اولين
سينماداران در ايران، خود به نوعى نخستين سانسورچيان
فيلم نيز محسوب مىشدند. از دو سينمادار كه به عنوان
آغازگران نمايش فيلم، نامشان در تاريخ سينماى ايران
ثبت شده است، يكى »صحاف باشى« نام داشت، كه مشروطه
خواه بود و ديگرى »روسى خان«، كه به سياست روس گرايش
نشان مىداد و محبوب محمدعلى شاه قاجار بود.
صحاف
باشى در آبان 1283 در خيابان چراغ گاز
-امير كبير-
براى نخستين بار در ايران، نمايش فيلم را آغاز كرد و
در حدود دو سال بعد نيز روسى خان، سينمايش را در
خيابان علاء الدوله
–فردوسى-
داير نمود. اين دو سينمادار، فيلمهايشان را كه اكثر
مستند بودند، در جهت نحوه تفكر خويش انتخاب و نمايش
مىدادند. شيخ فضل الله نورى، آخوند مرتجع، را مىتوان
نخستين مامور غير رسمى سانسور فيلم دانست. شيخ سينما
را تحريم كرد و مردم و مقلدينش سينماى صحاف باشى را
غارت كردند. صحاف باشى دلزده و پشيمان از ايران رفت و
تا آخر عمرش در فرانسه زندگى مىكرد.
نكته
جالب توجه ديگر اين كه، مطبوعات آن روز ايران نيز خود
معترض نمايش بدون ضابطه فيلم بودند و برقرارى سانسور
را توصيه مىكردند. چرا كه در آن زمان، فيلمها به
هنگام ورود به كشور، تنها براى اخذ حقوق گمركى كنترل
مىشد. روزنامه »آينه ايران« در شماره مورخه 31/4/1309
خود مىنويسد: "اين پر واضح است كه وجود سينما براى دو
نيت بايد فوق العاده مفيد باشد. يكى براى تهذيب اخلاق
و ديگرى براى تفريح دماغ..." و آنگاه مىافزايد
كه: "تطبيق روحيات اهالى با موضوعى كه مىخواهند آن را
نمايش دهند، نهايت اهميت را دارد. ممكن است نمايش يك
فيلم در فرانسه از لحاظ اخلاق هيچ منافاتى نداشته
باشد، اما نمايش همان فيلم در ايران براى اخلاق و
روحيات اثرات سم قاتل را داشته باشد."
تكرار
اين گونه اعتراضات سرانجام به سانسور فيلم، شكل رسمى
مىدهد. در مهر 1309، لايحه
«نمايشها
و سينماها»
تصويب مىشود و انجمن بلديه
–شهردارى-
تهران، نخستين ادارهاى است كه سانسور فيلم به آن
واگذار مىشود. اين آئين نامه بعدها گسترش بيشترى
مىيابد و علاوه بر كنترل فيلمهائى كه به ايران وارد
مىشوند، بررسى معدود محصولات وطنى را نيز شامل
مىگردد و عكس بردارى، نقاشى و طراحى را هم در
برمىگيرد.
از سال
1317، آئين نامه جامعى براى امور نمايشى تصويب مىشود،
چون دولت به تدريج درمىيابد كه علاوه بر كنترل مسائل
اخلاقى، مىبايستى امور سياسى هم زير ذره بين قرار
بگيرد. شايد به اين جهت است كه كنترل فيلم از بلديه به
نظميه
-شهربانى-
منتقل مىشود. جالب اين كه از شهريور 20 كه ايران به
اشغال متفقين درآمد، انتخاب فيلمها با خواست سياسى
اشغال كنندگان تطبيق داده مىشد. امور نمايش را در
اين زمان به وزارت كشور محول كردند و خانم
«نيلا
كوك»
مسئوليت ادراه نمايش را به عهده گرفت. اين خانم،
نخستين مامور رسمى سانسور فيلم در ايران است. انتصاب
وى، مخالفتهاى خفيفى را در بين مطبوعات آن زمان باعث
مىشود، كه از حضور يك خارجى در راس دايره سانسور
گلايه دارند.
مجله
سينمائى هاليوود
-1324-
مىنويسد: "ايرانى هيچ وقت نتوانسته است زير دست خارجى
انجام وظيفه بنمايد. اگر مخالفتى نمىكند، فقط از لحاظ
ادب و تربيت اوست."
خانم
نيلا كوك در پايان سال 1324 از مسئوليت اداره نمايش
فيلم كنار گذاشته مىشود. بعد از وى، مدتى نيز اداره
تبليغات وزارت كار، امور سانسور را به عهده مىگيرد و
در نهايت از سال 1344 كه وزارت فرهنگ و هنر تشكيل
مىشود، اداره اين امور به وزارت خانه مذكور واگذار
مىگردد، كه مهرداد پهلبد
شوهر
خواهر شاه
ایران
در راس آن قرار مىگيرد.
