گفتگو با سینماگران سینمای آزاد تهران و شهرستان ها، مصاحبه اول + لینک بخش کوتاهی از فیلم امپراطوری سکوت.

گفتگوی اول با مسعود معمار ( سینمای آزاد اهواز)

memarMasoud

توضیح: مسعود در نگارش رسم الخط متفاوتی دارد که ماهم حرف ها ی او را به شیوه نگارش خودش منتشر می کنیم. همین طور هر جا صحبت از انقلاب ۵۷ می شود مسعود، واژه های سازش و قیام را بکار می گیرد. و ما نظر او را عینا منعکس کردیم.

پیش آغاز

من مدتها بود در این اندیشه بودم که یک بار تاریخچه ی پر نشیب و فراز سینمای آزاد را از آغاز کار تا پایان راهش در ایران بررسی کنم.

برای این چنین بحث گسترده ای اطاق های پالتالک مناسب ترین بود من خودم همکار اطاق گفتمان سیاسی اجتماعی بودم و هستم این چنین بود که قراری گذاشتیم برای برگذاری این برنامه که صحبت در این مورد ۴ ساعت طول کشید.

اما آنچه من گفتم مسایل سینمای آزاد از دید من بود چه شایسته است که بچه های سینمای آزاد هم دیدگاه خودشان را مطرح کنند. البته ما به سینماگرانی که در ایران مانده اند دسترسی نداریم حتا اگر هم امکان گفتگو با آن ها را هم فراهم کنیم نه آنها می توانند بی دغدغه و راحت نظر بدهند و نه ما می توانیم مسایل را صریح با آن ها در میان گذاریم. در این شرایط ما با سینماگرانی که به تبعید آمده اند یا مقیم کشورهای دیگر شده اند بیشتر امکان تماس داریم با این هدف که جنبش سینمای آزاد را از دیدگاه دیگر سینماگران گروه هم بشکافیم می رویم سراغ مسعود معمار یکی از سینماگران فعال سینمای آزاد اهواز که سالهاست به تبعید آمده است.

سئوال : در چه سن و موقعیتی آمادگی کار سینما را در خودت شناختی و چکونه کارت را آغاز کردی و چه زمانی با سینمای آزاد اهواز آشنا شدی ؟

ج: من در سال ۱۳۵۰ هنگامی که ۱۷ ساله بوده و در کلاس ششم دبیرستان بودم با سینمای آزاد اهواز آشنا شدم. در آن سال به نیکی و روشنی می دانستم هرگز بدنبال رشته های پزشکی، مهندسی و … که نان و نام و اعتبار داشتند و دارند نخواهم رفت. من از بچه گی کتاب خان بودم. در پانزذه ساله گی اولین شعرم را نوشته بودم و در همان کلاس ششم خود را متعهد کرده بودم هر شب پیش از خاب چند صفحه متن تمرینی بنویسم هر چه می خواهد باشد. باید دست و ذهنم را تربیت و روان می کردم. سر کلاس درس یواشکی کتاب و یا مجله ای را که سر راه دبیرستان خریده بودم می خاندم. می خاستم روزنامه نگار و نویسنده شوم. قبل از آن با یک گروه تئاتری رابطه داشتم و می دانستم بازیگر بشو نیستم و ییشتر بکارهای پشت صحنه علاقه دارم. در آن دوره سینمای متفاوت و پیشرو ایران نیز اعتباری یافته بود. در اهواز نیز دو سینمای “شهر فرنگ” و ” اوکسین” افتتاح شده بودند که به همراه سینما ساحل فیلم های با ارزشی نشان می دادند. اداره ی فرهنگ و هنر خوزستان (اهواز) دوره ای فیلم های فیلم خانه ملی ایران (تهران) را نظیر سینمای ژاپن، فرانسه و … را نشان می داد. دانشجویان دانشکاه جندیشاپور اهواز هم فیلم های شورویایی و چپی را نشان می دادند از نظر فیلم دیدن در اهواز وضع خوبی حاکم بود.

cinemazad-ahvaz

جمعی از سینماگران سینما آزاد ایران درجشنواره اهواز نفر آخر از سمت چپ ایستاده زنده یاد هادی حسین زاده

گروه نمایشی فرهنگ و هنر نیز به کارکردانی دکتر حسین علی طباطبایی مرتب آثار غلامحسین ساعدی و بهرام بیضایی و … را اجراء می کردند. سینمای شرکت نفت هم برخی از فیلم های موج نو فرانسه را نشان می داد. در آن دوره اهواز جو فرهنگی فعال، زنده و خوبی داشت.

دانش جویان دانشگاه های جندیشاپور هم گاه به گاه اعتراض و اعتصاب می کردند.

سینمای آزاد اهواز در آن زمان دو کار انجام می داد:

  • نمایش فیلم های هنری و تجربی که از طریق سینمای آزاد تهران تغذیه می شد.
  • ساخت فیلم و آموزش فنی جوانانی که برای فیلم سازی به گروه می پیوستند.

مسئول اصلی و صوری گروه “کیانوش عیاری”بود، ولی چون او دوره ی سربازی را در تهران می گذراند، “محمد کاظم بغدادی” (فقید) از طرف کیانوش مسئول شده بود. به همین دلیل گروه دچار دو دسته گی شده بود موافقان و موخالفان. گروه یک کسانی بودند که وضع مالی اشان خوب بود و با کاظم رابطه داشتند. گروه دوم کسانی بودند که از محله های کارگری و اقشار پائین جامعه به سینمای آزاد پیوسته بودند.

