You should install Flash Player on your PC

زیر ذره بین / شماره 5

 آرشیو

 خانه نخست

 

معجزه آش نذری!

 نزدیک به 30 سال است این رژیم دارد می کشد، سنگسار می کند، شکنجه می دهد، چشم در می آورد، دست و پا می برد، پرونده سازی می کند، اوایل انقلاب می کشتند می گفتند دارند ضد انقلاب را معدوم می کنند ما برایشان کف میزدیم. سال 60 کشتند حق را به آنها دادیم -گروههای چپ زیاده روی کردند، حکومت هم به ناچار اعدامشان کرد-سال 67 هزاران نفر را در یک هفته کشتند ودر گور های دسته جمعی قرار دادندحق با آنها بود زندان ها پر شده بود خب چکار کنند ؟باید بکشند تا کمبود جا ، یر طرف شود، رژیم در زمان خاتمی کشت، خود رژیم انداخت به گردن باند تمامیت خواه! حودش. حالا می کشد- البته خودش به گردن می گیرد- بعد ار انتخابات! هم خواهند کشت. اگر باند خاتمی دوباره وارد گود شوند،ارتکاب جنایت ها دوباره به باند احمدی نژادمعزول ربط داده می شود.

حالا رژیم مجهز به یک بزرگ بانوی صلح هم هست که فقط وظیفه اش یک گلایه دوستانه است از قوه قضائیه ونصیحت که این کارها خیلی خوب نیست. انگار نه انگار که یک ملیون ونیم € ودستمزد های کلان در سخنرانی ها را به خانم تقدیم می کنند که مثلا مدافع حقوق بشر باشند، اما ایشان بیشتر تمایلشان به همنشینی با ملی/ مذهبی ها ودزدان وقاتلان دوم خردادی است واگر هم به چپ گرایش نشان دهند چپ مورد حمایت ایشان از نوع نوشین احمدی خراسانی است که برای خلاصی زندانیان آش نذری می پزد.

 از این پس مشکلی لاینحل نمی ماند. مگر 48 ساعت بعد از مراسم سیاسی /عبادی آش نذری پزی وتاثیر ش بر معده مومنین،حامیان یک ملیون امضای گرفتار، از زندان آزاد نشدند؟ دیگر زندانیان هم برای رهایی بیجهت دست به دامان این وآن می شوند. رژیم الهی است واین دستگیری ها فقط برای حفظ رژِیم الهی،وقتی روشنفکران مترقی! برای بخشش مستقیما به خالق بخشنده ومهربان مراحعه کنند، خود به خود درهای زندان باز می شود وزندانیان رها.

 گره ای که می شد با کمی نخود ولوبیا وسبزی خشک و تر ونعناع داغ باز شود 30 سال بی دلیل نا گشوده مانده بود.

بازهم دستگیری، زندان وشکنجه. چه باید کرد؟

امین قضایی دستگیر شد(سایت  ( MindMotor

موح جدید دستگیری ها ( سایت گزارشگران(

سایت ما هر ماه دوبار به روز می شود وبرای انتشار خبرهای فوری مناسب نیست.( در فاصله تنظیم این شماره وانتشار آن رژیم یک زندانی دیگر  با نام ابراهیم لطف الهی را در سنندج زیر شکنجه کشت) اما ابن بدان معنا نیست که ما نسبت به این اخبار بی توجه هستیم . هجوم مغول وار رژیم به دانشجویان در روزها وهفته های اخیر  افزایش یافته است .بارها ثابت شده، هر گاه موقعیت رژیم متزلزل تر می شود برای بستن دهان ها نخست سراغ جوانانی می روند که زیر بار زور نمی روند. این روزها باند های حارج نشین رفسنجانی/ خاتمی که بیشتر در روزی نامه روز لانه کرده اند، میخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند، توحش های اخیر را از سیستم فاسذ جمهوری اسلامی جدا کنند ووصل کنند به باند جنتی/ احمدی نژادتا برای خیمه شب بازی انتخابات نیرو جمع کنند. اما جوانان ما می دانند که  همین دوم خردادی ها ودانشجویان تحکیم وحدتی بودند که به فرمان خاتمی شارلاتان حرکت ها ی دانشحویی را که به حیابان ها کشیده شده بودومی رفت تا کار رژیم را یک سره کند مهاروسرکوب کردند.

