You should install Flash Player on your PC

کریم امامی - اردشیر تیز دست!*

 آرشیو

 خانه نخست

کریم امامی

 اردشیر تیز دست!*

اردشیر اولین کاریکاتوریست ایران نیست. اما شاید اولین ایرانی کاریکاتوریستی باشد که از وقتی قدم پیش نهاد (در آخرین سالهای 30) کارش را سخت جدی گرفت که اختیار خودش را به دست سردبیر نسپرد. که قلمش را جز به فرمان فکر خود به کار نینداخت و چاپ نشدن کار را بر حک و اصلاح آن به توصیه ی غیر ترجیح داد. تا بالاخره جناب احمد شاملو به سردبیری "کتاب هفته" رسید و طرحهای نوجوانی را که مصرانه به راهی جدا از راه معمول روز می رفت به تعداد زیاد برای چاپ پذیرفت.

     و حالا پس از یکدندگی و مداومت چند ساله ی اردشیر، تازه داریم قبول می کنیم که کاریکاتوریست بودن ـ اگر واقعا لازم باشد که اردشیر را در تنگنای انسپکلوپد یک "کاریکاتوریست" زندانی کنیم ـ حتما مترادف با خنده آفرینی و دلقکی نیست. داریم قبول می کنیم که اردشیر هنرمندی است که حرف جدی می زند هرچند که این "حرف" قالبی شوخی مانند داشته باشد.

     این پذیرش نتیجه ی طبیعی نیش هایی است که نوش جان کرده ایم. بیچاره ما و آنهایی که پوست خود را برهنه کردند تا از قلقلک پر به ظاهر نوازش گر اردشیر به خنده درآیند ولی هنوز طنین قهقهه ی اول آنها به خانه ی همسایه ی هفتم نرسیده بود که سوزش نوک سوزن را هم حس کردند.

     بعضی از نیش خوردگان کم طاقت تر بانگ و فریادها برداشته اند و گوش صاحبان امتیاز را بارها به شکایت آزرده اند. برخی حتی اردشیر را به ابراز دنائت و قساوت و شقاوت متهم ساخته اند و تنها در این میان کرگدن ها به اردشیر نیش مریزاد گفته اند.

     و در هر مورد اردشیرخان ما بی اعتناء به جیغ ویغ هایی که از دوردست به گوش می رسید کمی در دیدگاه بلند خود جابجا شد. عینک ذره بینی اش را پاک کرد و باز بر چشم نهاد و آنگاه دستی به قلم و دست دیگر بر پیشانی سایبان، به نظاره ی خود ادامه داد.

   در نقش "مفسر زمانه" اردشیر کاری به کار مسائل روز و "فرد" به صورت معین ندارد. اما به راه و رسم های ریشه دار اجتماع و خوی و خصال ابدی آدمیان در چهارچوب مشکلات زندگی امروز، برعکس، خیلی کار دارد. و در واقع به یک حساب اردشیر را می توان دشمن معاصی و مناهی (خارج از محدوده ی مذهبی این دو واژه) خواند. چون کافی است به دو سه بخش اول همین مجموعه نگاه کنیم تا ببینیم چگونه پرگویی و پررویی و پرخوری و پفیوزی و خودخواهی و خودچیزهای دیگر را همه به هجو کشیده است.

  اساس کارش بر "تصویر" است و در کار او "کلام" همیشه یک عنصر فرعی است. در چند مورد طرح هایش نمایشگر جمله های ادبی قالبی و ضرب المثل هایی از این قبیل هستند ولی مورد برعکس آن را، که کلام حاوی ایده ی اصلی باشد و "تصویر" حامل ساده ی آن کلام، در طرح های اردشیر نمی بینیم. و اگر به خاطر چند مورد وراجی و رجز در کار او نبود می گفتیم آدم هایش جملگی خاموش اند.

  اردشیر در نشان دادن تناقضی که در یک وضع خاص انسانی ممکن است وجود داشته باشد استاد است. تند و تیز به هسته ی مرکزی موضوع می رسد و بر ناجوری عناصر سازنده ی آن انگشت می گذارد، و بعد وضع را به خاطر ما آدم های کند ذهن آنقدر ساده می کند که فقط تناقض بماند و بس.   جمع کهنه و نو می تواند مضحک باشد. باور نمی کنید؟ ساختمان قرن بیست و یکمی این اداره ی دولتی را ببینید و آدمهای قرن نوزدهمی آن را که خود به دو دسته ی ممتاز تقسیم می شوند: با فکل و بی فکل. "با"ها تا سینه پشت میز فرو رفته اند و "بی"ها همگی سینی چای در دست و گیوه ی کرمانشاهی به پا ایستاده اند. در مجموع طرح مضحکی داریم از سکون و انجماد به اشتراک چند عنصر نامربوط از استکان های کمر باریک و گیوه های ریزباف گرفته تا تخته سنگ های مکعب غیرمتقارن بنا که یک گورستان "کوبیسم" را به یاد می آورد.

