You should install Flash Player on your PC

زیر ذره بین / شماره 26

 آرشیو

 خانه نخست

      

 

*دسامبر، ماه تولد سینما

 

 خانمها، آقایان

 بیائید عجايب برادران لومیر اهل لیون را تماشا کنيد !

عکاسی متحرک، مرگ مغلوب شد!

خانم ها وآقايان

اين نمايش فراموش نشدنی را فقط با يک فرانک وبيست ببينيد

 28 دسامبر 1895 در تاريخ کافه/کنسر يک روز برجسته است در بعد از ظهر آن روز در سالن هندی زير زمين گران کافه در نبش بلوار کاپوسين وکوچه اسکريپ سی وپنج نفر حضور داشتند. اين جمع نخستين تماشاگران سينما بودند *.

در انتهای سالن پرده سفيد کوچکی نصب شده بود ناگهان چراغ خاموش شد واين کلمات برپرده تابانده شد :.

سينما توگراف لومير

ژرژمليس مدير تياتر وشعبده باز که نامش بعنوان کاشف حقه های سينمايی (تروکاژ) ثبت شده است در اين جمع حضور داشت او در خاطراتش می نويسد:

در يک پرده کوچک طی چند لحظه يک تصوير بی حرکت نقش بست. با خود گفتم برای نشان دادن همين است که جنجال راه انداخته اند؟ اين کار را من ده سال است دارم انجام می دهم/ هنوز اين جمله را کاملا ادا نکرده بودم که يک اسب در حاليکه ارابه ای را بدنبال خود می کشيد به طرف ما براه افتاد بعد ماشين های ديگر وبعد عابران. خلاصه تمام تحرک خيابان/ در اين نمايش ما با دهان باز برجای خشک شده بوديم .. بعد ورود ترن به ايستگاه /خروج کارگران لومير از کارخانه ...( اين فيلمها نخستين فيلمهای تاريخ سينما هستند) و بعد باغبان آب پاچی شده ( باغبان لومير دارد گلها را اب می دهد که پايش به روی شيلنگ آب گير می کند وخودش خيس می شود واين حرکات خنده تماشگر را باعث می شود ) اين باعبان، نخستين باز يگر سينماست واين فيلم به نوعی اولين فيلم کمدی تاريخ سينما.

فيلم ديگر لومير ورود ترن به ايستگاه لاسيوتا خيلی هيجان توليد می کند تماشگران تصور می کنند که زير لکوموتيو خرد خواهند شد ونقل است که چند تايی از تماشاگران برای امان ماندن به زير صندلی پناه بردند.

دو نشريه پست و راديکال اولين مقالات انتقادی سينما را می نويسند . بخشی از نقد نشريه پست را نقل می کنيم:

اين خود زندگی است. عکاسی از مرز سکون عبور کرده وقتی اين دستگاه ها در دسترس عموم قرار بگيرد و ما بتوانيم از موجوداتی که برايمان عزيز هستند با اعمال وحرکتشان وبا کلمات برلبهايشان فيلم برداری کنيم آنوقت مرگ معنی اصلی اش را از دست خواهد داد.

ژرژ مليس تيز هوش اولين مشتری تاريخ سينما هم هست او ميخواست اين دستگاه را بخرد وقتی با بی اعتنايی اگوست وکنت لومير مواجه شد به پدر آنها روی آورد وپيشنهادش را ارايه داد .لومير پدر گفت: مرد جوان اين دستگاه تا مدتی بعنوان يک کشف جديد می تواند جالب باشد ولی آينده ای براي آن متصور نيست.

اما پيش بينی لومير پدر به واقعيت نپيوست. در زمان کوتاهی بعداز تولد؛ سينما زبان باز کرد؛(1927). در زمينه تروکاژ نيز به سرعت به سوی کمال حرکت کرد تا امروز که به مدد امکانات کامپيوتری بسياری ازصحنه هايی که ايجاد آن در باور های مردم 30 سال پيش نمي گنجيد به سهولت در استوديوها ايجاد مي شود ؛ فيلمهای رنگی نيز جانشين آثار سياه وسفيد شد. انواع واقسام شيوه های نمايش ايجاد وبه بازار عرضه گرديد؛ وايداسکرين؛ و يستاويژن؛ سينما اسکوپ ؛ پرده عظيم سينه راما و... وهمه اين تغييرات وتحولات در فاصله ای کوتاه به وقوع پيوست.