در آن دوره من در همه جلسه ها شرکت می کردم. و یک دوره ی کوتاه فیلم سازی هشت میلیمتری هم دیدم.

در آن زمان من می خواستم روزنامه نگار و نویسنده شوم ولی از بچه گی بطور مرتب به سینما رفته و نقد فیلم مطبوعات را می خواندم بنابراین شناختکی از سینما داشتم. در سینمای آزاد اهواز هم همچنین تلاش کردم با دوستی با کسانی که قبل از من به گروه پیوسته بودند و با شرکت فعال در ساخت فیلم های شان کارهای مختلف فیلم سازی را یاد بگیرم. از طرفی دیگر در برپایی جلسات نمایش فیلم فعال بودم. به این دلیل دوستان من را پذیرفتند.

ما اعضای سینمای آزاد با هم دیگر بسیار بحث و جدل می کردیم در حالی که با هم دوست و رفیق و همکار بودیم اما از نظر سطح سواد و فیلم بهتر ساختن با هم در رقابت دائم بودیم. بیشتر ماها خوره کتاب و فیلم بودیم به همین دلیل خیلی از ما ها نتوانستند بموقع دیپلم بگیرند.

س: وقتی به سینمای آزاد پیوستی چه بچه هایی در سینمای آزاد اهواز فعال بودند؟

ج: افراد مطرح آن دوران بجز کیانوش و “داریوش عیاری” این ها بودند: فریدون کشمش زاده، رحمان توابی، مسعود ریاحی، مجید جوانمرد، سعید دستگاهی، صفر ابوالفتحی، عبدالا نریموسا، نادر مظلومی، علیرضا پرتو، نصرت الا پناهی نژاد و ….

س: آن زمان سینماگران غیر حرفه ای هم با دوربین های ۱۶ میلیمتری که کوکی بود کار می کردند و سینمای آزاد دوربین ۸ میلیمتری و بعد سوپر ۸ را جانشین ۱۶ میلیمتری های غیر حرفه کرد خودت کار سینما را با امکانات دوربین۱۶ شروع کردی و یا با وسایل خیلی محدود تر سینمای ۸؟

ج: من پس از تجربه و شرکت (هم چون دستیار کارگردان، عکاس، مشاوره در نوشتن فیلم نامه و …) در ساخت فیلم های سوپر هشت با دیگر فیلم سازان، در سال ۱۳۵۲ نخستین فیلم مستند سوپر ۸ خود را به نام “کوچ” با علیرضا اسماعیلی ساختیم. فیلمی در باره کوچ ایل بختیاری از طرف شهرکرد به طرف مسجد سلیمان. در آن سفر من از کل سفر نیز عکس گرفتم. یادش بخیر.

س: من نخستین بار از کیانوش عیاری جوان علاقمند اهوازی نامه ای دریافت کردم که اشتیاق و علاقه بچه های اهوازی و خودش را برای بیوستن به گروه سینمای آزاد با نثر ی جذاب (با توجه به سن کمش) اعلام کرده بود همان نامه کیانوش پیش زمینه ی شکل گیری سینمای آزاد اهواز شد دوست داریم که از زبان یکی از بچه های فعال گروه در باره سینمای آزاد اهواز بشنویم. شماها چطور کار می کردید؟ از نوشتن طرح فیلم تا نگارش فیلمنامه، بعد مراحل فنی فیلمبرداری، مونتاژ تا نمایش کارهایتان؟

ج: اصل و اساس کار ما بر تجربه و آموختن از آن و خواندن کتاب های تئوری سینمایی بود.

ما همه با هم کار کرده و کمک می کردیم تا یک فیلم ساخته شود. در ابتدا کارها چرخشی بود همراه با تقسیم وظیفه. مثلن یکی در یک فیلم بازیگر بود در فیلمی دیگر فیلم بردار و در فیلم دیگر کارگردان. بقیه بچه ها هم که او بهشان کمک کرده بود به او یاری می رساندند تا اثرش را بسازد. به این شکل پس از مدتی تجربه و عمل هر کس در می یافت در چه زمینه ای استعداد دارد و می تواند کار کند.

خرج ساخت فیلم با خود سازنده بود. دوربین و وسایل مونتاژ را از سینمای آزاد اهواز امانت می گرفتیم. در باره طرح فیلم هر کس هر طرحی داشت آن را می توشت و بعد در جلسات گروه می خواند بروی آن بحث می شد. بعد دوستان نزدیک به نویسنده با او بحث خصوصی می کردند و کار را جلو می بردند. در ابتدا چیزی به نام تصویب فیلم نامه نداشتیم ولی بحث در باره کیفیت فیلم نامه داشتیم. حتا به هنگام ساختن فیلم. بعد بدلیل دادن فیلم خام به فیلم ها نوعی تائید فیلم نامه شکل گرفت.

