طبیعت بیجان اثر ماندگار زنده یاد سهراب شهید ثالث

 
 طبیعت بیجان
 اثر ماندگار زنده یاد سهراب شهید ثالث
 

یاد آوری

چند فیلم از آثار برتر سینمای ایران درنشریه اینترنتی سینمای آزاد آرشیو شده بود ولی چون ما درآن دوره جستجوگر نداشتیم یافتن فیلم برای مراجعه کننده کار سختی بود . بهمین دلیل تصمیم گرفتیم این فیلم ها را هم به تدریج به وب سایت منتقل کنیم. در وب سایت ،ما جستجوگر داریم وبه راحتی فیلم های آرشیو شده را می توان یافت.
 همین طوردر نظر داریم امکان انتشار تعداد قابل توجهی از فیلم هایی که از ارزش های سینمایی برخوردارند را در وب سایت فراهم کنیم .ما فقط به انتشارفیلم بسنده نمی کنیم بلکه شناسنامه فیلم ودر صورت لزوم نقد فیلم آرشیو شده را هم با انتشار فیلم همراه می کنیم .

***
شناسنامه طبیعت بیجان و فیلمشناسی کامل

 طبیعت بیجان
 اثر ماندگار زنده یاد سهراب شهید ثالث
شناسنامه فیلم:
 فیلمنامه وکارگردانی: سهراب شهید ثالث
 مدیر فیلمبرداری: هوشنگ بهارلو
 تهیه کننده :پرویزصیاد
 تهیه شده در تعاونی کانون سینماگران پیشرو
 تدوین: روح اله امامی
عنوان بندی: مرتضا ممیز
دیالوگ: فارسی زیر نویس: انگلیسی
جوایر: خرس نقره ای فستیوال برلین و
طبیعت بیجان جزو سینمای متفاوت و غیر متعارف است. فیلم شهید ثالث فقط زندگی است. با تمام ظرافتش، اصالتش و واقعیتش. اگر قرار است نامی به سینمای او بدهیم، بهتر است که آنرا سینمای زندگی بخوانیم .
نگرش و سبک شهید ثالث در این فیلم به مکتب ناتورالیسم بسیار نزدیک است. چرا که نویسندگان این سبک اعتقاد دارند که حقیقتی را که در پی آن هستند فقط با مشاهده ی موشکافانه ی واقعیتها و ثبت دقیق امور می توانند بدست بیاورند. ناتورالیستها به دنبال حقیقت هستند و نه هنر نمایی. کل فلسفه ی آنان باعث می شد که بیشتر به انسان عادی بپردازند تا فرد غیر عادی که دلخواه رمانتیکها بود.
در مکتب ناتورالیسم تکیه بر انسان در محیط اوست و به همین دلیل، توصیف محیط در آثار ناتورالیستی از اهمیت خاصی برخوردار است و نیز به همین علت غالباً (قهرمان ) به آن صورت در کار نیست .
این اصول را شهید ثالث در این فیلم کم و بیش رعایت کرده است . محمد سرداری یک قهرمان شجاع، بی باک و شاخ دار نیست که با استفاده از ذهن بلندش مسائل را رفع کند. او یک انسان عادی است که می شود به راحتی نمونه چنین فردی را درجامعه دید. شهید ثالث از اینکه نماهایی چون غذاخوردن، رفتن و آمدن ها، خواب و حتی سیگار کشیدن پیرمرد را طولانی و تکرار کند، ابایی ندارد. چراکه تنها هدف او در این صحنه ها این است که به مخاطب یکنواختی زندگی را نشان دهد . ما جنبش چندانی را در طول فیلم نمی بینیم و اشخاص به مانند شخصیت های آثار چخوف بسیار تودار و کم حرف هستند. شخصیتهایی که منزوی و تنها هستند و هیچ علاقه ای به معرفی خود و پر گویی ندارند. چخوف در نمایشنامه ها و داستان های خود به مشکلات انسان ها، فاجعه های تلخ و در عین حال مسخره ای که در زندگی ست، توجه می کند. در قسمت عمده ی این آثار زندگی و جنبش زیادی به چشم نمی خورد و اشخاص واقعه غالباً ساکت و تودار هستند.
طبیعت بیجان جزو سینمای دگر اندیش و غیر متعارف است که سعی در نشان دادن مسائل در ظاهر سطحی اما به واقع عمقی زندگی امروز دارد. نام خود فیلم تفسیری مناسب برای درونمایه و موضوع خاص آن نیز هست. چون طبیعت اگر آدمی در آن نباشد، اگر هدفی، غایتی و یا جنب و جوشی در آن دیده نباشد، خود به خود مرده و بی جان به چشم می آید. دیالوگ های فیلم نیز چنان نا آگاهانه ادا شده اند که ما را با فیلم درگیر می کند وهمچنین در جهت شناخت شخصیت ها و تحلیل آنها بسیار موثر است . هر چند این فیلم پیچیدگی موضوعی ندارد، اما گفتگو های ساده ی فیلم با ساخت و ساز درونی آدمها بسیار سازگار است و از نظر ساختار درونی، فیلم قابل بحثی ست.
سهراب شهید ثالث یکی از ماندگارترین چهره های سینمای مدرن ایران است که نوع نگاه او به سینما از او فیلمسازی پیشرو و جدی ساخته است. نقل از تاریخ سینمای ایران تالیف جمال امید
***
 
*فیلم شناسی کامل سهراب شهید ثالث
                                                                                                                           
*بزم درویشان
کاری از: سهراب شهیدثالث. رنگی، ۱۶ میلیمتری، ۶ دقیقه. محصول وزارت فرهنگ و هنر، اداره کل امور سینمایی کشور، ۱۳۴۸.

