هدایت روز آخر به روایت بهرام بیضایی
این مطلب به مناسبت سالگرد تولد صادق هدایت در مجله اینترنتی سینمای آزاد منتشر شد، تولد هدایت ۲۸ بهمن ۱۲۸۸ است وخاموشی وی فروردین۱۳۳۰، چون در دوره ی گذشته انتشار سینمای آزاد، آرشیو ما جستجو گر نداشت یافتن مطا لب آن مشکل است ما همانگونه که وعده داده ایم این مطالب را به تدریج از آرشیو انتخاب و در وب سایت و خا نه ی فیس بوکی مان نیز انتشار میدهیم . انتخاب این بار ما روایتی است از بهرام بیضایی با عنوان هدایت روز آخر
.در عصر ابری دل گرفته، وقتی صادق هدایت، نویسنده ی چهلوهشت ساله ی ایرانی مقیم موقت پاریس، به سوی خانهاش در محله هجدهم، کوچه ی شامپیونه، شماره ی ۳۷ مکرر می رود، دو مرد را می بیند که بیرون خانهاش منتظرش هستند. آنها ازش می پرسند که آیا از اداره ی پلیس می آید و آیا جواز اقامت پانزده روز بعدی را گرفته؟ آنها با او در خیابانها راه میافتند و حرف می زنند: رفتن پی تمدید اقامت، آن هم با خیالی که تو داری! هدایت می گوید: من خیالی ندارم! یکی شان میخندد: البته که نداری! خودکشی؟ اینجا پاریس است؛ و آن هم اول بهار! در هوای خاکستری پیش از غروب، آنها در دوسویش از پی میآیند و ازش میپرسند چه فایدهای دارد زنده بماند؟ این زندگی که پانزده روز یک بار تمدید میشود! آیا نمیداند که هیچ امیدی نمانده است؟