در اهواز بچه ها آهسته آهسته تخصص پیدا کرده بودند و کار ها را تخصصی انجام می دادند مثلن ما دیگر می دانستیم: کاظم بغدادی فیلم ساز نیست. داریوش عیاری از همه نظر استاد ما بود. رحمان توابی از نظر فنی بسیار با سواد است (مجلات سینمایی انگلیسی را خوانده و برای خودش ترجمه می کرد ما هم از دانش اش سود می بردیم و هوایش را داشتیم.) و فیلم بردار خوبی ست رحمان در کارهای فنی خلاق و صاحب نظر بود. مجید جوانمرد از روی دست مسعود کیمیایی کپی برداری کرده و گرایش به سینمای حرفه ای داشت او در سینمای ۸ حرفه ای بود. سعید دستگاهی فکر های خوبی داشت ولی در پرداخت آن ها ضعیف بود. در اواخر هرکس با توجه به توانایی ها و علاقه های اش به تیمی پیوسته بود و با آنان کار می کرد. تیمی کار می کردیم که این هم از ویژه گی های کار منسجم و حرفه ای هست امیر زرگان کارگردان خوبی بود و …

نکته دیگر آن که هرگاه کسی می خاست فیلم اولش را بسازد حتمن بچه های قدیمی بعنوان دستیار و یا فیلمبردار در اختیار او قرار می گرفتند تا به او کمک کنند کارش را استخان دار بسازد. در تدوین فیلم و هدایت بازیگر به او کمک و آموزش غیر مستقم داده می شد.

ما دارای یک نظم نیمه حرفه ای بودیم.. بعضی از ما ها بیشتر فنی بودند و بعضی دیگر بیشتر ادبی و محتوایی با گرایش های سیاسی چپ.

ما فیلم های ساخته شده را ابتدا در دفتر سینمای آزاد برای اعضا نشان می دادیم و بر روی آن بحث و گفت و گو می کردیم. و بسیار اتفاق می افتاد که فیلم ساز به این شکل بعد از نمایش فیلم اش تغیراتی در کار می داد گاه فیلم را کوتاه و گاه می رفت دوباره فیلم می گرفت تا کاستی های کار را برطرف کند

ما فیلم های مان را درجلسات نمایش فیلمی که برای مردم برگذار می کردیم نشان می دادیم و به جشنواره های مختلفی که در آن دوران بود می فرستادیم.

در یک چیز همه مان مشترک بودیم درس نخاندن و خوره کتاب و مجله و سینما بودن و البته رفیق باز بودن و صادقانه با هم دیگر کار کردن تا آثار بهتری بسازیم.

س: من بیاد ندارم ما چه در تهران و چه شهرستان ها راه وروشی برای کار پیشنهاد کرده باشم و اصولا در نحوه ساخت فیلم ها کوچکترین دخالتی نداشتیم. فیلم های شهرستان ها را من خودم وقتی آماده شده بود و برای آرشیو فرستاده می شد می دیدم. در شهرستان ها برای نمونه اهواز رابطه مسئول و بچه ها (با توجه به این که مسئولین هم انتخاب خود بچه ها بودند و دفتر مرکزی در این انتخاب نقشی نداشت) چگونه بود ؟

ج: ما در اهواز رفیقانه کار می کردیم. شکل کار ما تجربی بود و از تجربه و عمل می آموختیم. ولی بسیاری از ما فیلم بین و کتاب خان حرفه ای بودیم و با هم بسیار بحث می کردیم. بیاد دارم گاه غروب یه خانه یکی از دوستان که فیلم نامه ای نوشته بود چهار پنج نفری می رفتیم و تمام شب تا صبح را در باره فیلم نامه و ساخت آن با هم جدل می کردیم ما در حال آموختن از یک دیگر بودیم. و البته نقد نقل و نبات ما بود.

در دوره ای رابطه ی دوستان با کاظم خوب نبود ولی بعد ها با وساطت کیانوش بهتر شد و کارها نظم و سیستم پیدا کرد. از سال ۱۳۵۰ که من با سینمای آزاد اهواز آشنا شدم گروه دارای مکان شد دارای دفتر کار شد. همین استقرار بما کمک می کرد تا بتوانیم جلسه بگذاریم. دور هم جمع شویم. دوره های آموزشی ترتیب دهیم. نشانی داشته باشیم و خود را سازمان دهیم. از طرف دیگر ما خودباور بودیم و امیدوار و گاهی هم پر ادعا.

موفقیت های کیانوش برای گروه نوعی سرمشق و نمونه بود. گاه هم انتقادهای سنگین و تندی به کار های او می شد. ما همه می دانستیم که تنها در سینمای آزاد است که می توانیم رشد کنیم چرا که سانسور به معنای رایج در آنجا وجود ندارد. البته همه ما سانسور را می شناختیم و سعی می کردیم در حال زدن حرفمان آن را دور بزنیم.

CazadAhvaz52

س: چند جشنواره ی سینمای ۸ در اهواز برگذار شد؟ استقبال مردم چگونه بود؟

اولین جشنواره ی فیلم های هشت میلیمتری شهرستان های ایران را در اسفند سال ۱۳۵۱ ما در اهواز برگذار کردیم. در سالنی کوچک با گنجایش ۴۰ نفر به مدت ۳ روز. استقبال مردم خوب بود. بعد ها و در سال های بعد تعداد تماشاگران ما تا ۴۰۰ نفر در هر جلسه نمایش افزایش یافت. ما تا سال ۱۳۵۷ جشنواره برگذار کردیم.