رستاخیز
(تعمیر آثار باستانی تخت جمشید)
کارگردان و فیلمبردار: سهراب شهیدثالث. تدوین‌کننده: روح‌الله امامی. رنگی، ۳۵ میلیمتری، ۱۰ دقیقه. محصول وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۸.
* تصاویری از خرابه‌های تخت جمشید و مرمت و بازسازی بخش‌هایی از آن
.
دومین نمایشگاه آسیایی نمایشگاه ۴۸
فیلمبردار: کریم دوامی، محمود نوربخش و حسین کمالی. دستیار فیلمبردار: محمدکاظم کاظمی و جمشید مجلسی. صدابردار: سیروس شبدیز. تدوین‌کننده: زری خلج. رنگی، ۱۶ میلیمتری، ۲۰ دقیقه و ۴۰ ثانیه. محصول وزارت فرهنگ و هنر، اداره کل امور سینمایی کشور، ۱۳۴۸.
* گزارشی از آماده کردن غرفه‌ها، افتتاح نمایشگاه در تاریخ ۱۳ مهر و بازدید مردم تا دوم آبان همان سال
.
رقص‌های تربت‌جام
فیلمبردار: فریدون ری‌پور و تقی معصومی. دستیار فیلمبردار: محمدکاظم کاظمی و عزت‌الله رمضانی. صدابردار: محمدصادق عالمی. تدوین: زری خلج. منشی صحنه: روبرت دووان. طراح لباس: هما پرتوی. تنظیم آهنگ‌ها: اسماعیل واثقی. ضرب: روبن خاچاطوریان. بازی‌ها: فرزانه کابلی، شکوفه وکیلی، فتانه سرلک، فرخ‌دخت محمودیان، ژاله نیک‌پی، غلامرضا سبحانی، جهانسوز فولادی، قاسم پاک‌رو، صادق خرسندی و صادق موسوی. رنگی، ۳۵ میلی‌متری، ۱۱ دقیقه. محصول وزارت فرهنگ و هنر، اداره کل امور سینمایی کشور، ۱۳۴۹.
* نمایش رقص سنتی و محلی تربت‌جام توسط رقصندگان حرفه‌ای وزارت فرهنگ و هنر.
 
رقص بجنورد
فیلمبردار: فریدون ری‌پور و نقی معصومی. دستیار فیلمبردار: محمدکاظم کاظمی. صدابردار: محمدصادق عالمی. تدوین‌کننده: زری خلج. منشی صحنه: روبرت دووان. طراح لباس: هما پرتوی. رنگی، ۳۵ میلیمتری، ۱۰ دقیقه. محصول وزارت فرهنگ و هنر، اداره کل امور سینمایی کشور، ۱۳۴۸* گروهی از مردان و زنان رقص سنتی و محلی بجنورد را به‌نمایش می‌گذارند.
رقص‌های محلی ترکمن
فیلمبردار: فریدون ری‌پور و نقی معصومی. دستیار فیلمبردار: محمدکاظم کاظمی. صدابردار: محمدصادق عالمی. تدوین‌کننده: زری خلج. منشی صحنه: روبرت دووان. طراح صحنه و لباس: هما پرتوی. رنگی، ۳۵ میلیمتری، ۵ دقیقه. محصول وزارت فرهنگ و هنر، اداره کل امور سینمایی کشور، ۱۳۴۹.
* اجرای رقص‌های سنتی و محلی ترکمن توسط مردان.
 
آیا…؟
مدیر فیلمبرداری: فریدون ری‌پور. دستیار فیلمبردار: فرج‌الله ظهوریان و فؤاد مرعشی. صدا: احسان‌الله توفیق و ابوالقاسم فیروزه. تدوین تصویر و صدا: ابراهیم ابراهیمی‌نژاد. مدیر تهیه: حبیب‌الله اکبریان. سیاه‌وسفید، ۱۶ میلیمتری، ۱۵ دقیقه. محصول وزارت فرهنگ و هنر، اداره کل سمعی و بصری، ۱۳۵۰٫ برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه در چهاردهمین دوره جشنواره سپاس، تهران ۱۳۵۱.
* مستندی از مسایل مربوط به جوانان؛ طرز زندگی، تحصیل، معاشرت و تفریح‌های گوناگون آن‌ها در تهران آغاز دهه ی ۱۳۵۰.
«آیا…؟ فیلم تجربه بود… نه تجربی. تجربه از کارهای قبلی نبود، تجربه از نحوه ی برخورد آدم‌ها بود. تجربه از نحوه ی برخورد آدم‌ها که سر راهتان سبز می‌شدند، یا شما سر راهشان سبز می‌شدید. در دانشگاه تهران دانشجویان با فحش‌های رکیک از ما پذیرایی کردند، خیلی خوش گذشت. مجموعه برخوردها و صحبت‌های ما آیا…؟ را به‌وجود آورد… این فیلم مرا وادار کرد که راه مشخصی برای فیلمسازی انتخاب کنم. راهی که حداقل برای خود من مطلوب بود
 
سیاه و سفید
فیلمنامه: سهراب شهیدثالث. براساس طرحی از: آزاده عباسی‌فر. فیلمبردار: مهرداد فخیمی. دستیار کارگردان: امید روحانی و فیروز ملک‌زاده. بازیگران: جعفر و سعید ذهنی و حبیب‌الله اکبریان. سیاه و سفید، ۳۵ میلیمتری، ۴ دقیقه. محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۵۱.
* کاربرد رنگ‌های سیاه و سفید در این فیلم کوتاه تنها به‌خاطر متمایز ساختن دو نوع نیرو در انسان است. نیروی متجاوز و بازدارنده، و نیروی خلاق و آفریننده.
 