اما تنها امکانات دنيای معاصر در همه گيری سينما نقش نداشت. خاصيت جادويی سينما وتاثيری که بر عواطف واحساسات بشری مي گذارد وامکان وسيعی که برای سرگرمی فراهم مي آورد باعث شد که اين هنر مورد هجوم سرمايه داران نيز قرار بگيرد وبرای تکميل وگسترش بردآن ، دنيای سرمايه داری از کيسه پر فتوت خود مايه بگذارد. تولد تلويزيون اگر چه در ابتدا به صورت رقيبی سر سخت برای سينما در آمد. اما سر انجام اين دو به همنشينی مسالمت آميز تن در دادند وتلويزيون خود در اشاعه سينما سهيم شد .

سياست مداران نيز ازاين امر غافل نماندند آنان هم برای پيشبرد اهداف سياسی خود بدين وسيله متوسل شدند. حتی رژيم های سرکوبگر هم برای سرپوش گذاشتن به جنايات خود نيازمند اين امکان بودند وهستند.

تولد سینما ،برهمه عاشقان این هنر بزرگ مبارک باد

 

*پیام یک شاعر، شعر و شعار دانشجو

علی ناظر

عکس هایی که از تظاهرات 16 آذر امسال مخابره شده اند مزین به بخشی از شعر دوباره می شود آری… مینا اسدی، که در سالهای 66-1365 سروده است، می باشند.

این انتخاب دانشجویان خود  پیام آور چند نکته است:

•اگر پیامی پویا باشد، مرگ نخواهد داشت. «دهانت را می بویند…» و «در برابر تندر می ایستند…» احمد شاملو نسل به نسل و سینه به سینه در هر جنبشی و هر اعتراضی و هر خیزشی فریاد زده می شود.

•می دانیم که مینا اسدی از سازمان و کرور کرور هوادار سینه ستبر کن و دم و دستگاه تبلیغاتی برخوردار نیست، اما پیامش (شعرش) که در تبعید، و در میان برگهای کتابی، بظاهر، محبوس شده بود، از اقیانوسها و کوه و کمر عبور کرد، و بر دل دانشجوی دردمند نشست.

•شعر مینا اسدی در دست دانشجو بیانگر یک واقعیت غیرقابل کتمان است - رابطه مردم با روشنفکران ریشه دارتر از آن است که بسیاری از سیاستبازان می انگارند. بدون اندیشه ورزان، نویسندگان و شاعران و خلاصه، بدون اندیشیدن و برخورداری از آزادی برای بیان آن اندیشه، سایستبازان می میرند. حتما می میرند. اما آن پیام زنده و همیشگی خواهد ماند حتی اگر لبان شاعر را بدوزند، حتی اگر نویسنده را آتش بزنند، و روزنامه و رادیو و رسانه ها را به تعطیلی بکشانند.

•اگر خلق، دریایی خون بگرید اما نویسنده ای نباشد که از درد و دردمندان بنویسد؛ اگر خلقی بمیرد و کشوری نابود شود اما آهنگساز ترنم بخش آهنگ ایثار و فدا نشود؛ اگر شاعری نباشد که بسراید، احساسی برانگیخته نخواهد شد و کسی برنخواهد خاست.

•مردم بیطرفانه به پیام ها گوش می دهند و مستقلا و فراتر از هر شانتاژ و تبلیغ و پروپاگاندایی بهترین ها را بر می گزینند.

به مینا اسدی و دانشجویان و مردمی که می دانند «دوباره می شود آری... اگر بپیوندیم» بایست بالید.

 علی ناظر

http://chaporast.blogspot.com  

- -> کلیک کنید: صدا و تصویر شاعر را اینجا بشنوید و ببینید

 

پول مستضعفین چطور هزینه میشود؟

 وقتی داشتم زیر ذره بین را تنظیم می کردم یادم آمد در ماهنامه «سینما در دیدگاه »که با مسئولیت من و متصل به سایت دیدگاه ها( مدیر علی ناظر)منتشر می شد ، در بخشی از نشریه ،من خبر های سینمای جمهوری اسلامی را حاشیه نویسی می کردم. بد نیست یکی از آن خبرها را باز تکثیر کنم. پول مستضعفین چطور هزینه می شود؟ عنوان مطلب است.

