« اسب های دریایی» این نوید را می دهد که فیلمسازی توانا ومسلط به کار وآشنا با تکنیک سینما در تبعید متولد شده که به او میتوان امید بسیار داشت. 

نگاهی به قصه فیلم

همجنسگرایی برای ایرانیان همیشه تابو بوده است در گذشته نیز همجنسگرایان ایرانی در اجتماع وعلنا گرایش خود را اعلام نمی کردند. بیشتر این نوع گرایش در افراد به صورت شایعه در اجتماع پراکنده می شد. با نزول رژیم عقب مانده اسلامی برای همجنسگرایا ن مجازات مرگ تعین شده است و این خواست ملایان با آمادگی محیط در هم آمیخته شد و خطر مرگ هر همجنسگرایی را تهدید میکند. به همین دلیل خروج همجنسگرایان از ایران وپراکنده شدن اینان در کشورهای اروپایی ودیگر کشور ها خیلی زود آغاز شد وهنوز هم ادامه دارد. در اینجا هم فعالیت های اجتماعی،فرهنگی وادبی اینان خالی از اشکال نبوده ونیست. بخشی از همجنسگرایان با اسم های مستعاردر اینگونه فعالیت ها حضور پیدا می کنند، اما رحمان میلانی همجنسگرایی است که با نام واقعی، گرایش عاطفی اش را اعلام می کند. چون رحمان فیلمساز است طبیعی است با زبان تصویر مسایل مرتبط با همجنسگرایان ایرانی را بیان کند.این چنین است که فیلم او از این زاویه نیز قابل تامل است واهمیت کارش را برجسته تر مینماید. هر چند در زمینه بسیاری از رشته های هنری وفرهنگی همجنسگرایان ایرانی فعال هستند، اما در محدوده سینما کم کار شده است وفیلم رحمان از معدود آثار مهمی محسوب می شود که این تابو را با شهامت می شکند .رحمان بر کار خود مسلط است می تواند صحنه های تاثیر گذاری ر ا خلق کند. اما فیلم او فقط به مطرح کردن مسایل در این زمینه بسنده نمی کند. بلکه همزمان، ماجرای خانواده همجنسگرا را متصل می کند به موقعیت وشرایط یک خانواده دیگرجنس گرا که مشکلات . مسایلشان با سنت ، خرافات، تفاوت های فرهنگی شرق وغرب.مذهب و... پیونددارد واین بخش از فیلم البته تازگی ندارد. سالهاست که این مسایل مطرح شده، دهها فیلم وکتاب وتحقیق ومقاله به زبان های  مختلف دراین مورد خلق وتالیف شده؛ شاید امتیاز این قسمت فیلم رحمان این باشد که وضعیت وموقعیت خانواده شهلا بیشتر ناشی از مشکلات روانی شهلا است تا پیوستگی او به سنت ومذهب و... اما رحمان با طرح این ماجرای موازی چه میخواهد بگوید؟ چه حرف وایده جدیدی را مطرح می کند؟ایا اگر همه نیرو وانرژی اش را صرف کنکاش در زندگی خانواده بابک میکرد نتیجه بدست آمده به پر بار تر شدن وقوام بیشتر بخش خانواده بابک نمی انجامید؟ او میخواهد برای هر دو خانواده یک پایان خوش بسازد .چون این دو را به هم مرتبط کرده است، هر دو خانواده را با صلح وصفا کنار هم می نشاند و به نتیجه گیری ای مبهم -تطبیق ارتجاع دینی با مدرنیست میرسد. دستمایه ای که وی برای اثبات امکان پذیر شدن این نوع سازش، انتخاب کرده بیشتر خرافات دینی است که در کنه  وجود ادیان لانه کرده است .برپا داشتن سفره ونذر ونیاز وآش نذری که فیلم رحمان با آن به پایان می رسد هم نشانه بارز آمیخته بودن مسایل دینی به جهل وخرافات است.