     ترکیب فراز و فرود هم می تواند "قشنگ" باشد (اردشیر کمتر به چیزی می گوید "خنده دار". گاهی "مضحک" را به کار می برد ولی معنی "مضحک" برای او حتما چیزی است سوای استنباط ما از این واژه). مثلا آن ارکستر بزرگ 120 نفری را ملاحظه بفرمایید که با چه نظم و ترتیب و دقتی، بله با چه شوری، مشغول نوازندگی است تا شما تماشائیان عزیز را محظوظ بدارد؛ ملاحظه کنید طبل بزرگ ما چقدر بزرگ است و طبل های کوچک ما چقدر کوچک و بوق زنهای ما چطور دار دار دار بوق می زنند و ویولونیست های ما چطور زر زر زر آرشه می کشند و ببینید همه ی نوازندگان چطور ابر وار و باد سان و مه مانند و خورشید گونه فلک آسا به کار مشغولند، بله آقا، تا خودشان را به قد و قواره ی صفحه 25 اینچی تلویزیون 625 خطی در آورند و شما تماشائیان گرام را...

     جواب تماشائی "گرام" در انتهای طرح یک متری اردشیر یک فشار کوچک دست به دکمه ی مربوطه است و بقیه خاموشی است.

   فرو نشاندن باد به ضرب نیشتر برای اردشیر لذت بخش است، درست همانطور که کودکی از آشنا کردن نوک سوزن به بادکنک لذت می برد. در هر مورد اول نشانه های جبروت و رستم صولتی است که به صورت یراق ها و ملیله ها و منگوله ها به چشم می خورد. در نظر دوم آدم های تیزبین تر معمولا نوک سوزن را به صورت دسته ی سیفونی با عنکبوتی یا غلاف گرد و خاک گرفته ای کشف می کنند.

   غبغب ها همیشه در مقابل آئینه و دوربین عکاسی پر بادترند و از این رو قسمت قابل ملاحظه ای از طرح های اردشیر به صورت عکس های یادگاری کشیده شده اند، ولی باز در هر مورد کنار چشم های زل زده و لبخند های زورکی و سینه های پیش داده چیزی می توان یافت که باطل کننده ی آن غرورها و "خود بزرگ بینی"های حقیر باشد.

تیز دستی اردشیر در بیرون آوردن "تناقض" گاه بسیار بیرحمانه می نماید، مخصوصا وقتی که در روال "هزل سیاه" مرگ و میر و کشتار را به شوخی می گیرد. آخر اعصاب ضعیف ما نازپروردگان چطور می تواند این مناظر خونین را تحمل کند و به رعشه نیفتد، دیگر چه رسد به اینکه از آن ها خنده مان هم بگیرد؟ برای ما که چشم و گوش خود را بسته ایم و سعی داریم ویتنام و کنگو و کره و اسپانیا و همه ی قتلگاه های دیگر را به فراموشی بسپاریم، این یادآوری نامطبوع چه چیزی جز یک عمل صد در صد خلاف ادب و اتیکت می تواند باشد؟

اگر غیر از این است و اگر انسانیت حکم می کند که هرکس به سهم خود در این باره فکر کند و به خاطر جلوگیری از تکرار نظایر کشتارهای گذشته کاری که در حد توانایی اوست انجام دهد، به اردشیر نیز به عنوان یک هنرمند حساس و انسان دوست حق باید داد قلم خود را به خاطر این هدف به کار بیندازد. این دیگر هنرمندی اوست که به او اجازه می دهد حتی از تقطیر عوالم مرگ هم عصاره ی "تناقض" بگیرد.