براى
مدتها در ايران از آئين نامه وزارت كشور براى سانسور
فيلم بهره گرفته مىشود، تا اين كه در 22/4/1344 آئين
نامه نظارت بر فيلم و اسلايد كه داراى 27 ماده و 2
تبصره است، از تصويب هيات وزيران مىگذرد. البته تصويب
اين آئين نامه نه در جهت گشايش فيلم و سينما، بلكه در
خدمت هرچه محدودتر كردن انديشه و بيان اعمال مىشود.
برخى از بخشهاى مربوط به سانسور فيلم از رژيم پيشين
در آئين نامه وزارت ارشاد جمهورى اسلامى نيز بكار
گرفته مىشود.
در
ماده پنج آئين نامه نظارت فيلم، در رژيم پيشين، اسائه
ادب به مقام سلطنت و خاندان سلطنت به توقيف فيلم و
سازنده فيلم منجر مىشد. در آئين نامه جديد وزارت
ارشاد اسلامى، در ماده دو جاى مقام سلطنت را مقام
رهبرى اشغال كرده است و مجتهدين جامع الشرايط هم جاى
خاندان سلطنت را گرفتهاند. بخشهائى ديگرى از آئين
نامه سانسور فيلم وزارت فرهنگ و هنر، كه جرم شناخته
شده و باعث توقيف مىشدند، را به عنوان نمونه نقل
مىكنيم:
_
مخالفت
با مبانى دينى و تبليغ عليه دين اسلام و مذهب جعفرى
اثنى عشرى؛
_
مخالفت
با رژيم مشروطه سلطنتى و اهانت به مقام شامخ سلطنت و
خاندان بلافصل سلطنتى؛
_
تبليغ
هر گونه مرام و مسلكى كه به موجب مقررات كشور ايران
غير قانونى شناخته شده؛
_
صحنه
هائى از فيلمها كه در آنان روابط نامشروع زنان
شوهردار و يا فريب دختران نمايش داده مىشود؛
_
نشان
دادن صحنه زن و مرد در يك بستر، در صورتى كه زن و مرد
برهنه باشند؛
_
هر
گونه شورش و انقلاب در زندان كه نتيجتا منجر به شكست
قواى انتظامى و پيروزى زندانيان گردد و...؛
در
حكومت پهلوى، سانسور شكل ثابت و يكنواختى نداشت و با
توجه به شرايط كلى جامعه و جو بين المللى شدت مىگرفت
و يا موقتا تخفيف مىيافت. همين طور نفوذ افراد و
شخصيتها هم در كار سانسور فيلم تاثير مىگذاشت. مهدى
ميثاقيه، تهيه كننده پر قدرت سينما، مىتوانست
فيلمهاى استوديوى خودش را با كمترين آسيب به روى
پرده بياورد. در صورتى كه تهيه كنندگان ناشناس، از
اين موقعيت محروم مىماندند.
فيلم
»آرامش در حضور ديگران«، نخستين ساخته بلند ناصر
تقوائى كه فيلم نامه آن را زنده ياد غلام حسين ساعدى
نگاشته بود و نويسنگان و شاعران معاصر با نام حقيقى
خود در آن بازى كرده بودند، براى هميشه توقيف شد. قصه
اين فيلم درباره يك افسر بازنشسته ارتش بود، كه كارش
به جنون مىكشد و دختران اين افسر هم از زندگى آزاد و
بى پروائى برخوردار هستند.
در
مورد فيلمهاى خارجى هم، ملاحظات مذهبى، آميزش جنسى و
مسائل سياسى مد نظر سانسورچيان بود. اداره بازرسى
فيلم، نسبت به صحنه هاى اعتصاب و انقلاب در اين گونه
فيلمها چندان نظر خوشى نداشت. يا صحنه هائى از
فيلمها كه پادشاه در آن تحقير مىشد، به دست قيچى
سپرده مىشد. در يك فيلم تاريخى به اسم »كريستف كلمب«،
آن سكانس كه كلمب با حالت عصبانيت به فيليپ _ پادشاه
اسپانيا _ حمله مىكند، تماما حذف گرديد.
حساسيت
اداره سانسور به فقر و مكانهاى جنوب شهر، خيلى از
فيلمها را توقيف و لت و پار كرد. فيلم سينمائى
»مرثيه«، از امير نادرى، كه قصه مردى را بازگو مىكرد
كه بعد از رهائى از زندان نمىتواند براى خودش كارى
بيابد و همچنان در فقر و بدبختى غوطه مىخورد، توقيف
شد و فيلم »دايره مينا«، از داريوش مهرجوئى، كه
ماجراهاى دلالان خون را با بى پروائى و به نحوى موثر
تصوير كرده بود، سالها در اداره سانسور ماند.
لازم
به يادآورى است كه در اداره سانسور، علاوه بر ماموران
وزارت فرهنگ و هنر، ماموران سازمان اطلاعات و امنيت،
وزارت كشور، وزارت اطلاعات، و ادارات و موسسات وابسته
به دولت هم حضور مىيافتند، تا اگر سازندگان فيلم به
يكى از اين گونه نهادها به زعم خودشان توهين كرده
باشند، از نمايش آن جلوگيرى نمايند.