یک اتفاق ساده
فیلمنامه: سهراب شهیدثالث و امید روحانی. براساس طرحی از آزاده عباسی‌فر. دستیار کارگردان: امید روحانی. فیلمبردار: تقی معصومی. تدوین: روح‌الله امامی. صدابراران: داود باقری و اسحاق خانزادی. تدوین صدا: کاظم راجی‌نیا. میکساژ و امور فنی صدا: محمدصادق عالمی. مدیر تهیه: ایرج کرور. بازیگران: آنه‌محمد تاریخی، حبیب‌الله سفریان، هدایت‌الله نوید، مجید بقایی، حسینعلی بیدگلی، نورمحمد گوگلانی، ارازمحمد خواجه و محمد زمانی. رنگی، ۳۵ میلیمتری، ۸۸ دقیقه. محصول وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۵۲.
جایزه بهترین کارگردانی از دومین جشنواره ی فیلم تهران (۱۳۵۲). دیپلم هیأت داوری کاتولیک‌ها به‌اضافه ی چهار هزار مارک و دیپلم هیأت داوری پروتستان‌ها و هزار مارک جایزه نقدی از جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ـ ۱۹۷۴ ( بخش Forum). نمایش در موزه هنرهای مدرن نیویورک در جشنواره فیلم لندن.
* محمد زمانی صبح از خواب بیدار می‌شود به مدرسه می‌رود، اما درس را نمی‌فهمد. پدرش ماهی قاچاق را به او می‌دهد تا به مغازه‌ای برساند. پول ماهی را در یک مشروب‌فروشی به پدرش می‌دهد و بلند بلند نامه‌ای را می‌خواند، به خانه می‌رود. مادرش بیمار و بستری است. شامش را می‌خورد. سطل را آب می‌کند و می‌خوابد (هر روز این دور تکرار می‌شود). مادرش می میرد. پدر به او توجه بیش‌تری می‌کند. با شامش نوشابه می‌خورد. با پدر می‌روند تا کتی برایش خریداری شود. معامله سر نمی‌گیرد. به‌دنبال پدر در طول

«… از نظر سبک، شهیدثالث زندگی پسربچه را به دقت و با شیوه‌ای تقریباً مستندگونه زیر نظر دارد. به‌علاوه استفاده از مردم محلی شهرک، حالت و کیفیتی مستند به فیلم می‌دهد. کارهای پسربچه تکان‌دهنده است و در القای تنهایی او مؤثر. فیلمبرداری به‌طور کلی دارای نوعی سادگی غنایی خاص خود است و شهیدثالث رنگ‌های مات و تیره ی خاکستری‌ها و بژ (نخودی) محل را ضبط می‌کند. شهیدثالث برای تشدید حس یکنواختی، از تکرار استفاده می‌کند. قسمتی برجسته و قابل‌ملاحظه که پیوسته نماهای مختلف تکرار می‌شود، قسمتی است که پسربچه در ساحل به تماشای پدرش که به آهستگی با قایق در حال مراجعت از دریاست، ایستاده است. این قسمت به‌وضوح، مبارزه‌ی آن‌ها را برای به‌دست آوردن روزی از دریا، بدون نیاز به گفتار، خلاصه می‌کند. یک اتفاق ساده اگرچه گهگاه ساده و طبیعی است. تصویری راستین از واقعیت و نیز تفسیری مضطرب‌کننده درباره جامعه است
ژان یانگ، فیلم، مارس۱۹۷۴
 
 
طبیعت بی‌جان
فیلمنامه: سهراب شهیدثالث. تهیه‌کننده: پرویز صیاد. مدیر تولید: محمد کنی. دستیار کارگردان: مهدی کفایی. مدیر فیلمبرداری: هوشنگ بهارلو. فیلمبردار: ا. ابراهیمی. تیتراژ: مرتضی ممیز، هوشنگ بهارلو و سهراب شهیدثالث. صدابردار: محمدصادق عالمی، احمد خانزادی و م. فرشیان. بازیگران: زادور بنیادی، زهرا یزدانی، حبیب‌الله سفریان، محمد کنی، بقایی. رنگی، ۳۵ میلیمتری، ۹۳ دقیقه. محصول کانون سینماگران پیشرو و تلفیلم، ۱۳۵۴.
جایزه ی خرس نقره‌ای از هیأت داوری بین‌المللی برای بهترین کارگردانی و جایزه ی بهترین فیلم از طرف منتقدان Fiprect و جایزه هیأت داوری کاتولیک‌ها و هیأت داوری پروتستان‌ها از جشنواره بین‌المللی فیلم برلین (۱۹۷۴).
* سوزنبان پیری سال‌های عمر خود را در محل دورافتاده‌ای گذرانده و فراموش شده است. همسر او در خانه برای کمک به گذران زندگی‌شان قالیچه می‌بافد. تنها پسر آن‌ها که به خدمت سربازی رفته، فقط یک‌بار هنگام مرخصی نزد پدر و مادر پیرش می‌آید، شب‌ها را نزد آن‌ها می‌گذراند و صبح روز بعد به شهر برمی‌گردد. یک روز بازرس راه‌آهن همراه دو نفر کارمند به محل خدمت پیرمرد می‌آیند. برای ساختمان محل دستوراتی می‌دهند، از پیرمرد چند سؤال می‌کنند و به شهر برمی‌گردند. بعدها، نامه‌ای به دست پیرمرد می‌رسد که حاوی حکم بازنشستگی اوست. روز بعد سوزنبان جوانی از شهر به محل کار پیرمرد می‌آید. او جانشین پیرمرد است. این اتفاق برای پیرمرد باورنکردنی به‌نظر می‌رسد. به شهر می‌‹ود تا با «رئیس» صحبت کند و از او بخواهد تا اجازه دهند به کار خود ادامه دهد. ولی رئیس تأکید می‌کند که زمان استراحت او فرا رسیده و باید کارش را ترک کند. پیرمرد، فردای آن روز به‌اتفاق همسرش محل سکونتش را تخلیه می‌کند و می‌رود.
 
