You should install Flash Player on your PC

من دست های بدرقه را ديدم/ بيمار گو نه بود

  آرشیو

خانه نخست

 

من دست های بدرقه را ديدم/ بيمار گو نه بود

   به مناسبت خاموشی برادرم نصيب (فيلمساز پيشگام)

 

هنوز دو هفته از خواب ابدی مادر نگذشته بود که خبر آوردند نصيب هم به او پيوست. اين دوبا هم زندگی مي کردند ؛ به هم پيوسته بودند گاه دعوايشان می شد گاه در صلح  وصفا بودند ؛ اما انگاريکی شده بودند مادرپيرو شکننده شده بود. يکبار ديدمش چهار سال پيش اينجا آمد با سواد بود توی آن زمان که شايد 95 در صد زنان از سواددرحد خواندن ونوشتن هم محروم بودند او دوره اول دبيرستان نواختران تهران را تمام کرد و به نظر می رسداين مدرک ارزش و مزايايش نظير يامعادل ديپلم امروزه باشد. در سفر آلمان اصل مدرک تحصيلی اش را به من سپرد. اين شهادت نامه را وزارت معارف واوقاف وصنايع مستظرفه صادر کرده است.

نظر به ماده هيجدهم قانون اساسی معارف مصوب نهم عقرب هزارو دويست ونود شمسی....نظر بتصديق هيئت  ممتحنه  طهران ...مشعر به اينکه فاطمه خانم راد فررندآقای ميرزا نصر اله خان شاگرد مدرسه نواختران ..... اين شهادت نامه به او عطا ميشود که از مزايای قانونی آن بهرمند گردد...

وقتی نصيب خودش را از بالکن منزلش به بيرون پرتاب کرد ويا پرت شد( آخر چند سال بود چشمش نمی ديد تحمل اين وضعيت برای هيج کس آسان نيست وبرای يک فيلمساز نا ممکن) ودر بيمارستان به حال کما رفت زن مهربانی که هيج نسبتی هم با ما نداشت کار تيمار مادر رايکی دو هفته پايان عمرش بعهده گرفت و نگذاشت و ضعيت فرزند را او بداند/ مادر تصور می کرد نصيب هم در اطاق خودش است /هرگاه غذايش را می آوردند بايد مطمئن می شد که او هم غذايش را خورده است. نصيب هم  وقتی در بيمارستان يکی دو روز نيمه هوشی بدست آورد واميد عبثی در ما آفريد. نام مادررا زمزمه می کرد ...

من خود در شرايطی نيستم که قادر باشم کارهای او ونقش وی را در آغاز وتولد سينمای پيشگام ايران بشکافم و دراينجا آرشيو محدودی دارم که بخش کوچکی از نظرها وحرفها در باره او و کارهايش را در برمی گيرد. قبل از اينکه تکه هايی از اندوحته های بايگانی ام را برايتان نقل کنم اشاره می کنم که نصيب کار سينما را با پسر عمه مان دکتر هوشنگ کاوسی آغاز کرد. اَشنايی وبرخورد او ومن درسينما با همراهی کاوسی آغاز شد. نصيب دستيار اول وی در فيلم سينمايی خانه کنار دريا بود هرچند به هوشنگ به خاطر حق معلمی که بگردن او داشت احترام می گذاشت اما شيوه کارش در سينما با کاوسی متفاوت بود .نصيب در کارش به راه وروش ونگاه فريدون رهنما به سينما نزديک بود واين اشتياق تا حد شيفتگی به رهنما وانديشه اش پيش رفت.