براى
توقيف
«دايره
مينا»،
اعتراض شديد وزارت بهدارى نقش مهمى داشت. فيلم
«جنوب
شهر»،
ساخته نخستين فرخ غفارى، به دليل فضاى كلى فيلم و
تاكيد سازندگان آن بر فقر جامعه، و نمايش كوچه و
خيابانهاى جنوب شهر، سالها توقيف ماند و بعدا
نسخهاى تحريف شده از آن فراهم آوردند و با نام
«گردش
در شهر»
چند روزى در چند سينماى شهر نمايش دادند. سانسور به
تداوم قصه اين فيلم و ربط آن بشدت آسيب رسانده بود.
فيلم
بسيار زيباى آلبر لاموريس، فيلم ساز ارزشمند فرانسوى،
با نام
«باد
صبا»
با سفارش وزارت فرهنگ و هنر آن زمان ساخته شد. تمام
فيلم با گردش دوربين از درون هلى كوپتر در روستاهاى
ايران فيلم بردارى شده بود، كه اما نتيجه كار مورد
پسند آقاى وزير فرهنگ و هنر قرار نگرفت. چون در فيلم
از ترقيات مملكت هيچ نشانى نبود. اين اشكال را به آلبر
لاموريس اطلاع دادند. وى تصميم گرفت براى افزودن آن
گونه صحنه ها، خودش از پيشرفتهاى مملكت دقايقى فيلم
بردارى كند و به ابتداى اثرش وصل نمايد. با اين قصد
بار ديگر به ايران سفر كرد، ولى در حين پرواز با هلى
كوپتر بر فراز سد كرج، هلى كوپترش دچار سانحه شد.
آلبر لاموريس را بايد نخستين سينماگرى دانست كه ضوابط
سانسور فيلم در ايران، جانش را گرفت.
انجمنهاى فرهنگى كشورهاى ديگر در ايران، به خاطر
ملاحظات ديپلماتيك، براى نمايش فيلم دست شان بازتر
بود و انجمنهاى ايران و شوروى، ايران و فرانسه، ايران
و ايتاليا، و ايران و آمريكا در زمينه نمايش فيلم به
زبان اصلى فعال بودند. و بسيارى از فيلمها كه امكان
نمايش در سينماهاى شهر را نداشتند، از طريق انجمنهاى
مزكور و البته براى جمع معدودى در محافل روشنفكرى عرضه
مىشدند. فيلم مشهور
«رزمناو
پوتمكين»،
اثر آيزن اشتاين، نمايشهاى متوالى در انجمن ايران و
شوروى داشت و هر بار نمايش آن همراه بود با هجوم
جمعيت و شكستن در و پنجره و دخالت پليس و نوش جان
كردن باتوم ناقابل!
فيلم
«زد»اثر
گوستاو گاوراس، را نگارنده در انجمن ايران و فرانسه
ديد. نمايش اين فيلم هم توام بود با تراكم جمعيت و
پشت در ماندن جمعى از خواستاران آن.
كانون
فيلم ايران، كه از وزارت فرهنگ و هنر كمك مىگرفت،
مىتوانست براى نمايش فيلمهاى هنرى و سياسى بازتر
عمل كند. با اين همه اما مجاز نبود هر فيلمى را نمايش
دهد. فيلم تجربى و سوررئاليست
«مرگ
يك قصه«، كار نصيب نصيبى از پيشگامان سينماى ديگر
ايران، امكان نمايش در كانون فيلم را نيافت، چرا كه
به تشخيص اداره سانسور اين فيلم مىخواست اتفاقات 15
خرداد 1342 را كه به خروج خمينى از ايران انجاميد،
مجسم كند. اين فيلم، سكانسى داشت كه زن بازيگر فيلم
از كوچهاى پر از جنازه عبور مىكرد و ظاهرا اين صحنه
فيلم براى سانسورچيان نادان، آن اتفاقات را تداعى كرده
بود.
همين
طور جشن هنر شيراز كه از حمايت تلويزيون برخوردار بود
و جشنواره جهانى فيلم تهران كه وزارت فرهنگ و هنر
برگزارىاش را بر عهده داشت، براى انتخاب فيلم دست
شان باز بود. ما در گروه سينماى آزاد ايران، يك كانون
فيلم ايجاد كرده بوديم كه در تهران در سينما سينه
موند، و سينماهاى آزاد چند شهر ديگر، فيلمهاى برجسته
سينمائى را نمايش مىداديم. ولى ما از هيچ نوع
امتيازى بهره نداشتيم و كوچك ترين حركت ما زير ذره بين
قرار مىگرفت. به عنوان نمونه وقتى تصميم گرفتيم فيلم
»آرامش در حضور ديگران« را براى اعضا و ديگر
علاقمندان نمايش دهيم، چند ساعت قبل از آغاز برنامه،
با يك تلفن از طرف ساواك به سينما، جلوى نمايش آن را
گرفتند. اما همين فيلم را يك هفته بعد انجمن ايران و
آمريكا بدون هيچ مانع و مشكلى نمايش داد.
