سینما بازتاب واقعیت نیست واقعیت بازتاب است (ژان لوگ گودار) – بررسی کارهای چریک پیر ژان لوگ کودار (قسمت دوم )

گودار و فیلمی در باره ی زنان نوشته ی چاک کلان هانس

 از کتاب سینمای زمان تالیف و ترجمه پرویز شفا

تاریخ انتشار:۱۳۵۵

در اینجا، گفته ی پیش پا افتاده و مفاهیم بدیهی سخنان روبر را مد نظر داریم که همراه فعالیتی که با بیرون آوردن خواربار خریداری  شده، انجام میگیرد و با سئوال اساسی ژولیت در باره ی زندگی، برای مقایسه و بررسی هر چه بیشتر در کنار هم گذاشته می شود. در اکثر فیلمها، آدمی در انتظار چنین پیگرد فلسفی، در یک لحظه هیجانی به هنگام رخ دادن آن است. همچنان که دراینجا، نزدیک اواخر فیلم رخ میدهد، در ضورتی که چنین نیست، همه چیز حالتی به ظاهر سطحی پیدا میکند. وظایف روزانه در آشپزخانه با دیالوگ، هماهنگ نیست، بلکه تقریبا در همان سطح از اهمیت قرار دارد. زندگی، پرسش هایی در باره ی زندگی، باز کردن بسته های خوار و بار و بالاخره، نمایش ارقام، همگی به طور یکسان وجود دارد. «ماریانا ولادی» در بازی و اجرای این صحنه، همچون بازی اش درسراسر فیلم، از حالت صورت و یا اندام، انعطاف و زیر و بم ساختن صدا که با وضع ژولیت جور در می آید، کمتر استفاده میکند. ژولیت قادر نیست حالت های عاطفی و شخصی را با حالت های روشنفکرانه و انتزاعی، پیوند دهد. معهذا واکنش ما به وسیله ی کاملا سطحی بودن این ارایه، صورت میگیرد، نه توسط واکنشی نسبت به ژولیت در حالی که او احساس عمیقی از خود بیگانگی دارد. پرسش او در باره زندگی، ما را به این فکر نمی اندازد که ژولیت در اندیشه ی خودکشی است. بلکه بیشتر، واکنش ما در این مرحله و بطور کلی در سراسر فیلم ، نگریستن به زندگی ژولیت بطور انتقادی و یا خود آگاهی است و به این وسیله است که نسبت به آن بطور هوشمندانه تری واکنش نشان می دهیم. همین دیا لوگ می توانست به شیوه ای توام با اشک و گریه بیان شود و حالت آشفته و رقت انگیزی را نسبت به قهرمان زن برانگیزد، لیکن به هر حال، گودار مئوکدانه، کوششی در ترسیم وضع رقت انگیز ژولیت نمیکند، بلکه کوشش او بیشر در تصویر و ارایه ی دلیلی منطقی برای وضع از خود بیگانه کننده ی ژولیت است.

زنان و جامعه

سینمای معترض بورژوایی،از حدود تجزیه وتحلیل لببرالی ویافتن داروی مسکن برای همه ی درد های لیبرالی، پا فراتر نمیگذارد.این سینمای معترض میتواند تعدی وفشار بر زنان را (و هرگروه دیگری که زیر فشار است) را دروضعیت جاری تصویر کند. از آن جا که سینمای معترض، گرایش به نشان دادن فاجعه یک زن دارد و موجب خشم و یا احتمالا ترحمی میشود، نشان دهنده ی ضعفی اساسی نیز هست (علیه نظام اجتماعی چه میتوان کرد؟) در نهایت، آنچه به عنوان درمان عرضه میشود، راه حلی است فردی به جای راه حلی جمعی، پیروزی یک فرد (زن) بیش از تغیری در وضع تمامی زنان مطرح است گودار در پایان به طور ناموفقی سعی دارد که از تفکر لیبرالی پا فراتر بگذارد.

 گوداردر حالی که به گونه ای کاملا واقعی با زندگی ژولیت سر و کار دارد به برسی آن میپردازد زندگی زنان طبقه ی کارگر و در زمینه ای وسیع تر پاریس و به اشاره، جامعه ی نوین غربی را هم بررسی می کند.

گودار موقعیت ژولیت را به صریح ترین شکل بررسی می کند و فاحشگی اتفاقی را بعنوان نمونه ای ویژه از شرایط وسیع تر اجتماعی ، مورد توجه قرار میدهد، همچنان که در گذران زندگی، استعاره فاحشگی، به فراسوی فرد هم گسترش می یابد. یکی از منابع گودار برای فیلم، گزارشی ژورنالیستی از مجتمع های بزرگ آپارتمانی بود. گودار اظهار کرده است که این موضوع، از جمله اندیشه های اساسی اورا بیان می کند.

