نظام مافیایی،سینمای مافیایی ، داریوش مهرجویی ودیگر روشنفکران سینمایی!

 
 
داریوش مهرجویی ،یک رمان نوشته ویک جلسه هم گذاشته اند برای نقد وبررسی این رمان استاد سینما، – البته درزمینه ی مسایل دیگر یعنی حرکت در جهت حفظ وبقای یک نظام متحجر ،عقب مانده ،قرون وسطایی و جنایتکار هم مهر جویی به درجه استادی رسیده است- ما نمی خواهیم روی گذشته مهرجویی زیادتاکید کنیم چرا که مرور آن برای خودمان هم درد ناک است. مهرجویی علاوه براینکه استعداد وتوانایی فیلمسازی داشت ،انسانی بود با تفکر مترقی ،خانواده مهرجویی هم امروزی وباز بودند ،کوچکترین نشانه ای ازگرایش مذهبی نمی شد در خانواده اش هم سراغ گرفت. ژیلا خواهر کوچکتر داریوش مهرجویی همراه ما در آغاز کار سینمای آزاد بود ، وداریوش مهرجویی هم خود یک سال داور سینمای آزاد بود. اما دریغ که این انسان معترض با قول وقراری که گرفت از تبعید به دامن اسلام برگشت هر روز بیشتر در گندابی به اسم جمهوری مقدس اسلامی فرو رفت. سینما با تفکر ارتجاع مذهبی برایش معنا ومفهوم والایی پیدا کرد، سانسور را ارج گذاشت، بین باندهای حکومتی میچرخید، قالیباف را اندیشمندی شایسته پست ریاست جمهوری معرفی کرد ، پروپاکاندا فیلم برای موسوی ساخت اما وقتی باند موسوی مغلوب شد او حمایت از موسوی را به فراموشی سپرد،. با تامل در همین نشست مطبوعاتی هم می شود تفکر مهرجویی سازش کرده را شناسایی کرد.
یک نقد فیلم نویس هم در ج. اسلامی فعال است به اسم مسعود فراستی که از روشنفکران تواب بوده اما فیلم سازان فستیوالی با او خوب نیستند،چون فراستی نقش مخالف فستیوال ها را با مهارت بازی می کند،البته نگرانی او به خاطر لطمه ای ست که از نگاه او فستیوال ها با سیاه نمایی !!به آبروی !نظام مقدس میزنند . اگر نسبی مقایسه کنیم این آقای تواب نقد فیلم نویس اطلاعات سینمائیش از اکثر دیگر سینما بنویسان جمهوری اسلامی بیشتر است . و چون چند بار صابونش به تن داریوش مهرجویی خورده داریوش هم از وی کینه به دل دارد ،ودر این جلسه فرصتی برای مهرجویی پیش می آید که از فراستی هم انتقام بگیرد آنهم با زبان وادبیاتی که در ج. اسلامی متداول است.
 اما با همه ستایش هایی که مهرجویی نثار آخوند ها کرده بازهم مقامات به او اطمینان ندارند و مدام آزارش می دهند ،شاید مهرجویی هم مثل ما – البته در درون خودش- بگوید این آخوند عجب موجود بی چشم ورو یی است!!
 با تاسف بسیار مصاحبه مطبوعاتی مهرجویی را با هم بخوانیم
:
* گزارش ازنشریه سینمایی حکومتی سینمای ما
 
در نشست نقد و بررسی «در خرابات مغان» رمان تازه داریوش مهرجویی چه گذشت: رمان یک حرکت ماورایی دارد و شما را به جاهایی می‌برد.آقای فراستی با نفرت می‌رود طرف سینما تا هی بکوبد و بکوبد و بکوبد/ از خودش،سینما و آدم‌ها نفرت دارد / این هامون ما را بیچاره کرد./ خسرو شکیبایی می‌گفت‌ «سنتوری » یک هامون دیگر است.
سینمای ما- روز سه شنبه ۳۱ مرداد داریوش مهرجویی به شهر کتاب رفت تا در نشست نقد و بررسی دومین رمان خود شرکت کند. رمان تازه مهرجویی «در خرابات مغان» نام دار‌د و علاوه بر مهرجویی، علی‌اصغر محمدخانی (معاون فرهنگی شهر کتاب)، شیوا مقانلو (نویسنده و منتقد ادبی) و امیرعلی نجومیان (نویسنده و منتقد ادبی) حضور داشتند و در مورد رمان مهرجویی سخن گفتند. کارگردان فیلم‌های «پستچی»، «گاو»، «هامون»، «اجاره نشینها» و «سنتوری» پیش از این رمان «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» را نوشته و منشر کرده است.مهرجویی جدا از نگارش داستان و رمان، ترجمه هم می‌کند که از جمله آن‌ها می‌توان به « مفتش بزرگ و روشنفکران رذل» نوشته داستایوسکی،«کودک مدفون» اثر سام شپارد و جهان هولوگرافیک» اشاره کرد.
مهرجویی در این نشست در مورد نوشتن رمان و دغدغه‌هایش در این حوزه و سینما صحبت کرد بخش‌هایی از حرف‌های جذاب مهرجویی را می‌خوانید:
من همیشه وسوسه نوشتن داشته‌ام و سناریوی همه فیلم‌هایم را خودم نوشته‌ام. با کلام و شیوه‌های نگارش انس دارم و سعی کرده‌ام خودم را در کوران ادبیات دنیا و ایران بگذارم و چون کار دیگری بلد نیستم، نوشته‌ام.
 
