You should install Flash Player on your PC

مطلبی بی عنوان پیرامون پروژه ی  یکی بود ویکی نبود از پروانه حمیدی به سینمای آزاد و جواب ما

 آرشیو

 خانه نخست

 

مطلبی بی عنوان پیرامون پروژه ی  یکی بود ویکی نبود از پروانه حمیدی به سینمای آزاد و جواب ما

درباره جشنواره یکی بود یکی نبود چند مطلب خواندم و درحیرت فرو رفتم که عجب ملتی هستیم. انگار که درسی سال گذشته هیچ چیزیاد نگرفته ایم. زمانی عده ای به خاطر بغض و کینه شخصی به این و آن تهمت زدند که ساواکی است و ما هم طوطی وار تکرار کردیم : ساواکی. و وقتی جمهوری اسلامی خیلی ساده و با پایمال کردن تمام حقوق این افراد اعدامشان کرد ما دم نزدیم. چون ضد شاه بودیم دل به ضد امپریالیست بودن خمینی بستیم واجازه دادیم کشورمان به ورطه هولناکی بیفتد که ازآن رهائی کارساده ای نیست. اگر واژگان مان درطول سی سال گذشته اندکی تغییر کرده باشد نگاهمان گویا کمترین تحولی نیافته است.

برگردیم به جشنواره یکی بود یکی نبود:

دوست قدیمی ام بصیر نصیبی مقاله ای نوشت و نظرش را در مورد این جشنواره عنوان کرد. بسیار خوب. دوست عزیز دیگرم نیلوفر بیضائی در جوابی به این مقاله نظر خودش را داد. این هم بسیار خوب. این دو نظر مغایر هم بود. تا اینجا هم بسیار خوب -  چون اختلاف نظر انسان ها بسیار طبیعی است و چه بسا باعث رشد فکری می شود – البته اگربه صورت متمدنانه مطرح شود.

ولی بصیرعزیز برآشفته ازجواب نیلوفر دست به حمله شخصی می زند و عده ای که سالیان سال است مانند بز اخفش به سرتکان دادن مشغولند با سوء استفاده ازاین فرصت از همان  فحش و بد وبیراه های سی سال پیش چاشنی به به و چه چه شان کرده وبه نیلوفر حمله می کنند. [از جمله شخصی نوشته است که نیلوفر بیضائی هنرمند"بورژوا لیبرال" است. اولا آقای عزیز نیلوفرکی ادعا کرد که هنرمند پرولتاریا ست که حالا شما کشف کرده ای که نخیر ایشان هنرمند بورژوا لیبرال است. دوما تعریف شما از" بورژوا لیبرال" نهایتا جمله ای ازبرکرده ازمقالات لنین است که خود لنین هم اگرتعریف درستی از بورژوازی لیبرال داشت نتیجه انقلاب اکتبر وحشتناک تر از جمهوری اسلامی نمی شد.]

بزهای اخفش به کنار، اما بصیرعزیز کارنامه سیاسی بیست وچند ساله نیلوفر را نفی کردن چه ربطی به بحث شما دارد؟  پس تا حالا چون نیلوفر را درکنار خود می دیدی درمورد "خطا " های سیاسی او سکوت می کردی وحالا چون نیلوفر با نظر تو مخالفت می کند سکوت را می شکنی و فهرست "خطا" های او را رو می کنی؟

کارنامه ای که تو به زعم خود بر ملا می کنی جزو اسراردولتی نیست و هر کسی که ذره ای کنجکاوی نسبت به گذشته سیاسی نیلوفرداشته باشد می تواند با رجوع به سایت او تمام این اطلاعات را به دست بیاورد. چون نیلوفر هیچکدام از این "خطا" ها را مخفی نمی کند.

نیلوفر بیضائی  همیشه شهامت این را داشته که مسئولیت کارهایی را که می کند بر عهده بگیرد و اسم و امضایش را درپایان هر مطلبی که می نویسد بگذارد ( نه مثل شاعره گرامی که با اسم مستعار حدیث «این بود وسعید سلطانپورنبود» بلغور می کند).

هرکس  که نداند تو بصیر جان خیلی خوب می دانی که نیلوفرهمیشه به پرنسیپ های سیاسی وهنری خودش وفادار بوده و هست ومنافع شخصی مواضع سیاسی اش را تعیین نکرده است.

هرکس که نداند تو بصیرجان خیلی خوب می دانی که نیلوفر همیشه استقلال رای داشته است و هرگز نان را به نرخ روز نخورده است.

هرکس که نداند تو بصیرجان خیلی خوب می دانی که درنمایش نامه های نیلوفر موضوع اصلی همیشه وهمیشه جمهوری اسلامی، سانسور و تبعید بوده است.

پس باید بدانی بصیر جان که دعوت نیلوفر به این جشنواره دعوت از تئاتر تبعید است و نه از تئاتر مهاجر.

