با یاد و نام رضا مرزبان روزنامه نگاری مسئول وانسانی آزاده


reza_marzban
 
نوشته‌ای از رضا مرزبان
 به آیندهٔ ایران بیندیشیم! بخش نُخست آیا آزادی و استقلالی که مردم ایران می خواستند، آپارتاید مذهبی و سلب حقوق "شهروندی" از تمام ایرانیانی بود که یک قرن با حکومت شرع و ادعای قیمومت آخوند فاصله پیدا کرده بودند بی‌ آنکه به حرمت معتقدات دینی شان خدشه وارد شود؟ ما، ایرانی هستیم. به هر دلیل که در بیرون از مرزهای ایران زندگی می کنیم، رشته هایی آشکار و پنهان، به ایران پیوند خورده ایم . ریشهء ما در آن سرزمین است؛‌ هویت ما ایرانی است و خوب و بد زندگی را در ایران تجربه کرده ایم. سرنوشت ما به این نام گره خورده است. با هر آرمان و بینش که داریم، نمی توانیم به ایران نیندیشیم. به گرداب حادثه یی که ایران دچار آن است و به امروز و فردای ایران. نمی توانیم به آیندهء ایران اندیشه نکنیم. و می دانیم هیچ ایرانی بیرون از مرزهای ایران ، کم تر ازآنها که در ایران زندگی می کنند و دراندیشهء امروز و فردای ایران و امروز و فردای خود و فرزندان خود هستند، به آیندهء ایران اندیشه نمی کند. اما،‌ این اندیشه ها هر چه هست، و هر آرمان را پیش رو دارد، در بستر واقعیات جاری نشده است. به دلیل دوری از ایران، و به دلیل هزار مشکل آفرینی قدرت، نگاه ها ، زبان ها و گوش ها از آنچه درایران و بر ایران می گذرد، دور مانده است؛ ما از بیرون، تماشاگر حریقی هستیم که در ایران زبانه می کشد. و آگاهی های ما از آنچه حریق با ایران می کند، اندک است. واکنش های ماهم با گذشت زمان، تناسب خود را با بزرگی فاجعه از دست داده است. سی سال پس از "انقلاب"، هنوز "دادگاه های انقلاب" ، بر زندگی روزانهء مردم، حکومت می کند و جای ارتش ملی، "سپاه انقلاب" بر کشور سایه گسترده است . کسی از خود نمی پرسد معنای انقلاب چیست؛ و اگر در کشور انقلابی شد برای شکستن قدرت مسلط و دشمن آزادی بود و با ارادهء مردم پا گرفت و شعار آن، آزادی و استقلال ایران بود که حکومت دست نشاندهء شاه سفرهء خود را روی مزار هردو گسترده بود. با سقوط رژیم شاه، مردم بودند که باید از انقلاب پاسداری می کردند. و پرچم استقلال و آزادی را بر می افراشتند. این دستگاه ترور و سرکوب، "سپاه انقلاب ــ آن هم اسلامی !ــ " چه نسبتی با انقلاب مردم برای آزادی و استقلال ملی دارد؟ دست آورد های انقلاب مشروطه، که با بیداری ملی، در برابرهجوم استعمار در ایران به بار نشسته بود، کجا رفت؟ حکومت قانون، چه رابطه با "آپارتاید مذهبی" و فتوای‌ آخوند دارد؟ حقوق اکتسابی تدریجی زنان، طی صد سال ، چگونه با یک یورش ارتجاعی، پایمال شد و امروز، زنان و دختران ایرانی را برای مطالبهء آرام و گام به گام حقوق غارت شده شان، به شکنجه گاه ها و زندان های "دادگاه های انقلاب" می فرستند ؟ حقوق کار و قوانین آن را که دست آورد صدسالهء مبارزات کارگران ایران بود، در کدام چالهء آخوندی دفن کرده اند که امروز کارگران محروم از قانون و از مزد کارشان را به جرم اقدام مسالمت آمیز تأسیس اتحادیه صنفی، یا مطالبهء مزد عقب افتاده،با باتون و سرنیزه روانهء زندان ودادگاه انقلاب می کنند؟ مگر همین دانشگاه ها و مدارس عالی ایران نبود که سال ها پایگاه مبارزه با دیکتاتوری و وابستگی رژیم شاه شد و چندان پا فشرد، تا مردم کشور را برای باز گرداندن آزادی و استقلال کشور، برانگیخت، و استاد و دانشجو، با هم به مبارزهء ملی، نیرو دادند؟ آیا پاداش آنها اجرای نا موزون و تبه کارانهء "انقلاب فرهنگی‌ نوع اسلامی" بود؟ و این که "فیضیهء قم" دانشگاه را زیر یوغ خود بکشد، و دانش را در رکاب قال و مقال اخلاف شیخ کلینی و ابن بابویه، به خدمت وادارد؟ چرا باید آخوند، حاکم و ناظر دانشگاه باشد؟ آیا آزادی و استقلالی که مردم ایران می خواستند، آپارتاید مذهبی و سلب حقوق "شهروندی" از تمام ایرانیانی بود که یک قرن با حکومت شرع و ادعای قیمومت آخوند فاصله پیدا کرده بودند بی‌ آنکه به حرمت معتقدات دینی شان خدشه وارد شود؟ آیا مردم ایران، امروز بیشتر مسلمان هستند که نظام، در مقام مجری امر و نهی خداوند، سپاهی و بسیجی و روضه خوان و مسأله گو و مجریان گوناگون حد شرعی را بر زندگی آنها مسلط کرده، یا آن روز که بی دغدغهء دردسر و مزاحمت این همه آمر و حاکم، دین می ورزیدند و به آیین خود پای بند بودند؟ معیار آزادی در یک جامعهء آزاد چیست؟ آیا می شود در اجتماعی که مردم را بر بنیاد عقیدهء دینی شان ازهم و ازحقوق فردی و اجتماعی شان جدا کرده اند، از آزادی سخن گفت؟ آیا با وجود تفتیش عقیده، می توان از آزادی دم زد؟ آیا با وجود مقامی به نام "رهبر" و"ولی فقیه" در رأس قانون اساسی، که قدرتی در حد خلافت و ریاست دینی دارد، و تمام نهادهای حکومت، منصوب و مجری ارادهء اوست، نظام جمهوری پدید می آید؟ آیا پارلمانی که اعضای آن با دخالت مستقیم "شورای نگهبان" دست چین می شوند و مردم "مکلف شرعی" هستند که نام این دست چین شده ها را در صندوق های انتخابات بریزند،می تواند نمایندهء ارادهء مردم باشد؟ وآیا قوانینی که این پارلمان تصویب می کند، با وجود نظارت فقهی و حک و اصلاح آنها از طرف همان شورا، مصوبات متکی به ارادهء ملی است؟ بحث ها بسیار است، اما باید یک به یک به آنها پرداخت. امروز این اندازه کافی است که بیندیشیم : سی سال پیش که در آشفتگی های سیاسی ـ اجتماعی پیوسته به انقلاب، پایهء این رژیم گذاشته شد، چگونه بحث جا نیفتادهء "ولایت فقیه" که حتی رابطهء استواری با مذهب نداشت، و در خور یک جامعهء بدوی و قبیله یی بود، دیرک نظام مذهبی شد که جای مجلس مؤسسان، در جمع مشتی فقیه و ملای حوزه های آموزش دینی وضع گردید. و نام "قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران" به آن دادند. (بحث از این به اصطلاح" قانون اساسی" هم فرصتی دیگر می طلبد) و سپاه پاسداران و دادگاه های انقلاب را هم به حفاظت آن گماشتند. حملهء هدایت شدهء عراق به ایران، که رهبر وقت، آن را "رحمت" نامید، هشت سا ل فرصت فراهم ساخت تا نظام آپارتاید ولائی، جانشین نظام سلطنت شود و برای حراست از خود، سپاه و دادگاه "انقلاب اسلامی" بسازد و جای گزین ارتش ملی و دادگستری ایران کند. و رودر روی مردم قراردهد؛ گرنه انقلاب، را مردم حراست می کردند. و به جلادانی نظیر "خلخالی" و " ملاحسنی" و "لاجوردی" هم نیاز نبود. جایی این کابوس هراسناک باید پایان پذیرد. به پایان پذیرفتن آن کمربندیم، وبا هم به ایران آینده بیندیشیم!
 
 
 
Print Friendly, PDF & Email
Balatarin