به گزارش خبرنگار سینمایی "مهر"، مراسم آیین ختم قرآن کریم، سوگواری، مدیحه‌سرایی و شعرخوانی در رثای سید و سالار شهیدان کربلا حضرت اباعبداله  الحسین (ع) در ایام محرم با حضور هنرمندان سینما در محل موزه ملی قرآن هر شب از  ساعت 21 تا 23 برگزار می‌شود. بر گزاری این مراسم انجمن عکاسان دوستدار میراث فرهنگی و  گردشگری، خانه عکاسان ایران، کانون فیلمسازی قرآنی، دفتر شعر جوان، خبرگزاری قرآنی،  انجمن بانوان قرآن و موسسه مهد قرآن حضور دارند. موزه ملی قرآن در خیابان ولی عصر، تقاطع خیابان امام خمینی قرار دارد.

حاشیه نویس:خوشبختانه این خبر نیاز به فضولی ما ندارد خودش  به حد کفایت گویاست

*داود رشیدی چه مراحلی را طی کرد تا چهره ماندگار رژیم شد؟

قبل از این که مراسم تجلیل از چهره های ماندگار در جمهوری اسلامی را از زیر ذره بین عبور دهم لازم است در باره داود رشیدی که چهره اش را مقامات جمهوری اسلامی ماندگار دانسته اند کمی توضیح بدهم - به هنگام بررسی چهره های ماندگار، در باره چهره های رشته های پزشگی ، کشاورزی، فیزیک و.. که نه نامشان راتا حالا شنیده بودم ونه نحوه گلچین شدنشان را می دانم حرفی نخواهم زد اما حرفها خواهم داشت در باره داود رشیدی که برای جمهوری ولایت فقیه تبدیل به چهره ماندگارشدونشان درجه یک هنر را هم در دولت هنر نواز!احمدی نژاد به او اهدا کردند. در متن این پیام خطاب به داود رشیدی آمده است:

«اعطای نشان درجه یك هنری از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به حضرتعالی، زیبنده جایگاه رفیع هنری شما و موید ارج‌نهادن به ارزش‌های والای هنرمندان بزرگ كشورمان است. این افتخار بزرگ را صمیمانه تبریك عرض نموده، سرافرازی روز‌افزونتان را آرزومندیم.» منبع : ایسنا

من داود رشیدی را خوب میشناسم میزان صمیمیت ما در حدی بود که بانام کوچک همدیگر را صدا می کردیم ،نه تنها از او بدی ندیده ام بلکه بسیار هم همراه من بود وقتی میزان علاقمندان کارگاه های فیلمسازی افزایش یافت ومکان کوچک ما قادر نبود پذیرا ی مشتاقان باشد داود یکی از اطاق های واحد نمایش را در اختیار ما گذاشت وما «ورک شاپ »سینمای آزاد را منتقل کردیم به واحد نمایش .همینطور یک سالن کوچک برای نمایش کارهای تجربی در همین واحد ایجاد کردیم وجشنواره جهانی سینمای آزاد در چندسال آخر که گسترش یافته بود از همکاری موثر واحد نمایش وداود رشیدی برخوردار بود. خوب در این شرایط نوشتن در باره رفتار های بعدی داود رشیدی و در ج .اسلامی برایم سخت است ودرد آور چه بسا به نمک نشناسی ونا سپاسی هم متهم بشوم اما آنچه میگویم حق است وحقیقت هر چند تلخ وناگوار.

 برگردیم به مراسم افتخار آمیز چهره های ماندگار.

آقای ضرغامی مدیر عامل صدا وسیمای اسلامی انگار یادش میرود که چند چهره هنری، فرهنگی را هم چپانده اند در میان چهره های ماندگار علمی و میفرماید:

«تكريم عالم، چهره هاي ماندگار و مفاخر علمي، ارج نهادن به مقام علم و نشان دادن چراغ هاي روشن پيش روي ملت ايران براي رسيدن به اهداف آرماني است و چهره هاي ماندگار، كساني هستند كه ساليان دراز در بخش هاي مختلف علمي خدمات شايسته اي انجام داده اند و خود الگوي جوانان هستند».