»رازی که در فيلم سياوش ( سياوش در تخت جمشيد ساخته فريدون رهنما) نهفته است راز بشريت است؛ راز عشق وهستی است، به هنگام ديدن فيلم ديگر زمينی نيستيم، کنده می شويم، رهنما معنی کننده با هوش طبيعت است .دوربين اوچون جراحی ماهر لحظه های زندگی را می شکافد آدمی را در مقابل خويش برهنه می سازد».(نصيب نصيبی کتاب سينمای آزاد آذر 1350)

  اوبيش از 20 فيلم مستندرادرقسمت پژوهش تلويزيون که فريدون رهنما سرپرستش بود ساخت اين فيلمها که از ساختمان سينمايی محکم برخوردار بود شايد برای کارگردانی ديگر ،خود موقعيتی بود تا نامش را در عنوان اين گونه فيلمها بياورد،امانصيب نام خودش را ازعنوان اکثر اين کارها حذف می کرد وقتی از اوپرسيدم اين فيلمها راکه تو با خون دل می سازی وبه خاطر ساخنتشان بيشتر زندگی ات را توی کوه و کمر هستی ويا در جاده ها ی خاکی و از ترقی های مملکتی! هم که در آنهانشانی نيست پس چرا نامت را از عنوانشان حذف می کنی؟

جوابم داد:

بهر حال اين ها هم به نوعی خواست دلم نيست هر چند خودم انتخاب می کنم کدام طرح پژوهشی را ميخواهم بسازم اما قراری با فريدون گذاشته ام که بعد از ساخت چند فيلم مستند يک کار شخصی با اختيار تام بسازم ودو فيلم تجربی وماندگارسينمای آوانگارد ايران مرگ يک قصه*وچه هراسی دارد ظلمت روح* نتيجه حاصله از اين قرار داد نا نوشته است.

نخستين فيلم تجربی او خون يک خاطره يک کار کوتاه بود که در جشنواره فيلم های تجربی کالسروهه آلمان جايزه اول را گرفت اما اين فيلم ريورسال بود ( در آن زمان برای فيلمهای 16 ميلی متری هم اين نوع فيلمها راکه هزينه کار را پايين مي آورد استفاده می کردند) که برای کپی بايد از روی آن دوبل کيت می کشيدند و تنها نسخه موجودآن گم شد.

در اينجا تکه هايی از نقد ونظر هايی در باره کارهايِ نصيب نصيبی را می آورم.

» کرامت ( دانشيان) اصلا آدم خشکی نبود... در جنگی که در آن زمان بين ما به عنوان جبهه ی « هنر متعهد» ی ها ؛ وبا ديگران با عنوان جبهه «هنر برای هنر» ی ها وجود داشت واو هم جزءجبهه ما به شمار می آمد، من بار ها ديده بودم که برخوردش در اين زمينه فارغ از هر گونه خشک انديشی وحرکت های قالبیست. برای نمونه در برخورد با مرگ يک قصه که فيلمی از نصيب نصيبی بود وبه برخی از مسايل اجتماعی با ديدي  سوراليستی اشاره داشت بر خلاف من وچند تن از ديگر بچه ها از فيلم استقبال کرد وبه نصِيبی خوش آمد بسيار گفت». (من يک شورشی هستم عباس سماکار  صفحه61)

»فيلم مرگ يک قصه حاوی جستجويی هوشيارانه در قالب نا هوشياری ها. راه يافتن به دنيای فکور ذهنی اين سينماگر مرموزکار آسانی نيست چرا که او خود در آخر تماشاگر را برای يافته های ذهنی خويش به بازی می گيرد «

(فريدنوين ، مجله نگين شماره 75)

»نصيبی کارگردان بد بينی نيست اما واقعيتی که در بيهودگی روابط عاطفی انسانهای عصر ما نهفته است از چشم تيز بين وروح طغيانگرش به دور نمانده است. فيلمش حماسه ایست در وصف فلسفه بيهودگی کامو .. نصيبی فيلمسازی است که بايد به او بيش از هر فيلمساز ديگری اميد وار بود.

مرگ يک قصه اش را می توان با سر بلندی به عنوان اثر يک فيلمساز خوب در جهان عرضه کرد. او مايه آنرا دارد که رشد کند وشکوفا شود . ايکاش که در محيط بی هنر هنر ما نخشکد وبارور تر شود

 )مهندس هوشنگ طاهری مجله سخن  (

«سوررئل در کار نصيبی در جايی ننشسته که بتوان با عبور از يک طول به آن رسيد، در همان لحطه که از طول می گذريم، از عرض واز عمق می گذريم از حجم می گذريم برای رسيدن به حقيقت بايد از آن حجم فضاِیي که در فاصله تصوير و واقعيت قبلی نشسته است عبور کنيم...بسياری از ديالوگ ها راشعر پر می کند،از شعر متولد میشوند؛ با شعر ميرويند...»