 در ارتباط با دستگیری ها ی اخیر ما با دو اطلاعیه برخورد کردیم، یک اطلاعیه را سایت MindMotor منتشر کرد که دستگیری امین قضایی را اعلام کرده بود واطلاعیه دیگر در سایت گزارشگران که اسامی جمعی از بازداشت شده ها رانیز در برمی گرفت، ما ابتدا اطلاعیه گزارشگران را نقل می کنیم وهمراه آن یادداشت بابک سلیمی زاده در ارتباط با دستگیری امین قضایی را هم منتشر می کنیم.

 

اطلاعیه

موج جدید دستگیری ها : تعداد زیادی از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دستگیر شدند

نیروهای اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی دیروز دوشنبه ۲۴ دی ماه تعداد زیادی از فعالین دانشجویان ازادیخواه و برابری طلب را در تهران دستگیر کردند.

۱ - سروش دشتستانی

۲ - امین قضائی

۳ - بیژن صباغ

۴ - آناهیتا حسینی

۵ - مرتضی خدمتلو

۶ -  محمد پور عبدالله

۷ - بیتا صمیمی زاد

۸ - بهزاد باقری

۹ - سروش ثابت

۱۰ - مرتضی اصلاحچی

لیست کاملتر متعاقبا اعلام خواهد شد.

نیروهای اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی فکر میکنند با دستگیریهای وسیع فعالین جنبش دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب میتوانند به این حرکت خاتمه دهند. اما خود دست اندرکاران اطلاعاتی رژیم تاکنون متوجه شده اند که ابعاد جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در دانشگاه و در جامعه عظیم تر از آن است که بتوان آن را با چند دستگیری پایان داد. امروز رزیم خود شاهد است که اگر بخواهد به حرکت دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب پایان دهد باید دهها هزار نفر را در دانشگاههای کشور دستگیر کند و روانه زندان سازد. باید میلیونها مردم کارگر و زحمتکش که دقیقا خواستار آزادی و برابری هستند را روانه زندان کند. ما  اطمینان میدهیم که مبارزه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب با قدرت ادامه مییابد و جای هر دستگیر شده را هزاران آزادیخواه و برابری طلب جدید پر خواهد کرد. اطمینان میدهیم که در مقابل این سرکوبگریها و در دفاع از رفقای زندانی، صف ما پرجمعیت تر خواهد شد.

ما همه مردم ایران را به دفاع از رفقای دستگیر شده مان فرامیخوانیم. نباید گذاشت بهترین فرزندان این کشور که خواهان آزادی و برابری و رفاه و آسایش برای همه مردم بودند و برای آن تلاش میکردند، راهی شکنجه گاه های رژیم شوند. رفقای ما باید فورا ازاد شوند.

دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دانشگاههای سراسر کشور

*يادداشتى درباره ى دستگيرى امین قضایی ( بابک سلیمی ز اده)

احتمالا بايد متاثر باشم و نوشته اى از سر درد و احساس در مورد دستگيرى نزديك ترين همكار و همفكرم بنويسم تا به خيال واهى خودم سكوت برده وار مخاطب ام را بشكنم . اما نه مى توان سكوت شما را شكست، و نه مى توان در مقابل سكوت شما ساكت نشست. نوشتار تنها جايى ست كه يك هيولاى سايبرگ مى تواند به آن ڀناه ببرد. نوشتارى كه قدرتمندترين فن آورى ماست. بياييد فقط مخاطب نباشيم در قبال دستگيرى عزيزترين رفيق مان كه اين روزها به دست جبهه ى فاشيست افتاده است ـ