نمايش
فيلم در جشنواره هاى سينماى آزاد هر بار با يورش
ماموران مواجه مىشد. ما در آن زمان در ايران، امكانات
فنى براى تهيه كپى از فيلمهاى هشت ميلى مترى را
نداشتيم و آنها قادر بودند كه در هر بار حمله، نسخه
اورژينال فيلمها را سر به نيست كنند. يكى از فيلمهاى
مهم تاريخ سينماى آزاد با نام
«آن
سوى آتش»،
ساخته كيانوش عيارى كه از فيلم سازان سرشناس امروز
است، را ماموران ظاهرا براى بررسى بردند و هرگز
برنگرداندند.
مسائل
سانسور در حكومت
پیشین،
خود مىتواند مبحث گستردهاى باشد و ما در اين نوشتار
كه بايد بطور فشرده سانسور فيلم تا به امروز را مرور
كند، امكان و فرصت پرداختن به همه جنبه هاى آن را
نداريم. و به ناچار به آنچه گفته شد بسنده مىكنيم، تا
بتوانيم نگاهى گذرا نيز به سانسور فيلم در جمهورى
اسلامى داشته باشيم.
سانسور فيلم در جمهورى اسلامى
آغاز
حكومت ملايان، با عناد و ستيز با هنرهاى تصويرى به
خصوص سينما همراه بود و روح الله خمينى، سينما را
فاحشه خانه ناميد و سينماگران را منحرف و طاغوتى. اما
به تدريج ملايان دريافتند كه نمىتوانند از اين امكان
عظيم تبليغاتى چشم پوشى كنند و به تدريج از مسلمانان
انقلابى براى ايجاد و گسترش سينماى اسلامى مدد
گرفتند. محسن مخملباف كه خود يكى از بنيان گذاران حوزه
هنرى تبليغات اسلامى بود، نمونهاى شاخص از
سينماگرانى بود كه از امكانات وسيعىاى براى ايجاد و
گسترش سينماى اسلامى برخوردار بود. فيلمهاى اوليه
مخملباف
«توبه
نصوح»،
«استعاثه
»،«دو
چشم بى سو»
و
«بايكوت»
از نمونه هائى هستند كه در ايجاد و جهت دادن به سينماى
مبتنى بر ايدئولوژى نقش عمدهاى به عهده داشتند.
مخملباف حتى در يكى از كتابهايش
پیشنهاد
داد چون حرکت اندام زن باعث تحریک مرد می شود بهتر
است زنان بطور نشسته
در
فيلمها ظاهر شوند. و هم او بود كه براى تهيه فيلم ضد
چپ
«بايكوت»،
زندانيان عادل آباد را به زور سرنيزه حكومت به حضور در
فيلم وادار ساخت. و بعدا كه راهش را براى حضور در
جشنواره هاى جهانى گشودند، ادعا كرد كه ذهن و فكرش
دچار تحول شده است. اما بد از انتخاب خاتمى، بار ديگر
و اين بار به حمايت يكى از جناحهاى حكومتى به ميدان
آمد و مشخص شد كه اين گونه ادعاهايش نيرنگى بيش
نبوده است.
در
جامعه هيجان زده بعد از انقلاب، براى فيلم سازان مستقل
خيلى زود مشخص شد كه بر خلاف تصور همگان، نه تنها
موانع كارشان از ميان برداشته نشده، بلكه با چهرهاى
بس خشن تر و غير انسانى تر از سانسور مواجه خواهند
شد. جمعى از اينان يا ايران را ترك گفتند و يا نظاره
گر باقى ماندند. اما جمعى از فيلم فارسى سازان سابق هم
خيلى سريع تغيير چهره دادند و همان بافت فيلم سازى را
به مذهب وصل كردند و كاباره به مسجد تبديل شد.
پرسوناژهاى مثبت، انقلابى و خداشناس و نمازخوان شدند
و شخصيتهاى منفى، ماموران ساواك معرفى گشتند. اين
چرخش به حدى مشخص بود كه مقامات سينمائى جمهورى
اسلامى نتوانستند اين تغيير ناگهانى چهره را باور كنند
و در برابر اين موج فيلم سازى موضع گرفتند. اكثر اين
گونه فيلمها توقيف شدند و سازندگانش
امکان واجازه ادامه کار را نیافتند. در گزارشی در
ماهنامه فیلم چاپ تهرات
زير
عنوان-
فيلمهائى كه رنگ پرده نديدند-،
به توقيف بيش از صد فيلم اشاره مىشود كه اين
ايرادهاى كلى را بر آنها وارد دانسته و اعلام داشته
بودند: 1_ رعايت نكردن حجاب اسلامى؛ 2_ بهره از
بازيگران طاغوتى؛ 3_ ابتذال؛ 4_ تبليغ براى رژيم
منحوس پهلوى؛ 5_ ارائه چهره مثبت از ساواك شاه؛ 6_
وابستگى به گروه هاى الحادى و...