این چه فرهنگی است که تا موقعی که تو حرف مرا بزنی خوبی و اگر مخالف من حرف بزنی آب به آسیاب جمهوری اسلامی می ریزی!!!!! این چه فرهنگی است که هرکس را که به "گله" ما نپیوندد با فحاشی وانگ زدن ترور شخصیت می کنیم!!!

نیلوفربیضائی قطعا نمی خواهد ازطریق جشنواره یکی بود یکی نبود برای خود اعتبار وحیثیت بخرد. درواقع حضورهنرمندانی مثل مهشید امیرشاهی، جعفروالی، شاهرخ مشکین قلم ونیلوفر بیضائی و....اعتبار این جشنواره است نه بالعکس.

صف بندی که عباس سماکار برای خودش درست می کند و نیلوفر را تا پیش ازاین در کنار خود و حالا درمقابل خود می بیند، بافته ذهن " سیاه سفید نگر" اوست. عباس سماکار تعجب می کند که ما چرا اینقدرتلفات می دهیم. چرا نیلوفر بیضائی را جزو تلف شدگان حساب می کند؟ چون دنبال ایشان راه نیفتاده است و حرفهای قالبی ایشان را تکرار نمی کند؟

گرفتاری بزرگ هنرمندانی مثل نیلوفر دراین است که یک طرفشان رژیمی است که مانند بختک روی قفسه سینه شان خوابیده است و مجال نفس کشیدن نمی دهد وطرف دیگرشان هموطنانی که یا به اصلاحات دوم خردادی دل بسته اند و یا پابند به ایدئو لوژی مانده اند  و  با تفکری مشابه تفکرمذهبیون گمان می کنند حقیقت وحی است که فقط بر آنان نازل شده است.

مگرمواضع سیاسی دستورات کتاب آسمانی است که یا به آن عمل می کنی یا اینکه کافری؟؟؟  یا درست مانند من فکر می کنی یا درمقابل منی؟؟؟

خلاصه کنم: چون برگزارکنندگان جشنواره یکی بود یکی نبود پرچم سرخ هوا نمی کنند وچند ساعت یک بار مرگ برجمهوری اسلامی نمی گویند دلیل وابستگی شان به جمهوری اسلامی نیست. حتی حضورکیارستمی هم (که تنها هنرش نه در فیلمسازی بلکه درمجیزگوئی ازجمهوری اسلامی است) دراین جشنواره دلیل وابستگی برگزار کنندگان به جمهوری اسلامی نیست. و بالاخره و از همه مهمتر: با وجود اینکه این جشنواره هنرمند بی نظیر ونابغه ای مثل من را دعوت نکرده است باز هم  دلیل وابستگی اش به جمهوری اسلامی نیست.

پروانه حمیدی

 

***

جواب

من چه میدونستم این برنامه ها کار رژیمه

 

دوست 20وچند ساله من پروانه حمیدی مطلبی برای من ارسال کرده است وخواسته که آنرا نشر دهم که البته من اعلام کرده ام که بدون در نظر گرفتن این مسئله که نویسنده دوست ویا دشمن من است مطلب مرتبط با این پروژه راکه توسط خود نویسنده وبا ایمیل مشخص برای ما ارسال شود منعکس می کنیم. اما به خودش پیشنهاد کردم از اینگونه پروژه ها فاصله بگیرد چون برایم دردناک است رور در روی دوستان چندین ساله قرار بگیرم ،چه کنم که نپذیرفت وهمچنان به چاپ این مطلب اصرار ورزید. البته تا امروز هیچ مطلبی از یک شخص بی طرف برای ما ارسال نشده است. اگر وضع بهمین منوال پیش برود بعید میدانم حتا تماشاگرانی که معمولا خود به اینگونه برنامه های نمایشی رونق می دهند در دفاع از این پروژه وارد گود شوند. اتهام ناروا بستن به معترضین وآنها را ورشکسته سیاسی دانستن ویا بزاخفش خطاب کردن کار ساده ایست امامشکل بتوان برای یک شبه جشنواره واهداف عیان شده اش آبروی کاذب خرید. همانگونه که نیلوفر بیضایی با مستقل خواندن رخشان بنی اعتماد -میهمان بیت رهبرجنایتکاران جهان در اواسط سال گذشته -سازنده فیلم/پروپاکاندای«روزگارنو»وپراگماتیست خواندن عباس کیارستمی فیلمساز فرصت طلب حکومتی نتوانست برای اینان اعتبار بیافریند.

. می پذیرم راهی که ما میرویم راهی سخت وطی آن دشوار است. مادر ،پدر ودوست ،همکلاس ،همکار ،نمی شناسد. همانگونه که گفتم برای من هم سخت بوده است که دوستی را از دست بدهم و یا نام هنرمندی شایسته را از ذهنم پاک کنم اما سعی کرده ام منافع مردم در بند را به ارتباط شخصی ترجیح دهم وره آورد این تصمیم هیچ نبوده است جز تحمل تنهایی، جز قطع ارتباط با نزدیکترین فامیل. جز به جان و دل خریدن اتهامات نابخردانه. من ادعا دارم که را و روشم که همانا مبارزه بی امان با استفاده سیاسی حکومت فاشیستی، امنیتی  ج. اسلامی از هنر به خصوص سینماست تخطی نکرده ام اما این امکان هست در باره خودم بدرستی داوری نکرده باشم، پس این انتظار را از همه انسانهای هنوز ایستاده دارم که هر جا، رفتاری از من دیدند که با معیارهایم نا هماهنگ است بدون پرده پوشی وبدون ملاحظه روشنش کنندواگر سخت ترین واژه ها را هم نثارم کنند حق با آنهاست .