از جشنواره اول خاطره ای دارم که اگر اجازه بدهید آن را شرح دهم؟ البته در رابطه با پرسش پیشین شما هم هست.

ج: بله، بفرمائید!

ج: ولی محمدی پیش از آن که فیلم ساز شود کارگر نانوایی بود من هر وقت برای خرید نان به نانوایی می رفتم بر علیه او کرکری خوانده با هم پرسپولیس و تاج می کردیم. ولی با هیکل درشت اش در پشت تنور نان بود و در آن گرمای کشنده نفس زنان از تیم تاج دفاع می کرد. همیشه او بود که شروع می کرد. به این شکل رفع خسته گی می کرد. او دستی هم در نوشتن نمایش نامه داشت. کاری را که نوشته بود به من داده بود بخانم. پس از مدتی دیگر اورا در نانوایی ندیدم. سراغ او را گرفتم. گفتند نمی دانیم کجاست.

در اهواز کتابخانه بزرگی ساخته شده بود. روزی ولی را در آنجا دیدم. گفت: این جا کارمند شده ام و با پول خودم در حال فیلم سازی هستم. در آن زمان ما در تدارک کار های اولیه ی جشنواره اول بودیم. چند روزی بعد ولی را در خیابان دیده سراغ فیلم اش را گرفتم؟

گفت: راش های فیلم از آلمان آمده (آن موقع نگاتیو ها را برای چاپ به انگلستان و یا آلمان می فرستادند.) اما من پول ندارم آن ها را تحویل بگیرم.

  • چقدر می شود؟

رقمی گفت.

من گفتم: دو سه روز صبر کن تا من پول توجیبی ماهانه ام را بگیرم آن را می دهم بتو! ولی دیگر این قدر تاج! تاج! نکن!

ولی هم برای این که حرص من را درآورد گفت: زنده باد تاج!

چند روز بعد، پول را در اختیار او گذاشتم و قرار شد فیلم را با هم تدوین کنیم و چنین کردیم.

داستان فیلم از این قرار بود که مرد بیکاری که بچه اش مریض است و پول دوا و دکتر ندارد برای دزدی می رود به یک اداره دولتی و چیزی بر می دارد. هنگام باز گشت در راهرو اداره، عکس پدر تاج بر سر را می بیند که می خندد، پدر دزد با عصبانیت به عکس نگریسته و می رود.

داستان فیلم هندی و تکراری بود، اما همان یک نگاه کافی بود تا فیلم در جشنواره به تماشا درآید و مورد پسند تماشاگران قرار گرفته و بیشترین رای را به مثابه بهترین فیلم کسب کند. پس از نمایش فیلم، من به ولی گفتم: فردا شب به جشنواره نیا چون با این استقبال از فیلم خبر چینان در سالن به ساواک خبر داده و آن ها فردا شب بسراغت می آیند.

فردا شب پس از پایان نمایش فیلم ها دو نفر لباس شخصی آمدند و پرسیدند: سازنده ی فیلم یئس(یاس) کجاست. من که از پیش آماده گی این پرسش را داشتم. و با دیگر دوستان هم قرار گذاشته بودیم فقط من پاسخگو باشم. گفتم: ما اورا نمی شناسیم. او فیلمی برای ما فرستاده ما هم آن را نمایش داده ایم خودش هم نیامده تا با او آشنا شویم. آن دو رفتند. ولی در پایان، ما مجبور شدیم برخلاف میلمان رای تماشاگران را که بهترین فیلم جشنواره را یاس اثر ولی محمدی دانسته بودند نادیده انگاریم و خودمان فیلم دیگری را جایگزین کنیم..

س: چه اداره هایی با جشنواره ها ی شما همکاری می کردند؟

ج: اداره فرهنگ و هنر خوزستان و مرکز آموزش تئاتر فرهنگ و هنر خوزستان و گاهی بچه های سینمای جوان که از خود ما سینما آزادی ها بودند، شهرداری اهواز، دانشگاه جندی شاپور و… با ما همکاری داشتند.بعضی از همکاری ها مقطعی بود.

س: میتوانی از چند کار سینمای آزاد اهواز که در نمایش های عادی وجشنواره ها نمود بیشتری داشت نام ببری؟

ج: کار های مهم: “انسوی آتش” و “انعکاس” کیانوش عیاری، “دایره بسته” فریدون کشمش زاده، “گاو آهنی” طالبی، ” اگر باران می بارید ” ولی محمدی “نمدمالی” امیر زرگان ، “جمعه” عبدالا نریموسا،”از دست رفته” و “خراش” مجید جوانمرد، “سکه” و “جدال” نادرمظلومی و…

س: اگر درست بیادم مانده باشد در اهواز هم مثل تهران و مشهد و اصفهان سینه کلوب برای نمایش آثار برتر سینمای جهان شکل گرفته بود. کلوب سینمایی شما چند وقت دوام اورد چه اثار مهمی را به نمایش گذاشت؟

ج: اولین جلسه نمایش سینمای آزاد اهواز در ۴ مهر ۱۳۵۰ در خانه یکی از دوستان آغاز شد و تا دی ۱۳۵۷ در مکان های مختلف ادامه داشت. ما باضافه فیلم های فیلم سازان اهواز فیلم هایی را که در سینمای های آزاد ایران ساخته شده بود و سینمای آزاد ایران نمایش می داد به تماشا در می آوردیم.مثلن “چاقو در آب” رومن پولانسکی، “ندامتگاه” کامران شیردل، “معبد آناهیتا” نصیب نصیبی، “خانه سیاه است.” فروغ فرخزاد و … بسیاری دیگر فیلم های خوب آن دوره را که در ایران موجود بود.