 
 در غربت   In Der fremde
فیلمنامه: سهراب شهیدثالث، هلگا هورز. دستیار کارگردان: اسماعیل ثابتی. مدیر فیلمبرداری: رامین رضامولایی. دستیار فیلمبردار: ولفگانگ کنیجی. صدابردار: فرانک سچرز. ضبط صدا: هربرت کرتز. دستیار صدا: ماکس گالینسکی. تدوین: روح‌الله امامی. مدیر تهیه: یورگن موربوتز. بازیگران: پرویز صیاد، جیهان آناسال، محمت یمیزکان، هوسامتین کایا، عمران کایا، ورودو پوشولو، اورسلا کسلر، رناته در، استانیسلاوس سولوتار، یاگیزر آگباوس، یونا بروار، یوته بوهلمان و رناته گاند. رنگی، ۳۵ میلیمتری، ۹۱ دقیقه. محصول شرکت تعاونی کانون سینماگران پیشرو، تلفیم و پروبیس فیلم هامبورگ، ۱۳۵۴/ ۱۹۷۵.
برنده ی جایزه منتقدان بین‌المللی Fipreci جشنواره برلین، مورد تحسین دفتر بین‌المللی فیلم و داوران فیلم Evanglish. نمایش در جشنواره‌های لندن، تهران و شیکاگو.
* جمع کوچکی از کارگران ترک در آپارتمانی واقع در محله کروتیزبرگ برلین زندگی می‌کنند. همه آن‌ها برای یافتن کار به امید پس‌انداز به یک کشور پیشرفته صنعتی آمده‌اند. «حسین» هم یکی از این کارگرهاست که در یک کارخانه برس‌سازی کار می‌کند. او چون بقیه، کار و زندگی یکنواخت و اندوه‌باری را در غربت و در جامعه‌ای که متعلق به آن نیست، دارد. روزی هم‌اتاقی حسین که پیش از این نامه‌ای را از خانواده‌اش در ترکیه دریافت کرده، چمدانش را می‌بندد و جمع را به قصد بازگشت به وطن ترک می‌کند.
 
 
وقت بلوغ (زمان بلوغ  (Reife Zeit 
فیلمنامه: سهراب شهیدثالث، هلگا هوزر. فیلمبردار: رامین رضامولایی. بازیگران: اوا مانهارت، مایک هنینگ، اوا لیسا، چارلز هانسن‌فوگت. سیاه‌وسفید، ۳۵ میلیمتری، ۱۰۶ دقیقه. محصول آلمان فدرال، ۱۹۷۶.
برنده جایزه هوگوی نقره از جشنواره شیکاگو، تحسین هیأت داوری جشنواره‌ لوکارنو، نمایش در جشنواره‌های تهران و لندن.
* نگاهی به تحولات روانی پسری که تنها با مادرش ـ که بیش‌تر شب‌ها به سر کار می‌رود ـ زندگی می‌کند. او که در آرزوی داشتن یک دوچرخه است، خریدهای زن نابینایی را که در همسایگی آن‌ها زندگی می‌کند، انجام می‌دهد و گاهی مختصری از پول پیرزن را به جیب می‌زند. در مدرسه او با کسی رابطه نزدیک ندارد، چون همه او را به‌عنوان یک دزد، مظنون هستند. سرانجام وقتی پسرک متوجه می‌شود مادرش یک بدکاره است رابطه‌اش با او هم قطع می‌شود.
 
 
خاطرات یک عاشق (یادداشت‌های روزانه یک عاشق  (Tagebuch eines Liebenden
فیلمنامه: شهیدثالث، هلگا هوزر. فیلمبردار: منصور یزدی. دستیار کارگردان: زورابین تریاندافیلوس. دستیار فیلمبردار: هورتس شلویکا. صدابردار: گونتر کورتوید و ماکس کالیشکی. صداهای زمینه: کارل هینتز. ضبط صدا: ولف ـ دیترپترس. موسیقی: رالف بوور. تدوین کریستل‌اورتمان. لباس: راین هیلدپال. گریم: آندریا بکرس. لوازم صحنه: ولفگانگ بوشن. مدیر تهیه: هربرت کرتز. بازیگران: کلاوس سالگه، اوا مانهارت (کریستل)، اینگه بورگ‌تیمن‌دورف (مادر)، روبرت دیل، اورسلا آلک، دوروتا موریتس، گخلارد ولور، انالیزه دورتز و اینگه سیواریس. رنگی، ۳۵ میلیمتری، ۹۲ دقیقه. محصول ۱۹۷۷ آلمان فدرال.
تحسین هیأت داوری بخش Forum جشنواره برلین (۱۹۷۷)، جایزه‌ی مؤسسه فیلم بریتانیا در جشنواره لندن، نمایش در جشنواره تهران.
* مرد سی‌ساله‌ای که در یک فروشگاه بزرگ کار می‌کند، خاطرات روزانه‌اش ـ حوادثی را که بین خانه و رستوران و یک فروشگاه برایش اتفاق می‌افتد ـ در ذهن خود مرور و بازآفرینی می‌کند. توانایی او برای ایجاد رابطه با دیگران محدود است. گاهی مادرش به دیدن او می‌آید ولی رابطه بین آن‌ها بسیار خشک و رسمی است و هیچ موضوع مشترکی برای صحبت پیدا نمی‌کنند. مرد پیوسته در انتظار نامزدش است که هیچ‌وقت پیدایش نمی‌شود و از یادداشت‌های مرد به‌نظر می‌رسد که قصد دارد رابطه‌اش را با او قطع کند. مرد همچنان منتظر اوست و روزی که در حال رنگ کردن خانه است. پلیس سر می‌رسد و جسد نامزدش را از زیر تخت بیرون می‌کشد.
 