مهم است وقتی آدم هنوز زنده است، بداند چه اتفاقی در آثارش افتاده است. اما من در کار حرفه‌ای‌ام در سینما و حتی ادبیات نمی‌خواستم جلوی دوربین باشم و بنازم. مردم هم فهیم، باهوش، با ذکاوت و زیرکند. به خصوص نسلهای جدید خیلی حیرت انگیزند. آدم‌هایی این‌قدر موشکاف و زیرک قبل از این نداشتیم .‌خوشحالم که می توانم با این‌ها از طریق ‌کارهایم ارتباط برقرار کنم‌ و شاید به ‌ذهنیت‌شان که مدام هم بهتر و بهتر می‌شود کمکی کنم.
حرف اصلی «فروید» این است که فرهنگ زادهٔ بیماری و مرض است و تا بیماری نباشد، فرهنگ نیست. سینما پر از سرمایه است، بگیر و بیار دارد، اما در ادبیات راحت‌تر می‌شود آ‌ن‌چه را که می‌خواهی اجرا کنی.
ساخت همچین کاری در سینما امکان پذیر نیست. ضمن اینکه برای ایجنت هایی در آمریکا برای ساخت فیلمنامه را فرستادم و اولین چیزی که به من گفتند این بود که داستان سیاسیه و قبول نکردند که روی فیلم سرمایه گزاری کنند. ترجیح می دهم در این موارد به نوشتن رمان و قصه بسنده کنم و در آرزوی اینکه روزی ساخت اثر تحقق پذیر بشود باشم.
 شخصیت اصلی کتاب یک آدم استثنایی‌ست که ‌ احساس می‌کند رابطه خاصی با کیهان و عوالمش دارد. چیزی از درون این آدم شکفته و مسلمان شده است. کتاب درباره این‌ است که چطور ایمانت را حفظ کنی، آن هم در شرایطی که همه از الحاد حرف می‌زنند. از زندقه حرف می زنند. ژان پل سارتر می‌گوید خدا نیست، هایدگر می‌گوید انسان خودش خدا را خلق کرده و مارکسیست‌ها دائم داد می‌زنند ‌دین افیون توده‌هاست. در چنین زمانه‌ای او سعی می کند قداست و ایمانش را حفظ کند. این رمان یک حرکت ماورایی دارد و شما را به جاهایی می‌برد . اگر این قدرت‌ها را داشته باشید و حس بکنید، ناگهان می‌روید آن‌جا.
این هامون ما را بیچاره کرد. همه می‌گویند چرا هامون نمی‌سازی؟ هامون را ساختم دیگر! سارا هامون است، بانو هامون است، پری هامون است، سنتوری هامون است. سنتوری را‌ در یک جلسه خصوصی برای خسرو شکیبایی گذاشتیم و از اول تا آخر گریه می کرد و می گفت: این یک هامون دیگر است!
من حتی این اثر را برای نمایندگی‌های مختلف در خارج فرستادم تا این اثر ساخته شود. اما گفتند که سیاسی است و آن را رد کردند. بنابراین ترجیح می‌دهم آن را در ادبیات بنویسم و در آرزوی اینکه فیلمی از آن ساخته شود، بمانم.
به نظر من منتقدین ما در مقابل اثر سه روش دارند. یکی اینکه داستان رمان را تعریف می‌کنند یا داستان را بد می‌دانند یا خوب. نوع دوم منتقدانی هستند که وقتی با اثری روبرو می‌شوند، چون دوست داشته‌اند خودشان آن را بنویسند. در نتیجه دوست دارند شخصیت‌ها کارهایی که خودشان می‌خواستند، انجام دهند. نوع سوم امتزاجی از هر دوی آن‌ها است، همراه با مقایسه فرامتنی بسیار شدید آن اثر با آثار پیشین مولف.
– «دلوز» می‌گوید مرگ مولف، ‌ مولف مرده چه کار به کارهای قبلی مولف دارید. من که نمی‌توانم به عنوان نویسنده خودم را با سلیقه تک تک شما وفق دهم. من آنچه را که از درونم می‌جوشد، می‌نویسم. اگر ریزه‌کاری‌های آن را درک کنند، کیف می‌کنم. در سینما فقط پرویز دوایی و ایرج کریمی این حس را دارند و الان کسانی هم هستند که کلا انتقاد می‌کنند، برای مثال فراستی که از سینما، خودش و دیگران نفرت دارند، به نظرم ذهن این آدم بیمار است.
ایدئولوژی و روایت بزرگ، دیگر مردود شده است. وقتی با یک اثر هنری روبرو می‌شوید باید بدانید از چه معیاری استفاده می‌کنید. «دلوز» 20 سال پیش از مرگ مولف حرف زده است. الان خود شما به عنوان یک انسان ایرانی با این تناقضات این اثر را چگونه می‌بینید؟
فراستی از خودش متنفر است
یکی از حاشیه‌های جالب این مراسم اظهارنظر صریح مهرجویی نسبت به شیوه نقد مسعود فراستی بود. وی گفت: [آقای فراستی] اگر کاری را دوست نداری، پس لابد مرض داری می‌آیی درباره‌اش می‌نویسی. به این آقای فراستی بگو که همه‌اش با نفرت طرف سینما می رود که هی بکوبد و بکوبد و بکوبد. چقدر می کوبی؟ بس است دیگر! از خودش نفرت دارد، از سینما نفرت دارد، از آدم‌ها نفرت دارد، همه را می خواهد آزار بدهد و از این طریق ابراز شخصیت بکند. خب این شخصیت بیمار است، باید برود بستری شود و قرص بخورد!
 
منبع : خبر آنلاین – بازتاب روز – ایسنا
Print Friendly, PDF & Email
Balatarin