س: رابطه شما با رادیو تلویزیون مرکز اهواز چگونه بود، ما گزارش هایی داشتیم که در برخی شهرها مسئولین رادیو تلویزیون می خواستند در کار بچه ها دخالت کنند که البته ما از تهران اقدام سریع می کردیم آنها مجبور می شدند کنار بکشند.

ج: رادیو و تلویزیون کاری به کار ما نداشتند چون می دانستند چیزی از ما به آنها نمی ماسد. آنها می خاستند که ما برایشان گزارش خبری و کاری تبلیغی بسازیم که ما موافق نبودیم. یکی دو بار ما از آنها تقاضا هایی کردیم که انجام ندادند مثلن خاستیم بما دفتر کار دهند که ندادند. درسال ۵۱ با اداره فرهنگ و هنر خوزستان مشکل پیدا کردیم. محل دفتر ما در یکی از ساختمان های فرهنگ و هنر بود. در جلسه ای در دفتر آقای شیبانی یکی از مسئولان فرهنگ و هنر خوزستان، رسمن او بما ( کاظم بغدادی، فریدون کشمش زاده و من) حکم کرد که باید بما وابسته شوید! (قبلن این درخاست را کرده بودند ولی ما نپذیرفته بودیم.) وگرنه باید از این جا بروید. ما گفتیم سینمای آزاد مستقل است و ما بشما وابسته نمی شویم. آقای شیبانی وقتی دید ما راضی به وابسته بودن نیستیم گفت: باید از این جا بروید و دیگر ما اجازه نمی دهیم بشما سالن اجاره دهند و در سطح شهر هم اجازه نمی دهیم فیلم بگیرید.

فریدون و کاظم در حال تسلیم شدن بودند. من حربه ای به ذهنم رسید، گفتم: ما نمی توانیم بشما وابسته شویم چون ما از تله ویزیون بودجه می گیریم و به آنجا وابسته ایم.

شیبانی با ناراحتی پرسید: کدام تله ویزیون؟

من گفتم: تهران. ما از آنان پرسیده ایم آنان اجازه چنین کاری را نمی دهند.

آقای شیبانی که تیرش بسنگ خورده بود. چپ چپ بمن نگاهی کرد، و با تهدید پرسید: فامیل شما چیه؟ گفتم. یاد داشت کرد. گویا می خواست به ساواک زنگ بزند. با شنیدن فامیلم دو باره پرسید: شما فرزند فلان آقا نیستید؟ و برخی از مشخصات ظاهری پدرم را برشمرد.

گفتم: بله.

پرسید حال مادر شما چطور است؟

من تعجب کردم!

وقتی تعجب من را دید.

گفت: مادر شما پیش از ازدواج با پدرتان با ما همسایه بودند و ما با هم رفت و آمد خانه وادگی داشتیم.

سپس افزود: از این ببعد هرگاه جلسه می گذارید باید در پوسترهایتان درشت بنویسید: با همکاری فرهنگ و هنر خوزستان. ما سه نفر هم فورن پذیرفتیم و از جلسه خارج شدیم.

چند روز بعد، بچه ها بمن گفتند: آقای شیبانی سفارش کرده تو را به این ساختمان و دفتر راه ندهند.

من هم تا مدتی کمتر به دفتر رفته و یا آهسته برو آهسته بیا به دفتر می رفتم تا گربه شاخم نزند.

س: داریوش برادر کیانوش هنرمندی آگاه بود که بعدن یک فیلمبردار حرفه ای مسلط بکارش شد او همکاری هایش با سینمای آزاد در چه حد بود؟ البته کاظم بغدادی هم خیلی برای سینمای آزاد اهواز زحمت کشید. می توانی نقش بچه های اهواز را در شاخص شدن فعالیت سینمای ازاد اهواز کمی باز کنی و توضیح بدهی؟

ج: داریوش عیاری در اهواز تنها کسی بود که مورد احترام همه ی ما بود و همه او را دوست داشتیم.

داریوش بسیار با تجربه بود. با سواد بود در دو دانشگاه در تهران سواد خوانده بود. با مطبوعات در تهران همکاری داشت. تقریبن همه ما قبل از ساخت و بعد از ساخت فیلم سعی می کردیم نظر اورا در مورد فیلم نامه و کار خود بدانیم. من اولین فیلم نامه داستانی ام را با نظر داریوش بکل عوض کردم و کار نو دیگری نوشتم. داریوش از نظر فنی و ادبیات سینمایی خیلی پر بود. داریوش با صبوری و متانت با چاشنی کمی خنده که ناشی از حجب و حیای ذاتی او بود ضعف کارهای ما را می گفت و بی ریا ما را راهنمایی می کرد. از نظر معنوی ما همه او را قبول داشتیم و برایش احترام قلبی قائل بودیم گرچه گاه از نظر فلسفی و سیاسی با او هم راه نبودیم.. داریوش در سینمای آزاد اهواز هیچ مسئولیتی نمی پذیرفت(او تهران زنده گی می کرد) ولی هر گاه به اهواز می آمد به همه کمک می کرد و نقش برجسته ای در ساخت فیلم خوب و تربیت فنی و فیلم سازی بچه ها داشت. در جشنواره ها برای طرح پوستر و بروشور سرآمد بود.