آتش
تند انقلاب اسلامى تنها دامن گير اين گونه فيلمها
نشد، بلكه درباره فيلمهاى قبل از انقلاب نيز بسيار
سخت گير عمل كردند و اكثر فيلمهاى ساخته شده در رژيم
پيشين يا سوزانده شدند، يا نگاتيوهايشان معدوم گشتند،
و يا توقيف گرديدند. زيرا كه يك شرط اساسى و غير قابل
گذشت در سينماى جمهورى اسلامى، رعايت حجاب كامل است و
هيچ كدام از فيلمهاى ساخته شده قبل از انقلاب از اين
مشكل مبرا نبودند. حتى فيلم سازى مثل مسعود كيميائى كه
با جان و دل به انقلاب اسلامى دل سپرده بود و با
كارگردانى فيلم
«سفر
سنگ»
به نوعى خود را در برافروختن شعله هاى انقلاب و حقانيت
اسلام ناب محمدى سهيم مىدانست، نيز نتوانست براى
فيلمهاى گذشتهاش مجوزى به دست آورد و نخستين فيلم
بعد از انقلاب وى، با عنوان
«خط
قرمز»،
چون هنوز راه و رسم تطبيق نحوه فيلم سازىاش را با خط
قرمز
رژیم را نیاموخته بود فیلمش برای همیشه توقیف شد
بهرام
بيضائى ، لطمه و درد و رنج را در سينماى جمهورى اسلامى
تحمل كرد، ولى
تن
به
سازش با آخوندها
نمیداد
و به هنگام ايجاد موانع براى نمايش فيلماش
«مسافران»
گفت كه: "من به عنوان مالك حقوق معنوى فيلم اجازه
نمىدهم حتى پس از مرگم، يك دندانه از فيلم مسافران
را حذف كنند."
اما
عباس كيارستمى كه به خودش مىانديشد و بارها با
گفتارش، خشنودى و رضايت مسئولين را باعث شده است،
اعلام داشت كه: "من رضايت مىدهم پنج دقيقه از فيلم را
قيچى كنند، چون فيلم ساز جهان سوم هستم و بايد با
سانسور كنار بيايم."
دو اثر
مهم بيضائى يعنى
«چريكه
تارا»
و
«مرگ
يزدگرد»
كه در تاريخ سينماى ايران جاى والاو شايستهاى توانند
داشت، براى هميشه در توقيف ماندهاند.
على
حاتمى نيز سينماگرى بود كه گرايش مذهبى داشت و آنگاه
كه توانست مشكلات خانوادگىاش را
(به
خاطر همسرش، زرى خوشكام، كه يكى از بى پرواترين
بازيگران زن قبل از انقلاب بود)
با كميته حل و فصل كند، اعتقاد دينىاش در مقبوليت وى
نزد سران رژيم موثر افتاد و
«هدايت
فيلم»
كه به ظاهر يك كمپانى مستقل فيلم سازى بود و در اصل به
دفتر رفسنجانى وصل مىشد، با وجود شكستهاى مادى
فيلمهاى بعد از انقلاب على حاتمى، سرمايه هاى كلانى
را براى كارهاى جديد در اختيارش مىگذاشت. با اين
حال، مسئولين رژيم رضايت ندادند كارهاى قبل از انقلاب
وی مانند سوته دلان،بابا شمل،طوقی،وحسن کچل و... امكان نمايش
مجدد بيابند
حتى
بعد از مرگش هم نپذيرفتند كه حتى يك فيلم از كارهاى
سابقش در مراسم يادبودش پخش شود.
داريوش مهرجوئى اين شانس را داشت كه حضرت امام فيلم
«گاو»
او را پسنديده بود. اما محتواى ديگر كارهايش در رژيم
پيشين مانند »آقاى هالو«، حاوى شمه بازى و دلالى محبت،
«پستچى»،
مغازله در رختخواب و ناتوانى جنسى،
«دايره
مينا»،
هم آغوشى خانم پرستار با پسرك خوش سيماى دلال خون در
سردخانه بيمارستان و در ميان اموات!، و... جنبه هاى
منفى كارنامه اوست. اما مهرجوئى آنگاه كه از تبعيد
كوتاه مدت و با وساطت عزت الله انتظامى به دارلخلافه
اسلامى برمىگردد، محتواى اكثر فيلمهايش و همچنين
حرفها و رفتارهايش را با خواست رژيم تطبيق مىدهد و
وقتى خبرنگار آلمانى از او سئوال مىكند كه: "تصور
نمىكنيد نشان ندادن و در واقع حذف برخى واكنشهاى
عاطفى از جمله بوسه در سينماى ايران مىتواند به
ارزشهاى هنرى يك فيلم لطمه بزند"، مهرجوئى در پاسخ،
ضمن
"نشان ندادن
رد این
نظر می گوید:
«حذفبوسه
زن
و مرد
در سينماى ما ربطى به سياستها و ضوابط معاونت سينمائى
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ندارد و بيشتر به سابقه
فرهنگى و تاريخى ملت ايران برمىگردد. خود من از كودكى
تاكنون هيچ گاه شاهد بوسه والدينم در حضور اعضاى
خانواده نبودهام...»"