وقتى “خبر”ى منتشر مى شود، واقعيتى مى خواهد منتقل شود. واقعيتى كه از قضا قلب همگان را هرگز تكان نخواهد داد. “خبر” بهترين هديه اى ست كه مى توان به آسايش همگان تقديم كرد تا با بالا و ڀايين كردن موس كامڀيوترشان و با ور رفتن با كنترل تلويزيون شان از آن مطلع شوند. تا مطلع باشند و ول معطل نباشند : “عجب ! امين قضايى هم دستگير شد. همون فيلسوف پست مدرن ؟!!” و من چاره اى ندارم جز اينكه “خبر محورى” همگان را معادل آن چيزى قرار دهم كه بودريار “ضد ڀذيرش مسئوليت”اش مى ناميد. خبر دقيقا آن چيزى ست كه مسئوليت را از شما سلب مى كند و امكان پاسخگويى را از ميان مى برد. و قدرت همواره بر همين ناممكن شدن پاسخ تكيه مى كند. امروز خبر دالى ست كه به هيچ مدلولى بيرون از خود دلالت نمى كند. در واقع تنها خبر خوب عدم وجود خبر است. همگان با كنجكاوى تمام اخبار را دنبال مى كنند تا از اين مطمئن شوند كه هيچ خبرى نيست هيچ چيزى آسايش شان را تهديد نمى كند. اما خبر دستگيرى امين قضايى خبر از واقعيت موجود نيست، مرگ واقعيت موجود است. لحظه اى ست كه واقعيت ما واقعيت ندارد. هيچ واقعيتى وجود ندارد، تنها ايدئولوژى ست كه وجود دارد. و ايدئولوژى همان واقعيت متوهم همگان است. توهمى ست كه اتفاقا واقعيت دارد. ايدئولوژى اى كه قادر است سوژه ى شناسنده را نيز براى ما شبيه سازى كند. پس اين يك توهم محض نيست، بلكه توهمى ست كه مجهز است به آلودگى و آلوده كنندگى مختص به خودش ، و دستگاه شبيه سازى اش. دستگاه شبيه سازى سوژه، شبيه سازى امر اجتماعى. خبر دستگيرى امين قضايى هيچ تفاوت هستى شناسانه اى با خبر كناره گيرى سرمربى تيم فوتبال چلسى ندارد. اين اخبار چه حقيقت داشته باشند، چه دروغ باشند، چه ناراحت كننده باشند، چه خوشحال كننده، چه به واقعيت بيرونى ربطى داشته باشند چه نداشته باشند، درنهايت تنها به عنوان خبر در ميان گفتار همگان پخش مى شوند و در محافل خصوصى شما تنها يك شبيه سازى از امر اجتماعى را تشكيل مى دهند. شما با دنبال كردن اين اخبار تنها توهمى از امر اجتماعى را در حوزه ى خصوصى تان و گفتگوهاى دوستانه تان مى آفرينيد و يحتمل از دستگيرى امين قضايى هم متاسف هستيد! من از دستگيرى كسى حرف نمى زنم. من از شكنجه ى كسى حرف نمى زنم. من از واقعيتى حرف مى زنم كه وجود ندارد، از مايى كه در برهوت دلالت زندگى مى كنيم و تنها “اخبار را پيگيرى مى كنيم” و در اين راه همه با هم متحديم !!

من با شما مخاطبان جز براى آلوده كردن تان حرفى ندارم. جز براى منحرف كردن تان شعرى نمى گويم. جز براى مبتلا كردن تان به يك ڀارانوياى جمعى. به اينكه يك مبارزه را به رسميت بشناسيد : مبارزه اى ميان نيروهاى سلطه گر و تحت سلطه. مبارزه ى هنرمندان مسلط و هنرمندان مسلح. از امروز من تمامى هنرمندان را به اين دو دسته تقسيم مى كنم و ديگر از كسى نمى ڀرسم هنرت چيست، بلكه مى ڀرسم به كدام ويروس آلوده هستى ؟

من از ويروس ها سخن مى گويم .

آنتونن آرتو در جايی نوشته بود “آمريكا بمب اتم را از ميكروبهای خداوند ساخت.” در اينصورت ما داريم بمب اتم را از كجای خداوند می سازيم؟ اگر فاشيسمی كه كاپيتاليسم در دل خود دارد رعب آور است، فاشيسم نهفته در دل بنيادگرايی اسلامی خنده آور است. بياييد فكاهه بنويسيم. انفجار بمب اتم تراژدی قرن بيستم بود. انفجار بمب اتم توسط ايران بزرگترين كمدی قرن بيست و يكم خواهد بود.

زندگی در يك كشور فاشيست، از خود اين فاشيست فاشيستی تر است. حرافی های شاعران درباره ی شعرهای همديگر، لاس زدن روشنفكران درباره ى مفاهيم مبتذل من را بياد نيچه و اخلاق بردگان اش می اندازد. حرافی بردگان تنها يكی از كاركردهای ماشين فاشيست است. چه اهميتی دارد كه چه كسی راست می گويد؟ مهم اين است كه همه ی ما فرومايگان درباره ی فاشيست موجود به يك ميزان مقصر، و به يك ميزان مسئوليم.