واضافه می کند:

«مردم ما بايد امسال شهد شيرين شكوفايي و نتيجه زحمات و پيشرفت هاي علمي !!را كه در سال هاي اخير انجام شده، بچشند»

وجالب این که آقای مدیر اندر خواص آزادی وآزادگی هم داد سخن می دهدو فضاي آزادانديشي را به گلستان  تشبيه می کند ومی افزاید:

« قبل از ايجاد اين گلستان بايد بذر پاشيده شود و با مراقبت رشد و نمو يابد و علف هاي هرز را هم زد و نه اينكه از ترس علف هاي هرز از ا يجاد اين گلستان جلوگيري كرد»!

اگر این تعبیر اندیشمندانه جناب مدیر عامل دانشمند رامعیار قرار دهیم ج. اسلامی 30 سال است در گلستانش  علف های هرز رویده والبته این دیگر اسمش گلستان نیست. شاید با حذف (ل) وجایگزینی( ه)بشود برای گلستان جمهوری اسلامی معنا ومفهومی یافت.

حالا که داود رشیدی هم چهره ماندگار ج. اسلامی شده است با تامل در رفتار 30 ساله داود خان می شود دریافت برای تبدیل شدن به چهره ماندگار در ج. اسلامی چه مدارجی را بایدطی کرد؟ البته این سئوال همچنان باقی است که از چه زمانی ج. اسلامی به ارزش واعتبار کارهای رشیدی پی برد ؟ چون  بلافاصله بعداز حضورنا مبارکش داود را به جرم وابستگی به طاغوت از تلویزیون اخراح کردندو به این حد هم بسنده نشد بلکه وی را ممنوع الشغل وممنوع التصویر هم کردند .یعنی رشیدی بیشترین توهین وتحقیر را ازرژیم آخوند ها دریافت کرداما نه فقط به روی خودش نیاورد بلکه راههایی را هم برای طلب عفو وبخشش آزمود. در یک طرح مشترک با مسعود بهنود وبا فیلمنامه بهنود فیلمی با عنوان «خانه عنکبوت» ساخته شد که داود وبهنود هم بازیگرش بودند. این فیلم به روال دیگر فیلمهایی که بازماندگان جریان های هنری از رژیم سابق برای خوش آمد حکومت آخوند هامیساختند به نوعی توبه نامه این افراد محسوب می شد ،مورد پسند کیهان شریعتمداری هم قرار گرفت. داود خان شیفتگیش رابه امام وانقلاب گسترش داد ،علاوه برشرکت در فیلم پرواز انقلاب ( اقامت امام راحل در پاریس) به کانادا هم سفر کرد تا جوانان را به بازگشت به آغوش رژیم ولایت فقیه دعوت کند البته گلایه داشت که چرا تلویزیون جمهوری اسلامی برنامه هایش را گسترش نمی دهد!؟

 داود در مصاحبه هایش، چنان از اسلام ناب محمدی وشیعه اثنی عشری سخن می گوید که انگار هفت جدش آخوند بوده اند .به گوشه هایی از مصاحبه وی در مورد شبه جشنواره ای به اسم« جشنواره فیلم عاشورایی» که خبرگزاری مهر گزارش کرده است توجهتان می دهم:

«واقعه عاشورا و قیام امام حسین (ع) تاثیر زیادی روی هنر شیعیان و ایرانیان به خصوص هنرهای نمایشی مانند شبیه خوانی و تعزیه داشته است ...رشیدی واقعه عاشورا را یک واقعه عظیم و پیچیده دانست و افزود: هر شخصی از واقعه  عاشورا یک برداشتی در ذهن خود دارد و البته در صورتی که فیلم ساز بخواهد در این رابطه اثری خلق کند باید، با برداشت های ذهنی افراد ارتباط برقرار کند...

وی افزود: فیلم های تولید شده در زمینه عاشورا هر چند محدود و انگشت شمار هستند،  اما از همین تعداد محدود هم فیلم هایی موفق ارائه شده که توانسته اند حماسه عاشورا  و افرادی که این حماسه را آفریده اند را به تصویر بکشد.

