از اقبال مسیح تا ملالا یوسف زای

سوسن بهار ( سردبیر سایت داروک،برای کودکان وجوانان(


اکنون دختری از همان تبار، ملالا از تبار اقبال، این بار جهان را به ویژه متوجه بی حقوقی کودکان دختر و تلاش برای برابری آنان می کند. به راستی که زندگی و مرگ اقبال ها و ملالاها مصداق سخن جاودانه ی معلم شریف و آموزگار صمیمی کودکان کار و فقر، صمد بهرنگی عزیز، است که:
"مرگ الان آسان می تواند به سراغ من بیاید. این مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من در زندگی و مرگ دیگران چه تاثیری داشته باشد."
ماهی سیاه کوچولو های این اقیانوس ترس و وحشت و جنایت نظام نکبتی سرمایه، اما نه صرفا با مرغ های ماهی خوار، که با کوسه های خون آشام جهل و خرافه و استثمار سرمایه دست به گریبانند.

***
پانزده سال پیش در اولین سال های پس از مرگ جان کاه اقبال به دست صاحبان سرمایه و کنار رفتن پرده ی آهنین وهن به  کار کشیدن از جسم و جان های کوچک در سیستم استثمار انسان به دستان کوچک و پر توان او – که چه در زمان حیات کوتاه اما پر ثمرش از طریق سخن رانی های پر شور، بر حق و زیبایش به عنوان سخن گوی برده گان کوچک و ارزان جهان انجام داد و چه پس از مرگ جان کاهش به دست صاحبان زر و زور و تاثیر اجتماعی بیش از حد آن - به یاد و نام او نوشتم "از اسپارتاکوس تا اقبال مسیح"؛ نوشتم که چگونه کار کودک پوشیده ترین راز جهان است و چگونه اقبال، این اسپارتاکوس معاصر و خردسال ما، پرده از روی این واقعیت دهشت ناک که عرق شرم بر پیشانی هر انسان شریف و آزاده ای می نشاند، برداشت و نه فقط این، که هزاران هزار دستان گرم و پر توان را در تلاش برای دفاع از حق کودکی و لغو کار کودکان در دست هم گذاشت و قدم های مصم و پویایی را در این مسیر به حرکت در آورد.
و اکنون دختری از همان تبار، ملالا از تبار اقبال، این بار جهان را به ویژه متوجه بی حقوقی کودکان دختر و تلاش برای برابری آنان می کند. به راستی که زندگی و مرگ اقبال ها و ملالاها مصداق سخن جاودانه ی معلم شریف و آموزگار صمیمی کودکان کار و فقر، صمد بهرنگی عزیز، است که:
"مرگ الان آسان می تواند به سراغ من بیاید. این مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من در زندگی و مرگ دیگران چه تاثیری داشته باشد."
ماهی سیاه کوچولو های این اقیانوس ترس و وحشت و جنایت نظام نکبتی سرمایه، اما نه صرفا با مرغ های ماهی خوار، که با کوسه های خون آشام جهل و خرافه و استثمار سرمایه دست به گریبانند.
از اقبال مسیح تا ملالا یوسف زای، جنبش لغو کار کودک و کمپین دفاع از حق کودکی راه دراز و پر پیچ و خم، اما موفق و هدف مندی را پیموده است. تصویب مقاوله نامه ی ۱۸۲ سازمان جهانی کار به یمن رژه ی جهانی کودکان کارگر سراسر جهان، برگزاری کنگره های اول و دوم جهانی کودکان کارگر، به راه اندازی پروژه ی تحصیل رایگان اجباری با کیفیت بالا برای همه ی کودکان جهان تا سال ۲۰۱۵ (که البته بیش از این تاریخ به درازا خواهد کشید)، گسترده شدن قوانین لغو کار کودکان و پذیرفته شدن این قوانین توسط بسیاری از کشور ها، برداشته شدن قدم  های جدی و عملی در امر تحصیل کودکان، و… از این جمله اند.
یکی از دستاوردهای این جنبش جهانی، به راه افتادن مدارس آزادسازی اقبال مسیح در پاکستان بوده است؛ مدارسی که در کنار مدارس متروک و بی دانش آموز دولتی، که به دلیل فقر خانواده ها و گرانی هزینه های تحصیل از دانش آموز خالی مانده بود و مدرسه ی اشباح نامیده می شد، به سرعت از دانش آموزان مشتاق خانواده های کارگر پر شد.
در مدارس آزادسازی اقبال مسیح، بیش از یازده هزار کودک رها شده از یوغ برده گی قرض به تحصیل مشغول شدند و نه تنها دانش آموزان ممتاز و بی نظیری از تبار اقبال به مدارس عالی و دانش گاه ها و کُل جامعه ی بشری هدیه کرد، بلکه فعالین پر شوری چون مالالی ها را هم در دامان خود پرورش داد.