کاظم بغدادی هم یادش بخیر فوت شد. او هم در سال های اولیه در سبنمای آزاد بعنوان یک سازمانده فعال بود.

در بالا نوشتم ما در اهواز جو فرهنگی زنده ای داشتیم. در سینمای آزاد اهواز در مجموع دو گروه فیلم ساز بود.۱- فنی ها و فرم گرا ها ۲- محتوا گرا و اجتماعی ها. در کنار این ها اداره تئاتر بود با کلی بازیگر درجه یک. دانشگاه اهواز بود با کلی دانشجوی علاقه مند پر شور و سیاسی. ما همه در کارهایمان کم و بیش از کلیه این عوامل و جو زنده فرهنگی استفاده می کردیم. اعتبار کیانوش هم برای ما پشتوانه ای بود دانش داریوش و برادر دیگر این دو سیاوش که موسیقی را خوب می شناخت. عوامل سازنده ی فیلم های ما ترکیبی درست از فنی ها و محتوایی ها بود در ضمن ما از واقعیت های اجتماعی موجود بعنوان داستان بهره می بردیم. ما ادبیات و سینما را می شناختیم همه این ها بما کمک می کرد تا بتوانیم فیلم های خوبی بسازیم. متاثر از سینمای متفاوت و پیشرو ی ایران، نئو رئالیسم ایتالیا، موج نوی فرانسه، سینمای شوروی، ژاپن: اوزو، کوروساوا…و…بودیم و دائم از آنان می آموختیم. سینمای آزاد اهواز یک دانشگاه آزاد هنری اجتماعی بود. ما هم زمان شاگرد و معلم بودیم

س: در زندگی نامه هنری ات که برای من هم فرستاده ای مشخص می شود که بعد از انقلاب انگیزه ای در بچه ها بوده است که سینمای آزاد حفظ شود من البته دیگر انگیزه ای نداشتم چرا که ارزیابی می کردم نه فقط نمی توان مشکلات و موانع نظام گذشته را از میان برداشت بلکه همان دریچه نیمه باز هم بسته و بسته تر خواهد شد ، تو از شورایی یاد می کنی که برای تعین تکلیف وسایلی که از تلو یزیون نزد ما بود تشکیل شده بود. من در حافظه ضعیف تر شده ام خیلی واضح این ماجرا در یادم نمانده است من در کتاب دهسال سینمای آزاد که ۲۰ سال پیش منتشر کرده به شورایی اشاره کردم که در تهران با حضور مسئو لین شهرها تشکیل شد که من هم در این جلسه بودم ،روی تعین تکلیف وسایل هم دایم بحث می شد،حسن بنی هاشمی که از برجستگان سینمای آزاد بود در این جلسه گفت:

«ما قبل از هر تصمیمی باید ابتدا بار مسئولیت را از گردن بصیر برداریم و بعد ببینیم چه می خواهیم بکنیم؟ اما ازتشکیل شورای دیگر در غیبت خودم خاطره روشنی در ذهن ندارم، فقط بیادم مانده من با مرخصی بدون حقوق رفتم پاریس بعد از نزدیک یک سال برگشتم وسایل باقی مانده به واحد نمایش تلویزیون منتقل شده بود، محمد عقیلی از سینمای آزاد بندرعباس برایم در گوتنبرگ سوئد تعریف کرد که مدتی او مسئول بوده است، بعد ترشیزی نامی که گویا مجاهد بود و اعدام شد مسئول شده بود و وقتی من برگشتم انوار کلید انبار را به من برگرداند و خواست که دوباره سینمای ازاد را اداره کنم که من نپذیرفتم ، در مدت محدودی که ایران بودم تلاش کردم اسم سینمای آزاد را از گروه هی که ج. اسلامی میخواست تشکیل دهند بردارم و انها هم نام سینمای جوان را که مربوط بود به وزارت فرهنگ هنر زمان شاه انتخاب کردند که هنوز هم با همین نام باقی مانده است، تشکیلاتی است کاملا دولتی که حتا یک کار قابل اهیمت نساخته اما بودجه زیادی دارد و نان خورهایی، خیلی کنجکاوم بدانم زمانی که خودت با انتخاب بچه ها مسئول سینمای آزاد شده بودی دقیقا چه سالی بود؟ گروه چه کار می کرد و چه کارهایی کرد و بعد چگونه شد که همه چیز بهم ریخت؟

ج: من قبل از انقلاب(۱۳۵۵) برای سوادآموزی سینما به فرانسه رفتم. پس از سازش و قیام (۱۳۵۷) در سال ۵۸ مانند اکثر دانشجویان ایرانی خارج از کشور به ایران برگشته و به اهواز رفتم. در آن جا دوستان محبت کرده من را بعنوان مسئول سینمای آزاد اهواز برگزیدند. کار زیادی نبود انجام دهیم. دفتری نبود بجز تعدادی دوربین و وسیله فنی. در تابستان ۵۸ رحمان توابی مسئول قبلی گروه بمن گفت وسیله هایی را که پیش توست باید پس بیاوری باید آن ها را به تله ویزیون در تهران تحویل دهیم. من مخالف بودم وسیله ها را پس دهیم.