{برای زندگی در جامعه ی پاریسی امروز آدمی مجبور می شود در هر سطحی که هست و هر موقعیتی که دارد، به شکلی خود را بفروشد یا طبق قوانینی که یاد آور قوانین فاحشگی است, زندگی کند. یک کارگر کارخانه، سه چهارم وقت خود را به این طریق به معرض فروش فاحشه وار میگذارد به او پول پرداخت می شود تا کاری انجام دهد که نمی خواهد بکند. در جامعه صنعتی مدرن فاحشگی از شرایط عادی زندگی است.}

در «دو یا سه چیز…»ما مکررا محدودیت هایی را مشاهده می کنیم که به زنان معاصر تحمیل می شود: در مغاره ی لباس فروشی، فروشندگان در حال مرتب کردن لباس ها و لبخند زدن به مشتریان هستند، در صفحات یک مجله فرانسوی که چیزی معادل مجله « پلی بوی» آمریکایی است، عکسی از یک توئیگی پر زرق و برق دیده می شود، در رفتار زنی که سعی دارد با شوهر ژولیت در کافه، شروع به صحبت کند, این زن به خاطر گستاخی اش پس زده می شود (شوهر ژولیت مشغول نوشتن است و آنگاه، مکالمه را با زن آغاز میکند و او را به موقعیتی می کشاند که در واقع نوک او را چیدن است) نیشدار ترین موضوعی که در دیالوگ ارائه میشود، برخوردی است در یک کافه بین زنی جوان و مردی مسن تراز او (ایوانف که به ما گفته میشود برنده جایزه نوبل است) که ایوانف را تحسین می کند و آنگاه، بوسیله ی تکبر سنجیده ی حرفه ای این مرد، پس زده می شود.

 موقعیت زنان آن چنان که در« دو یا سه چیز…» تصویر شده عبارت است از  استثمار شدن، کشانده شدن به فحشا و به صورت شئی در آمدن. جامعه، هر فرد را به صورت  مصرف کننده فردی دیگر، در آورده است. مردان از آنجا که در سطحی بالاتر قرار دارند زنان را مصرف میکنند. ژولیت شرح نتایج فوق العاده ای را که بوسیله ی استفاده از نوعی جوراب کشباف جدید زنانه میتواند به دست آورد, با صدای بلند برای شوهر و دوست شوهرش میخواند در حینی که شوهرش حرف های او را احمقانه میخواند، ژولیت با ذکر مرجع صلاحیت دار، واکنش نشان می دهد. «مادام اکسپرس» صفحه زنان یک مجله هفتگی فرانسوی. استهزای بیشتر, ژولیت خارج میشود تا به بچه ها سری بزند، دوست آنها از شوهر ژولیت سئوال میکند که چگونه پول اتومبیل تازه اش را پرداخته است؟ آنگاه، شوهر ژولیت با حالتی فخر فروشانه میگوید که ژولیت پول را فراهم کرد. (بدیهی است از طریق خود فروشی اش) و دوست مزبور آرزو میکند که ای کاش اوهم اینقدر خوش شانس می بود …. همگی مصرف کننده اند. گودار بما میگوید: در واقع این شوهر ژولیت بود که از او خواست خود را به معرض فروش بگذارد تا به این ترتیب با استاندار های زندگی هماهنگی داشته باشد. پول برای دلخوشی ها و آسایش ها مورد نیاز است. آبگرم، اجاره خانه، تلویزیون، ماشین، ماشین رختشویی، تعطیلات. اگر چه مردها در سراسر فیلم بطور غیر همدردانه ای (غیر سمپاتیک) تصویر میشوند، معهذا گودار آنها را منبع اصلی ایجاد وضع و موقعیت ناگوار زنان نمی یابد، بلکه توجه خود را روی موقعیت زنان به عنوان یک بی نظمی کلی اجتماعی، متمرکز می کند.

فروریختگی و تجزیه ی جامعه ی نرمال و یا انسانی مکررا بوسیله اندازه های غیر انسانی مجتمع های غیر انسانی مجتمع های آپارتمانی به شیوه ی لوکوربوزیه ( آرشتیک سوررئالیست فرانسوی) و به وسیله ی هجوم پی در پی سر و صدای خیابان و صدا های ساختمان سازی که روی نوار فیلم می آیند، نشان داده می شوند. در این نوع زندگی، حرفهای جسته و گریخته ی ژولیت از یک مونولوگ معرفت شناسی درباره ی واقعیت و غیره که با بیانه ها و اظهارات نوار صوتی گودار پیرامون همین موضوعات جور در می آید و هماهنگ می شود، آنقدر ها هم ناجور یا غریب به نظر  نمی اید.

 در حالی که از زنی از طبقه ی کارگر، مادر دو کودک و فاحشه ای مثل زولیت در احتمالات معمولی نمیتوان انتظار داشت که مسایل معرفت شناسی رابه همان شمردگی مارینا ولادیف بازیگر نقش ژولیت بررسی کند که به عنوان بیانیه ی سمبولیک یا استعاری گودار در باره وضع زولیت است.

 ادامه دارد.

Print Friendly, PDF & Email
Balatarin