 در مطلب پروانه تمام رفتار ها، توهین ها وتمام اتهامات ،فحاشی هایی که نیلوفر علیه من تنظیم کرده بود و همه تعبیر وتفسیر های نخ نما شده روشنفکرانه او اصلا مسئله ای نیست او بر فحش نامه نیلوفر چشم می بندد حتا اتهامات وتوهین های اوبه من را یک نظر متمدنانه!! مینمایاند،* اما واکنش من که جنبه های مثبث کارهای هنریش را هم ارج گذاشته ام شایسته تکفیر!! میداند (یادتان هست که نیلوفر در فحشنامه ای که علیه من تنظیم شده بود ادعا کرد من خانم ساشا ظریف رقصنده را تکفیر !کرده ام ) .

 قضاوت های پروانه در باره من تفاوت چندانی یا قضاوت های نیلوفر در باره من وخط مشی سیاسی /سینمایی من ندارد فقط نیلوفر دیگر واژه جان را ازابتدای اسم من جدا می کند وپروانه تا آن مرحله پیش نرفته است.

بار دیگر تاکید می کنم حرفهای من در باره برنامه یکی بود و... اهداف آن همان است که درجواب به نیلوفر تشریح کردم  وهر روز که می گذرد حقانیت من روشن تر می شود. خوانندگان جدید سایت می توانند به آرشیوشمار ه15 مراجعه کنند وتمام مطالب مرتبط با این برنامه را بخوانند وخود قضاوت کنند.

http://www.cinemaye-azad.com/archive/archive086.html

پروانه مرا متهم میکند که دست به حمله شخصی علیه نیلوفرزده ام. در جای  دیگر می نویسد:

« کارنامه ای که تو به زعم خود بر ملا می کنی جزو اسراردولتی نیست »

من اگر به زعم پروانه به نیلوفر حمله شخصی کردم که قاعدتا باید مسایل شخصی را مطرح می کردم اما همانگونه که پروانه گرامی  هم بدرستی میگوید من بخشی از کارنامه آشکار او را مرور کرده ام پس چیزی را نخواسته ام برملا کنم. به نظر من اگر نیلوفر وقتش را برای تبدیل شدن به یک شخصیت سیاسی هدر نمیداد هر حد واندازه ای که کارش دارد می توانست برتر باشد. این نظر من است، حالا اگرشما معتقدید نه خیر توانایی نیلوفر بیضایی همین حد است نه بیش، خب این نطر شماست.

معترضین به برنامه خیمه شب بازی وکیل و وصی نمیخواهند. نیازی ندارند من از آنها دفاع کنم اما از همه آنها به خاطراین که یکی از دوستانم با واژهایی نا مناسب و تاسف آور،بدون ارایه دلیل و مدرک به آنها تاخته است پوزش میخواهم واگر جوابی داشته باشند ،نشریه سینمای آزاد دراختیارشان خواهد بود، این نویسندگان خوب می دانند که اگر موافق برنامه وشرکت نیلوفر بیضایی در این بساط بودند نه رنگ سرخ پرچمشا ن کسی را آزار می داد نه به بز اخفش تبدیل می شدند.ونه به گله تشبیه،بلکه انسانهایی شریف وفهیم واندیشمند ومترقی هم شناسانده می شدند. این نوع واکنش ها خود نشانه حقانیت معترضین وبرحق بودن نطر هایشان است.

من به یک نکته که درمطلب پروانه جدید است جواب بگویم وپرونده این بحث را می بندم وبا این یاد آوری که دیگر در این مورد با پروانه هم حرفی ندارم وجوابی برای واکنش احتمالی بعدی او نخواهم داشت.

پروانه می نویسد:

« تا حالا چون نیلوفر را درکنار خود می دیدی درمورد "خطا " های سیاسی او سکوت می کردی وحالا چون نیلوفر با نظر تو مخالفت می کند سکوت را می شکنی و فهرست "خطا" های او را رو می کنی؟