او و من به تهران رفتیم. در بعد از ظهری گرم در خانه ای بزرگ در سه راهی یوسف آباد که می گفتند قبلن مرکز تمرین کارگاه نمایش بوده در سالنی بزرگ با بسیاری از مسئولان سینمای آزاد شرکت کردیم. بصیر نصیبی و حسن بنی هاشمی در جلسه شرکت نداشتند. دو سه نفر از مسئولان تله انوار و… آن جا بودند با وعده و تهدید گفتند: وسایل را پس بیاورید می خواهیم حساب رسی کنیم. وقتی با مخالفت تنی چند از ما رو به رو شدند .گفتند : بشما وسیله های نو می دهیم. من باز هم مخالفت کردم. رحمان بمن گفت چون من هنگام دریافت وسایل، چک و سفته داده ام. برای من گران تمام می شود. پس ما هم قبول کردیم. سپس به اهواز رفته من کلیه وسایل را به رحمان توابی تحویل دادم و او آن ها را به تله برگرداند. این جلسه در آن یک سالی اتفاق افتاد که تو در ایران نبودی.

س: اگر بخواهیم کمی سریع تر کارنامه هنری تو را ورق بزنیم می رسیم به سالهای تبعید. تو خودت هلند را برای تبعید اتتخاب کردی و یا شرایط طوری بود که دوران تبعید را از این کشور اغاز و ادامه دادی ؟

ج: متاسفانه و بدبختانه شرایط بگونه ای بود که ما مجبور بودیم به هلند بیایئم و من در این زندان همچون اسیران بسر برم و تحت فشار دائم باشم. در اینجا من به هیچ عنوان راضی نیستم. تمام مقام های دولتی هم این را می دانند و درتلاشند من را بشکل های مختلف سرکوب و خفه کنند.

س: تو هم عکاس هستی و هم سینماگر کمی هم در باره ی کارهای عکاسی ات برایمان بگو!

ج: در ایران من بر روی سه موضوع کار می کردم: ۱- طبیعت،۲- معماری، ۳- انسان و مردم. در هر سه رشته هم سه جایزه ممتاز برای عکس هایم دریافت کردم. در این جا به دلیل های بسیار کارم بسیار محدود و فقیر شد. مجبور شدم و هستم با محدودیت بسیار کار کنم و با سیلی صورت خود را سرخ کنم. هرگز بعنوان عکاس حرفه ای بمن کار ندادند باید همیشه بعنوان داوطلب مجانی عکاسی می کردم. با این همه سعی کردم بیشتر پرتره بگیرم. کتاب عکسی آماده چاپ دارم بنام “زنان جهان” که دنبال سرمایه و ناشر برای چاپ آن می گردم. در این کتاب در ۲۶۰ عکس چهره های زنانی با ۱۲۰ ملیت به تماشا گذاشته می شوند. این کتاب حاصل بیش از ۳۰ سال عکاسی ست.

چند مجموعه عکس دیگر هم دارم که هنوز آماده چاپ نشده اند. دو موضوع کار نشده هم برای عکاسی دارم و این رشته سر دراز دارد.

البته اگر حمل بر گزافه گویی نشود در عکاسی بدنبال تجربیات جدیدی هستم که بتوان از دل آن ها تئوری های جدید فورموله کرد. در عکاسی هم همچون سینما یک تجربه گرا هستم که در راه های نو گام می ز

س: برگردیم به سینما ، تو در شرایط تبعید هم هرگز از دوربین فیلمبرداری فاصله نگرفتی در باره کارهای سینمایی در تبعیدت بگو و حضورت در رویداد های سینمایی ،همین طور مشتاقم در باره جدیدترین کار سینمایی ات که یک فیلم داستانی است ومن هنوز فیلم دیده ام بیشتر بدانم این فیلم در چه مرحله ایست؟

ج: در پانزده سالی که پس از سازش۵۷ در ایران بودم عملن ممنوع فیلم بودم و اجازه نداشتم فیلم بسازم به هر دری زدم نشد. البته بمن اجازه کار دادند بشرطی که ابتدا فیلم مورد دستور آن ها را بسازم که من این کار نکردم.

می خاستم گروه نیمه مخفی فیلم سازی به تبعیت از “میگوئل لیتین”تشکیل دهم که ناموفق بودم.