 

يك شاعر در يك جامعه ی فاشيست، برده ای ست كه ماشين فاشيست را روغنكاری می كند. سياهی ست كه بر جنازه ی انسانها دارد دايره زنگی می زند. تحول خواه ِ اسكلی ست كه در روزنامه های مجوزدار مطلب استفراغ می كند. و من به همه ى شما نويسندگان آنچنانى زمانه ام مى گويم : انقدر در روزنامه هاى كثيرالانتشار مطلب استفراغ كنيد تا خفه شويد. شما تنها به اين دليل می نويسيد كه پذيرفته ايد سانسور وجود داشته باشد. ڀذيرفته ايد كه فيلسوف زمانه تان گوشه ى زندان باشد و آزادى اش هم فرقى نكند با اسارت اش .

اگر آمريكا بمب اتم را از ميكروبهای خداوند ساخت، ما آن را از خود ِ خداوند خواهيم ساخت : يك دلقك . دلقكى كه شما به آن نگاه مى كنيد. دلقكى كه مثل غول چراغ از توى صندوق هاى راى بيرون مى آيد تا شما را از اين فلاكت نجات دهد. و هر انتخاباتى كه مى رسد، ياوه گويى شما از نو آغاز مى شود. فردا من از همه ى شما خواهم ڀرسيد كه تا كجا در فاشيست فرو رفته بوديد؟ تا زانو؟ تا كمر؟ يا تا خرخره؟

امين قضايى كثيرالانتشار نيست، يك مقعدزاده است، يك فيلسوف منحرف است كه به جاى لاس زدن با كلمات و مفاهيم انتقادي، خود را به انقلاب زمانه اش ڀيوند مى زند. نويسنده اى سايبرنتيك كه به قول دانا هاراوى “فعالانه متون بدن ها و جوامع اش را بازنويسى مى كند” و نوشتارش چيزى نيست جز اراده به رهايى. ما هيولاهايى هستيم كه از اتاق تاريك بيرون مى جهيم و تنها سلاح مان آلودگى مان است. تنها مشروعيت مان اين است كه هيولاهاى نامشروع اين جامعه ايم . ديگر حقيقتي در كار نيست كه بر سر آن چانه زني كنيم. همانطور كه در كتاب هنر مسلح نوشته ايم ، حق با ما نيست. حق با هيچ كسى نيست. تا ديروز جنبش دانشجويى فرياد مى زد تا “پدر” صداى او را بشنود و فكرى به حال حقوق بشر و آزادي بيان بكند. اما ما ديگر فرياد نمي زنيم تا شما صداي ما را بشنويد. ما از اين پس فرياد مى زنيم تا شما خفه شويد.

من نه از دستگيرى امين قضايى غمگين ام، و نه نگران حال و روزش هستم. تنها متاسفم، متاسفم از اينكه شاعرم، متاسفم از اينكه نمى توانم شما را قانع كنم، متاسفم از اينكه راهى ندارم غير از اينكه دستگيرى عزيزترين همكارم را با شما در ميان بگذارم كه از قضا هميشه “شما” هستيد. متاسفم از اينكه راهى ندارم جز اينكه نوبت خودم را به انتظار بنشينم. متاسفم از اينكه با روزنامه ها و نويسندگان شما بيگانه ام. متاسفم از اينكه مكتب انتقادى شما را نمى فهمم. لاس زدن هاى شما را نمى فهمم. متاسفم از اينكه حتما بايد بميرم يا بكشم تا حق شاعر بودن، حق زندگى كردن در ميان شما را داشته باشم.

خداوندا !

بار الها !

اى كاش نبودم من         كارمند دون پایه

كاش مى داشتم         اندكى خايه

با پشم هاى بسيار

با خشم هاى بسيار . . .

پانوشت :

از تمام نويسندگان و آزادى خواهانى كه حمايت خود را از امين قضايى و ساير رفقاى در بند اعلام كرده اند و مى كنند صميمانه سپاسگزاريم و دستان گرمشان را مى فشاريم.