واقعه بزرگ عاشورا باید با یک نگاه جدید و نو ارائه شود ..داود رشیدی در خصوص بین المللی کردن جشنواره فیلم عاشورایی گفت: جشنواره فیلم  عاشورایی قطعا می تواند بین المللی باشد، اما فیلم هایی که به صورت مستقیم صحنه   کربلا را به تصویر بکشد خیلی نمی تواند موفق باشد و اگر بخواهیم فیلم هایی تولید کنیم که برای جهانیان تاثیر گذار باشد باید به طور غیر مستقیم ابعاد آزادی! و ایثار  را به تصویر بکشد»

البته در بسیاری کشورها از شخصیت های علمی وفرهنگی وهنری تجلیل میشود واینگونه مدارک در کارنامه فرد برای همیشه میماند. اما در رژیم های سرکوبگر این تجلیل ها وستایش ها ،به میزان همدلی وهمراهی فرد با رژیم بستگی دارد نه ارزش واعتبار علمی ، فرهنگی .هنری فردمذکور. فردای سقوط مستبدان حاکم نه فقط اعتبار این مدال ها محو می شود بلکه برای دارنده سرشکستی هم به ارمغان می آورد. الان که خبرنگاران به خانه داود می روند تا با اوو احترام برومند ( گوینده تلویزیون وهمسر داود) مصاحبه کنند ممکن است مدال ها وتشویق وتقدیر نامه ها یی رارویت کند که در جای مناسب ودر دید خبرنگار قرار داده شده است. اما اگر همین خبرنگار بعد از سقوط آخوند ها بسراغ او برود تعجب نکنند اگر مدال ها وتقدیر نامه ها ی حکومتی غیبشان زده باشد. بله کسانی که ماندگاریشان را حکومت تعین می کننداعتبارو افتخاراتشان در حد عمر رژیم است نه بیش.  

*آیدین آغداشلو خواب نماشده وبرخی از واقعیت هارا برملا می کند.

آیدین و بهنود،مهرجویی،کیمیایی،کیارستمی...

س.. در باره‌ی سینمایی‌نویس‌های جوان نظری دارید؟ نوشته‌ها را دنبال می‌کنید؟

ج :در دوره‌ی من روزنامه‌نگاری مترادف بود با بی‌سوادی، کلی‌گویی، پرت‌گویی. نمونه‌ی زنده‌اش هم که تا امروز به کارش ادامه داده، دوست بسیار عزیز و نازنین من مسعود بهنود است. هر چه که در باره‌ی تاریخ نوشته، به عنوان یک روزنامه‌نگار، جای چون و چرا دارد. یک کتاب نوشت به نام " از سید ضیاء تا بختیار" در باره‌ی نخست وزیرهای ایران که هر کسی مقاله ای در باره‌اش نوشت، پنجاه تا غلط از بهنود گرفت. همچنان در حال نوشتن است. احساساتی می‌نویسد. نثر زیبایی... داشت، حالا دیگر ندارد. بهنود عادت کرده بود و همچنان این عادت را دارد که بی‌مسئولیت و ول بنویسد. به این که فکر کند روزنامه یک روز می‌ماند و اگر چیزی هم غلط بود اشکالی ندارد...در مقطع ما فقط دو سه تا روزنامه‌نگار باسواد بودند. مثلا عبدالرحمن فرامرزی. بقیه واقعا پرت و پلا می‌نوشتند. هر چی به ذهن‌شان می‌رسید می‌نوشتند....بهنود فکر می‌کند چون سن و سالی به هم زده، پس حرف‌هایی که می‌زند، فی‌نفسه حرف‌های قابل قبولی‌ست. یک روزنامه‌نگار خوب تا 90 سالگی هم که بنویسد، باز هم باید برای حرف خودش حجت بیاورد. در زمینه سینما هم جوان‌ها موفق بوده‌اند. بعضی از این نقدها خیلی خواندنی‌اند. تقریبا همه‌شان خوب می‌نویسند و البته با عقیده‌ی همه‌شان هم مخالفم. مثلا هر چه که در باره‌ی سینمای معاصر ایران می‌نویسند، به نظرم یک جور وطن‌پرستی الکی و آب دوغ خیاری‌ست. در مملکت ما که کسی فیلم خوب نمی‌سازد. گاهی می‌بینم که همین مجله فیلم در باره‌ی یک فیلم مزخرف و پرت و رکیک و فیلمفارسی به معنای واقعی، پرونده درست می‌کند. ده تا منتقد مجله هم هر کدام یک صفحه می نویسند که فلان جایش این جوری بود و بهمان جایش اون جوری بود!...