 من فکر می کنم پروانه یا اصلا مطالب من را نمی خواند ویا میخواند اما صلاح نمیداند که به خط مشی من توجه کند و تعجب می کند چرا من تا حالا از خطاهای سیاسی نیلوفر حرفی نزده ام ؟. من اصلا روش کارم نوشتن در باره خطا ها ویا صلاح های سیاسی تبعیدیان نیست. تا حالا حتا یک مورد هم پیش نیامده که من وارد این مرحله شده باشم .( اگر واقعیت غیر از اینست موردش را بگوئید) من عمدتا چند مورد را در مقالاتم زیر ذره بین می برم یکی،هنرمندان تبعیدیی که به جمهوری اسلامی سفر هنری- تبلیغاتی می کنند- مثلا هوشنک توزیع،دکتر هوشنگ الهیاری و... - یا کسانی که به رژیم چراغ سبز نشان میدهند اما با بی اعتنایی آخوند ها مواجه می شوند ( نمونه: بهروز وثوقی ،شهره آغداشلو و...) و دیگر تبعیدیانی که در برنامه های مشترک با هنرمندان خمینی حضور پیدا کرده اند. در این موارد تصور نمی کنم کوتاهی کرده باشم همانگونه که در مورد اخیر هم حاضر نشدم یک قدم از مواضع همیشگیم عقب نشینی کنم.  

نیلوفر تا کنون بسیار رفتار ها داشته که پروانه ،خطای سیاسی ارزیابی اش کرده است. اما او نه تنها در برنامه های مشترک شرکت نمی کرد بلکه علیه اینگونه برنامه ها موضع سفت وسخت هم میگرفت.هر اطلاعیه ای در این موردمنشتر شده امضاء  نیلوفر را هم همراه دارد.

پس من نه به خاطر دوستی با او بلکه به دلیل راه وروش خودم به قول پروانه ازخطا های سیاسی اش حرفی نمی زدم. الان هم از این شاخه به آن شاخه پریدن هایش را در ارتباط باتاثیری که به نطر من بر کارش گذاشته مطرح کردم. اتفاقا می توان از نیلوفر که برعکس من در اکثر زمینه ها ،مطلب، مقاله ،تحقیق ،پژوهش ،نقدونظردارد، سئوال کرد که چرا تا حالا در مورد من با مشخصاتی که در مقاله اش ذکر کرده حرفی نزده واز مسئولیت اجتماعیش یعنی افشای آدم های ناباب مثل من غافل مانده است؟اما وقتی من به روال همیشگی ام علیه برنامه ای که در دوران پر افتخار احمدی نژاد تنظیم وبه اپوزیسیون مترقی تقدیم می شود واکنش نشان میدهم ،یادش می افتد که چه موجود هنر نشناس. سیاه بین ،پیرو مکتب !!!دا یی جان ناپلئونیسم، بی سواد- تا آن حد که حتا تفاوت مهاجر وتبعیدی را هم درک نمی کند-ولی فقیه، آشفته نویس و...در میان تبعیدیان پاک رخنه کرده بود.

باید از دانشجویان دوم خردادی تورنتو ومیزبانان کیارستمی،آغداشلو،خسرو سینایی، محمد رضا لطفی و... سپاسگذار بود که با بر پایی یکی بودو ...به یاری نیلوفر بیضایی ماسک از چهره این موجود خطرناک برداشتند.

انگار هادی خرسندی هم به زعم پروانه چون دعوتش نکرده اند! ضد برنامه های هنری /فرهنگی جمهوری اسلامی موضع گرفته است. در پایان این یادداشت ،آخرین بخش سروده جدیدش که در تورنتو تا ریخ 31 خرداد 87 - 19 ژوئن 2008-سروده تقدیم مشتاقان وشرکت کنندگان یکی بود ویکی نبود می شود.

تازه خیلی هم اگه پاپی بشین میگم دوباره

من چه میدونستم این برنامه ها کار رژیمه!

*برای نمونه، نیلوفر بیضایی در جوابیه ای که تنظیم کرده بود هر جا نیازمی دید، مکالمات خصوصی ما را عمومی می کرد . دوست بی طرف! وعزیز من پروانه این رفتار نیلوفر را تائید می کند ویا نه ؟ اگرجواب منفی است پس چرا در مقاله پروانه حتا یک انتقاد نرم از این رفتار نمی شود؟ اگر ،این شیوه ی معمول و سلیقه ای است . پس مسئله ای نیست اگر من هم مکالمات خودم وپروانه، تلفن های دوستان خود پروانه در مورد رفتار های نیلوفز به من ،حرف ها وصحبت هایی که نیلوفر در باره دیگران حتا نزدیک ترین دوستانش با من داشته را انتخاب ودر یک مقاله بگنجانم؟

 بصیر نصیبی

 

