You should install Flash Player on your PC

چگونه میتوان ساکت ماند؟

  آرشیو

  خانه نخست

 

چگونه میتوان ساکت ماند؟

 

ما سالهاست از ایران دوریم اما اگر بخواهیم از مسایل ایران دور نمانیم باید با مردم داخل تماس مستقیم داشته باشیم. چت روم ها، این امکان را می دهد که با اندیشه ایرانیان داخل آشنا شویم ودردهایشان را بهتر وعمیق تر حس کنیم . من وقتم را طوری تنظیم می کنم که ساعات پایانی شب را با ایرانیان داخل کشور باشم ، علاوه برگفتگویی که با آنها دارم مطالبم را برایشان با ایمیل میفرستم وخواهش میکتم که نظر بدهند. برای من مهم است که این نوشته هادر داخل چه اثری دارد. اصلا صدایی درآنجا همراه ما هست؟ یک دختر جوان محصل، در یکی از شهرهای کردستان راچند هفته است می شناسم، وقتی گقت. یک دختر کرد است، من خشنودیم را از آشنایی ا ش ابراز کردم- انگار تعجب کردو گفت: نمی ترسی سرتو ببرم؟

 گفتم: چرا چنین تصوری داری؟گفت: آخه ج.ا از ما تصویری ساخته که انگار ما یک جمع آدمکش هستیم. این مکالمه کوتاه باعث شد که با او احساس نزدیکی بیشتری داشته باشم ، خودم را معرفی کردم ومطالبم را برایش مرتب میفرستادم ونامه به شیرین عبادی راهم برایش فرستادم. دیروز مطلبی برای من فرستاد. هرچند انگیزه نگارش آنرا جواب به نامه سرگشاده من دانسته بود اما یکی دو خطی بیشتر به این مسئله نپرداخته بود بلکه سر درد دل هایش باز شده وآنچه در درون دل خسته این دختر جوان میگذشته بازگو یی شده بود . چون خودش گرفتار در س ومدرسه است به من اجازه داده که مطلبش را ادیت کنم ؛ اما من تغییر عمده ای در متن او ندادم وآنچه میخوانید اندیشه اوست با نثر خودش.

 خدا را باور دارد- از تحجر آ خوندها سخت منزجر است، به امید آن روزی است که همه مردم دنیا.رایحه جان بخش آزادی را حس کنند. عنوان مطلب را از لابلای مطلب خودش بیرون کشیده ام. با هم نامه وی با نام مستعار آگرین را بخوانیم.

 نوشتاری از آگرین

 بصیر عزیز سلام

 نامه ای که به شیرین عبادی نوشته بودی را خواندم

 نمیدانم چرا اما شاید به پاس اعتمادمتقابل و اینکه گفتی هر مطلبی در این زمینه داشته باشم را میتوانی منعکس کنی تو را بسیار نزدیک به درد های مردمم حس کردم.گفتم شاید این راهی باشد تا بتوانم فریاد خاموشی که مثل خوره جانم را می خورد بر لب آورم.یادم می آید سالها پیش در کتابی مطلب جالبی خواندم که با گذشت زمان و بالا رفتن سطح آگاهیم بیشتر به آن نزدیک شدم وآن مطلب این چنین بود:

 خدایا تومیدانی که انسان بودن و بودن در این دنیا چقدر دشوار است... و چه رنجی می کشد آنکه انسان است و از احساس شرمسار است...

 آری،بسیار سخت است وقتی حقایقی را در می یابی که همه ی ارزشهای انسانی را زیر سئوال می برد وسخت تر از آن ،اینست که میدانی- مردمان زیادی این حقایق را در یافته اند اما یا به خاطر بی تفاوتی ویا محافظه کاری ویا به خاطر منافعی که از خاموش ماندن و سخن به لب نیاوردن می برنند خاموشی می گزینند .

 اما برای تو و من و امثال ماخاموش ماندن حکم مرگ تدریجی را دارد -چگونه میتوان ساکت ماند وقتی به چشم خود شاهد سلاخی انسانهای آزاده ای هستی که تنها گناهشان این است که مانند بسیاری از متحجران دور و برشان خود را بسان گوسفندانی نمی بینند که "ولی فقیه"چوپان آنهاست و به خیروشراعمالشان واقف است؟انسانهایی که دریافتند شعارهای عوام فریبانه ای چون "آزادی" "دموکراسی" "حمایت از بنیان مقدس خانواده"و...همه و همه تنها نقش پوششی را دارند که سردمداران ج.ا در لوای آ ن به مقاصدشان میرسند!