در
ابتداى اين نوشتار گفتيم كه به هنگام سقوط رژيم شاه،
امور مربوط به سانسور فيلم در وزارت فرهنگ و هنر
متمركز بود. بعد از انقلاب نيز هرچند اين وظيفه به
وزارت ارشاد اسلامى محول شد، اما سيستم ادارهى سينماى
ايران به تدريج شكل مافيايى به خود گرفت. دزدى و فساد
و تبعيض بشدت در آن راه يافت و موسسات گردن كلفتى كه
از مصادره اموال سينماها و استوديوهاى فيلم سازى رشد
كرده بودند، مانند بنياد مستضعفان، حوزه هنرى تبليغات
اسلامى و انجمن دفاع مقدس، در كار تهيه و توليد و
پخش و نمايش فيلم دخالت مىكنند و خود مقررات ويژه
دارند و براى وزارت ارشاد و تشكيلاتش تره هم خورد
نمىكنند.
علاوه
بر اينها، ديگر دستگاه هاى دولتى هم خود را مجاز
مىدانند تا در امور سينما دخالت كنند. مسئولين
نيروهاى انتظامى در اطلاعيهاى كه منتشر كردهاند،
ضوابط حضور نيروهايشان را در فيلمهاى جمهورى اسلامى
اعلام داشتهاند، كه عينا از مطبوعات داخل ايران نقل
مىكنيم: "لباس افراد تميز و مرتب باشد؛ چهره افراد
متين و همراه با محاسن
-نه
خيلى كوتاه و نه خيلى بلند-
و موى سر اصلاح شده باشد؛ قد افراد حداقل 165 سانتى
متر باشد؛ نحوه برخوردشان با صلابت باشد؛ به افراد
مافوق احترام گذارند و در اتاق فرماندهى، ميز ادارى
شكيل با حداقل وسايل ضرورى و تصاوير حضرت امام و مقام
معظم رهبرى روى ديوار بالاى سر فرمانده نصب گردد؛"
خودىها و غير خودىها در سينماى جمهورى اسلامى
همان
گونه كه در مسائل سياسى، رژيم مردم را به دو بخش خودى
و غير خودى تقسيم مىكند و همه سر و صداى رژيم در
ارتباط با آزادى مطبوعات، آزادى بيان و ايجاد تشكلهاى
دانشجوئى براى خودىها امكان پذير است، در مورد مسائل
هنرى نيز همين شيوه اعمال مىشود.
بهرام
بيضائى بعد از اين كه جايزه هائى را كه به فيلم
»مسافران« در جشنواره فجر اهدا شده بود، به وزارت
ارشاد به نشانه اعتراض برگرداند، چنين نوشت: "مسافران
نه فحاشى و بد دهنى مجاز براى يكى دارد و نه خنده و
مسخرگى مجاز براى يكى ديگر را، نه ساز و ضرب مجاز اين
گروه را دارد و نه انتقاد تند اجتماعى مجاز گروه ديگر
را..."
براى
خودىها حتى رعايت حجاب مرسوم، چندان سفت و سخت نيست.
آنها مجازند در فيلمهايشان بدبختى و فقر و ديگر
عوامل جشنواره پسند را بگنجانند
.براى
نمونه مىتوان به فيلم
«سيب»
ساخته سميرا مخملباف، فرزند محسن مخملباف از فيلم
سازان خودى، اشاره داشت(. اگر يك فيلم ساز غير خودى
بخواهد همان ديالوگها را در فيلمش بياورد كه در فيلم
«هامون»
داريوش مهرجوئى با صراحت رد و بدل مىشود، مسلما سر و
كارش با گزمه هاى حكومتى خواهد بود. اگر بهروز افخمى
فيلم ساز حكومت در فيلم
«عروس»
مىتواند با تكيه بر زيبائى نيكى كريمى، مردم محروم را
به سينما بكشاند، سوسن تسليمى ملامت مىشود كه چرا
چهرهاى جذاب دارد. در نهايت اين كه سوسن تسليمى،
ناچار به ترك ايران مىشود.
براى
خروج فيلم از ايران و شركت در جشنواره ها و حتى موفقيت
در جشنواره ها، ارزشهاى فيلم نقش عمدهاى را بازى
نمىكنند، بلكه تسليم پذيرى و سازش فيلم ساز تاثير
كارسازترى دارد. براى جشنواره
«كن»
97 كه مىخواستند بعد از ماجراى
«ميكونوس»،
اثر تبليغات منفى آن را خنثى كنند، آقاى وزير امور
خارجه آن وقت _ دكتر ولايتى _ با كمك همتاى
فرانسوىاش و آقاى ژيل ژاكوب، مدير كن، و پير ريسيان،
دلال فرانسوى، در عرض 24 ساعت فيلم كم ارزش
«طعم
گيلاس»
را به فستيوال وارد كردند؛ برايش زيرنويس گذاشتند؛
بدون اين كه كميته انتخاب، فيلم را رويت كرده باشد و
يا در كاتولوگ جشنواره نشانى از اين فيلم باشد، آن را
به عنوان شريك سياسى كنار
«شوهى
ايما مورا»،
كارگردان ژاپنى و برنده اصلى نخل طلاى 97 نشاندند.