******

جشنواره "یکی بود یکی نبود" ومساله هنر و هنر مند در یک نظام دیکتاتوری فاشیستی

جشنواره "یکی بود یکی نبود" در تورنتو، بار دیگر مساله هنر و هنرمند، سینما و تاتر، نویسنده و شاعر و ...، در دورانی که یک رژیم به غایت ارتجاعی و سرکوبگر، عقب مانده و جنایت کار و در یک کلام ضد فرهنگ و ارزش های انسانی بر ایران حاکم است را به بحث گذاشته است. در این میان خانم نیلوفر بیضایی به شیوه ای "متعهدانه" دفاع از فستیوال "یکی بود، یکی نبود" و شرکت کنندگان در آن را به عهده گرفته است هرچه دل تنگش خواسته نثار بصیر نصیبی و طبعاً دیگران که ماهیت این فستیوال و گردانندگان آن را روشن ساختند، کرده است. تا آنجا که بیاد دارم، خانم بیضایی با وجود ناروشنی و دو دلی همیشگی اش نسبت به رخدادهای ایران و تفسیر "ویژه" اش از نقش و جایگاه هنر و هنرمند، هیچگاه چنین موضع روشن و صریحی در حمایت از فستیوالی که همه چیز آن "بو" می دهد، نگرفته بود. چه عواملی موجب چنین صراحت و تکاملی در مواضع خانم بیضایی شده است را خود ایشان باید توضیح دهد و طبعاً رخدادهای بعدی هم کمک زیادی باین مساله خواهد کرد که سرانجام خانم بیضایی می خواهد کجا بایستد، خواهد کرد. شرایط بحرانی جامعه همه را به جایگاه اجتماعی اصلیشان  خواهد برد!

مساله هنر و هنرمند اما، ازهمان ابتدای استقرار رژیم جمهوری اسلامی یکی از موضوع های حساس و بحث برانگیز بوده و کم نبودند "هنرمندانی" که در زمینه های مختلف هنری از موسیقی گرفته تا تاتر، سینما، شعر و ادبیات، به یاری یکی از درنده خو ترین رژیم های جهان شتافتند. و در مقابل چه بسیار هنرمندان، نویسندگان و سینما گرانی بودند و هستند که با آگاهی به نقش و وظیفه اجتماعی خود و با تحمل سختی و زندان و اعدام در مقابل رژیم و برنامه های هنری و فرهنگیش ایستادند و هماکنون نیز ایستاده اند. در دوران رژیم شاهی نیز چنین بود و تا زمانی که جامعه زیر دیکتاتوری و خفقان بسر می بَرد چنین خواهد  بود! در جامعه ای که بالا و پایین دارد، ستمکش و ستمگر دارد و طبقات با منافع متضاد و آشتی ناپذیر ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن را تشکیل می دهند سخن از "استقلال" هنر و هنرمند در چنین جامعه ای اگر عوامفریبی نباشد، بدون تردید ساده لوحانه است. درست به همین دلیل است که عنوان هنر وهنرمندِ "متعهد" معنا پیدا می کند. یک هنرمند و نویسنده قبل از هر چیز یک انسان اجتماعی است و نمی تواند در مقابل مسایل اجتماعی جامعه ای که در آن زندگی و فعالیت می کند، خنثا باشد. اگر برخی "هنرمندان" و فیلم سازان و نویسندگان مایلند از این واقعیت طفره روند و همچون خانم بیضایی خود را "شخصیت مستقل هنری" بنامند، مختارند ولی جمهوری اسلامی این را به خوبی میداند و برای آن، چه در ایران و در خارج از کشور برنامه ریزی های دقیقی کرده است. واسطه ها و دلال ها هم کم نیستند و بازار مکاره هنر و سینما در خارج از کشور پر رونق است. رژیم جمهوری اسلامی با امکانات مالی و تسهیلات بین المللی که در اختیار دارد، از آن ها برای بدام انداختن کسانی که حاضرند به خاطر منافع حقیر خود بدام رژیم بیافتند، استفاده می کند. ظرافت سیاست جمهوری اسلامی در دوران کنونی دراین است که حتماً نباید از آن حمایت آشکار کرد و به آن وابسته بود تا از "مواهب" و "الطاف" اقتصادی و سیاسی آن بهره مند شد. کافی است خود را "غیر سیاسی" خواند و به دنبال مسایل فرهنگی مجرد و بدون ارتباط با مسال اجتماعی بود و بدینسان کاری به آنچه که توسط رژیم اسلامی بسر مردم ستمدیدۀ ایران می آید نداشت و در پی "هنر برای هنر" بود تا از امکانات مالی رژیم، مستقیم یا از طریق دلال ها استفاده کرد.