   وقتی اجساد یک میدان جنگ چون الوار بریده کنار هم چیده شوند و تنها به عدد و رقم تبدیل شوند و رنج و درد فرد فرد قربانیان روی لاشه ی گندیده ی آنها باقی بماند و حتی به صورت آه و آخ هم به گوش مردم جهان نرسد چرا اردشیر نتواند از بازی با این اعداد و این الوار فیگورهای "قشنگ" بسازد؟

   اردشیر به جنگ دروغ و دورویی برخاسته است و در این پیکار اگر همیشه زور بازو و ضرب شمشیر به کار نیاید نیش قلم پیوسته نافذ است. و در واقع باید گفت در کار هجو، کلام تیز عبید زاکانی همانقدر برای نیش طرح های اردشیر سابقه و سنت است که طرح های Daumier و Gillray و جناب Annibale Garracci ایتالیایی قرن شانزدهم که برای نخستین بار نام "کاریکاتور" را بر برگردان های تمسخرآلود و اغراق آمیز خود از سیمای اشخاص نهاد.

   اردشیر البته به کار غول های کاریکاتور جهان چشم داشته است. در برخی از کارهای او گاه می توان ردپایی آشنا، مثلا از  James Thurber ـ Saul Steinberg دید. و این تقلید نیست بلکه تأثیر است. تأثیر هدایت کننده.

   تحول کار اردشیر در همین شش هفت سال گذشته که نیشطرح ساز شده چشمگیر است. پیش از آن که نقاشی جدی می کرد و دانشجوی دانشکده حقوق بود به طراحی از روی طبیعت علاقه ی فراوان داشت و به همین عنوان هم در بینال های اول و دوم تهران شرکت کرد. ور و ور کاغذ سیاه می کرد و در یک چشم بهم زدن عصاره ی خطی آنچه را که در برابر چشم داشت رسم می نمود.

     گرایش به سوی هنر گذشته ی ایران در کار اردشیر گرایشی را نیز از لحاظ تکنیک به شیوه های نقاشی قاجار و مخصوصا ریزه کاری های سیاه قلم به همراه داشته است. و نیز شوقی به استفاده از رنگ.

  رسیدن به طراحی پرکار از طرح های ساده چهار خطی اگر چه به خودی خود نمایشگر تغییر راه از لحاظ فکری نیست (و به ملاحظاتی که در بالا آمد اردشیر در واقع تغییر راه نداده است) اما در اجرا و مخصوصا از لحاظ زمانی که باید مصرف هر کار شود از یک انتهای دامنه ی نوسان پاندول به انتهای دیگر آن رسیده ایم. چون کار اینک حوصله و دقتی نه در حد مرسوم هنرمندان نیمه دوم قرن بیستم لازم دارد.

  اما چه باک! اردشیر تیز دست که می تواند طرحی را در مدت کوتاه تر از دقیقه به پایان برساند حالا اگر لازم باشد سه چهار روز و حتی گاه یک هفته صرف هر کار می کند. آخر کار دیگری ندارد. شغل دولتی اش را بوسیده و کنار گذاشته است تا هنرمند تمام وقت باشد. نه که فکر کنید کارمندی مانع هنرش بود. اما به گفته ی خودش می ترسید اتکاء به "جوی باریک دائمی" او را چنان معتاد کند که روزی بخواهد استعفاء دهد و دیگر نتواند.

    بند ناف را از سفینه ی مادر برید تا در فضا به آزادی شناور شود. و لابد فهمید که کاریکاتوریست بودن در این سرزمین، و حتی سر بودن و به نشریات منورالفکر کار دادن آدم را میلیونر نمی کند.

     زندگی اش بسیار ساده می گذرد. ظاهری آرام و خجول دارد، سخن گفتنش در حد نجواست و آدم ناآشنا کمتر ممکن است تصور کند زیر ماسک سکون و سکوت و سربزیری او چه آزمایشگاه مجهزی نهفته دارد که روابط انسانی را به سرعت برق تجزیه می کند، هم آهنگی را از ناهماهنگی جدا می سازد و بعد به همان سرعت نتیجه ی آزمایش را آمیخته چند در صد شوخی و یک در صد جنون به صورت بصری بیرون می دهد. در این کار اردشیر روز به روز از قید و بند "معقولات" فارغ البال تر می شود و بر شهپر خیال آسمان پیماتر.

   از او کارهای بهتر و توفیق بیشتر انتظار باید داشت. چه استعداد و مهارت و پشتکار و خواست پیشرفت را دارد. زنده باشیم و سی سال دیگر مجموع آثارش را دوباره به دیده ی تحسین مرور کنیم.

کریم امامی

*در شماره ی گذشته اعلام کردیم که این شماره نقد ونظرفریدون رهنما را در باره اردشیر محصص منتشر می کنیم .جستجوی ما  برای یافتن مطلب رهنما بی نتیجه ماند امادرحین جستجو برخوردیم به مطلبی از کریم امامی که خوب ودقیق آثار محصص را شکافته است ، این مطلب را جانشین مقاله رهنما کردیم.