س :منظورتان کدام فیلم است که این جوری‌ست و مجله فیلم در باره‌اش پرونده‌ای تدارک دیده؟

ج :من فیلم خوبی نمی‌بینم... طرف فیلم بد ساخته، مماشات معنا ندارد. باید فیلمش را پاره پاره کنند. شوخی ندارد. چون این‌جا مسئله فرهنگ مملکت در میان است. تا این که مبادا دل فلانی بشکند. چند وقت پیش سنتوری مهرجویی را دیدم حالم بد شد. یکی از بدترین چیزهایی بود که من دیدم. هیچ جا هم تا به حال نظرم را نگفتم. چون بلافاصله متهم می‌کنند که بله!... این هم با مخالفین این فیلم هم‌داستان شده؛ این یک توطئه است. یک بار یک مقاله‌ای نوشتم که در مجله فیلم چاپ شد به نام "مقاله‌هایی که باید می‌نوشتم و ننوشتم" . در باره‌ی این که چه قدر حرف درست دل را زدن و اعتقاد را گفتن سخت است. چون باید صد جور ملاحظه را رعایت کرد...

س: نظرتان در باره‌ی مسعود کیمیایی چیست؟

ج :دوست سالیان دراز من است. یکی از دوست‌داشتنی‌ترین و شیرین‌ترین آدم‌هایی‌ست که در زندگی دیده‌ام. محضرش فوق‌العاده است. هوش فوق‌العاده‌ای دارد. او هم مثل من به یمن هوش‌اش زنده مانده. حضورش برای من مغتنم است؛ هر چند که در این اواخر کم‌تر از حضورش بهره‌مند شده‌ام. به عنوان فیلم‌ساز، مثل اغلب فیلم‌سازهای دهه‌ی چهل به بعد، صاحب سبک و سیاق و روش خودش شد. تقریبا از هیچ‌کدام‌شان هم خیلی خوشم نمی‌آید. فقط از سهراب شهیدثالث خوشم می‌آید. تحسین و تاختن‌های زیادی که در باره‌ی کیمیایی هست، بی‌خودی‌ست. او هم مثل بقیه فیلم‌سازهای مطرحی‌ست که در این سال‌ها فیلم ساخته‌اند؛ با محدودیت‌ها و بارقه‌های نبوغ. این‌ها بلد نیستند فیلم تمام و کمال بسازند. یا فیلمی که بر مبنای سینمای قصه‌گو یا متکی بر ادبیات باشد.... من موفق شدم که چیزی در باره‌ی کیمیایی نگویم؟!

تقریبا !...

س: اما دوست دارم نظرتان را در باره‌ی روشنفکر بودن – یا نبودن ـ کیمیایی بدانم

نه !.. روشنفکر نیست. مسعود کیمیایی دوست عزیز من است. موجود بسیار نازنینی‌ست. اما سواد چندانی ندارد.

داریوش مهرجویی؟

نه!

عباس کیارستمی؟

نه!...این‌ها اصلا به مرتبت روشنفکری نزدیک نمی‌شوند. برای این که احاطه‌ی وسیع و معاصر به خرد دوره‌ی خودشان ندارند. شهیدثالث با همه‌ی تعاریف مختلف هم روشنفکر محسوب می‌شد.

منبع خبر : سایت تخته خاکستری ( خلاصه شد)

 

  * تئاتر عشق مى خواهد و عشق، فقط بايد عاشق باشى،

ارحام صدر عاشق خسته خاموش شد

رضا ارحام صدر در سن 85 سالگی خاموش شد، جمهوری اسلامی سالهابود که انگیره خلق کار را در او کشته بود.

مطبوعات حکومتی برای  از دست رفتن ارحام صدر اشک تمساح می ریزند! از یادشان رفته که چه توهین ها وتحقیر ها را گردانندگان همین نشریات که بخشی از آنها ماسک اصلاح طلبی به چهره زده اند نسبت به او ودیگر هنرمندان مرتکب شدند او خود میگوید برای اینکه از هنر خود نان نخورد وچشمش به گیشه نباشد در اداره بیمه کارمند می شود. اما چرا رژیم خدایی در تئاتر سپاهان را هم گل گرفت وارحام صدررا ممنوع الشغل کرد؟ راستی ارحام صدر چه گناهی مرتکب شده بود ؟کار های ارحام حتا بامعیار های متداول، اخلاقی یا به قولی خانوادگی بود . او هر که بود ،شیوه کارش متفاوت از دیگران بود. اصفهان تنها شهری بود در ایران که تئاتر حرفه ای داشت که هزینه برجا ماندنش را مردمی تامین میکردند که بعداز خستگی کار های روزانه به تئاتر سپاهان می رفتند. ارحام آنها را میخنداند وگاه انتقاد های اجتماعی را هم به کارش اضافه می کرد. کار او بداهه سرایی بود. بدین جهت هر شب اجرای او با شب دیگر میتوانست متفاوت باشد.