هنرمندی که نمی خواهد سرکوب شدید ووسیع هنرمندان مترقی درایران را به عنوان بخشی از ترور و خفقان عمومی حاکم بر جامعه ببیند ودر مقابل آن سکوت می کند، هیچ انگیزه دیگری جز کتمان واقعیت ندارد و در پی آنست تا چهره خونین جمهوری اسلامی را با هنر خود بپوشاند. آیا هنرمندان مورد بحث، در مقابل سرکوب وحشیانه ای که جمهوری اسلامی علیه هنرمندان داخل و خارج(نمونه قتل شنیع فریدون فرخزاد هنوز جلوی چشم ماست!) براه انداخته است هیچ وظیفه ای، حداقل "صنفی" برای خود نمی شناسند که این چنین، گویی در یک جامعه دموکراتیک و آزاد به عرضه کردن هنر خود می پردازند؟ این دیگر هنر مردمی و کوشش زیبای انسانی نیست که بروی صحنه می آید، بلکه دقیقاً توجیه و به فراموشی سپردن شرایط وحشیانه ای است که توسط رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی به مردم ما، به کارگران، معلمان، دانشجویان، زنان و ...، تحمیل شده است. از این رو رژیم نه تنها با چنین "هنر" و کوشش های مجردی مخالف نیست بلکه به آن نیاز نیز دارد، زیرا به این ترتیب مردم و افکار عمومی را از آنچه در ایران می گذرد، منحرف می سازد و همین برای رژیمی که در داخل و خارج منفور و منزوی است، اهمیت حیاتی دارد. امروز وضعیت رژیم چنان وخیم و شکننده شده است که برخی از جناح های آن برای عوامفریبی حتا حاضرند ازکشتارزندانیان سیاسی و بسیاری سرکوب هایی که توسط رژیم انجام گرفته است، نام ببرند بشرطی که همه این جنایت ها "بخشیده" شوند تا جمهوری اسلامی پا بر جا بماند!

درک چنین وضعیتی بسیار ساده است، آنقدر ساده است که ما آن را در کوشش های هنرمندانی که در ایران، زیر سایه ترور و خفقان اسلامی، هرکدام به سهم خود، به خلق آثار مردمی که اعتراض به وضع موجود از خصوصیات برجسته آنست، مشاهده می کنیم. چگونه ممکن است یک انسان هنرمند، فیلم ساز، نویسنده، موسیقی دان و ...، اثری خلق کند، که آن اثر، متاثر از شرایط جامعه ای که در آن زندگی می کند نباشد؟  

آری! در ایران هنرمندان مردمی راه خود را یافته اند و به خوبی فهمیده اند که در چارچوب قوانین و امکانات رژیم اسلامی نمی توان به خلق آثار مترقی و انسانی پرداخت. "سینمای زیر زمینی" که توسط مسلم منصوری با ارائه رپرتاژهای مستند و از نظر محتوا بسیار موثر از وضعیت واقعی توده های مردم، در خارج از کشور معرفی شده است، یکی از پاسخ های عملی به سیاست سانسور و سرکوب هنری رژیم است. فعالیت های سیاسی و هنری "زیر زمینی" یکی از مشخصه های جامعه ای است که هرگونه امکان فعالیت هنری و اجتماعی آزاد از آن گرفته شده است. وجه مشخصه سینمای زیر زمینی در ایران، در این است که فعالیت های هنری در خارج از چارچوب های تعیین شده توسط رژیم انجام می گیرد و مردم خود چنین فعالیت هایی را سازماندهی می کنند. اساساً در مقابل رژیم جمهوری اسلامی، توده های مردم می توانند و باید خود سرنوشت سیاسی، هنری و فرهنگی خویش را راساً بدست بگیرند و از طریق ایجاد تشکل های توده ای از کارگران گرفته تا معلمان، دانشجویان، زنان و ...، به دفاع از منافع خویش بپردازند. رژیم دموکراتیک آینده ی ایران از چنین روندی می گذرد. 

جابر کلیبی 

******

یکی بود یکی نبود

 

مسلم منصوری فیلمساز ایرانی مقیم امریکا، اطلاعیه کانون حمایت از سینما و هنر زیرزمینی ایران را برای ما ارسال داشته است.که عینا نقل می کنیم:

«مدتی است جشنواره های سینمایی و نهادهای هنری در کشورهای غربی مثل گذشته از صادرات فرهنگی جمهوری اسلامی استقبال نمی کنند. آن زمان هم که این جشنواره ها از کالای فرهنگی رژیم استقبال می کردند انگیزه آنان سیاسی بود همچنان که حالا بخشی از این عدم استقبال سیاسی است. رژیم که تاکنون بیشترین بهره برداری را از هنر و سینما کرده و با همین ابزار فرهنکی توانسته میان ایرانیان خارج کشور راه بازکرده ودستگاه خود را پهن کند طبیعی است در این زمینه دست از تلاش بر ندارد. حالا که نمی تواند در جشنواره های غربی حضور چشم گیر داشته باشد خودش برنامه های فرهنگی و جشنواره های پر خرج و پر زرق و برق میان ایرانیان راه می اندازد.

جشنواره " یکی بود یکی نبود " در تورنتو کانادا در این چهارجوب قرار دارد. این جشنواره قرار است فرهنگ ایران را به ایرانیان تبعیدی و مهاجر و کاسب معرفی کند تا ایرانیان خارج از کشور ببینند  در جمهوری اسلامی فرهنگ و هنر چه رشد بالا و بلندی داشته است و بعد از دست زدن وسوت زدن و صرف چلوکباب با خیال راحت به خانه برگردند.