تعطیلات طولانی لوته ایزنر  Die Langen Ferien der Lotte Eisner
فیلمنامه: شهیدثالث. فیلمبردار: رامین رضامولایی. دستیار کارگردان: محمد حقیقت. موسیقی: فیلیپ کن‌ساک. بازیگر: لوته هـ . آیزنر. سیاه‌وسفید، ۱۶ میلیمتری، ۶۰ دقیقه. محصول مشترک فرانسه و آلمان، ۱۹۷۹.
نمایش در جشنواره‌های کن و لندن، افتتاحیه جشنواره مینیاپولیس و دریافت جایزه‌ی ویژه از سینماتک انگلستان.
* مستندی درباره‌ی شخصیت معروف سینما ـ بازیگر، منتقد، مورخ و یکی از بنیان‌گذاران سینماتک فرانسه. او که در ۱۹۳۳ از برلین به فرانسه مهاجرت کرد. در این فیلم از همسرش فریتس لانگ کارگردان نامدار سینمای آلمان، خاطرات دوران کودکی‌اش، سایر کارگردانان اکسپرسیونیست، خاطرات در تبعید دوران جنگش و رابطه‌اش با هانری لانگلوا (یکی دیگر از بنیان‌گذاران سینماتک) صحبت می‌کند.
 
 
نظم Ordnung  
تهیه‌کننده: مارتن ناگه. فیلمنامه: شهیدثالث، دیتر رایفارت، برت اشمیت. مدیر فیلمبرداری: رامین رضامولایی. موسیقی: رالف باوئر. بازیگران: هینز لیون، دورتی موریتز، داگمار هسنلاته، اینگرید دومان، دیتر شاد، پیتر شوتزه. سیاه‌وسفید، ۳۵ میلیمتری، ۹۴ دقیقه. محصول آلمان فدرال، ۱۹۸۰.
برنده‌‌‌‌‌‌ی جایزه‌‌ی هوگوی برنز از جشنواره شیکاگو، نمایش در بخش دو هفته کارگردانان جشنواره کن، جشنواره برلین (بخش فیلم‌های نوی آلمانی)، تورنتو، مونترال، آدلاید، سیدنی.
* یک مهندس ۴۵ ساله آلمانی که مدتی طولانی بی‌کار است، از جانب همسر شاغلش زیر فشار قرار می‌گیرد تا هر کاری را بپذیرد؛ ازجمله فروشندگی در یک مغازه آهن‌فروشی. اما او تحمل نمی‌کند و پس از یک روز کار را رها می‌کند. صبح روز یک‌شنبه از خواب برمی‌خیزد و به خیابان‌ها و کوچه‌ها سر می‌زند و فریاد برمی‌دارد که: «برخیزید! بیدار شوید!» او با همسر و دوتسانش به گردش می‌رود، نه به‌خاطر این‌که دوست دارد، بلکه به‌خاطر این‌که زنش این‌طور می‌خواهد. او دارای یک جنبه‌ی مقاومت منفی در مقابل وقایع است. همسرش که این موقعیت را خلاف موقعیت دیگران می‌داند، او را به تیمارستان می‌برد. با درمان دارویی او را مرخص و آماده‌ی زندگی اجتماعی می‌کنند. زمانی که قرار است مرخص شود، در اتاقش تکه کاغذی را پیدا می‌کنند که رویش شعری نوشته شده ولی او منکر گفتن این شعر است.
 
 
 
آخرین تابستان گرابه   Grabbes Letzter Sommer
تهیه‌کننده: رادیو برمن. فیلمنامه: شهیدثالث و توماس والنتین. فیلمبردار: رولف رومبرگ. صدا: کلامار اشمیت. تدوین: اونا رودلفا. گریم: دینو وبر و تیشه شلیما. مسئول فنی تصویر: ولفگانگ اسلور. دستیار کارگردان: گیزبلا سپت. نور: گرب شیل. لباس: اوته بورگمان. لوازم صحنه: گونتر نومان. مدیر تهیه: هانس کلابرت کروگ. پرداخت قصه: یورگن برست. بازیگران: ویلفرید گریمپ، رناته شروتز، اولریش فون‌باخ، سونیا کاربو، مارتا بولفه، اولریش فن‌بوک، اووه مایستر، گابریل فیشر. بوریس گواربزه، ابرهارد فیتز، اونتر مالزارر، الکساندر روتزوم، باینز ریب، اورل گینز، رویکر شولتز. کورت اوخرمال و تنس شولفمان. رنگی، ۱۶ میلیمتری، ۱۹۷ دقیقه. محصول ۱۹۸۰ آلمان فدرال.
برند‌ه‌ی سه جایزه‌ی طلایی از جشنواره‌ی ‌مارل به‌عنوان بهترین فیلم تلویزیونی سال ۱۹۸۱٫ جایزه‌ی مخصوص وزارت فرهنگ ایالت نورد ــ وست ـ فالن آلمان.
* فیلم برمبنای رمان توماس والنتین، درباره‌ی زندگی کریستیان دیتریش گرابه، شاعر و فیلمنامه‌نویس آلمانی است که بین دو عصر زندگی می‌کرد: «عصر گوته» و «عصر هاینریش هاینه» او تا زمان ساخت این فیلم هم آن‌طور که باید و شاید در آلمان شناخته شده نبود. در زمان حیاتش هم نمایشنامه‌هایش به‌خاطر محدودیت‌های صحنه‌ای غیرقابل‌اجرا بود. گرابه در ۳۶ سالگی درگذشت.
 