 در مورد بی اعتنایی مقامات اسلامی نسبت به اوو کارش ،خودش میگوید:

«ديديم كسي به ما محل نمي‌گذارد و هنرپيشه‌هاي معروفي چون ناصر فرهمند، منوچهر وكيل و رفيعي از اصفهان مرحوم شدند و هيچ نامي از آنها نمانده است و تصميم گرفتيم خودمان كاري براي خودمان بكنيم»

ارحام‌صدر مي‌گفت: «من 50 سال كار كردم اما كسي حتي سراغي از من نگرفت»

نحوه ورودش به دنیای نمایش را اینطور توصیف می کند:

..ايشان ( معلم کلاس )حضور و غياب مى كردند كه به اسمى به نام عباس پنيرى رسيدند. بعد از چند بار كه اين اسم را صدا كردند و كسى پاسخ نداد، من از ته كلاس گفتم: «آقا، تو خيكن!» كه ايشان از اين مزاح من لذت بردند و بعداً به مدير مدرسه سفارش كردند كه براى جشن ها از همين بچه ها استفاده كنيد و از بيرون بازيگر نياوريد»

ارحام صدر بازی در سینما را هم آزموند(فیلمهای  شب نشینی در جهنم در سال ۱٣٣۶وبعد علی واکسی و جوجه فکلی ،جعفر خان از فرنگ برگشته، افسانه شهر لاجوردی وستاره ای چشمک زد...) اما ماندگاری نام او با تئاتر بدیهه سرا و ایجاد وپایداری تیاتر سپاهان گره خورده است.

تنها یادگاری که ار او میماند فیلمی است که رضا مهیمن یکی ازسینماگران خوب سینمای آزاداصفهان  با عنوان «شکر پاره» در باره وی ساخته است.

رضامهيمن گفت:

« 7، 8 ساله بودم كه تئاتر ارحام را مي‌ديدم و فكر نمي‌كردم 45 سال بعد در جايي قرار بگيرم كه فيلمي از ايشان بسازم. وي افزود: من يك خط كمرنگ داستاني را براي ايشان تعريف كردم و بقيه بداهه‌هاي خودشان بود»

اما ارحام کار تیاتر را کنار میگذارد نه فقط به خاطر شرایط خودش ، بلکه اعتراض رفتار ج. اسلامی با دیگران انگیزه مهم تری برای این تصمیم وی ایجاد میکند. میگوید: «به اين دليل بزرگ چنین تصمیم گرفتم كه ديدم عده اى از هنرمندان را به اصطلاح ممنوع الچهره و ممنوع البازى كرده اند و من نيز شخصاً اعلام كردم كه من در كار دولتى (بيمه) بازنشست شده ام. پس در كار هنر نيز چنين است...»

در مورد وضعیت آشفته تیاتر در ج. اسلامی با صراحت میگوید:

«متاسفانه تئاتر ايران هميشه مظلوم واقع شده و به عقيده من با ادامه اين شرايط در شرف نابودى قرار خواهد گرفت. من چهل سال تمام نگذاشتم كه چراغ تئاتر در اين شهر خاموش شود اما شما امروزه مى بينيد كه تئاتر و تئاتر رفتن از برنامه هفتگى خانواده ها حذف شده است و ديگران نيز كمكى به بهبود اين شرايط نمى كنند. چه بسا كه حتماً مى دانيد حتى در خود تهران چند سالن تئاتر تعطيل شده است. تئاتر در مقابل سينما بسيار ناديده گرفته شده و از طرفى ديگر اين سريال هاى تاسف بار تلويزيون است كه ذائقه مردم را به سطح پائينى كشانيده است.

تئاتر مكتبى نيست كه به كسى نان بدهد و كسى نيست كه بتواند از تئاتر زندگى بسازد. تئاتر عشق مى خواهد و عشق، فقط بايد عاشق باشى، عاشق تئاتر، همين».

یادش را گرامی بداریم.