فیلم میلانی نشانه های از طنز نیز با خود دارد به خصوص درسکانس اختتام که همجنسگرانان وخانواده شهلا به صلح وآشتی میرسند ونحوه آماده کردن سفره مذهبی، رقص وشادی وشعف کنار سفره. میتوانداین چنین به ذهن بیننده بنشیند که سازش دو تفکر امروزی وعقب مانده بیشتر حالت طنز دارد ،اما وقتی رحمان به هنگام گفتگو بعد ازنمایش این فیلم در «جشنواره سینمای ایران در تبعید پاریس »وبعد در گفتگو با «ویس امریکا» ،روی پیام نهایی فیلمش تاکید می کند دیگر. شکی نمی ماند که او خود اینگونه پیوند ها ی نامتجانس را مد نظر داشته وچون در گفتگو هابا صراحت خودش را از هر نوع تفکرمذهبی مبرا می داند بلافاصله این سئوال مطرح می شود پس چرا بر خلاف باورهای خودش آرزوئی را خواستار است؟ فیلمسازنه معلم است ونه پیام دهنده وخط دهنده .یک هنرمند می تواند مسایل را مطرح کند به جای اینکه بیانه صادر کند،یا رهنمود بدهد، تماشاگر را در قضاوت آزاد بگذارد.

 پایان خوش برای فیلم های هنری وغیر تجاری که چشم برگیشه ندارد پایانی خوش آیند نیست. چرا باید با چنین پایانی- به خصوص وقتی مغایر باتفکر سازنده باشد- ارزش های یک  فیلم خوب زیر سئوال برود؟ این را بیفزائیم وتکرار کنیم که رحمان میلانی فیلمسازی مستعد است. اگر در انتخاب محتوای فیلمهایش باز نگر ی کند وقصه کارهایش را با تمایل وخواست درونیش تطبیق دهد.مطمئنا به تاثیر پذیری بیشتر کارش یاری خواهد رسانید. به نظر من این فیلم هم اگردر همان زمینه طرح مسایل همجنسگرایان میماند وبه حاشیه نمی رفت بسیار کامل تر میبود. آرزوی ما موفقیت بیشتر رحمان است نه آشتی ارتجاع با دنیای مدرن. با کنجکاوی منتظر کار جدید «رحمان میلانی» میمانیم.

بصیر نصیبی

26 دسامبر 2008 زاربروکن.آلمان

 *این مطلب را برای نشریه اینترنتی ندا نوشتم

www.nedamagazine.net

 

نقد فیلمهای روی پرد سینما های آلمان

 استرالیا

 استرالیا نام اصلی: Australia کارگردان: باتز لورمن,  Baz Luhrmann سناریو: باتز لورمن، ستوارت بیتی، رلاند هاروود، ریچارد فلاناگان فیلمبردار: مندی والکر, Mandy Walker      موزیک: دیوید هیرشفلدر بازیگران: نیکل کیدمن (لیدی اشلی)، هوگ جکمن (drover= گاوچران)، دیوید ونهام (نایل فلچر)، براندون والترز (نالا)،  محصول مشترک آمریکا و استرالیا، ۲۰۰۸ زبان: انگلیسی،  زمان: ۱۱۶ دقیقه