 
آنتون پ. چخوف: یک زندگی   Anton P. Tschechow: Ein Leben   
فیلمنامه: شهیدثالث و پیتر اوریان. فیلمبردار: رامین رضامولایی. ۱۶ میلیمتری، رنگی، ۹۷ دقیقه. محصول مشترک آلمان فدرال و شوروی. ۱۹۸۱ (با همکاری کانال‌هایSFB, SWF, WDR و شرکت‌های تهیه فیلم Provodis و Creative).
* مستندی از زندگی نویسنده‌ی روس، آنتون چخوف که شغل اصلی او طبابت بود و در ۱۹۰۴ در بادن وایلر به علت بیماری سل درگذشت. فیلمی آرام با صحنه‌های طولانی که راه به مرکز و مکان‌های واقعی زندگی چخوف می‌برد؛ مسکو، تاکال روگ، مه‌لی چوود، بالتا ونیز و بادن وایلر. بجز استفاده از عکس و اسناد و دست‌نویس‌های چخوف و نامه‌های یکه دیگران به او نوشته‌اند. بخش‌هایی از دو نمایشنامه‌ی مرغ دریایی و ایوانف با اجرای شهیدثالث در این فیلم‌ آمده است.
«… فرهنگ من، چخوف است. قصد هم ندارم که خودم را از چخوف رها کنم، زیرا او خیلی واقعی است. روش نشان دادن اوست که ا همیت دارد. او دارای حس بشری بود. چخوف دیگران را دوست داشته و به‌خاطر آن‌ها رنج می‌برده است.» – کلک، شماره ۴۰، تیر ۱۳۷۴
 

اوتوپیا Utopia  
تهیه‌کننده: شبکه تلویزیونی ZDF. مدیر تهیه: رینه گودلاخ. فیلمنامه: شهیدثالث و مانفرد گونر. فیلمبردار: رامین رضامولایی. موسیقی: رالف باوئر. تدوین: کریستل اورتمان. بازیگران: مانفرد زاپاتکا، ایمکه برانستد، گودولا پتروسکا. رنگی، ۳۵ میلیمتری، ۱۹۸ دقیقه. محصول آلمان فدرال، ۱۹۸۲.
تنها فیلم آلمانی بخش مسابقه‌ی جشنواره برلین ۱۹۸۳٫ برنده‌ی جایزه‌ی تلویزیونی آکادمی هنرهای تجسمی آلمان، ۱۹۸۳.
* داستان پنج زن که پر از آرزو و خواهان یک زندگی ایده‌ال هستند. هر پنج زن به کلوب آرنا ـ یک عشرتکده ـ وارد شده‌اند تا رای تحقق آرزوهایشان پولی به‌دست آورند. صاحب عشرتکده آدمی‌ست مبتلا به سادیسم که پنج زن را به گونه‌ای زندانی روابط خودشان می‌کند، دست آخر، زنان او را می‌کشند.
 
 
گیرنده‌ی ناشناس Empfänger Unbekannt  
تهیه‌کننده: شبکه‌های ZDF و CrdativeAge. فیلمنامه: شهیدثالث. فیلمبردار: رامین رضامولایی. موسیقی: ولفگانگ هیتز. تدوین: کورنلا پلم. بازیگران: مانفرد زاپاتکا. ایریس فون‌رپیرت ـ بیسمارک، عمران ارتوک، دیتر شاد. سیاه و سفید، ۱۶ میلیمتری، ۱۱۰ دقیقه. محصول آلمان فدرال، ۱۹۸۳.
* زنی با موقعیت اجتماعی تثبیت‌شده، همسرش را ترک کرده و تنها به موفقیت شغلی‌اش فکر می‌کند. او با مهندس آرشیتکت بی‌کاری آشنا می‌شود که احساس بی‌خانمانی، رشته رابط آن‌هاست. از راه نامه‌نگاری مثلثی به‌وجود می‌آید که عدم توازن درک از زندگی آن‌ها را برملا می‌کند. فیلم با این مضمون، درواقع به مسایل و گرفتاری‌های کارگران خارجی مقیم آلمان که به آن‌ها کارگران میهمان می‌گویند می‌پردازد و از این منظر انتقادهایی را متوجه جامعه آلمان می‌کند.
 
 
هانس، نوجوانی از آلمان Hans, ein Junge im Deutschland  
تهیه‌کننده: شبکه Hessen3. فیلمنامه: شهیدثالث و هانس فریک (اقتباس از کتاب «ساعت‌های آبی» نوشته‌ی هانس فریک). فیمبردار: رامین رضامولایی. سیاه و سفید، ۳۵ میلیمتری، ۱۳۶ دقیقه. محصول مشترک آلمان/ فرانسه/ چکسلواکی، ۸۳-۱۹۸۲.
* سرگذشت هانس فریک بین سال‌های ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۶٫ هانس، پسربچه‌ای که هرگز پدرش را ندیده با مادر و مادربزرگ بیمارش زندگی می‌کند. مادرش در نامه‌هایی از افراد ناشناس به‌عنوان زنی یهودی و خودفروش نام برده می‌شود و پیوسته مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. هانس روزی شاهد قتل دوستش توسط افسران نازی است. ا واز بیم این‌که توسط دوست کشته‌شده‌اش به‌عنوان کودک نیمه‌یهودی لو رفته باشد، شهر را ترک می‌کند. پس از گذشت زمان و شکست نازی‌ها، به خانه‌اش بازمی‌گردد. مادربزرگ مرده است. هانس پس از مدتی می‌فهمد که مادرش کماکان نامه‌های تهدیدآمیز دریافت می‌کند؛ نامه‌هایی که متن آن‌ها عیناً مشابه نامه‌های پیش از شکست نازی‌هاست. افراد ناشناس مادرش را به حال خود نمی‌گذارند و تهدید، آزار و اذیت همچنان ادامه پیدا می‌کند.
 