)يداله رويايی در باره جه هراسی دارد ظلمت روح نشريه سينمای آزاد شماره 9 (  

از نصيب خواسته بودم به هرشکل که ممکن است فيلمهايش رابرای آرشيو من بفرستد او مي گفت مراجعه کرده است اما تلويزيون جمهوری اسلامی اعتنايی به حق وحقوق ما ندارد فکر می کردم شايد تنبلی کرده اما او خود در گفتگويی وبا صراحت اعتراضش را بيان می کند.

»در همه جای دنيا وقتی يک کارگردان اثری را می سازد می تواند يک نسخه خودش داشته باشدماهم نمی دانستيم که يک روز اين فيلمهاحبس می شود حتی موزه آبگينه را به هنگام پخش، فيلمبردارم برايم ضبط کرد من دليل اين سخت گیری غير استاندارد رانمي فهمم حتی فيلم را برای تحقيق به سختی در اختيار محققان قرار می دهند«.

محمد تهامی نژاد پژوهشگر سينما می نويسد:

  از نصيبی پرسيدم تعريف شما از فيلم مستند چيست ؟

گفت: عشق

گفتم: اين تعريف را بيشتر بشکاف.

گفت: نشان دادن واقعيت های ملموس وغير ملموس؛ واقعيت های عينی وذهنی.

مطالعه فيلمهای نصيبی نشان می دهد که اين فيلمساز به مسايل اجتماعی حاد نمی پردازد غالبا واقعيت در برابر دوربين ويا در تدوين ساخته می شود (محمد تهامی نژاد کتاب سينمای مستند ايران)

 درباره سينمای مستند که در اثر بی توجهی وبی عرضگی حکومت به وضعيت فلاکت باری افتاده است نيز می گويد:

»من معتقدم استعداد هست ولی هدايت کننده اصلی نيست به آنها راه نمی دهند يعنی به فيلم مستند راه نمی دهند فيلمهای مستند ما با فيلمهای مستند روز برابر بود اما امروز ما ايستاده ايم ودنيا راه خودش را با سرعت طی می کند.«

 در فيلم چه هراسی دارد ...فرخ تمیمی شاعر معاصر نيز بازی دارد،و ی می گويد:

»من در اين فيلم نقش شاعری را دارم که شعری ميخوانم ، شعر دست های بدرقه را من خود در لحظات فيلم مسحور دنيای پاکی هستم که نصيبی آنرا دنيای رها يافتگان نه رها شدگان می نامد در اين دنيا همه چيز پاک است. نصيبی يک شاعر سينماگر حساس وژرف انديش است. «

 اتفاق اينکه چند ماه پيش فرخ تميمی هم با زندگی وداع گفته  است

 من دست های بدرقه را ديدم/ بيمار گونه بود/ وقتيکه دست من / انگشتهای سرد وبلندش را/که از تبار آن نی نالان نشانه داشت/ غم جاودا نه داشت... 

 نصيب يکشنبه 26 ژانويه  در بيمارستان ايران در تهران بخواب هميشگی رفت .آرام شد، راحت شد.

*مرگ يک قصه کارگردان نصيب نصيبی /فيلمبردار: محمود نصيری /  بازی فريدون ابن علی. مهناز ندافی پروين سلطانی. رضا پودات. دستيارکارگردان: علی رمضانی.

*چه هراسی دارد... کارگردان: نصيب نصيبی/ دستيار ب. نصيبی/ فيلمبردار سهراب دانشمندی /دستيار همايون پاِی ور/ بازی ها :شهنار صاحبی. شکوه نجم آبادی ،مهوش برگی، بدری اخوان، گلناز صاحبی، هوشنگ توزيع، فرهاد مجد آبادی ، محمد نوازی، رضا قاسمی, رضا ژيان، کامبيزصاحبی.

 

 31 ژانويه 2004 زاربروکن/ آلمان