 داستان: استرالیا، سال ۱۹۳۹، زمانی کوتاه قبل از شروع جنگ جهانی دوم. اشراف زاده انگلیسی لیدی سارا اشلی به استرالیا سفر میکند، تا در آنجا به شوهرش که صاحب مزرعه گاوداری Faraway Downs  در شمال میباشد، ملحق شود. انگیزه اصلی سفر او اما مشکوک بودن وی به همسرش در رابطه داشتن با زن دیگری میباشد. در بدو ورود سارا فرستاده شوهرش دروور (Drover) او را به Faraway Downs میبرد. در آنجا ولی سارا فقط با جسد شوهرش که به قتل رسیده، روبرو میشود. پلیس در ابتدا به کینگ جرج, یک Aborigine (نام ساکنان بومی استرالیا), مشکوک میشود. جرج کینگ پدر بزرگ نالا، پسری که با مادرش در مزرعه کار میکند است.  در این میان سارا سر کارگر مزرعه نایل فلچر را بخاطر خرابکاریهایش و همچنین بخاطر ساخت و پاخت پنهانی وی با رقیب همسر سارا در امر خرید و فروش گاوها اخراج میکند. بدنبال فلچر مردان او نیز مزرعه را ترک کرده و سارا  با مزرعهای که در شرف ورشکستگی میباشد دست تنها میماند. بدین ترتیب سارا راهی جز فروش مزرعه ندارد. فقط بعد از اینکه دروور با افراد باقی مانده در مزرعه به کمک سارا میآیند، او قادر به نجات مزرعه و نفروختن آن میشود. در یک عملیات پر ماجرا سارا و دروور ۱۵۰۰ راس گاو را از faraway Downs به Darwin میرسانند، تا در آنجا آنها را به انگلیسیها که از طریق استرالیا مایحتاج افراد ارتش خود در پاسیفیک را تامین میکنند، بفروشند. با این اقدام سارا هم مجبور به فروش مزرعه نیست و در Darwin هم  فررش گاو را که در انحصار کینگ کارنی رقیب شوهر سارا بود از بین میرود. در یک جشن خیریه در Darwin سارا و کینگ کأرنی همدیگر را می بینند. سارا به کینگ کارنی میگوید، که فلچر قاتل شو هرش بوده، ولی او این مسئله را نمیتواند ثابت کند. بدنبال آن کینگ کارنی فلچر را که در این میان به خدمت او در امده و قصد ازدواج با دخترش را دارد، تهدید میکند، که در صورت اثبات قتل همسر سارا بدست او ازدواج آن دو به هم خواهد خورد و فلچر هم اخراج خواهد شد. فلچر که وضعییت خود را در خطر میبیند، کینگ کارنی را به قتل میرساند و بدین ترتیب به خواسته خود رسیده و با دختر کینگ کارنی ازدواج میکند.  با شروع فصل بارندگی بین سارا و دروور رابطهای عاشقانه شکل میگیرد و آن دو با نالا، که سارا سرپرستی او را بعد از مرگ مادرش به عهده گرفته، زندگی تازهای را شروع میکنند. ولی بعد از مدتی بر سر نگهداری نالا با هم اختلاف پیدا کرده و دروور سارا را ترک میکند. با شدت گرفتن جنگ و کشیده شدن دامن آن به استرالیا همه افراد موظف به خدمت در ارتش میشوند. سارا و همسر فلچر هم در یک ایستگاه مخابراتی به خدمت ارتش در  میآ یند.      از طرفی ژاپن به عنوان طرف جنگی انگلیسیها سعی در بمباران Darwin دارد تا بدین وسیله ارتش انگلیس دیگر قادر به رساندن آذوقه به سربازان خود نباشد. بعد از بمبباران کشتی PearlHarbour توسط ژاپنیها آنها با یک حمله به Darwin آنجا را هم بمباران کرده و بدین وسیله راه رساندن آذوقه انگلیسیها را به پشت جبهه مسدود میکنند. در این حمله تعداد زیادی از افراد غیر نظامی کشته و زخمی میشوند، که همسر فلچر هم در بین کشته شدگان است.

بلا فاصله بعد از حمله ژاپنیها به Darwin دروور به آنجا میرود. بر خلاف تصور او سارا در بمباران ژاپنیها کشته نشده و زنده مانده. آنها که همدیگر را دوباره یافته اند، تصمیم میگیرند به اتفاق نالا دوباره به FarawayDowns باز گردند. در این میان فلچر تصمیم به کشتن نالا میگیرد، چرا که بر این باور است، که نفرین نالا باعث کشته شدن همسرش در حمله ژاپنیها بوده. اما در آخرین لحظه پدر بزرگ نالا با کشتن فلچر، که پدر واقعی نالاست، او را نجات میدهد. در اخر سارا و دروور به Faraway Downs برگشته و نالا هم به همراه پدر بزرگش راهی قبیله خود میشوند.