 
درخت بید Der Weidenbaum  
تهیه‌کننده: رادیو برِمِن و اسلواکی فیلم. فیلمنامه: شهیدثالث و یورگن برست (بر اساس داستن کوتاهی به همین نام از آنتون چخوف). فیلمبردار: رامین رضا مولایی. صدابردار: المار اشمیت و میشل مولریچ. موسیقی: ایگوت سرینا. بازیگران: یوزف اشتلیکه، پترا اشتانیک. میلان دورتار، ماریان زوتنیک، ولادمیر شمیر. رنگی، ۳۵ میلیمتری، ۹۲ دقیقه. محصول آلمان فدرال، ۱۹۸۴.
* پیرمردی به نام هیمز، سال‌هاست در کنار آسیایی، تکیه داده بر درخت بیدی، زندگی می‌کند. او با ماهیگیری از رودخانه‌ای که از کنار درخت و آسیاب رد می‌شود، گذران زندگی می‌کند. روزی هنگام ماهیگیری،‌شاهد قتل مردی به دست مرد دیگری به نام ما نفرد است. مانفرد پس از قتل، کیف حاوی پول مقتول را در شکاف درخت بید می‌گذارد و از آن‌جا می‌رود. چندی بعد،‌هیمز کیف را برمی‌دارد و به شهر نزد مأموران پلیس می‌برد و قتل را هم گزارش می‌کند. مأموران برای دستگیری قاتل اقدامی نمی‌کنند و هیمز را از اداره‌ای به اداره‌ی دیگر می‌فرستند. پس از چندی،‌مانفرد سراغ کیف می‌آید و چون اثری از آن پیدا نمی‌کند، با هیمز درگیر می‌شود. آن دو به پاسگاه پلیس می‌روند و کیف را طلب می‌کنند. اما پلیس نه‌تنها مانفرد را دستگیر نمی‌کند، بلکه او و هیمز را از پاسگاه می‌راند. یک روز صبح که هیمز در خواب است، مانفرد خود را در رودخانه غرق می‌کند.
 
 
فرزندخوانده‌ی ویرانگر   *Wechselbalg
نوشته: یورگن برست. فیلمبردار: میشل‌ئل فاشت و الکساندر هونیش. صدابرداران: ولف دیتر، پترز ولریوس و تئو اشپیت. میکس: کورت شوبرت. مسئول فنی تصویر: یورگن شرام و یورگن هوولت. ضبط صدا: آنا کلاوس ماتیوس هارس.‌گریم: الکه نایبوکس و اولا لیوشر. لباس: فردریک بروخیم،‌هنینگ گیسل، اریکا واکرناگل، هلگا یسکا، الکاگیر سباخ، اینگه وایت،‌میشله اولیور،‌آسیل- فن‌واخت، لوتار کارتاریوس،‌گرمیسین، تابین توم، نیکول د. مادالنا و کاتارینا بارکالی. تهیه‌شده توسط Tele Film Saer. رنگی،‌35 میلیمتری، زمان اصلی ۲۱۳ دقیقه ( کوتاه شده ۱۳۵دقیقه). محصول ۱۹۸۶ آلمان فدرال.
* هرمان و لوییز بچه‌دار نمی‌شوند و این را دلیل سردی و یکنواختی زندگی‌شان می‌دانند. به همین دلیل و برای رفع مشکل، دختربچه‌ای به نام گابی را به فرزندخواندگی می‌پذیرند. زن چون در کودکی‌اش رابطه‌ی بدی با مادرش داشته، نمی‌تواند با این کودک کنار بیاید ولی مرد می‌تواند. بچه هم با زن کنار نمی‌آید و او را اذیت می‌کند. پس از مدتی بچه نامه‌ی خداحافظی می‌نویسد و زیر بالشش می‌گذارد و از هانری که اسمش را عمو گذاشته،‌خواهش می‌کند او را دوباره به پرورشگاه بازگرداند. لوییز هنگام تمیز کردن اتاق، نامه را پیدا می‌کند و می‌ترسد که هم مرد را از دست بدهد و هم بچه برود. ظهر وقتی‌که لوییز و گابی در حال خوردن غذا هستند لوییز نامه را جلوی گابی می‌گذارد و می‌گوید:‌«پاره‌اش کن، تو از این‌جا هیچ‌جا نمی‌روی.» گابی نامه را پاره نمی‌کند. لوییز پس از چند بار اصرار و امتناع گابی، با ملاقه بر سر او می‌زند که مقداری خون از دهان گابی می‌آید و از خانه بیرون می‌رود. غروب، هرمان او را به پرورشگاه می‌برد و برمی‌گردد. در پایان، دوربین به طرف صورت لوییز می‌رود، درحالی‌که نشسته و انگشتری را که مادرش به گابی هدیه داده و او آن را دزدیده بود در دست دارد. صدای معمول پاهای مرد می‌آید. در باز می‌شود، بسته می‌شود. در یخچال باز می‌شود، بسته می‌شود. در شیشه نوشابه باز می‌شود و تصویر صورت لوییز نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود.
* در فرهنگ لغات آلمانی برابر لغت Wechselbalg چنین نوشته شده است: (به اصطلاح عوام) بچه‌ای که از جانب ارواح خبیثه آورده شده باشد؛ بچه‌ای که مورد توجه قرار نمی‌گیرد.
 

