سالگرد خاموشی احمد شاملو؛ در غیبت آن غول زیبا

مهستی شاهرخی
مهستی شاهرخی

نوشتند «در دوازدهمین سالمرگ احمد شاملو» و من با خود «وای دوازده سال شد؟» و در دل «مگر شاعر می میرد؟» و به دلم افتاده است که شاعر در دلها زنده است و کلام شاعر بر زبانها جاری است، اگر شعری که زندگی است را بسراید و احمد شاملو شاعر زندگی بود و تنها او نبود هر شاعری که در دلها مانده است و کلامش زنده است و بر دل می نشیند زنده است. قد احمد شاملو و فروغ فرخزاد و سهراب سپهری را در نظر بگیرید و در کنارش انبوه شاعران حزبی و شاعره های بزمی و قداره کشان مافیای نشر و چاپ را تا ببینید که علیرغم تبلیغات حزبی و فیل به هوا کردن باندها، قد هیچکدامشان تا زیر زانوی آنها هم نمی رسد . همین گواهی بر شاعر بودن و مردمی بودن آنها دارد وبس؛ پس احمد شاملو نمرده است بلکه فقط دوازده سال از غیبت فعالش گذشته است و هر روز زنده تر از روز قبل در کنار فروغ و سهراب و نصرت نشسته است.

احمد شاملو تنها شاعری که پس از درگذشتش، به جای اشعار و کتابهایش، فقط سنگ قبرش تجدید چاپ می شود تا زمانی که بود وزنه ای بود، احمد شاملو را یک بار در زندگیم دیدم، در روزگار بیحالی و بیماری آن غول زیبا را دیدم. در یکی از تابستانهای دوره دانشجویی که به ایران سفر می کردم. مانند آرتور رمبو هنوز به علت قند خون و بیماری، پایش را قطع نکرده بودند. محکم سر جایش نشسته بود، روی دیوار عکسی از چهره اش بود و کنارتر تندیسی از نیمرخ، خودش چون کوهی از هوش و خلاقیت آن طرف تر نشسته بود.

تاکنون حس غریب در یک قدمی «تجسم هوش و خلاقیت» را بدین گونه نداشته ام. یک انرژی متمرکز در وجودش بود که از همانجا که نشسته بودم آن منشا فعال در حال چرخش و گردش را حس می کردم و همانطور که گفتم در روزگار افول آن ستاره درخشان، او را دیده ام.

در آن دوران، روزها را با آیدا پای کامپیوتر و در اتاق بالا به کار پژوهش می گذراندند و عصر تعطیل می کردند، دوستی داشت پزشک که هر وقت بدحال می شد دوست دکتر به خانه شان در فردیس کرج می رفت و شب هم در همانجا می خوابید و کسی چه می دانست این اولین و آخرین دیدار من با «شاعر زندگی» است.

وصیت کرده بود در مرگش بنوازند و بنوشند و آبی بپوشند که نشد و نمی شود. اما مگر مرده است؟ و چه بد است که غیبت شاعران زندگی با شاعران پر بار و خلاق پر نمی شود و جای غولهای زیبا چنین خالی می ماند.

یادش و یادشان گرامی و شعرشان همیشه زنده و ما دوره می کنیم هنوز را.

نشانی وبلاگ نویسنده:  http://chachmanbidar.blogspot.de
 
 
 
Print Friendly, PDF & Email
Balatarin