عباس
كيارستمى بعد از جشنواره خود به صراحت گفت كه: "حضور
اين فيلم در وضعيت فعلى كه مىدونيد با گرفتارىهاى
عديدهاى كه در اروپا داريم، تاثير مثبتى روى اذهان
عمومى داشت." و كيست كه نداند گرفتارىهاى عديده سال
97، همانا رسوايى رژيم بعد از ماجراى
«ميكونوس»
بود.
سينماى جمهورى اسلامى بعد از انتخاب محمد خاتمى
بعد از
اين كه رژيم براى بقاى خودش و براى اين كه باب معامله
را با اروپا و آمريكا بگشايد، مهره كنار گود، محمد
خاتمى، را به ميدان آورد، در بخشى از خانواده سينماى
ايران نيز اين توهم ايجاد شد كه انگار قرار است گشايشى
در كار سينما به وجود آيد. هرچند آقاى مهاجرانى در بدو
ورود به وزارت ارشاد درباره يكى از مشكلات عمده سينما
در ايران، يعنى حجاب، با صراحت اعلام داشت كه: "مساله
حجاب يك عرف پذيرفته شده از طرف جامعه و سينماى ماست.
يعنى هيچ سينماگرى نبايد انتظار داشته باشد كه بتواند
خانمى را در آشپزخانه مشغول آوردن غذا براى شوهرش
بدون روسرى نمايش دهد... از لحاظ فقهى و شرعى زن و
مرد نمىتوانند يكديگر را لمس كنند، حتى اگر به منظور
يك دست دادن عادى باشد. اين يك حكم است و ما
نمىتوانيم آن را در سينما زير پا بگذاريم."
خانم
فائزه رفسنجانى كه خودش را زن روشنفكر مذهبى مىداند،
اين مشكل را به راحتى حل و فصل مىكند و پيشنهاد
مىدهد كه زن و مرد محرم به يك ديگر در فيلمها همبازى
شوند!
اما
آخرين نقطه اميد سينماگران ايران با انتشار آئين نامه
جديد سانسور فيلم به نااميدى گرائيد. چند بخش از
جديدترين آئين نامه يا بهتر بگوئيم فرمان نامه وزارت
ارشاد در دوران رياست جمهورى خاتمى، كه باعث توقيف
فيلم و فيلم ساز مىشود، را در اينجا مىآوريم:
_
انكار
يا سست كردن اصل توحيد و ديگر اصول مقدس اسلام؛
_
بيان و
عنوان هر گونه مطلبى كه مغاير منافع و مصالح كشور
بوده و مورد سوء استفاده بيگانگان قرار گيرد؛
_
اهانت
مستقيم يا غير مستقيم به پيامبران الهى و ائمه معصومين
عليه السلام و مقام رهبرى )ولى فقيه( يا شوراى رهبرى
مجتهدين جامع الشرايط؛
_
هيات
نظارت موظف است ضوابط حضور زن را به طورى كه با كرامت
انسانى زن مغايرت نداشته باشد، با توجه به ضوابط شرعى
در كليه فيلمها اعم از ايرانى و خارجى را تعيين و در
اختيار سازندگان داخلى و واردكنندگان فيلمهاى خارجى
قرار دهد؛
_
بيان
حقايق تاريخى و جغرافيائى به نحوى كه موجب گمراهى
بيننده شود؛
_
نشان
دادن تصاوير و اصوات ناهنجار، اعم از آن كه ناشى از
نقص فنى باشد و يا غير آن؛
_
صدور
فيلمهاى ايرانى به كشورهاى ديگر به منظور فروش يا
اجاره يا شركت در فستيوالها مستلزم پروانه مخصوص است
و...
به
نكته هائى از اين آئين نامه دقيق تر نگاه مىكنيم: در
آن ماده كه مىگويد اهانت مستقيم و يا غير مستقيم به
پيامبران الهى...، معلوم نيست كه اهانت غير مستقيم،
چگونه اهانتى است؟ و رهبران و مجتهدان جامع الشرايط چه
كسانى هستند؟ كه توهين به مقام شامخ شان، فيلم را به
توقيف مىكشاند. در دارلخلافه اسلامى، مجتهد جامع
الشرايط هر روز تغيير مىكند. يك روز منتظرى را جانشين
برحق امام مىدانند و روز ديگر به قول خودشان، بيتش
را حصر مىكنند. و اين شيوه برخورد هميشگى رژيم است با
معممين ديگر هم.
در اين آئين نامه خواستهاند اين طور وانمود كنند كه
به كرامت زن خيلى بها دادهاند. اما به استناد همين
ماده و به بهانه بى حرمتى به كرامت زن، مىتوان بسيارى
از فيلمها را به بند كشانيد. جالب اين كه رعايت ضوابط
شرعى را به فيلمهاى خارجى هم تعميم دادهاند. اما
معلوم نيست به چه شكلى مىخواهند كرامت انسانى زن را
كه بارزترين مشخصه آن همان حجاب اسلامى است، به
فيلمهاى خارجى نيز تزريق كنند؟
در
بندى از اين آئين نامه، بيان حقايق تاريخى و جغرافيائى
كه موجب گمراهى شود، ممنوع است. اما مغزهاى متفكرى! كه
اين فرمان نامه را سرهم بندى كردهاند، توضيح نمىدهند
كه چگونه گمراهى و تباهى، ارمغان بيان حقيقت است؟ و
حقايق جغرافيائى ديگر چه معنا و مفهومى دارد؟ ديگر
بندهاى اين آئين نامه سرشار از حرفهاى ضد و نقيض و
فرامين ارتجاعى و بى ربط و دور از منطق است، كه در اين
نوشتار فرصتى براى بررسى آن نداريم.