رژیم طی این سال ها از چه گوارا  تا مارکس از حافظ و مولوی تا صادق هدایت و شاملو خواسته بهره بگیرد و هر چیزی را به لوث بکشد. بعد از مرگ زنده یاد احمد شاملو زیر پوستر خمینی شعری از شاملو را می نویسد که " جاده ها با خاطره قدم های تو بیدار می مانند..." هرچند که اسم شاملو را نمی آورد اما هر کسی که این شعر را خوانده باشد می داند که  شعر از شاملو است. می بینیم که رژیم هیچ مرزی را برای کسی باقی نمی گذارد.

همچنانکه همه حاکمان و جریان های آرمان فروش چنین می کنند. همچنانکه عده ای به عنوان مخالفان رژیم در همسویی با خط غارتگران بین المللی، مبارزه با رژیم را به لجن می کشانند و انگیزه مبارزه را در مردم تضعیف می کنند.

اینجاست که اهمیت مرزبندی با دستگاه های آلوده به رژیم و چپاول گران جهانی مشخص می شود. اینجاست که اهمیت و تاثیر سینما و هنر زیرزمینی ضرورت وجودی خود را نشان می دهد.

واما در باره بعضی از هنرمندان خارج از کشور که حقیرانه سر هر سفره ای می نشینند فقط می توان گفت :

سال روزهای دراز و استقامت های کم

سالی که غرور گدایی کرد »

 

کانون حمایت از سینما و هنر زیرزمینی ایران

  June 2008 

  

یک ایمیل از داود راستگو لندن

 

 آقای داود راستگو بازیگر از لندن با خط  فازسی /لاتین متن زیر را برای ما ایمیل کرده است . از او خواسته ایم به خط فارسی هم مطلب زا برای ما بفرستذ چون تا این لحظه مطلب او را دریافت نکرده ایم به ناچار غین نوشته فازسی /لاتین ایشان را  نقل می کیم.

 

 

Basire aziz,
Bi taroof begam ba khandane javabe Niloufar be shoma, az aghab neshinieh ishan dar barabare kheymeshab bazihaye khareje keshvar manande "Yeki boud yeki naboud, ghalbam bedard amad, va ashk be cheshmanam neshast. Albateh har kas taghir mikonad vali dar morede Niloufar, dar behtarin vajh halate eltemas baraye matrah shodan gerefteh. Ajibeh, chon Niloufar agar donbaleh matrah kardan va ertebate serfe ho nari basheh, aslan niazi be in karha nadareh.
Ghabele darke keh, maghalehyeh ishan shoma ra ba vojoudeh khoddari, besiar azordeh kardeh, ba in hal pishnehad mikonam motemarkeze asle ghzaya bashid va hattalemkan be haman laffazihaye shakhsi(zaban nemidouneh, kare honari nakardeh etc.) dochar nashid.
Albateh in dar maghaleyheh shoma kamrangeh ba in hal jaye tahmmol dareh.
Zate rahi keh pish gereftid ine keh kheyliha (be tore fiziki) shoma ra tanha khahand gozash, chera keh dar kenare boudaneshan ham az khodmehvari va attashe matrah shodan sarcheshmeh migireg, Manzouram aslan be Niloufar nist, amma vaghti ishan ingouneh amal konand, digeh bayad amadehye fateh khoundan baraye mozegirieh kheyliha boud.
Ba kamale meil mitavanid in neveshteh ra agar monaseb didid  dar site Cinemaye azad gharar dahid. Pishnehad mikonam safheyi baraye ebraze nazar tamame iranian dar morede "Yeki boud, yeki naboud" dar site cinemaye azad baz shavad.
Ma ra hamtraheh khod bedanid.
Pirouz bashid  
Davoud Rastgou
Bazigar London  
 
E-maile man be Biloufar Beyzayi
 
Khanoum-e Beyzaie,
 
Sarkhordegi, hesse hegharat va nezhadparasti keh hameye ma be rahati salha tajrobeh kardim, hatta mitavanad behtarinhara niz, be dame fasciste jomhourieh eslami bargardanad. In fahmidanist amma ghabele paziresh nist. Shoma mesle har honrmandi dar tabied ba in vaghayeh va an atashe hamishegieh bazgasht, na ashena nistid. Hamisheh bekhatere istadegietan dar barabare festivale Berlin, baraye man va kheyliha elham dahandeh boudehid. Tanha boudid va eteghad dashtid. In arzesh dasht. Baraye ehterami keh hanouz bekhatere poshte karetan(sarfe nazar az araeshe honarie karha, va ahdafe shakhsi ke marbout be khodetan ast) dar ghalbe besiari az ma,- hanouz andaki baghist, samimaneh pishnehad mikonam keh az "Yeki boud yeki naboud" fasele gerefteh, sherkatetan ra laghv konid.
Bedanim keh ghadame yek honarmand dar tabeed, avaghebash faragirtar az zendegieh shakhist. Pas moze girieh shoma be hameyeh ma marbout ast. Omidvaram ba ghalbi bi alayesh betavanid ancheh shayestehyeh karnamehyeh istadegietan ast ra, anjam dahid.  
Shoma dar yek maghtah, elhame bozrgi barayeh rahyabieh masire honarieh man boudid(bedoune inkeh khod bedanid), omidvaram jaryane in elham ba biroun amadane shoma az "Yeki boud, yeki..." edameh yabad. Javabetan ra be basir khandam, va khodetan ham dobareh anra bekhanid. Sarasar tojeeh barayeh sherkat dar kenare kesanist ke lakeash hargez pak nakhahad shod. Khodetan, va ahmmiyatetanra daste kam nagirid.
Ba arezouye basirate ghalbi;
 