پس از اقبال کم نبوده اند کودکانی که در گوشه و کنار جهان پرچم "نه به استثمار کودک" و "حق تحصیل رایگان و اجباری برای تمام کودکان جهان جدا از جنسیت، نژاد و…" را برافراشتند و با کنگره های اول و دوم جهانی شان در فلورانس در ایتالیا و دهلی نو در هندوستان و با قطع نامه هایشان، که زبان حال کودکان کارگر جهان بود، جهان معاصر را به چالش کشیدند و طرح امکان تحصیل برای تمامی کودکان جهان تا سال ۲۰۱۵ را در دستور جنبش لغو کار کودک (گلوبال مارچ) و کلیه ی نهادهای بین المللی دفاع از حق کودکی قرار دادند و حتی بر سازمان هایی چون یونیسف و سازمان جهانی کار و… نیز تحمیل کردند.
امسال، به یمن فعالیت های این جنبش، و به فراخوان سازمان ملل، پروژه ی یازدهم اکتبر «روز مطالبه ی رفع تبعیض علیه کودکان دختر» نام گذاری شد. و در همین روزها، دست سرمایه یک بار دیگر از آستین ارتجاع، آن هم از متوحش ترین نوع آن، طالبان، بیرون آمد و یکی دیگر از عزیزک های ما، دخترک های زیبا و گلگون چهره ی ما، که ذات انسانی شان از ستاره های تابناک شرافت بشری در هزاره سوم است، را مورد ترور قرار داد.
اقبال مان را کشتند، احسان مان را تبعید کردند، کایلایش مان و هم کاران دیگرمان را تاکنون بارها مورد ترور و تعرض قرار دادند، به زندان افکندند، شکنجه کردند، و… و اکنون ملالامان را در اتوبوس مدرسه ترور می کنند؛ غافل از این که ملالا تنها نیست، همان طور که اقبال تنها نماند و راه پر افتخارش توسط هزاران هزار کودک و بزرگ سال دیگر در سراسر جهان ادامه یافت.
میلیون ها تن ار ملالاها و اقبال ها و سوماها و کنجوها و تیمورها و پریانکاها، و جین ها و اولیویاها و مایکل ها و گلریزها و مرجان ها و صابرها و مهدی ها و… را در سخت ترین شرایط به پست ترین کارها، پر مخاطره ترین آن ها، با نازل ترین دست مزدها، در عرصه ی کار کشاورزی، در برده گی جان کاه کاکائوچینی، در مزارع پنبه و قهوه و نیشکر، پشت دارهای قالی در دخمه های نمور، در معادن، در آجرپزی ها، در کارگاه های سازنده ی ابزارهای اتاق عمل های پزشکی، در توردوزی لباس زیرهای تریومف، ویکتوریا سیکرت، در ساختن قطعات کامپیوترهای آپل، در کارخانه های مواد خطرناک شیمیایی، و… در همه جا، همه جای این کره ی خاکی از کامبوج و کنیا تا نپال و بنگلادش، از هندوستان گرفته تا آمریکا، از ایتالیا گرفته تا بریتانیا، به بردگی کشانده اند و از جان های عزیز و کوچک شان می کاهند. در باندهای موادمخدر به کارشان می گیرند، وجودشان را در صنعت سکس پرپر می کنند، اندام های بدنشان را به تجارت می گذارند تا ثروت ها بیش تر و سرمایه ها انباشته تر شود.
از زمان مرگ اقبال تا ترور ملالا هفده سال گذشته است، در این هفده سال به یمن فعالیت های پیگیر و ارزنده ی تلاش گران جنبش لغو کار کودک و کمپین دفاع از حق کودکی در سراسر جهان از یک سو، و تداوم برده گی و محرومیت کودکان از تحصیل، دیگر نه یک راز پنهان، بلکه واقعیتی تلخ و حقیقتی جان کاه است که برای آن باید چاره ای اندیشید. اقبال گفته بود:
"قلم باید در دست کودکان باشد نه ابزار کار."
و ملالا گفته بود:
"کار من مثل یک فیلم است، یک فیلم پر از رویا، اما رویای من به حقیقت می پیوندد. من برای رفع تبعیض از دختران و زنان، برای با سواد شدنشان و برای برابریشان تلاش می کنم. برای همین شادم، بسیار شاد، و می دانم دیر نیست زمانی که همه ی ما از شادی مثل پروانه ها آزادانه پرواز کنیم و در جشن گل ها برقصیم."
بیایید به یاد اقبال برای دادن قلم به دست کودکان، پر توان تر و مصمم تر از گذشته به راهمان ادامه دهیم. بیایید به خاطر ملالا، برای سر گرفتن این رقص شادمانه به پا خیزیم و یک دل و یک صدا، هم بسته و پیوسته، فریاد بزنیم:
– «یک، دو، سه، رنج و کار بسه، کودکان همه سوی مدرسه
– «نه به کار کودک
– «تحصیل رایگان اجباری با کیفیت بالا برای تمام کودکان
– «رفع تبعیض از کودکان دختر در تمامی شئونات زندگی اجتماعی و خانواده گی
بیایید قدم در این "راه بی برگشت بگذاریم" و بدانیم که "کلید در باغ جمع دل های پراکنده ی ماست."
http://www.darvag.com/

Print Friendly, PDF & Email
Balatarin