از آخرین فیلم باتز لورمن - مو لن روژ -(Moulin Rouge) هفت سال میگذرد. کارگردانی که تا بحال به عنوان سازنده فیلمهای فانتزی و در عین حال تصنعی معروف بود، این بار به طور غیر منتظره یک موضوع واقعی را دستمایه کار خود قرار داده. فیلم بر اساس دو واقعه تاریخی در استرالیا به هنگام جنگ جهانی دوم ساخته شده. اول بمباران شهر ساحلی Darwin توسط ارتش ژااپن در سال ۱۹۴۲ و دوم تربیت و پرورش کودکان دو رگه استرالیا (بچههایی با والدینی از بومیان وسفیدپوستان مهاجر) بر طبق سنتها و ارزشهای اقلیت سفیدپوست در آن سرزمین. اما هر دو موضوع در فیلم از اهمیت چندانی برخوردار نیستند. استرالیا با دیالوگهای پیش پا افتاده و در عین حال عصبی شخصیتهای فیلم شروع میشود. در آغاز فیلم شاهد صحنههای کمیکی هستیم که از تلاقی لیدی سارا به عنوان اشرافزاده یی با دیسیپلین و فردی سرد و منجمد با آداب و رسوم سرزمین و مردم تازه بوجود میاید. شروع رابطه سارا و دروور در آغاز اغلب مستمسکی ست برای خلق یک سری از صحنههای کمیک که در آنها همیشه لیدی سارا مایه خنده و مزاح دیگران میشود. فقط از زمانی که مادر نالا جان خود را در اثر یک حادثه از دست میدهد و سارا کینگ کارنی را تهدیدی برای خود میبیند، لحن و آهنگ فیلم تغییر میکند. در حالی که کارگردان تا بحال محسور مناظر زیبای استرالیا و صحنه آرایی ست، از این جا به مرور تمرکز خود را هر چه بیشتر متوجه داستان و پیشبرد آن میکند. با یک روایت موجز و فشرده لورمن موفق میشود به فیلم خود تحرک و هیجان بدهد. گر چه فیلم با متنی کوتاه در باره بمباران داروین و کودکان گمشده به پایان میرسد، ولی همچنانکه اشاره شد، لورمن توجه خاصی در رابطه با این دو موضوع از خود نشان نمیدهد. استرالیا بندرت حکایت از یک سرزمین واقعی دارد. فیلم بیشتر عرضه کننده دنیایی خیالی ست که سرشار از کلیشهها و معجونی از ژانرهای مختلف از وسترن گرفته تا فیلمهای عشقی و احساساتی ست.در این دنیأی خیالی ارجاعهای تاریخی نمایان گر تلاشهای مایوسانه فیلمساز هستند، که سعی در پر جلوه بودن مسایل اجتماعی در فیلمش دارد که جار و جنجال بیهودهای بیش نیست.  با وجود لوکیشن  های اصلی، استرالیا بیشتر به یک ماکت عکسبرداری میماند، تا یک طبیعت  جاندار. فرهنگ بومیان که عمری چند هزار ساله دارد، به صورت فولکلور بازاری و مخلوطی از جار و جنبلهای سری و اسرارامیز به تصویر کشیده میشود. برای نشان دادن شیرینی و دلپذیری بچهها همیشه نالا حاضر است، تا وارد صحنه شود. بخصوص در مواقعی که باید احساسات تماشاگران رقیق شده و اشکشان را در آورد.  هر چه لورمن در ابتدای فیلمش بطور مفصل شخصییت اول فیلم را دست میاندازد، ولی در طول فیلم از او موجودی مقدس میسازد که با از خود گذشتگی پرچمدار کارزار علیه بی عدالتیهای اجتماعی میشود. لیدی سارا فقط به فکر این نیست که نالا را عضوی از جامعه سفیدپوستان استرالیا کند، او قصد این را هم دارد که راه را برای دروور ساده و کم بضاعت به طبقه مرفه هموار سازد. برای رسیدن به این اهداف سارا از هیچ کاری رویگردان نیست. او حتئ موفق میشود به عنوان تنها زن در داروین در کافهای که فقط مردان حق ورود به آنجا را دارند وارد شده و ویسکی بنوشد. در این راه فیلم هم تمامی عناصر سینمای ملودرام را به خدمت میگیرد.  این یکی نقاط قوت فیلم محسوب میشود، که لورمن تبحر در استفاده از آن به اثبات میرساند.   استرالیا هر چند فیلم کاملی نیست، ولی حاوی نکاتی ست که از چشم دور نمیمانند. فیلمبرداری عالی مندی والکر بهترین عنصر از مجموعه تشکیل دهنده این فیلم میباشد. صحنه پردازی فیلم هم نشان از تسلط کارگردان به این امر دارد. دو صحنه ورود سارا به داروین و بمباران آنجا توسط هواپیماهای ژاپنی فوق العاده ساخته شده اند.

 از دیگر نکات مثبت فیلم سرگرم کننده بودن آن است. فیلم با  زمان دو ساعت و نیم اصلا خسته کننده نیست و تماشاگر را تا آخر فیلم در سالن سینما نگه میدارد ولی در پایان او را راضی به خانه نمی فرستد.