آخرين تلاش رژيم اسلامى
در
زمانى كه اين نوشتار را تنظيم مىكردم، اين زمزمه در
محافل سينمائى پيچيد كه گويا رژيم مىخواهد شكل سانسور
را تغيير دهد و آن را موكول به وقتى نمايد كه فيلم
آماده نمايش است. و اسم اين طرح رياكارانه را هم
گذاشتهاند حذف سانسور در سينماى ايران.
وقتى
با تامل بيشترى به اين شگرد جديد رژيم بنگريم، در
مىيابيم كه اين برنامه نتيجهاى جز تنگ تر شدن دايره
سانسور و افزايش خودسانسورى نخواهد داشت و بسيارى از
فشارهائى كه تاكنون دولت به هنگام تهيه فيلم به فيلم
نامه نويس و كارگردان تحميل مىكرد، به تهيه كننده و
سرمايه گذار محول مىگردد و سرمايه گذار فيلم به خاطر
اين كه 50 تا 60 ميليون تومان سرمايهاش در معرض خطر
نابودى است، بسيار محتاط تر از اكنون رفتار مىكند و
فيلمها بى خاصيت تر، خنثى تر و در نتيجه بى هويت تر
عرضه مىشوند؛ و در نهايت چند تهيه كننده نيمه مستقلى
هم كه در سينما نفسى مىكشند، با دستور دادستانى، قوه
قضائيه، و به بهانه عبور از خط قرمز و عدول از
ارزشهاى اسلامى، ساخته هايشان توقيف و خودشان روانه
زندان خواهند شد. و سينما بطور كل در اختيار دولت قرار
خواهد گرفت.
اين
تجربهاى است كه هم اكنون در مطبوعات هم پياده
كردهاند و سانسور در مطبوعات را به بعد از انتشار
نشريه و بر اساس شكايت شخصيتها، افراد و يا
سازمانها موكول كردهاند. اما در حقيقت دامى
گستراندهاند براى شناسائى تفكرهائى كه نافرمانى
مىكنند. اين آزادى حتى براى وابستگان رژيم نيز حد و
حدودى دارد. بطورى كه مطبوعات به ظاهر مستقل در جريان
جنبشهاى دانشجوئى نشان دادند، كه معنى استقلال براى
آنها يعنى وفادارى و تسليم در برابر خواست يكى از
باندهاى درون حكومت. زمانى كه آقاى رئيس جمهور دستور
سركوب جنبش دانشجوئى را صادر كرد، همان نشرياتى كه
مستقل و دگرانديش ارزيابى مىشدند، هم صدا و همراه با
رئيس جمهور محبوب و آزاده! در سركوب جنبش دانشجوئى
شركت فعال نمودند.
سرانجام اين كه، رژيم جمهورى اسلامى در نهايت
نمىتواند آزادى بيان و انديشه را، به هر شكل و
شيوهاى كه باشد، تحمل كند. و همه راه هائى كه اين
رژيم تاكنون پيموده است، در نهايت جز در جهت كنترل
انديشه و بيان و تطبيق آن با ضوابط ارتجاعى مذهبى
نبوده است. و تا زمانى كه با قيام مردم ما اين رژيم
قرون وسطائى بركنار نشود، اميد به رهايى واقعى، دلخوشى
عبث و ناممكنى است. آخرين تير تركش رژيم، همين جامعه
مدنى خاتمى است كه حتى نتوانست به مدد بلندگوهاى
تبليغاتى كشورهاى اروپائى، دلالهاى فرهنگى و
كارگزاران سياسى رژيم، چهره واقعىاش بيش از چند ماه
پنهان بماند.
باشد
آن روزى كه دوربينها و قلمها به معناى درست كلمه
آزاد و رها باشند. در آن روز است كه پرده سينما نيز
شاهد نمايش آثارى خواهد شد كه ماهيت واقعى اينان و
فجايع بيشمارى كه طى بيست سال عمر سياه خود مرتكب
شدهاند، را در جلوى چشم همگان زنده خواهد كرد. به
اميد آن روز!
اول
آگوست
1999. زاربروکن ، آلمان
بار تکثیر در سایت سینمای آزاد10 نوامبر 2008
نقل از نگاه 3 اگوست 1999
*
در
گاهنامه نگاه مقدمه ای چاپ شده حاوی خلاصه زندگینامه
من که برای باز تکثیر این مقدمه حذف شد .همچنین برخی
جاهای مقاله دستکاری مختصری کردم . کنجکاوان میتوانند
کارنامه من را در همین سایت مطالعه کنند.
|