گل‌های سرخ برای آفریقا Rosen fur Afrika   
تهیه‌کننده: Infa film (مانفرد کوریتفسکی). فیلمنامه: شهیدثالث (بر اساس داستان کوتاهی از لودویک فون‌فلز). فیلمبردار: ارهارد شوی و لودویک مه‌یر.‌گریم: هلگا گلاشر و سوزان کاسپر. تدوین: کریستل اورتمان و کلودیا شومان. صدا: ایگون پاشکه و کلاوس یوخشتاینر. لباس: باربارا ابرت. نورپردازان: هایس بخ، کلاوس پترهوف، راینر شیفرشتاین، یوزف هکر. ضبط صدا: دیتمار هوخبرگر و مانفرد اچ کارتوشکی. دستیار کارگردان: اشتفان موربوتر. صداهای زمینه: هانس والتر کرامیسکی، آندریاس اشنایدر. هم‌زمانی صدا و تصویر: لودویک بوزر. مدیر تهیه: مونیکا گولد.‌بازیگران: سیلوان پیرلریک، اورسلا روزنبرگ، یان بیچیکی،‌انتسی فوخس، اینگه بورگ‌شونر،‌هانس هاخرمان،‌مانفرد زاپاتکا، آلکس گینز، آرنولف شوماخر، یوو ویتزال وایکانه، کورنیلا کوریا، لوییز لامپرشت، اولیویر لنتس،‌دیت‌مار ماینکا،‌رنگی. ۳۵ میلیمتری، ۱۸۳ دقیقه. محصول ۱۹۹۱ آلمان.
برنده‌ی جایزه‌ی تلویزیونی بهترین فیلمنامه و کارگردانی فیلم سال آلمان، ۱۹۹۲
 
* مرد جوانی بدون حرفه‌ای خاص و با وضع بد مالی، برای کسب درآمد، کارهای متفرقه‌ای انجام می‌دهد. او در آفریقا برادری دارد که کارش بد نیست و آرزوی مرد جوان این است که به آفریقا برود. روزی در یک پارک به زن جوانی برمی‌خورد که گروهی مزاحمش شده‌اند. در درگیری با این گروه کتک مفصلی می‌خورد، اما زن را نجات می‌دهد و با او آشنا می‌شود. این آشنایی منجر به ازدواج می‌شود و مرد به آپارتمان زن اسباب‌کشی می‌کند. پس از مدتی زن حامله می‌شود و این برای مرد در حکم از دست رفتن رؤیای سفر به آفریقاست. از این پس بین زن و شوهر همیشه دعواست. مرد سعی می‌کند به‌گونه‌ای باعث سقط بچه شود. زن با کمک پدرش مرد را از خانه بیرون می‌کند و او به خانه پیرمردی که همکار اوست می‌رود. دوستی غریبی بین آن‌ها به وجود می‌آید.‌همسر پیرمرد، هفت سال پیش مرده، اما لباس‌هایش طوری در خانه آویزان است که گویی لحظه‌ای بعد وارد می‌شود. مرد جوان از این بابت به پیرمرد حسودی می‌کند. رابطه او با پیرمرد گویی ادامه عشق به آن زن است و حسادت او ناشی از احساس وفاداری پیرمرد به زنِ مرده‌اش است. او مرتب پیرمرد را تشویق می‌کند که با هم به آفریقا بروند. پیرمرد، هفت‌تیری دارد که سه گلوله بیش‌تر ندارد. مرد جوان تصمیم می‌گیرد به یک بانک دستبرد بزند و پیرمرد را هم با خود می‌برد. او نقشه‌اش را عملی می‌کند و در بانک با تهدید اسلحه و شلیک یک گلوله، اسکناس‌های درشت را از کارمند بانک می‌گیرد. پیرمرد دخالت می‌کند و در بانک با تهدید اسلحه و شلیک یک گلوله،‌اسکناس‌های درشت را از کارمند بانک می‌گیرد.‌پیرمرد دخالت می‌کند و به کارمند بانک می‌گوشد که این یک شوخی است. مرد جوان دست او را می‌کشد و می‌گوید خیلی هم جدی است. در همین حال پایش سُر می‌خورد و گلوله دوم درمی‌رود و به شاهرگ پیرمرد می‌خورد. پیرمرد را سوار ماشین می‌کند و پول‌ها را روی پای او می‌گذارد و می‌گوید: «ببین حالا پول داریم و می‌رویم به آفریقا.» پیرمرد که صورتش پر از خون است، از او می‌خواهد که او را بر سر گور زنش ببرد. وقتی به گورستان می‌رسند، پیرمرد روی گور زنش می‌افتد و مرد جوان نیز بسته‌های پول را روی او می‌ریزد و آن‌جا را ترک می‌کند و به همسرش تلفن می‌کند. زنش می‌گوید که بچه را سقط کرده است.‌مرد می‌گوید که «خوب شد،‌دیگر مجبور نیستم تاریخ تولدش را حفظ کنم»، و به او می‌گوید که دوستش دارد. بعد با ماشین جلوی خانه‌ی زن می‌رود. صدای گلوله سوم از داخل ماشین شنیده می‌شود. مرد گلوله را در مغز خود شلیک کرده است. دوربین به مرد نزدیک می‌شود، از چشم او یک قطره‌ی قرمز به رنگ خون بیرون می‌آید. انگار که تمام زندگی‌اش را خون گریه کرده باشد. صدای هواپیما به گوش می‌رسد؛ رؤیای پرواز به آفریقا.
 انتخاب از فیلم شناسی شهید ثالث
وب سایت مسعود مهرابی

Print Friendly, PDF & Email
Balatarin