Davoud Rsatgou
Bzigar
London

 

در باره جشنواره  ی یکی بود ویکی نبود در تورنتو

فرهنگ یا ضد فرهنگ؟

قرار است جشنواره ای به نام «یکی بود ، یکی نبود» از 17 تا 20 یولی 2008 در شهر تورنتوی کانادا برگزار شود. مسئولین این جشنواره اعلام کرده اند که حدود 150 تن از هنرمند ایرانی از ایران و خارج کشور در کنار یکدیگر گوشه هایی از فرهنگ و هنر ایران در زمینه های موسیقی، نمایش، سینما، نقاشی و غیره را به نمایش خواهند گذاشت. در بین هنرمندان دعوت شده از ایران نام چند تن از معروفترین هنرمندان – از جمله عباس کیارستمی، داریوش مهرجوئی، آیدین آغداشلو و محمد رضا لطفی- به چشم می خورد که آرایشگران چهره کریه ج.ا بوده اند  وهستند و خوش رقصی برای آخوندها بیش ار هنرشان کاربرد داشته است.

ممکن است میان هنرمندان دعوت شده کسانی هم باشند که چنین تصویری دقیقاً بر عملکرد آنها منطبق نباشد، اما اکنون با حضور در این جشنواره، خواه ناخواه در این چهارچوب قرار می گیرند.

اما مهمتر از آن، حضور تاسف بار و دور از انتظار هنرمندان و روشنفکرانی از خارج کشور در این جشنواره است، که زمانی در گروه تبعیدیان بودند و نمی دانیم اکنون با چه انگیزه ای در این نمایش بزرگ! شرکت می کنند. گروهی که شاید همه آنها در آغاز به درستی نمی دانستند، یا هنوز هم- با وجود همه گفتگوها و مطالب روشنگرانه ای که در مورد «جشنواره یکی بود، یکی نبود» مطرح شده -  نمی دانند در چگونه جشنواره ای و با کدام اهداف، شرکت می کنند.

اما همه قرائن و شواهد بررسی شده در اعلامیه ها و مقالات متعدد، نشان می دهد که این جشنواره هم بازی بزرگ دیگری ست که سر نخ آن در نهایت به دست بازی گردانان جمهوری «ضد فرهنگ و هنر» اسلامی، بسته است؛ یکی از بازی های فراوان این سیاهکاران که همانند های معروفی چون کنفرانس برلین وجشنواره نزدیک دوردست داشته است.

ما امضاء کنندگان این اطلاعیه با پشتیبانی از مطالب افشا کننده و روشنگرانه هنرمندان، تحلیلگران و منقدان فرهنگی و سیاسی، در مورد  «جشنواره یکی بود، یکی نبود»، هر نوع حضور، همراهی و تبلیغ برای این جشنواره را خلاف ارزشهای هنری، اجتماعی و سیاسی تبعیدیان می دانیم.

پشتیبانان به ترتیب وصول موافقتشان با امضاءتا تاریخ4 یولی 88

فرهاد مجد آبادی، نویسنده وکارگردان/مهر انگیز دابویی/ مستند ساز/نسرین بهجو، کانون فرهنگی پیوند/رضا دابویی، مدیر فیلمبرداری، عکاس/داریوش شیروانی/ فیلمساز وآهنگساز/نسرین امیر صدقی،مرکزفرهنگی دیا/ میترا سرو، رقصنده/یاور استوار پژوهشگر/کمال حسینی،بازیگر ،عکاس، فیلمبردار/مرتضی مجتهدی،بازیگر،عکاس، فیلمبردار/ علی دروازه غاری ، فعال سیاسی /سیروس کفایی،کارگردان تئاتر/ غلام آل بویه، کارگردان و مدیر فستیوال تئاترایرانی در هایدلبرک/ حجت کسرائیان،نقاش/ غزاله نصیبی ،وکیل و حقوق دان /کانون فرهنگی خیام ،مونیخ، /مرکز پژوهشی سینمای آزاد، آلمان /مسعودوالا- مدیر مرکز هنر در حرکت- هلند/ سیماسید- بازیگر/ آرام بیات-گروه رقص خورشید/حسین افصحی- بازیگر و کارگردان

 

...واسامی نویسندگانی که به برگذاری  این پروژه اعتراض کرده اند به ترتیب انتشار مطا لبشان.

گیسو شاکری،پویان انصاری،بصیر نصیبی ،نیما، ن.مرات ،لیلا قبادی،نادر ثانی، هما علیزاده ،عباس سماکار،جابر کلیبی، مسلم منصوری