 کدام آزادی؟کدام دموکراسی؟

 همانی که به خاطرش شیر مردی به نام "شوانه ی قادری"را در مهاباد به خاطرداشتن رویه ای خلاف میل آقایان عقل کل!به جرم به آتش کشیدن صندوق به ظاهر" انتخابات سالم "!وخدشه دار کردن نتیجه ی انتخابات در آن حوزه دستگیر و شکنجه می کنند و بعد جنازه ی او را بصورت عریان در حالی که پاهایش به کامیون سپاه بسته اند در میدان اصلی شهر مهاباد به زمین می کشند تا عبرتی باشد برای سایرین؟و بعد در کمال بی شرمی وقتی که فیلمی که توسط یکی از کسانی که مامور شستن وتغسیل پیکرآن شهید بود وبا تلفن همراه وی و به دور از چشم گزمه های حکومتی گرفته شده بود منتشر شد ،با وقاحت تمام اعلام می کنند که مردم شهر شب هنگام نبش قبر کرده و پیکروی را با اطوسوزانده وبا پیچ گوشتی پهلوی او را سوراخ کرده و سینه ی او را دریده و با بند کفش به هم دوخته وکلمه ی "مرگ" را به همراه تصویر جمجمه ی مرگ روی آن کشیده اند!.

 خداوندا از دست این قوم حیوان صفت به چه کسی پناه ببریم؟ به یاد دارم3 اسفندماه77را که در سنندج به خاطراعلام حمایت از"عبدالله اوجالان"و اعتراض به دستگیری و زندانی شدن وی توسط حکومت ترکیه همزمان با همه ی مناطق کرد نشین در سراسر جهان؛ راه پیمایی آرام مردم چطور با دخالت عوامل نفوذی حکومت به خشونت کشیده شد!و آنوقت همه جاجار زدند کردها قصد جدایی و استقلال داشتند!تا بتوانند ساده لوح هایی با عناوین"سربازان گمنام امام زمان"،" انصارمهدی"،"فداییان رهبر"و...را تحریک به حضور در کردستان کرده وبه بهانه دفاع از خاک وطن! ودفاع از ناموس مردم، ملت کرد را سرکوب نمایند. همین مدعیان ناموس که در جریان جنگهای کردستان در اوایل تولد شوم ج.ا به زنان کرد رحم نکردند و بعدها که پیشمرگهای ما به خاطر تجاوزبیشرمانه آنان به زنان ، سردارهای رشیدشان!را به درک واصل کردند شروع به مظلوم نمایی کردند و نزد عوام ملت کرد را یک مشت قاتل وجانی معرفی کردند.

 شاید هم بنده خداها! گناهی نداشتند چون کسانی که دختران جوان را در شیخ نشین ها به حراج می گذارند نباید هم با کلمه ی "غیرت"آشنا و مانوس باشند.

 ویا کدام حمایت از بنیان خانواده؟

آخوندهایی که با شعارهای عوام فریبانه ی احیای سنت نبوی"صیغه" و "سلامت جامعه" به منظور هموار کردن زمینه ی هوسبازیهای خودشان هزاران انسان را دچار بحران هویت کردند مگرمی توانند بفهمند چه ضربه ای به ریشه ی اخلاقیات در جامعه زدند؟

 به یاد دارم یکی از همین آخوندهای روشنفکر!حتی اقدام به چاپ و تحریرصیغه ی عقد موقت کرده بود تا ایجاد این" پیوند آسمانی!" برای همگان سهل الوصول و راحت باشد. برای آن مدام تبلیغ میکرد که از فلان معصوم روایت است که(با عرض معذرت من بخاطر مساله ی حفظ امانت دقیقا مطلب چاپ شده را نقل می کنم) "خداوند ، به زن و مردی که متعه میکنند به ازای هر قطره آبی که به هنگام نزدیکی از بدن آنها خارج می شود هزاران ثواب وپاداش در نظر میگیرد و هزار هزار گناه بزرگ و کوچک آنها را میبخشد"

 و یا این که با رواج اعتیاد و پایین آوردن قیمت توزیع مواد مخدر خصوصا در مناطق کرد نشین ،به منظور کشاندن جوانان آگاه و مطلع به ورطه ی اعتیاد و سر گرم کردن انهاودور نگه داشتنشان از مسایلی که پیرامونشان اتفاق می افتد بزرگترین سرمایه های مملکت را به باد فنا سپردند تا مخل چند صباح زندگی منحوسشان نباشند -و هزاران ظلم آشکار و نهان دیگر که شایددرحوصله ی این بحث نباشد .

 امثال خانم عبادی بابت حمایت از قصابهای ج.ا اجازه حضورومطرح شدن می یابند و ج.ا برای بقا و مورد تایید واقع شدن نیاز به اهرمهایی چون آن خانم وامثال او دارد ...

 بصیر عزیز حرف بسیار است ولی شرح اینهمه رسوایی از حوصله ی ماخارج، پس فعلا به همین کفایت می کنم و...

 به امید روزی که همه ی آزاده های دنیا بتوانند رایحه ی جان بخش آزادی را حس کنند و هیچ دستی باقی نمانده باشد که گلوی آزادگان را به قصد خاموش کردن فریاد آزادی بفشارد.

 

آگرین/ ایران /کردستان

 

15مای 2006