در این جا اما، با یک تله ویزیون بعنوان متن نویس و فیلم بردار شروع بکار کردم بعد در تله ای دیگر مجانن فیلم بردار شدم. دو سال برای یک تله هر هفته برنامه های ادبی دو زبانه می ساختم. بتدریح با کلیه کارهای فنی ویدئویی آشنا شدم. در سال ۲۰۰۳ بطور حرفه ای مستندی “صدای گیتار” را برای تله ویزیون سراسری ساختم که متاسفانه با سانسور آن را لت و پار کرده و نمایش دادند کارمان به دادگاه و…کشید. فیلم را در جشنواره ای نشان دادند که من نرفتم. از آن پس تصمیم گرفتم با دستگاه سانسور و سرکوب کار نکنم. خودم با صفر بودجه و با توانایی های خودم فیلم هایم را افتان و خیزان با چنگ و دندان می سازم. در هلند فیلم های من را نشان نمی دهند جون انتقادی هستند. و با سینمای سوبسیدی همخوانی ندارد ولی هیچگاه دلیل روشنی عنوان نمی کنند. برای من هم دیگر مهم نیست نشان دهند یا ندهند وقتی همه چیز دولتی باشد بهتر از این نمی شود. من چون بدون کمک و همیاری دیگران همه ی کارهایم را باید یک تنه انجام دهم بنا براین تمام انرژی ام را یر روی ساخت فیلم گذاشته ام. و دیگر توان و انرژی ندارم کار ها را پخش کنم. تازه این کار دفتر و دستک و پول می خواهد که من هیچ کدام را ندارم. می خاستم همین فیلم آخرم “امپراتوری سکوت” را به جشنواره کن بفرستم. ورودی آن سیصد اورو بود. نداشتم نفرستادم. خلاصه در جنگی کاملن نابرابر گرفتار آمده ام. تنها قدرت خلاقه و پایداری من است که به کمکم می آید. چند فیلمنامه درجه یک دارم که قادر به ساخت آنان نیستم. مجبورم به موضوع های بسیار کم خرج روی آورم. کلیه وسایل کار از قبیل دوربین، کامپیوتر، نرم اپزار برای مونتاژ را با قرض های دراز مدت خریده ام . بعنوان نمونه فیلم امپراتوری سکوت را در دوازدهمین جشنواره سینما در تبعید”دنیا خانه من است” در نوامبر در سوئد نشان می دهند. من را پای رفتن هست. پول رفتن نیست. خلاصه این که مشکلات کار را از هر طرف درز می گیرم غول بی شاخ دم فقر اقتصادی و بی کسی از طرف دیگر همچون بت عیاری چهره می نماید.

همین جا باید بگویم اگر در سینمای آزاد همه ی کارهای فیلم سازی با آن امکانات محدود را فرا نگرفته بودم هرگز نمی توانستم در تبعید با همه ی مشکلات آن به فیلم سازی ادامه دهم.

movie scene

صحنه ای از فیلم امپراتوری سکوت

س: چه برنامه ای برای نمایش فیلم جدیدت در نظر گرفته ای؟

ج: برای نمایش امپراتوری سکوت هیچ برنامه ای ندارم. چون مغزم برای این گونه برنامه ریزی ها کار نمی کند. من شده ام یک ماشین فیلم سازی . تازه پخش، تخصص و رابطه می خواهد که من هیچکدام را ندارم. دارم بساخت فیلم جدیدی فکر می کنم و این که چگونه باید در هزینه های خورد و خوراک و پوشاک گدابازی دربیاورم. سفر که بکلی از برنامه هایم حذف شده است پوشاک نیز.

در پایان اگر اجازه دهی می خاهم حالا که بحث در باره ی سینما آزاد است خاطره ای از یکی از یاران صمیمی مان که اینک دربین ما نیست و در خاک غرور و سربلندی خفته کنم: زنده یاد هادی حسن زاده.

هادی را در یک صبح پائیزی آبان ماه در اهواز بر روی پل سفید دیدم داشت پل را در جهت مخالف من که سوار موتور بودم پیاده طی می کرد. با خنده جلوی من را گرفت. من فورن او را شناختم. سلام و احوال پرسی کردم. او کاغذی از جیبش بیرون آورد گغت: دنبال این نشانی می گردم. رفقا این را در تهران داده اند گفته اند برو سراغ فلانی کمک ات می کند.

نام و نشانی من بر کاعذ بود. گفتم خودم هستم. آمده بود اهواز یرای یکی از روزنامه ها از جنگ گزارش تهیه کند. با هم به خانه ما رفتیم. کمی استراحت کردیم. دوربین درست و حسابی برای عکاسی نداشت. من دوربین EF Canon خود را که از آلمان خریده بودم به او امانت دادم و گفتم برو عکس درست و حسابی بگیر. پس ساعتی استراحت وضع شهر را برایش توضیح داده و راهنمایی اش کردم کجا باید برود. و او رفت.

چند ی بعد او را در تهران دیدم. پرسیدم دوربین چه شد.

گفت: در تظاهراتی مشغول عکاسی بودم حزب الهی ها حمله کردند . خوردم زمین. دوربین شکست. یکی از رفقای سازمان آن را برای تعمیر بفرانسه فرستاده است.

دیگر هیچگاه هادی و دوربین را ندیدم. سربازان امام زمان دولت اسلامی او را دستگیر کرده و نمای آخر زنده گی را برای اش ساختند. سینمای آزاد با رفتن هادی برای من تمام شد و البته بعد سرطان ولی محمدی را از ما گرفت.

مسعود معمار آبان ۹۴

س: سینمای آزاد از همکاری شما برای انجام این مصاحبه که گوشه های مهمی از تاریخچه سینمای آزاد را هم شکافت سپاسگذار است.

 

 قسمتی کوتاه از فیلم جدید مسعود معمار امپراطوری سکوت

 

 

 

 

 

Print Friendly, PDF & Email
Balatarin